خبر و دیدگاه

سناریو های تازه و سکوت جهانیان بویژه آمریکا در برابر جنایات پاکستان

 

سفر رئیسان ارتش پاکستان و بریتانیا و سکوت جهان در برابر جنایات پاکستان

دیروز رئیسان ارتش پاکستان و بریتانیا در یک سفر اعلام ناشده وارد کابل شدند و با رئیس جمهور و رئیس شورای مصالحه دیدار هایی داشتند. در این شکی نیست که این سفر در همچو شرایط حساس که از یک سو تروریستان کشتار های جمعی را با حمله های انتحاری افزایش داده اند و از سویی هم نیرو های امریکایی در حال ترک کردن افغانستان هستند، برای هر دو کشور بویژه برای افغانستان خیلی مهم است. اینکه رئیس ارتش بریتانیا در رکاب رئیس ارتش پاکستان وارد افغانستان گردید، به این سفر اهمیت بیشتر بخشید. هرگاه به تاریخ تشکیل کشور پاکستان بوسیلۀ انگلیس ها نظر اندازی شود. در اسناد رسمی دولت بریتانیای آنوقت بصورت واضح قید گردیده است که دولت پاکستان به نیابت از دولت انگلیس در منطقه حافظ منافع آن کشور است. بنا براین نظامیان پاکستان در اصل مجری سیاست های انگلیس و امروز امریکا در افغانستان و در منطقه هستند. بنا بر این می تواند، این سفر خیلی مهم و حتا حیاتی باشد. 

در همین حال رسانه ها تبصره کرده اند که باجوه در این سفر دو هدف مهم را دنبال کرده است، نخست رهایی زندانیان پاکستانی به شمول اسلم فاروقی رهبر شاخۀ خراسان داعش و دوم هم موضوع مناسبات دو کشور پس از خروج امریکایی ها از افغانستان است. پاکستان در حالی خواهان این تروریستان است که میان افغانستان و پاکستان همچو میثاقی وجود ندارد. بدون تردید این همرکابی ممکن تبعات خوب برای پاکستان و تبعات بد سیاسی و حتا نظامی برای افغانستان دارد. انگلیس بازیگر کهنه کار است و خط های سرخ و سبز و سیاه را بهتر از دیگران تشخیص می کند واز همین رو امریکا مجری بسا برنامه های انگلیس است. این سفر رمز آلود هم که بر بنیاد گزارش های ناتایید شده، پس از دیدار محب با رئیس استخبارات انگیس در دوبی انجام شده است، به یقین که تبعاتی داشت و از جمله کشته شدن ملا منان نیازی، چیزی که پاکستان آرزوی آن را داشت و اسلام آباد در رهایی ملافضل الله هم از ترفند های سیاسی استفاده کرد. ملا نیازی مخالفت هایی با شورای کویته و پشاور داشت. از سوی دیگر رهایی زندانیان طالب نیز در سرخط این دیدار ها قرار داشت. 

باجوه در حالی تقاضای زندانیان پاکستان را دارد که پیش از این هیچ گاهی به قول وقرارهای شان با افغانستان وفادار نبوده اند. هرچند گفته هایی وجود دارد که رهایی هفت هزار زندانی  طالب هم شامل پیشنهاد او است. چنانکه مقام های افغانستان و پاکستان در ۲۹ عقرب ۱۳۹۹ توافق‌نامه ایجاد دیدگاه مشترک برای صلح و ثبات در دو کشور و منطقه را امضا کردند. طبق بخشی از این توافق‌نامه، دولت‌های افغانستان و پاکستان باید برای شناسایی و اقدام مشترک علیه دشمنان صلح در دو کشور با هم همکاری می‌کردند. بنابراین، عملیات مشترک سازمان‌های استخباراتی دو کشور باید تا ۲۵ قوس همان سال در برابر مخالفان صلح و عاملان تضعیف این روند انجام می‌شد. حالا روابط نه چندان خوب دو کشور نشان می‌دهد که تعهدات دو طرف در این توافق‌نامه عملی نشده است. یا دست‌کم دولت افغانستان از آنچه پاکستان تاکنون انجام داده است، راضی نیست. نه تنها این که پیش از این هم مقام های پاکستانی به وعده های شان با افغانستان وفادار نبوده اند. چنانکه شاهد سفر های بیست و یک گانۀ بدون نتیجۀ حامد کرزی هستیم و تا آنکه با این سخن که صلح افغانستان از اسلام آباد و واشنگتن می گذرد، بر عهد شکنی های اسلام آباد مهر تایید نهاد. از سویی هم به همگان آشکار است که عامل تمامی بی ثباتی و ناامنی در افغانستان پاکستان و گروه های تروریستی وابسته به آی اس آی پاکستان است. هرگاه پاکستان لانه های تروریستی را در خاک خود می بست و رهبران آنان را به بند میکشید، آشکار است که جنگ در افغانستان با این بیرحمی ادامه پیدا نمی کرد. حال که موضوع خروج نیرو های امریکایی از افغانستان مطرح و طالبان خواهان امارت اند، این موضوع پاکستانی ها را شوکه کرد که مبادا مار های آنان به فرنگشتاین طالبانی بدل شود و امارت زمینه ساز آشوب و تباهی در پاکستان شود. هرچه که باشد، اعتماد بر نظامیان پاکستان و رهبران این کشور بدور از امکان است؛ زیرا چهل سال جنگ در افغانستان با مداخلۀ مستقیم پاکستان نشان داده است که زمامداران پاکستانی با افغانستان تمایل دوستی واقعی را ندارند؛ اما بر رغم عدم صداقت پاکستان با تاسف که کابل بازنده بوده است. چنان که پس از این سفر موضع رئیس جمهور غنی در مورد رهایی زندانیان تغییر کرد و آن را مشروط به منجر شدن توافقنامۀ صلح جامع خواند.

پاکستان از نیم قرن بدین سو، دیروز زیر چتر جهاد و امروز زیر چتر طالب و داعش افغانستان و مردمش را به خاک و خون کشیده است. پاکستان در این مدت توانسته تا با استفاده از رهبران جهادی دیروز و با استفاده از سیاستگران نالایق و نامتفق و خودخواه امروزی افغانستان را به جهنم بدل کند و با استفاده از ناتوانی ها و تنگدستی های آنان افغانستان را به میدان جنگ نیابتی خود بدل کند. آی اس آی دیروز بوسیلهء شماری رهبران و فرماندهان مزدور برنامهء تخریب بند های بزرگ و شاه راه ها و ساختار های زیربنایی افغانستان را راه اندازی می کرد و امروز بوسیلهء طالبان و داعش به این فاجعه ادامه می دهد. پاکستان نام شاخه ای از طالبان را داعش نام گذاشت تا به نام تندرو حمله های انتحاری را بوسیلهء آنان اجرا کند و شاخهء دیگر طالبان را به نام میانه رو به ایران و روسیه و چین معرفی کرد تا بدین وسیله برای آنان فرصت کمک از سه کشور یادشده و برای خود کمک آمریکا را جلب کند. پاکستان توانسته تا با تردستی تمام تحت سناریوی دوحه و استانبول بازی های ماهرانه را برضد افغانستان سازماندهی کند تا امتیاز بیشتر بدست آورد. بنا براین سفر رئیس ارتش پاکستان در رکاب سرنی کارتر شامل بازی جدید است که چند روز پیش پای رئیس جمهور غنی را به اسلام آباد به ملاقات باجوه کشاند و از ملاقات سه نفری میان باجوه و سرنی و غنی در ارگ می توان به اهمیت بازی جدید بیشتر پی برد. 

امید است که این سفر روند صلح را تسریع و نشست استانبول را تسهیل نماید و به دستور پاکستان طالبان به امارت خواهی خود نقطهء پایان بگذارند. ترس آن می رود که این بار اسلام آباد با ترفند جدید دست زمامداران افغانستان را از پشت ببندد. از اعلام فهرست نام هایی که خواهان استعفای آقای غنی شده اند و سرگوشی های خلیل زاد معلوم می شود که این سفر حاشیه های زیادی دارد که با تلاش های سلمان برای میانجیگری بین هند و پاکستان تیز بی ارتباط نمی باشد. یکی از اهداف از سفر باجوه به کابل، هم مقابله با هند و ترغیب کابل برای سردی رابطه با این کشوراست. پاکستان هند را متهم به حمایت جدایی طلبان بلوچ می نماید. سفر باجوه در رکاب سرنی این بازی را بعد تاره بخشیده است. دیده شود که سرنی بحیث تضمین کننده وارد بازی شده تا وعده خلافی های اسلام آباد را جبران کند یا پر اصلی بازی در دست او است. هنوز زود است که به اسلام آباد باور کرد که دست نه بر سینهء اهداف مغرضانهء خود در افغانستان بگذارد. دیده سود که این سفر منجر به امضای پیمان امنیتی جدید خواهد شد و مشارکت طالبان با کابل را با نفی امارت در پی خواهد داشت. 

هنوز روشن نیست که اسلام آباد حاضر به تعویض بازی شده و دست از سر دست پرورده گان تروریست خود برمی دارد یا خیر. هنوز زود است تا پرده از اما و اگر ها و گوشه های پنهان این سفر برداشت تا به پهلو های بازی تازه پی برد. قریشی پس از سفر رئیس ارتش بریتانیا به کابل گفت که این کشور برای آمریکا پایگاه نظامی نمی دهد و همکاری با روند صلح می کند. وی با این سخن به رهبران غربی خسته از جنگ افغانستان می خواهد بفهماند که علوفه و قمچین در اختیار دارد و هرچه بخواهد انجام می دهد و پاکستان با این بازی آمریکا را در افغانستان زمینگیر کرد. دیده شود که این چرخشی تازه در بازی جدید است و یا نشان دادن چراغ سبز برای فریبی جدید؛ اما هرچه باشد، به میثاق زمامداران اسلام آباد نمی توان باور کرد؛ زیرا اسلام آباد در گذشته هر بازی را برضد مردم افغانستان به پیش برده است. این سفر که پس از اعلام آتش بس سه روزه بوسیلهء طالبان صورت گرفته است. معلوم است که در پشت این اعلان دست اسلام آباد است و شاید هم طالبان را به استانبول بکشاند و عده های دیگری هم بدهد تا امتیاز بیشتر بدست آورد. این که رئیس ارتش بریتانیا جنگ طالبان را پس از خروج نیرو های امریکایی بی معنا خواند و این سخن او که در ظاهر یک پهلو دارد و پهلو های پنهان آن میان های تاره ای نی تواند، برای طالبان داشته باشد. حال بر رهبران افغانستان است که چقدر قادر به این خواهد بود تا پله های بازی را دست کم متوازن نگهدارند که افغانستان مانند گذشته بیشترین زیان را متحمل نشوند. 

هرچه باشد، مردم افغانستان امیدوار اند که این بازی به بهای پایان یافتن زخم خونین دیورند به صلح و ثبات در افغانستان بانجاند و امنیت در دو طرف دیورند تامین شود و پاکستان حاضر به خواندن فاتحه ء تروریزم شود و با برچیده شدن پایگاه های تروریستی در پاکستان مردمان دو طرف دیورند از شر تروریزم و ستم نظامیان اسلام آباد برای همیش رهایی یابند. شاید این رویایی بیش نباشد و اما امید است که خستگی کشور های منطقه از جنگ و خطر حاکمیت امارت طالبانی پاکستان را وادار به بسته کردن دروازه های مراکز تروریستی در این کشور نماید و در یک سناریوی جدید طالبان را وادار به تشکیل یک ادارهء مشارکتی و بعد از آن هم انتخابات نماید‌.

باتاسف که پاکستان هیچ گاهی از آزمون خوب در برابر افغانستان بدر نشده است؛ بنا براین هرگونه اعتماد بر رهبران ملکی و نظامی پاکستان اشبتاۀ جبران ناپذیر است. بزرگ ترین اشتباهء بسیاری رهبران جهادی و سیاستگران افغانستان که از آن ‌می توان، به عنوان اشتباهء استراتیژیک یاد کرد، معاملهء پنهان آنان با پاکستان و وابستگی شدید آنان با استخبارات پاکستان بود و است و این رابطه ارزش های جهاد را نابود کرد و قامت باشکوهء مجاهدین آزاده را نیز بیرحمانه شکست. عامل اصلی جنگ های تنظیمی پس از سرنگونی نجیب نظامیان پاکستان بود که با استفاده از حس خودخواهی و جاه طلبی شماری رهبران جهادی کابل را به ویرانه تبدیل کردند. یادداشت های خاشقچی روزنامه نگار عربستانی در این رابطه اسناد موثق است که حکمتیار بررغم تقاضا های رهبران جنبش های اسلامی مبنی بر خودداری از جنگ، وی در حالی که نخست وزیر بود، جنگ را با حمایت نظامیان پاکستان آغاز کرد.

این جنگ به دستور نظامیان پاکستان آغاز شد که هوای رسیدن به عمق استراتیژی  در رقابت با هند در افغانستان را  دارند. این ایده پس از آن بوسیلۀ نظامیان پاکستان طرح شد که پاکستان در سال ۱۹۴۷ به مثابۀ زخم ناسور در منطقه بوجود آمد که پیش از آن هندوان، سیک ها و مسلمانان در سرزمین واحدی به نام نیم قارۀ هند زنده گی آرام و مسالمت آمیز تحت حاکمیت شاهان مغل داشتند. این فضا زمانی شکست که کمپنی هند شرقی بوسیلۀ بریتانیا پایه گذاری شد. بریتانیا با سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» اختلاف و تفرقه میان مسلمانان و سیک ها و هندوباوران را بوجود آورد. فعالیت های جدایی طلبانۀ اقبال و جناح که بعد ها سبب بوجود آمدن پاکستان شد، ثبات و امنیت نه تنها در نیم قاره؛ بلکه ثبات در منطقۀ جنوب آسیا را بهم زد. پس از آن انگلیس ها آرام ننشستند و بالاخره تخم دشمنی میان مسلمانان پاکستانی شرقی و غربی را کاشتند و تا آنکه در سال ۱۹۷۵ در نتیجۀ به تقلب رفتن انتخابات، بوتو در پاکستان شرقی و شیخ مجیب در پاکستان شرقی اعلام ریاست جمهوری کردند و جنگ میان دو کشور درگرفت. این جنگ با مداخلۀ هند و اسیر شدن بیش از ۹۰ هزار سرباز پاکستانی بوسیلۀ نیرو های هندی پایان یافت. از این که سرنوشت این کشور با ایده های حدایی طلبی و تفرقه افګنی میان هندو و مسلمان و بعد میان مسلمانان بنګال و پاکستان شرقی گره ناگسستنی خورده است و بنا براین  اعتماد به مار های پاکستانی معنای دست دراز کردن دوبار به سوراخی دارد که شخصی یک بار چه که ده ها بار از  آن گزیده شده باشد. زیرا نفاق و شیطنت در طینت زمامداران ملکی و نظامی پاکستان نهفته است. 

زیرا افغانستان کشور غرقیده در خون و آتش از ۴۳ سال بدین سو در آتش جنګی  می سوزد که جنگاورانش از سوی نظامیان پاکستان تجهیز و تمویل و آموزش داده می شوند. این جنگ بی پایان  انسانش را درمانده و هستی مادی و معنوی اش را تباه و برباد کرده است. مداخلۀ پاکستان درافغانستان پس از تهاجم شوروی زیر نام کمک به جهاد افغانستان آغاز شد. این مداخله نه تنها پس از سرنگونی نجیب و پیروزی مجاهدین پایان نیافت؛ بلکه با حمایت از مخالفان دولت اسلامی نوبیناد ادامه پیدا کرد تا آنکه جنگ های تنظیمی پای کشور های روسیه و هند و ایران را نیز به میدان جنگ افغانستان کشاند تا آنکه این جنگ ویرانگر افغانستان را به کام اژدهای طالبانی تحت حمایت مستقیم امریکا و پاکستان و عربستان فرو برد. پس از آن افغانستان نه در کام طالب؛ بلکه در کام نظامیان پاکستان فرو برد تا آن که حادثۀ یازدهم سپتمبر بوقوع پیوست و امریکا بخاطر نسپردن اسامه از سوی ملاعمر افغانستان را مورد حمله قرار داد. حملۀ امریکا فصل تازۀ مداخلۀ پاکستان در افغانستان را زیر چتر حمله های وحشیانه و تروریستی گشود و این مداخله تا کنون به شدت ادامه دارد. حمله های انتحاری و انفجاری هر روز در افغانستان جان ده ها انسان بیگناه شامل  دانشجویان و دانش آموزان و سایر اقشار جامعۀ ما را بیرحمانه می گیرد و ده ها مادر را سوگوار و ده ها کودک را یتیم می سازند. 

این در حالی است که جهانیان می دانند، در پشت حوادث خونبار و وحشتاک تروریستی در افغانستان دستان خون آلود و تروریست پرور نظامیان پاکستان قرار دارد و فرمان تررو و وحشت آفرینی و حمله های انفجاری و جبهه ای از سوی نظامیان پاکستان در راولپندی و صدر ستدیوم پشاور صادر می گردد. حمله های انتحاری و انفجاری در حالی هر روز از کودکان و زنان و پیرمردان و جوانان افغانستان بیرحمانه قربانی می گیرد که جهان نظاره گر کشتار های بیرحمانه در افغانستان هستند. با تاسف که کشور های جهان بویژه امریکا بجای محکوم کردن جنایات پاکستان و تنبۀ و تقبیح نظامیان آن، برعکش به محکوم نمودن حوادث بسنده می کنند. این برای نظامیان پاکستان جرات داده تا باسربازگیری از مدرسه های پاکستان، سفربری بزرگ را در افغانستان آغاز کنند و ده ها تروریست را به این کشور صادر نمایند. خلیل زاد در نخستین سفرش به منطقه وارد پاکستان شده و در هر روزی که با مقام های پاکستان دیدار می نماید. وی در هر سفر با لب خند های مرگبار از مقام های نظامی و سیاسی اسلام آباد ابراز سپاس و تشکری می نماید و به وعده های میان تهی آنان اکتفا می کند. خلیل زاد چراغ سبز نشان دادن فریب آلود اسلام آباد را به استقبال گرفته و بر رسم همدستی با نظامیان پاکستان در واقع بر فرمان کشتار مردم افغانستان بوسیلۀ آنان مهر تایید می گذارد. 

افزایش حوادث خونبار و تشدید حمله های انتحاری و تروریستی در افغانستان به این حقیقت مهر تایید می گذارد که اگر دیروز راۀ صلح افغانستان از اسلام آباد و واشنگتن عبور می کرد و حالا که نیرو های امریکایی ها از افغانستان بیرون می شوند، تنها راۀ صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد. با تاسف تنها سکوت جهانیان در برابر جنایات پاکستان در افغانستان نیست که مداخله و تجاوز نظامیان و حکومت ملکی پاکستان در این کشور را هر روز فربه تر کرده است؛ بلکه زد و بند های پنهان و اکتفای سیاستگران افغانستان به وعده های میان تهی حکومت ملکی اسلام آباد تیغ زهرآلود نظامیان این کشور برضد مردم افغانستان را هر روز تیز تر می کند. هرگاه وضعیت این چنین ادامه یابد، بدون شک افغانستان و مردمش روز های دشوار و وحشتناک تری را در پیش خواهند داشت.

پاکستان در حالی از تروریستان بحیث ملیشه ها برضد مردم افغانستان استفاده می کند که مقام های ارشد امریکایی بار ها از شبکه های  تروریستی بویژه شبکۀ حقانی به عنوان بازوی ارتش پاکستان یاد کرده اند. مایهء شگفتی است، اینکه تمامی کشور های جهان بویژه آمریکا و ناتو می دانند که لانه های تروریستی و رهبران آنان در پاکستان است و بسیاری از آنان در مهمانخانه های آی اس آی زنده گی می کنند تا این شبکه های جهنمی تحت نظر مستقیم آی اس آی قرار داشته باشند. آمریکا می داند که سرنخ تمامی گروه های تروریستی در یخن نظامیان پاکستان است و اما با تاسف، در بیست سال گذشته در برابر جنایات پاکستان در افغانستان چشم پوشید. جهان نه تنها اهداف عمق استراتیژی پاکستان و رقابت ابن کشور با هند را در افغانستان دست کم گرفت؛ بلکه امریکا بیشتر از ۳۴ میلیارد دالر برای پاکستان زیر نام مبارزه با تروریزم داد و پاکستان این پول ها را برای تقویت تروریزم و به اوج رساندن شورشگری در افغانستان هزینه کرد. 

پاکستان در واقع پس از کودتای داوود در برابر ظاهر شاه مداخله در افغانستان را آغاز کرد و توانست تا اعضای جوانان مسلمان در زمان داوود و گروه های جهادی را پس از تهاجم شوروی و طالبان ر بعد از حملۀ امریکا در افغانستان قربانی اهداف عمق استراتیژی خود نماید. پاکستان بویژه پس از تهاجم شوروی به هدف رسیدن به عمق استراتیژی اش در افغانستان در رقابت با هند افغانستان را به میدان جنگ نیابتی خود بدل کرده است. شگفت آور این است که پاکستان بخش عظیم هزینۀ این جنگ را از پول امریکایی ها تمویل کرده است. بخش اکثر این جنگ نیابتی را استخبارات پاکستان به پیش برده است و بنیانگدار آی اس آی یک شهروند انگلیسی است. نصب این شخص آگاهانه از سوی بریتانیا تعیین شده تا به پاکستان قدرت استخباراتی را بدهد که منافع انگلیس را در منطقه برآورده بسازد. 

زمامداران پاکستان پس از تهاجم شوروی رهبران جهادی و سیاسی افغانستان را به فریب کشیده اند و با تاسف که این بازی هنوز هم به شدت ادامه دارد. این بار هم ترس آن می رود که باجوه با فریبی تازه وارد کابل شد و برای روپوش گذاشتن بر وعده خلافی های گذشتۀ اسلام آباد رئیس ارتش بریتانیا را وسیله ساخت. سفر جنرال سرنی کارتر در رکاب باجوه اهداف بلند مدت پاکستان و بریتانیا را نیز بر می تابد. این دوران به زمانی بر می گردد که آفتاب در سرزمین های بریتانیا غروب نمی کرد و آقای استعمار به شمار می رفت. این بدان معنا است که هم اکنون هم طراح بسیاری توطیه ها برضد کشور های فقیر بریتانیا و مجری امریکا است. 

این سفر سرنی کارتر بیانگر این است که بریتانیا هوای آقایی دوبارۀ قرن نوزدهم بر سرش زده است و امریکا را در حال  زوال می بیند. زیرا دریافته که امریکا در جنگ های افغانستان و عراق و سوریه خیلی خسته و قرضدار و فلاکت زده شده و حتا حوادث اخیر در کنگرۀ امریکا نشان داد که دموکراسی امریکا هم در حال فروپاشی است. بنا براین سفر سرنی کارتر پیام های جدید و قرار های تازه ای را در پی خواهد داشت که شاید هنوز زود است تا در مورد آن تبصره کرد. اینجا روی سخن به مقام های دولت افغانستان است که با دپلوماسی با پاکستان خیلی هوشیارانه و با تانی عمل کند. زیرا پاکستانی ها به وعده خلافی و دروغگویی عادت کرده اند و این بار نباید این مار زخمی مقام های افغانستان را بگزد. وعده خلافی ها دو دروغگویی های مقام های اسلام آباد برای دولت و مردم افغانستان ثابت شده است. هرگاه اسلام آباد در وعده هایش نسبت به افغانستان صادق می بود، امروز شورشگری در این کشور به اوجش نمی رسید و افغانستان به مرکز جنگ نیابتی پاکستان به کمک بیست گروۀ تروریستی نمی گردید. جهان می داند که پایگاه ها و رهبران گروه های تروریستی در آغوش آی اس آی است و تمامی فعالیت های سیاسی و نظامی آنان را مدیریت می کنند؛ اما سکوت مرگبار جهان بویژه سازش های پشت پردۀ امریکا با پاکستان نه تنها افغانستان را تباه و برباد کرد و شورشگری را بیشتر از سال های سرنگونی طالبان در این کشور دامن زد؛ بلکه امریکا از لحاظ نظامی و سیاسی و حیثیتی و اخلاقی متحمل بدترین شکست در افغانستان شد و رهبران آن را خسته و دموکراسی آن را هم فرسوده و بیکاره نمود.  امریکا حال به مردی می ماند که تصادم کرده و هنوز درد اصلی را احساس نمی کند و  درد و زخم و تبعات و اثرات جنگ بیست سالۀ افغانستان پس از خروج کامل نیرو های این کشور آشکار می گردد. این بازی دوگانه زود است که دامن پاکستان را بگیرد و مار های خفته در آستین آی اس آی پس از خروج امریکایی ها در افغانستان دامنگیر پاکستان خواهد شد. همین هراس پای باجوه را در رکاب سرنی کارتر به افغانستان کشاند. یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا