خبر و دیدگاه

تاریخ وحال مردم ما فرقی با هم ندارد/بخش نخست

بخش نخست
رییس جمهور امریکا آقای جوبایدن، خروج قوای نظامی اش را تا سپتامبر ۲۰۲۱ از افغانستان اعلام کرد. با همه دلهرۀ که مردم ما از نیروهای نیابتی و ارتش افغانی پاکستان وتروریستان طالبی دارند، ختم اشغال و برآمدن مردم از زیر سلطه استعماری کمپنی های چند ملیتی امریکایی وکارگزاران سازمان سیا،امری است میمون ومبارک. از این قلم نبشته های زیادی پس از ۲۰۰۱ در مورد ضرورت ختم اشغال به نشر رسیده است، که صف این هیچمدان را با تعدادی که کاروان پیروز را بدرقه میکنند، جدا میسازد.
تکرار تاریخ
خروج نیروهای امریکایی مشابهت زیادی با خروج نظامیان اتحاد شوروی سابق در اواخر دهه ۸۰ میلادی سدۀ گذشته دارد. در آن زمان وقتی ناسیونالیزم روس منافعی در ادامه جنگ در افغانستان برای خود نمیدید، همه ضابطه های انترناسیونالیزم و همبستگی طبقاتی! را زیر پا گذاشت ووابستگان سیاسی، فکری واستخباراتی خود را در میدان به ترحم امریکا، پاکستان و کشور های متحد سرمایه سالاری جهانی گذاشت. امروز همان فیلنامه را به گونۀ سرچپه امریکایی ها، در برابر گماشتگان، جاسوسان سازمان سیا، یتیمان، صغیران وحاکمیت وابسته خود تکرارمیکنند.
وضیعت سیاسی داخلی راکه هردو قدرت استعماری پیش از عرفۀ خروج به وجود آورده ومی آورند، باهم چندان تفاوتی نداشت وندارد. اتحاد شوروی سابق، تنشهای اجتماعی وقومی را با حمایت از یک حاکمیت قومی دارای گرایشهای پشتونیستی وفاشیستی چنان بالا برد که در فرجام به جنگ اجتماعی وقومی منجر شد و اکنون نیز امریکایی ها در آستانه خروج، حاکمیت سیاسی را حمایت وپشتیانی کرده اند، که جامعه را با همان وضیعیت پیشین روبرو کرده و امکان سقوط دوباره کشور را در جنگهای قومی مانند دهه هفتاد خورشیدی به یک واقعیت بالقوۀ نظامی وسیاسی تبدیل کرده است. اوج تنشهای موجود قومی که امریکایی ها وحاکمیت قومی فرد محور غنی مسئولیت کامل آن را به عهده دارند، چشم انداز نزدیکی را برای ختم معضل سیاسی، اجتماعی وصلح از میان برده است. امریکایی در همدستی با پاکستان وضیعت را به سویی هدایت کرده ومیکنند، که مردم در یک جنگ داخلی دیگر در خون شان آغشته شوند و کفن کش سابق مستحق دعا باشد. میدان بازیهای سیاسی، نظامی و استخباراتی بعدی به نطامیان پاکستانی باز گذاشته میشود، همان هایی که از دهه هشتاد تاکنون از مردم خون وقربانی گرفته اند.
مردم ما در زیر سیطره بازیهای استعماری، رقابت های منطقه یی وجهانی نه به آزادی رسیدند، نه به عدالت ونه خود توانستند سرنوشت ملی وسیاسی شان را به دست بگیرند. تنها کشور ها وقدرتهای خارجی مسئول این وضع نیستند، بلکه خود مردم و بیشتر ازهمه نیروهای سیاسی جامعه در این شکست وناکامی تقصیر دارند. وابستگی نیروهای سیاسی، دستنگر بودن، مزدور منشی، چاکری وبلی قربان گویی ( به زبانزد خود شان پیش آهنگان سیاسی مردم)، بود، که همه خونهای ریخته شده وقربانی برای آزادی، عدالت وحاکم شدن مردم بر سرنوشت ملی وسیاسی شان به هدر رفت. همین نیروهای سیاسی باعث شدند، که قدرتهای بزرگ ودولتهای منطقه بتوانند در رقابتهای جهانی شان مردم وکشور ما را به آزمایشگاه سلاح پیشرفته خود وگوسفند قربانی انتخاب کنند.
معضل اساسی که پروسه های داخلی حرکت تکاملی جامعه را به جلو ناکام ساخت، حمایت تمام استعمارگران از حاکمیتهای قومی و قبیله یی، انحصار قدرت به گونه یی قومی، قبیله یی و تمرکز قدرت در دست الیگارشی قومی بوده است. پیش از اینکه اتحاد شوروی با دست وپاچگی نیروهایش را بیرون ببرد، با یک کودتای نرم تعویض رهبری را در حزب دموکراتیک خلق وحاکمیت آن رویدست گرفت وبه جای ببرک کارمل، نجیب الله را نشاند. نجیب الله همان روزگاری را بر سر حزب، حاکمیت، مردم و نیروهای مسلح آورده بود، که در وضع کنونی غنی احمد زی خلفش بر کشور و مردم تحمیل کرده است. نجیب الله با در پیش گرفتن یک سیاست کاملاً قومی وپشتونیستی، بحران بزرگ عدم اعتماد را در روابط جوامع واقوام برادر افغانستان وهمین طور در روابط مردم با حاکمیت ایجاد کرد، که همه بخشهای حزب، حاکمیت و نیروهای مسلح را در برگرفت ودر فرجام با شدت گرفتن تنشهای اجتماعی وقومی حزب وطن وحاکمیت سیاسی آن با عقبگرد از سیاستهای طبقاتی و همبستگی زحمتکشان افغانستان در گودال تنشهای قومی واجتماعی سقوط کرد و در خطوط قومی فروپاشید وپس از ان کشور درگیر جنگهای قومی شد.
وارث استعماری اتحاد شوروی، ایالات متحده امریکا از همان آغاز پا در جای پای استعمارگران بریتانیایی و روسی گذاشت و از شروع مداخله خود در دهه هشتاد سده بیستم و پس از هجوم نظامی اش در ۲۰۰۱ بر یک الیگارشی قومی جامعه پشتون تکیه کرد، که برآیند آن یک حکومت مرکزی بیروکراتیک متمرکز یک قومی فرد محور است. زمامداران کمپنی های فراملیتی وسازمان سیا با حمایت از نخبگان پشتونی پرداختند که به طور آشکار به پیشبرد سیاستهای پشتونیستی و فاشیستی زیر ریش امریکا دست زده اند. کودتاهای انتخاباتی به حمایت امریکا، هم فرایند دموکراسی را به شکست کشاند، هم پروسه های سیاسی را فاقد اعتبار ساخت وهم تنشهای های اجتماعی را تا مرزجنگ قومی تشدید کرد.
امریکایی ها پیش از خروج همان وضیعت پیچدۀ بحران سیاسی وتنشهای اجتماعی وقومی را به میراث گذاشتند، که روسها قبل از خروج شان به وجود آورده بودند. رویکرد امریکایی ها در حمایت از یک حاکمیت قومی و بازگرداندن طالبان، باز هم برای یک قومی سازی بیشتر حاکمیت سیاسی، بیم فرورفتن دوباره کشور ومردم را در جنگها وتنشهای اجتماعی لا ینقطع به وجود آورده است، که فرجام آن به فروپاشی کامل کشور منجر خواهد شد.
سرنوشت حاکمیت قومی فرد محور احمدزی، جدا از شرنوشت سیاسی احمدزی سلفش نیست، اگر پروسه صلح ترکیه به ایجاد یک حاکمیت مؤقت همه شمول ودارای قاعده وسیع اجتماعی منجر نشود وراه را برای نامتمرکز سازی کامل ساختار قدرت واداره باز نکند، تمام شواهد به طور اشکار نشان میدهد، که خطر بالقوه فروپاشی حاکمیت وابسته امریکایی به دلایل انحصار قومی قدرت حتی پیش از پیروزی نظامی طالبان متصور است. (ادامه دارد )

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا