خبر و دیدگاه

باز هم در مورد تجزیه _ بخش اول و بخش دوم

بخش اول
در جغرافیه خراسان وافغانستان امروزی تا زمان امیر عبدالرحمان، قدرت به گونه ای متمرکز مرکزی وجود نداشت واین سرزمین بیشتر با خود مختاریهای محلی توسط سران، خانها وفیودالهای هر محل اداره ورهبری میشدو قدرتهای محلی مالیه ده وباجگذار قدرت برتر چیزی زیر نام دولت مرکزی بودند.
روسیه تزاری وانگلیس برای اینکه متصرفات استعماری شان را از غایله کمک به قیامهای ضد استعماری در مستعمرات شان نجا ت بدهند، کشور حایل بین دو امپراتوی استعماری به وجود آوردند و عبدالرحمان را به عنوان امیروابسته در منطقه ای حایل به قدرت نشاندند. برای اینکه خانها وسران نتوانند در مناطق تحت تصرف دو قدرت استعماری به جنبش ها وقیامهای ضد استعماری کمک برسانند، هردو قدرت استعماری تمرکزمرکزی قدرت را در منطقه ای حایل حمایت کردند و انگلیس با توافق روسیه با پول واسلحه امیر عبدالرحمان را حمایت کرد تا قندهار، هرات وشمال را به کابل وصل کند وسپس مناطق مرکزی هزاره جات ونورستان را با سرکوبهای بسیار خشن و وحشیانه زیر سلطه کامل حکومت مرکزی بیاورد ودایره تمرکز قدرت در دست حکومت مرکزی به حمایت دوقدرت تکمیل شد.
حکومت متمرکز مرکزی زیر رهبری امیر عبدالرحمان به گونه ای یک قومی شکل داده شد، زیرا با منافع استعماری هردو قدرت سازگار بود. تمام قدرتهای استعماری با کارت قبایل پشتون در رقابت بر سر هند بازی می کردند وموجودیت حکومت یک قومی وابسته ای انگلیس در کابل به انگلیس کمک می کرد تا دست رقیبان را به کمک امیر عبدالرحمان در قبایل پشتون کوتاه کند. سپردن شمال تا هرات به حکومت یک قومی امیر، روسها را مطمئن می ساخت که قیام های ازبیک ها، تاجیکها وترکمن ها آسیای میانه پشت جبهه نمی یابند. بنا بر همین دلایل با توافق انگلیسها وروسها امیر عبدالرحمان بخش بزرگ از قبایل پشتون قلمروهند برتانوی را از هرات تا تخار جابجا کرد و جوامع واقوام بومی را از این مناطق کوچ داد، تا جدایی مرز سیاسی ـ جغرافیایی را با مرز فرهنگی وزبانی با روسها تکمیل کند. وبین آسیای میانه وافغانستان روابط فرهنگی، تمدنی وزبانی که هزاره ها را در بر می گرفت، قطع شود. امیر عبدالرحمان به همین تلاشها در مرز با ایران دست زد و پشتونهای قلمرو هند برتانوی را در مرز با ایران جا بجا کرد.
در واقع تداوم حاکمیت های یک قومی به گونه متمرکز مرکزی وپشتونیزه کردن شمال مناطق مرکزی وغرب کشور محصول همکاری دو قدرت استعماری آن زمان در پشت سر امیر عبدالرحمان بود وهمین سنت با عین مضمون در شکل های گوناگون از زمان امیر عبدالرحمان تا اکنون تطبیق شده است وبحران جاری اجتماعی وقومی و حاشیه نشین شدن جوامع واقوام غیر پشتون پیامد همان بازیهای استعماری است که هنوز ادامه دارد.
افغانستان کنونی با در نظرداشت قرار گرفتن آن بین چین، هند، ایران پیوسته مورد هجوم کشور کشایان قرار گرفته است ویکی از پیامد این لشکر کشی ها آمیزش جوامع واقوام گوناگون در جغرافیه کنونی است وپس از حملات چنگیز خان وخالی شدن این مناطق از سکنه وتخریب شهر ها وروستا ودهکده ها آمیزش پشتونها از جنوب هم به آن اضافه شد.
این در حالی است که سرزمین افغانستان کنونی تا قرن نوزده توسط سلسله های کوه های هندوکش به دوبخش شمالی وجنوبی تقسیم شده بود که نه تنها به لحاظ جغرافیایی، بلکه به لحاظ تمدنی وفرهنگی از هم مجزا بود. اگر به فرمایش دوستان تجزیه طلب ما کشور تجزیه شود، قاعدتاً بر همین مبنا تجزیه خواهد شد، نه بر پایه پندار دوستان که از ذهن خود وبه طور پیش داورانه نقشه ای تجزیه را رسم کرده اند. ( ادامه دارد)
بخش دوم
در تجزیه ای کشور باید به چند نکتۀ اساسی توجه کنیم:
۱ ـ نیروی سیاسی داخلی که این تجزیه را انجام میدهد کیست وچی تاثیرگذاری بر پروسه های سیاسی به طور بالفعل دارد؛ عوامل منطقه ای تجزیه وقدرتهای که باید در پشت این تجزیه قرار بگیرند کدام ها اند؛ برنامه ای این تجزیه چیست؛ کشور باید به شمال وجنوب، یا چند کشور کوچک تبدیل شود ویا هر قوم وتبار به کشورهای همسایه هم تبار خود بپیوندند. در این صورت هم اقوامی که مرز مشترک با هم تباران خود ندارند، قطعاً زیان خواهند کرد و دردرون دیگران استحاله خواهند شد. تاجیکان در مرکز وجنوب وشرق وهزراه ها به کجا وصل خواهندشد؟
تجزیه به شمال وجنوب، مسایل ملی، فرهنگی، اجتماعی وقومی را حل نمی کند؛ زیرا در هرکدام از این قلمرو سیاسی ـ جغرافیایی، چند قوم بزرگ وکوچک قرار می گیرند وهمان مشکلی که اکنون گرایش های فاشیستی وتمامیت خواهان دعوای تملک مالکانه بر کشور، قدرت ونماد های های ملی را دارند، در هردو بخش به وجود می آید. همه شاهد جنگ غیر پشتونها بین خود شان پس از ۱۳۷۱ خورشیدی تا اکنون بوده ایم. بیست سال « روندهای های انتخاباتی ودموکراسی » صادراتی امریکایی از بالا به پائین نشان داد که بیشتر غیر پشتونها با پشتونها در برابر یک جامعه متحد شدند. این درامه در شمال وجنوب، در صورت تجزیه شدن دوباره از سرگرفته خواهد شد.
شمال ساحه ای آمیزش یافته از جوامع و اقوام گوناگون است. این اقوام غیر پشتون چگونه در شمال حاکمیت مشترک میسازند، که با همان راهکارها در تراز مجموعی کشور نمی توانند بسازند؟ حال اگرتجزیه، کنفدرالی وفدرالی را کنار بگذاریم، در اوایل واواخر قرن بیستم میلادی با کنار کشیدن حامیان خارجی حاکمیتهای قومی وقبیله یی این حاکمیتها فروپاشیدند. باید سنت منسوخ حاکمیتهای یک قومی پایان می گرفت وکشور به لحاظ فرهنگی، هویتی، سیاسی دولت سازی وملت سازی به همه مربوط می شد، که نشد. در حالیکه همین اقوام غیر پشتون با پشتونها متحد شدند ودوباره آن را اعاده کردند و در نتیجه دولت وحاکمیت شکل ناگرفته ای امیر حبیب الله کلکانی واستاد ربانی به گونه ای سراسری در جنگ قومی همه بر ضد یک جامعه بر انداخته شدند.
این دور باطل پایان نمی گیرد، به سببی که عین رقابت قومی در شمال بین جوامع واقوام برادر بر سر یک قومی ساختن قدرت ونماد های ملی وجود دارد، چنانکه همین اکنون شاهدش هستیم. دوستان عزیز تجزیه طلب ما تمامی موارد را شعارگونه مطرح می کنند ونمی فرمایند که حال چی معجزه رخ خواهد داد که در شمال حکومت مشترک بسازند که دیروز نتوانستند؟ چگونه ممکن است بدون یک جنگ طولانی وفرسایشی شمال را تجزیه کنید؟ و سپس در یک جنگ قومی دیگر ازبیکستان، ترکمنستان، تاجیکستان وهزارستان بسازید ویا همه در ترکستان استحاله شوند. بازهم همان چنبره ای قومی برای دولت، ملت، هویت ونمادهای ملی. تا جاییکه همه میدانیم و میدانند، حتی خراسان را به عنوان یک هویت فراگیر قومی واجتماعی ومتعلق به همه به استثنای تاجیکان، دیگران قبول ندارند.
۲ ـ اگر واقعا زور دوستان به تجزیه میرسد، پیش از همه باید شمال آزاد شود وسپس ببینیم که چی تعامل سیاسی میتواند گره ای از بحران فرو بسته ای قومی بگشاید؟ تعدادی از دوستان عزیز از اروپا، امریکا وبرخی کشور های دور ونزدیک ، شعار تجزیه بلند کرده اند. اگر واقعاً راست می گویید بفرمایید، اول خود در کنار مردم قرار بگیرید. نمی شود هم غازی بود،هم شهید وهم جور وتیار در خانه دربار کرد!
۳ ـ در افغانستان نه تنها در شمال، بلکه در شرق، جنوب، غرب ومرکز کشور غیر پشتونها به کثرت زندگی میکنند و در شمال هم پشتونها. فرمایش دوستان چیست که دوباره کوچکشی کنیم وغیر پشتونها به شمال بروند وپشتونها به جنوب! باز هم شما نمیتوانید مشکل قومی وفرهنگی وتباری را در شمال حل کنید؛ همانطوریکه در گذشته فاجعه رخ داد، دوباره تکرا خواهد شد. درتمام دره های افغانستان ودهکده ها، جوامع واقوام با هم آمیزش یافته اند. در صورت تجزیه کشور به شمال وجنوب، سرنوشت جنوبی ها، مرکزی ها، غربی ها وشرقی های غیر پشتون در افغانستان جنوبی میشود. شعارهای دوستان عزیز تاجیک ما بیشتر به هذیان گویی شباهت دارد که آدم در خواب، تب داشتن، خُلسه وسُکر بر زبان براند. سیاست بر پایه واقعیت های عملی بنا می شود ونه آرمانگرایی.( ادامه دارد)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا