خبر و دیدگاه

صلح در گرو معامله با طالبان یا در گرو معامله با پاکستان

 

پراگنده گی در جبهۀ جمهوریت؛ برد طالبان و از دست رفتن فرصت ها

در این شکی نیست که پاکستان از چهل سال بدین سو در امور افغانستان مداخله می کند و این مداخله چنان عمیق و گسترده شده است که حالا سرنخ قضایای افغانستان بر دست پاکستان است. پاکستان با بازی های سیاسی و نظامی خود در افغانستان و با به فریب کشاندن امریکایی ها توانسته است که این کشور را طی چهل سال گذشته به بهانه گوناگون بدوشد. امریکا در واقع در چهل گذشته برای پاکستان در رابطه به موضوع افغانستان حیثیت تلک خرس را داشته است و هر از گاهی آمریکا را در تلک فریب خود به چالش کشیده است. پاکستان در این مدت توانسته تیغ از دمار امریکا بیرون کند و زیان های هنگفت جانی و مالی بر این کشور وارد کرده است. آمریکا اکنون برای پاکستان، حیثیت پهلوان های باخته یا خوابیده را ماند و امریکا هم ناگزیر است تا برای ماندن در میدان بازی به هر دهلی که پاکستان می زند و آمریکا با همان دهل برقصد. نظامیان پاکستان با درک ضعف ها و ناآگاهی ها و ناتوانی های امریکایی ها توانسته اند، هر از گاهی با افکندن توپ پیش پای امریکایی ها و مصروف ساختن آنان، سرنخ بازی را بدست خود بگیرند. پاکستان توانست تا با استفاده از موقعیت خود معاهدۀ ژنیو را به نماینده گی از مجاهدین امضا کند و به  همین گونه توافقنامۀ دوحه را در پشت در های بسته مدیریت کند. اکنون که جوبایدن، حاضر به بازنگری توافقنامۀ دوحه شده است، این به معنای بزرگترین افتضاح در دیپلماسی امریکا در جهان به شمار می رود. بازی پاکستان با امریکا در توافقنامۀ دوحه آنقدر مضحک بود که معنای نهادن سرنوشت یک ملت در میز قمار پاکستان را داشت. بازی پاکستان آنقدر در برابر امریکایی ها افسونگرانه بود و آنان با استفاده از شتاب ترامپ توانستند که نه تنها امریکا، بلکه افغانستان را دو دو راهه قرار داده اند که صلح افغانستان را در گرو معامله با طالبان یا در معامله با پاکستان به منزل مقصود برسانند. 

پاکستان در زمان تهاجم شوروی نیز با علم کردن رویا های پترکبیر مبنی بر رسیدن روسیه به آب های گرم، توانست کمک های امریکا به جهاد مردم افغانستان را جلب نماید و از آن پول ها استفاده کند و از جهاد مردم افغانستان استفادۀ ابزاری نماید و بالاخره توانست تا با استفاده از ضعف رهبران و فرماندهان جهادی و تنگدستی مجاهدین آرمان های مردم افغانستان را با خون بشوید. تهاجم شوروی به افغانستان رویایی رسیدن به عمق استراتیژی پاکستان را تقویت کرد و در واقع خواب ناتعبیر او را تعبیر نمود. از همین سبب بود که جنرالان پاکستانی مانند، حممید گل، نصیرالله بابر، عبدالرحمان، ضیاالحق، کرنیل امام و سایر جنرالان و کرتیلان پاکستانی زیر پوشش حمایت از جهاد افغانستان و با تشدید نزاع میان رهبران و فرماندهان جهادی سررشتۀ کار جهاد را بدست خود گرفتند. جنرالان پاکستانی آنقدر تردستانه سررشتۀ جهاد مردم افغانستان بدست گرفتند که بالاخره جنرال ضیاالحق لقب «شهید جهاد افغانستان» را کمایی کرد. چنانکه پاکستانی ها توانستند تا با استفاده از نفود و موقعیت شان معاهدۀ ژنیوا را به نماینده گی از مجاهدین امضا کند. یک سال پیش شاهد تکرار چنین سناریو در توافقنامۀ دوحه بودیم که چگونه نظامیان پاکستان توانستند،  گفت وگو های طالبان با امریکایی ها را مدیریت کنند و حماقت نامۀ دوحه را زیر چتر ریاست ملا برادر در غیاب مردم افغانستان با امریکایی ها به امضا برسانند. این سناریو زمانی آغاز شد که امریکا زنجیر ها را از دست ملابرادر باز کرد و او را در تبانی با نظامیان پاکستان به مقام ریاست هیئت طالبان در دوحه ابقا نمود. این انعطاف پاکستان، در واقع گذاشتن شمشیر یقین بر ناف امریکایی ها بود و این خلیل زاد را واداشت تا در هر سفر خود به پاکستان مراسم تشکر از حکومت و نظامیان پاکستان را بجا آورد و به پاکستانی ها امتیاز بیشتر قایل شود. خلیل زاد به بهای دهن کجی هایش با پاکستان در واقع سرنوشت مردم افغانستان را با دو دست به پاکستانی ها واگذار کرد.

اینکه بالاخره امریکا با پاکستان چگونه معاملۀ سیاسی را در پیش می گیرد. این وابسته به سیاست خارجی امریکا و پاکستان است و بدون شک نظامیان پاکستان تا  کنون توانسته اند تا امریکا را خیلی قشنگ در رابطه به افغانستان به فریب بکشانند؛ اما حالا آنچه به افغانستان و حکومت و مردم آن رابطه دارد، نه تنهایی رهایی از جال بازی امریکا؛ بل مهمتر و حیاتی تر از آن رهایی افغانستان از تلک خرس پاکستان است و تا زمانی که افغانستان از این تلک رها نشود، هرگز صلح و آرامش و ثبات را تجربه نخواهد کرد. حال پرسش کلان این است که افغانستان برای رهایی از مکر پاکستان چه باید کند، وارد معامله با طالبان شود و یا این که نه طالبان در چنگال پاکستان قرار دارد و بنابراین، معضل افغانستان زمانی به کلی حل می شود و پروندۀ صدور تروریزم برای همیشه بسته می شود که حکومت افغانستان نخست از همه از یک موضع نیرومند وارد معامله با پاکستان شود. این در حالی است که در شرایط کنونی چنین فرصتی موجود نیست و برای رهایی از توطیۀ پاکستان یک راه وجود دارد و آن بیرون کردن طالبان از چنگال پاکستان است که حکومت افغانستان هنوز این توانایی را پیدا نکرده است.

این در حالی است که این موضوع برای مردم افغانستان حیثیت حیاتی دارد. حال نیاز به یک تاکتیک سیاسی است تا پیش از آن که درجنگ قربان مار های کوچک شد، لازم است تا مار های کوچک را به جنگ اژدها با خود برد. حال هرچه باشد، ما نیاز به یک بازی سیاسی خیلی زیرکانه و با تانی و آگاهانه داریم. این زمانی دست کم زمانی ممکن بود که در داخل و در جبهۀ جمهوریت یک اجماع کامل سیاسی وجود می داشت و به قیمت پذیرش حتا خطر به هر طریقی که ممکن باشد، بایست با طالبان داخل تعامل شد و آنان را با خود گرفت و با تمامی قوت کار کرد تا در آینده ها زمینه های ضربه زدن از سوی پاکستان را بند ساخت؛ اما صدها دریغ و درد که جبهۀ جمهوریت چنان متشتت و پراکنده است که در هیج موردی وحدت نظر ندارند. دلیلش آشکار است؛ زیرا که در میان جبهۀ جمهوریت بجای افکار ملی، بیشتر افکار قومی و زبانی حاکم است. شماری بدین باور اند که جمهوری متمرکز در کشور کثیرالملتی مانند افغانستان به انحصار گرایی قدرت می انجامد که پایان آن استبداد است. این نظام را ظالمانه و نتیجهء آن را حاکمیت مطلق یک قوم و یک گروه بر سایر اقوام و به تعبیری ستم ملی می دانند. هواخواهان نظام متمرکز مدعی اند که برای ادارهء کشوری مانند افغانستان نیاز به مدیریت از یک مرجع واحد است؛ زیرا مدیریت چندگانه تشتت و پراگنده گی را به بار می آورد. این دو گونه نظام در کنار آنکه خوبی هایی دارد، زشتی هایی هم دارد. متاسفانه در کشوری مانند افغانستان که گرایش های قومی و گروهی بر گرایش های ملی بیشتر غلبه دارد و از سویی هم ارزش های دموکراسی در آن نهادینه نشده است. هر دو گونه نظام  زیان ها و مدیریت های خود را دارد. آنچه که کمرجمهوریت را شکستانده است، به بلوغ نرسیدن شفافیت در عرصه های گونان است که به دلایل متعددی جمهوریت را عقیم گردانیده است. نبود میزان درست برای شفافیت و روی صحنه آمدن ناصالحان و جاهلان و مفسدان و زنباره ها و مافیا ها سبب شده تا حقیقت و عدالت قربانی آزادی های فردی شود. این به مثابهء بزرگ ترین عامل پایه های حکومت داری خوب را در نظام های جمهوریت لرزان گردانیده است. از همین سبب است که بنا بر حکومتداری بد، بیشترین جمهوریت ها در جهان از فاسدترین و ناکارآمد ترین حکومت ها هستند. 

اکنون که ما در آستانه برگزاری نشست استانبول، رای‌زنی‌های جداگانه روی طرح امریکا در حوزه جمهوریت ادامه دارد. براساس مواد توافق‌نامه سیاسی، شورای عالی مصالحه ملی مسوولیت مدعی رهبری روند صلح است؛  اما ارگ می  گوید که رئیس  جمهورغنی، ، نقشه راه رسیدن به صلح در افغانستان را کشیده است. هرچند ارگ می گوید که طرح آقای غنی در پاسخ به کسی نیست و اما این طرح  در پاسخ به طرح امریکا، تلقی شده است. بحث برگزاری انتخابات زود هنگام در حالی ازسوی ارگ مطرح شده است که نه از سوی گروه ها و شخصیت های سیاسی در داخل و نه از سوی طالبان حمایت می شود و آن را با توجه به انتخابات های پرتقلب زیر چتر حکومت غیر عملی می دانند. در همین جال هرچند سپیدار در مورد طرح ارگ چیزی نگفته است و اما سپیدار می گوید، همه پیشنهادها در حوزه جمهوریت، به ‌شمول دیدگاه‌های نماینده‌گان ارگ ریاست جمهوری سرانجام از سوی شورای عالی مصالحه ملی توحید و از آدرس دولت در نشست استانبول ارایه می‌شود. رای‌زنی‌ها در مورد طرح امریکا در حالی ادامه دارد که به گفته شماری از آگاهان سیاسی، حوزه جمهوریت هنوز یک‌دست نیست و نگرانی‌ها نسبت به آینده در حال افزایش است. قرار است طرف‌ها در جریان ماه آینده میلادی در نشست استانبول، پیشنهادهای‌شان در مورد طرح امریکا را ارایه کنند. در همین حال شورای عالی مصالحه طرح ۳۷ صفحه ای را ترتیب کرده و قرار است حزب اسلامی و سایر گروه ها طرح های دیگری را در نشست استانبول ارایه کنند. در همین حال حکومت قصد دارد تا از تمامی طرح ها یک طرح را به این نشست ارایه نمایند. در این تردیدی نیست که انتخابات زود هنگام از بخش های مهم آن طرح خواهد بود که به شمول شورای مصالحه تمامی گروه ها مخالف آن است؛ اما با توجه به مقایسۀ طرح ها و در نظرداشت شرایط استثنایی کنونی، می‌توان گفت که طرح رییس جمهور غنی با تمام مشکلاتی که دارد، نسبت به طرح دولت انتقالی بهتر و از نقاط قوت بیش‌تری برخوردار است. مهم‌ترین نقطه‌ قوت آن هم این است که نسبت به طرح دولت انتقالی، ریسک کم‌تری دارد؛ زیرا که طرح انتخابات زودهنگام به دستگاه بروکراسی کشور ضربه وارد نمی‌کند؛ اما برخلاف طرح آقای غنی، طرح دولت انتقالی دستگاه اداری کشور را فلج می‌کند.  گفتنی است که مسوولیت رهبری این نشست را سازمان ملل متحد برعهده دارد.

پس با توجه به این پراگنده گی در جبههء جمهوریت نه تنها برد از مخالفان جمهوریت؛ بل از مخالفان حکومت و مردم افغانستان است و در آخرین تحلیل برد از طالبان و پاکستان خواهد بود. این موضوع جنگ های تنظیمی و اختلاف در کابل را در افکار تداعی می کند که طالبان به کمک آمریکا و پاکستان و عربستان دولت مجاهدین را سقوط دادند. در همین حال حکومت از جهات دیگر هم زیر تهدید قرار دارد و با تاسف که حکومت را نوعی تروریزم ابریشمین سخت تهدید می کند. شماری بدین باور اند که هرگاه گروه‌‌های تروریستی به‌صورت مستقیم هراس‌‌افگنی می‌‌کنند، حکومت هم بخاطر کوتاه آمدن از تامین امنیت همان هراس را به گونه ای متفاوت‌‌تر بر سر مردم  تحمیل کرده است و از آن سود سیاسی می‌‌برد. از همین رو گمانه زنی هایی وجود دارد که قاطعیت حکومت در برابر تروریزم را  به چالش می کشد. فاجعه بارتر این که موجودیت گروهی فاسد در دستگاۀ حکومت و مظالم آنان بر مردم داعیۀ جمهوریت از سوی حکومت را زیر  پرسش برده است و مردم بدین باور اند که شعار دادن جمهوریت از سوی حکومت شعاری میان تهی است و هیچ گاهی این شعار مصالح نظام و حقانیت حکومت را بر نمی تابد.این سبب شده اعتماد و باور مردم نسبت به حکومت روز به روز کاهش یابد و این گمانه زنی ها تقویت شود که در افغانستان یک نوع ماموریت برای بحران در حال اجرا است. از این رو مردم به رویکرد شماری مفسدان زیر چتر حکومت نام تروریزم ابریشمین را داده اند و از حکومت می خواهند که بخاطر تحقق دست  کمی از شعار جمهوریت هرچه عاجل این مفسدان را در اسرع وقت شناسایی و به محاکمه بکشاند. 

هرگاه طرف‌های شرکت‌ کننده با طرح‌های مختلف نتوانند روی یک طرح جامع در نشست استانبول به توافق برسند و این نشست شکست بخورد. در این صورت انشعاب در حوزه جمهوریت در پی این شکست کلید خواهد خورد. اگر در گذشته تنها طرف دولت و طرف طالبان با هم بر سر آینده مذاکره می‌کردند، پس از نشست استانبول، ارگ، سپیدار و احزاب هرکدام راه خود را جدا جدا در پیش خواهند گرفت. در این حالت، نیاز خواهد بود که هر یک از این طرف‌ها برای دفاع از طرح خود یک تیم مذاکره‌کننده مستقل تشکیل کند. هرگاه این تیم‌ها نتوانند در کوتاه‌ترین زمان ممکن به توافق برسند، جمع کردن دوباره تیم‌های داعیه‌دار جمهوریت زیر چتر دولت و جمهوریت دشوار خواهد بود. این خطری است که نشانه‌های آن همین اکنون هویدا است. 

در آستانۀ برگزاری نشست استانبول جبهۀ جمهوریت با دشواری های متعددی روبرو است و تنها این جبهه در پراگنده گی طرح دست و پا نمی زنند؛ بلکه شماری دراین جبهه به گونۀ کاذبانه به پیشینه هایی می بالند که به آنها جز غرور کذایی چیز دیگری نمی توان گفت. با تاسف که این بازمانده از میراث شوم سیصد سال گذشته است و تلکی برای قیچی کردن افکار ملی است. نه تنها این؛ بلکه جبهۀ جمهوریت حتا در مورد جمهوریت که متمرکز باشد و یا غیر متمرکز وحدت نظر وجود ندارد. این جدا از آن است که شماری ها در درون جبهۀ جمهوریت خواهان نظام فدرالی هستند. بر روی چتر این داعیه های متفاوت بیشتر خواست های قومی و گروهی و شخصی سنگینی می کند تا ملی! هرگاه افکار ملی در داخل کشور بسیج شود. آشکار است که زیر چتر آن افکار قومی و گروهی به حاشیه می روند. تمامی گروه ها به  شمول حکومت در این مسآله وحدت نظر دارند که توافقنامۀ دوحه یک اشتباه بود که از سوی امریکا بر حکومت ومردم افغانستان تحمیل شد. حالا که تمامی ضرر های این معاهده بر مردم افغانستان تحمیل شده است. رئیس جمهور امریکا آن مورد بازنگری قرار داده است. سیاست های امریکا در  طول چهل سال گذشته در پیوند به افغانستان همین گونه بوده است. امریکا در میان همه فقط یکی از آنها را مورد تجدید نظر قرار داده است. پس معلوم است که مردم افغانستان در چهل گذشته چه خطرها وضرر هایی را در نتیجۀ بازی های امریکا و پاکستان تحمل کرده اند. شگفت آور این که نظامیان پاکستان در چهل سال گذشته از امریکا احمق پولی گرفته است و در ضمن به اهداف استراتیژیک امریکا در منطقه نیز ضربه زده است. مبارزه ای را که امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم در افغانستان به راه افگند، اهداف استراتیژیک آن را نیز در پی داشت که تحت فشار قرار دادن چین و روسیه بود تا از بلند پروازی های اقتصادی چین و امتیاز طلبی های تسلیحاتی روسیه پیشگیری کند. جند سال پیش یک مقام ارشد امریکایی بار ها گفته اند که پیشگیری ازبرتری طلبی های اقتصادی چین و تسلیحاتی روسیه مهم تر از مبارزه با تروریزم است. چنانکه کولن پاول رئیس عمومی ارتش پیشین امریکا در سال ۲۰۱۸ دلیل حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان را مهار چین خوانده بود و آنهم به بهانهء ۲۰ میلیون مسلمان در ایغور. این گفتهء پاول پشتیبانی آمریکا از داعش را توجیه پذیر می سازد. این نکته پرده از این واقعیت تلخ برمی دارد که چرا آمریکا اجازه داد تا هزاران طالب بوسیلهء طیاره ها از شمال کشور به پشاور و کراچی و کویته منتقل شدند. این گفتۀ پاول بر اصرار کنونی امریکایی ها مهرتایید می گذارد که اشد تلاش دارند تا بخشی از نیرو های شان را بعد از توافق زیر نام مبارزه با تروریزم در افغانستان حفظ نمایند. آنچه برای افغانستان حضور بیست سالۀ امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم شگفت آور است، همانا تبدیل شدن افغانستان به عرصۀ نبرد گروه های تروریستی مثل طالبان، داعش، القاعده و ده ها گروۀ تباهکار دیگر است. در این مدت پناه گاه های تروریستان در پاکستان گسترده تر شد و زمینۀ فعالیت برای آنان بهتر و اما نیرو های امریکایی درگیز نبرد در قریه های افغانستان شدند. داوری مردم افغانستان در مورد امریکا پس از  بیست سال این است که امریکا نه برای مبارزه با تروریزم، بلکه امریکا برای تبدیل کردن افغانستان به میدان نبرد تروریستان جهانی آمده بود و بس. 

در بازی مبارزه با تروریزم کشوری که بیشترین سود را برده است، نظامیان پاکستان است. پاکستان به مثابهء بزرگ ترین کشور حامی تروریزم و صادر کنندهء در سراسر جهان و بویژه افغانستان تا کنون هر تروریستی که در هر گوشهء جهان به دام افتاده اعتراف کرده است که آموزش های تروریستی را در پاکستان آموخته است.  اسلام آباد در ضمن آن که راۀ میانبربا امریکا را باز کرد و در عین زمان با عقد قرارداد های کلان و پروژه های اقتصادی با چین و روسیه و پیشگیری از ورود تروریستان به چین و روسیه مانع به پیروزی رسیدن برنامه های استراتیژیک امریکا در منطقه شد. پروژۀ انتقال تروریستان به شمال در واقع برنامۀ امریکایی بود که در زمان ریاست جمهور حامد کرزی به اجرا درآمد و به دنبال آن خبر های انتقال داعشیان از سوریه بوسیلۀ طیاره ها به افغانستان به نشر رسید. این داستان قصۀ انتقال هزاران تروریست پاکستانی و طالب را پس از سقوط طالبان در ذهن تداعی می کند که بر بنیاد توافق امریکا و مشرف بوسیلۀ طیاره ها بصورت امن به کراچی و پشاور و اسلام آباد منتقل شدند. این نقل و انتقال بزرگ زمینه را به پاکستان فراهم کرد تا در سال ۲۰۰۳ دوباره طالبان را احیا و به افغانستان بسیج نماید که نقش امریکا در پشت حادثه را نمی توان دست کم گرفت. پاکستان قرارداد پنهانی که با چین دارد، در چهل سال گذشته حتا اجازه نداد تا یک تروریست ترکستانی شرقی وارد چین شود. توافق مخفی پاکستان با چین سبب شد که این کشور هزاران مسلمان ایغوری را در اردوگاه های اجباری زندانی و شکنجه نماید. در همین حال نظامیان پاکستان هزاران تروریست را به افغانستان می فرستد تا بردفاع از اسلام با امریکایی ها بجنگند؛ اما پاکستان و طالبان یک روز هم برخشونت های ضد انسانی در ترکستان شرقی زبان به اعتراض نگشودند.  

شماری بدین باور اند که دوطرف اصلی منازعه از روند کنونی گفت و گو ها راضی نیستند. هرچند امریکایی‌ها به خاطر خروج نیروهایشان با عجله‌ می‌خواهند دو طرف در پای یک توافق‌نامه سیاسی امضا کنند؛ اما حکومت و طالبان مایل به توافقی که منافع آنان را به طور دلخواه تامین نکند، نیستند. حکومت و طالبان به توافقات صلح از دو زاویۀ متفاوت نگاه می کنند. حکومت می‌خواهد که طالبان همانند حزب اسلامی در حکومت وی مدغم شوند، سلاح‌های‌شان را به زمین بگذارند و در بدل آن چند وزارت و ریاست را به دست آورند. در این حالت، آقای غنی برنده اصلی در این قضیه خواهد بود. واضح است که این دیدگاه حکومت با واقعیت جنگی و سیاسی موجود سازگار نیست. این زمانی ممکن بود که طالبان همانند حزب اسلامی یک گروه شکست‌خورده می‌بود. وقتی یک گروه شورشی قسمت‌های مهم خاک کشور را تحت کنترل یا تهدید جدی خود دارد، نیروهای داخلی و بین‌المللی به صراحت از ناتوانی نظامی و سیاسی حکومت صحبت می‌کنند و بحران‌های متعدد داخلی و چنددسته‌گی سیاسی به شدت مشروعیت و موقف حکومت و تیمش را در داخل زیر سوال برده است. دراین صورت طرح و ارزیابی حکومت از گزینه‌هایش در چانه‌زنی با غربی‌ها و طالبان بسیار غیرواقع‌بینانه و حتا توهم‌آمیز به نظر می رسد. 

از آنچه گفته آمد، جبهۀ جمهوریت چنان در میان خود پراگنده و متشتت است که حتا فرصت معامله با طالبان و یا با اسلام آباد را از دست داده است. هرچند خوان دار طالبان، پاکستان است و  طالبان سخنگوی اسلام آباد است؛ اما باز هم آشکار است که آشفتگی در جبهۀ جمهوریت به سود طالبان و پاکستان است. جبهۀ جمهوریت با این حال حتا توانایی معامله با یکی از طرف ها را ندارد و چه رسد به آن که در معامله با یکی دست باز عمل کند و به بهای نجات کشتی توفان زدۀ افغانستان دست کم با پذیرش کمترین خطر با آنها جداجدا و یا یکجایی وارد معامله شود. در این شکی نیست که در هر معاملۀ سیاسی برد یک طرفه نیست، چیزهایی را باید داد و چیز هاییرا باید بدست آورد؛ زیرا هر بازی موفقانه، بازی برد برد است؛ اما موفقیت از طرفی است که با پذیرش خطر های کوچک خطرهای کلان را دفع می کند. از وضعیت کنونی و پراگنده گی در جبهۀ جمهوریت آشکار می شود که نشست استانبول نتیجه ای به بار نخواهد آورد که بتواند، ممد روند صلح باشد ومبنایی برای نشست جهانی در مورد صلح افغانستان. زیرا این جبهه چنان در داخل درگیر است که هم توان معامله با طالبان را ندارد و هم از  معامله با پاکستان که طرف اصلی جنگ افغانستان است، قاصر است. در این صورت یک راه وجود دارد که کشور های جهان متحدانه در مورد افغانستان تصمیم بگیرند و یک راۀ حل را بالای حکومت ومردم افغانستان تحمیل نمایند. آشکار است که چنین فیصله و تصمیمی ضرر ها و خطر های پسابن اولی را در پی خواهد داشت که پی آمد آن حکومت های فاسد و ناکارا و بالاخره گسترش شورشگری و فاجعۀ کنونی . یاهو

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا