خبر و دیدگاه

چرا قیامهای خود جوش مردم شکست می خورند؟

قیامهای خود انگیخته ای مردم بدون رهبری وسازماندهی هرقدر دامنه ای وسیع داشته باشد، نمیتوانند بدون رهبری، سازماندهی، پشت جبهه مطمئن ودنبال کردن هدف روشن سیاسی به پیروزی برسند. معضل دیگر این شکستها به بیراهه بردن این جنبشها واستفاده ابزاری از آنها برای مقاصد فردی ومعامله سیاسی است. یک دلیل دیگر این شکستها پیچانیدن مبارزه سیاسی در موهوماتی است که به واقعیت مبارزه سیاسی در وضع فعلی ارتباط تنگاتنگ ندارد.
روشنگران وروشنفکران عزیز ما، سیاست را چنان در پرده ابهام ومفاهیم فرازمینی وسر درگم می پیچانند که درک آن را برای مردمی که از واقعیت بیعدالتی قومی ـ سیاسی رنج می برند، دشوار میسازد.
این در حالی است که سیاست را موجهای برخاسته از نارضایتی مردم شکل میدهد وهنر سیاسی احزاب، جریانها، جنبشها، نهضتها وجبهه های سیاسی در آن است که بتوانند از این موجها برای تغییر، اصلاح وبراندازی قدرت سیاسی استفاده ای بهینه کنند؛ واین نا رضایتی های اجتماعی را برای تغییر معادله قدرت بکارببرند.
در کشور بحران اجتماعی وانقطاب خونین قومی در وضعیت کنونی حرف نخست سیاست ومناسبات قدرت و رابطۀ آن را بامردم می زند. جامعه با جنگ ایدئولوژیها، طبقات ودین وغیر دین مواجه نیست و از همه این مفاهیم برای سرکوب قومی، زبانی وتباری سوء استفاده می شود.
وقتی پیروان افکار التقاطی کمونیزم، سوسیال دموکراسی، لیبرالیزم ، اسلام سیاسی وسلفی در یک سنگر قومی علیه همپیمانان دیروزی سیاسی وفکری شان از جوامع واقوام دیگر با طالبان قرار گرفته اند؛ این به معنی آن است که مناسبات سیاست وقدرت کاملاً قومی است واز مفاهیم دیگر برای توجیه سیاست قومی استفاده می شود.
صف بندیهای گذشته اکنون جای شان در مناسبات سیاسی ورابطه مردم با قدرت عوض شده است. در وضع کنونی مناسبات قدرت ومردم را سلطه وتابعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی یک جامعه بر جوامع واقوام دیگر شکل میدهد. اسلامیت، شریعت، دین، وحدت ملی وهرنوع ملی هایی از این دست، روپوشی است برای کتمان واقعیت بی عدالتی ملی وسیاسی که جامعه را به قوم حاکم واقوام فروتر ومادون سیاسی تبدیل کرده است.
پیش از چسپیدن به هر « ایزم»، اندیشه، پندار وانگار، جریانهای سیاسی وسیاست باید برای حل این مناسبات سلطه وتابعیت قومی راه حل فوری بیابد، تا جامعه در زیر چتر سیاسی به نام حکومت وجغرافیای سیاسی به نام کشور به حیات مشترک در قالب ( دولت ـ ملت) و شکل گیری مای ملی حرکت کند.
طوریکه میدانیم در برابر سلطه سیاسی ـ قومی طالبان نارضایتی اجتماعی در حال فوران است؛ چنانکه: در فاریاب وسایر اُستانها شاهدش هستیم. ولی در همه جا این جنبشهای خود جوش از کمبود عنصر ذهنی رنج می برند. حزبی، جریانی، نهضتی، جبهه ای که بتواند به طور سرتاسری این قیامها را رهبری کند، سمت وسو دهد وبرای تغییر وبراندازی قدرت قومی سازمان بدهد و از این موجهایی برخاسته مردم بهره ببرد، هنوز شکل نگرفته است. وناگزیر خواست ها در سطح یک قوم ومطالبات محلی باقی میماند وتداوم نمی یابد.
در نتیجه تمام قیامهای مردم بدون نتیجه مشخص به طور پراگنده سرکوب می شود. طالبان نه تنها موفق شده اند، تمام گرایشهای متنوع سیاسی جامعه پشتون را در درون خود استحاله کنند، بلکه آنها قادر شده اند پشتونهای دوکشور پاکستان وافغانستان را در سرکوب جوامع واقوام غیر پشتون به طور متحد برای حفظ انحصار قدرت قومی واستحاله دیگران در درون هویت افغانی متحد کنند.
این در حالی است که رهبران قومی ـ سیاسی غیر پشتون در بیرون از کشور مصروف ولخرچی دزدیهای خود استند و این مساله بی برنامگی آنان را به طور مضحک در قبال سرنوشت ملی وسیاسی مردم نمایش میدهد. در بیرون از کشور هم روحیه همبستگی فرهنگی، تمدنی، زبانی وتباری با جوامع رانده شده و زاغه نشین قدرت با داخل کشورمانند پشتونهای پاکستان بر انگیخته نشده است، تا فشار سیاسی بر طالبان وارد شود ودامنه ای سرکوبهای قومی وفرهنگی وزبانی را کمتر کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا