خبر و دیدگاه

نوروزتان مبارک غم های تان دور و هر روز تان نوروز

 

نوروز که جلوهء اهورامزدایی دارد و با جشن مهرگان هم آویز است، برابر است به روز اول حمل یعنی لحظات آغازین رستاخیز طبیعت و دگرکونی های شگفت انگیز در زمین خدا و شگوفایی شور آفرین و وجد گستر در آن که وجب وجب آن دگرکون پذیری های سودمند را برای رهایی و رستگاری انسان به نمایش می گذارد. نوروز برابر به جشن مهرگان و سرآغاز یک انقلاب جدید و تکان تازه در هستی برای بازآفرینی های بکر و تبدیل کردن زمین به سرسبزی و دمیدن صور حیات در روح خشک زمین است. این روز باستانی در کشور ما پیشینهء چندین هزار ساله دارد و از آن روز آغاز شده که زنده گی در این سرزمین گل کرده است. در طول تاریخ اقوام آریایی و حتا غیر آربایی در این سرزمین از این روز بزرگداشت به عمل آورده اند و با رقص ها و پایکوبی ها از آن نقدیر به عمل آورده اند. این روز روز خدا است مانند هر روز دیگر که خدا از آن ” کل یوما هو فی شان ” یاذ کرده است . بنا بر این اطلاق اسلام و غیر اسلامی کردن به این روز دلالت به خفت عقلی می کند؛ ریرا این روز ریشه در فرهنگ چندین ساله دارد و در فرهنگ های گوناگون از اوستایی تا زروشنی، بودایی، برهمنی و بالاخره اسلامی رسوب کرده نا به زمان ما رسیده است. فقهای آگاه از این روز فدر کرده و از حرمت آن سخن نگفته اند؛ زیرا درک کرده که در قرآن در این رابطه چیزی گفته نشده است. تمها ملا های قشری و متعصب بویژه عرب خواسته اند تا بدبن وسیله خراسانی ها را هتک حرمت کنند که این برخاسته ار عصبیت است؛ زیرا نورورز روز خوشی و طراوت است و خدا وند و رسولش خوشی و طراوت را دوست دارد. چنانکه در احادیث زیادی آمده که پیامبر عطر را دوست داشت و حتا در هنگام مرگ فرزندش نخواست ملال غم بر جبینش غلبه کند؛ پس آنانی که با خوشی ها و رقص و پاکوبی ها و سبزه لگد کردن ها مخالف اند، از دین ناآگاه اند و دشمن خدا و رسول آن هستند و گفته می توان که جهال اند که زیر پوشش دین بر دین زهرپاشی می کنند. در این شکی نیست رسم نوروزی بر می گردد به تاریخ چندین هزار سالهء کشور ما که ریشه در تمامی فرهنگ های این کشور در طول تاریخ دارد و رسم گلگشت بهاران و سبزه کوبی ها میله های بهاری حتا منحصر به زردشتیان نبوده؛ بلکه پیش از آن هم موجود بوده است. از سویی هم بزرگداشت از نوروز بحیث یک عنعنهء احسن چه زثانی به دین می رساند. درحالی که پیام نوروزی پیام خوشی و سرور است که با روح دین ناسازگاری ندارد و قدسیتی در کار نیست. آن ملا های ناآگاه از دین و چلی های بی خبر از اسلام باید بدانند که در اسلام بدترین پدیده خشونت و اعمال خشونت در دین است و دین اسلام دین رحمت است و خدا به پیامبر می گوید که تو را برای رحمت برای عالمیان فرستاده ام ؛ اما این آقایان بجای ایستاده گی در برابر خشونت و دین ستیزی و اسلام زدایی، برعکس دربرابر جلوه های رحمانی دین خدا قرار گرفته و نفرت و انزجار را میان مردم افزایش می دهند. ملا های بیخبر از دین پیش از صدور فتوای ضد دینی به نام نوروز اول خود را آکاه بسازند و تا از تاریخ و فرهنگ این کشور آگاه شوند و بعد فتوای آگاهانه صادر کنند اما من یقین دارم که هرگاه این ها به قول مولانی روم مغز دین را فرا بگیرند و پوست اندیشی ها در دین را کنار بگذارند، نه تنها از فتوا های غلط شان در پیوند به نوروز از مردم معذرت می خواهند؛بلکه باقی عمر را باید توبه و ندامت بکشندتا خدا آنان را ببخشد. ؛ زیرا دشمنی ملا ی ناآگاه دشمنی با پاکی و صفایی و نظافت و هم سویی با کثافتو آلوده گی است که در ذات اسلام با آنها مخالف است . به امید این که خداوند ملا های ناملا را اول آگاهی عطا کند ریرا شماری ا این ها آنقدر نادان اند که خود را هرچیز دان می دانند و یک کتاب را هم بیرون از چندتا کتاب مرده گان قدیممطالعه نگرده اند و حتا سواد کافی برای مطالعه هم ندارند و به قول مولانای روم از فرط جهل لاف عقل کل را می زنند. ”عقل کل شده یی از وفا ملاف” هرگاه این ها اندکی به متون آثار پیشینان از راویان بزرگ دینی چون ابن هشام ومرخان و جهانگردان چون البیرونی تا ناصر بلخی و دیگران و آثار متاخرین سر بزنند و زحمت مطالعه به خود بدهند و احادیث پیامبر را درست با توجه به اصول حدیث شناسی بخوانند به زودی از خر جهل پایین آمده و می دانند که چقدر نمی دانند و در جهل غرق اند و از اصل دین که هیچ خبر ندارند با همه ناآگاهی لاف افلاطونی و جالینوسی می زنند. خداوند این ها را هدایت کند و در غیر آن غرق شان کند که مردم از شر جاهلان که با تاسف جهل شان جهل مرکب است، رهایی یابند. 

نوروز آغاز شگوفایی ها و شگفتن ها و نماد اهورامزدایی و دگرگونی های ژرف در طبیعت است که پیام آور همدلی و هم آمیزی انسان و طبیعت بوده و جهان وارد یک تحول بزرگ می شود. روح شادی و طراوت در هستی می دمد و گلیم خمودی و خستگی های زمستانی را یک سره جمع می کند و روح شادی و طراوت را در هستی می دمد و نفخ امید های تازه را در صور زنده گی پف می کند. نوروز نه تنها نماد حیات است و برمصداق آیت قرآن مرده ها زنده می شوند و در تار و پود هستی حیات می وزد؛ بلکه برمصداق این شعر مولانا” بیایید بیایید که گلزار دمیده … بچرخید بچرخید که دلدار رسیده” یعنی در نوروز بهاری هستی و انسان در جنبش و مستی آمده و سرشار از هلهله و شور می شوند. پس گفته می توان که نوروز به آغاز زنده گی آگاهانهء انسان در طبیعت بر میگردد که از رابطهء تنگاتنگ انسان و طبیعت پرده بر می دارد؛ یعنی به زمانی که انسان به آگاهی رسید و زمستان و بهار را شناخت و زمین و آفتاب و تغییر فصل و رخداد های طبیعی را شناخت و فعالیت های آگاهانه را برروی طبیعت آغاز کرد. از این رو پیشینهء نوروز برمی گردد به پیشینهء زنده گی انسان و قدمت آن برابر است به قدمت زنده گی انسان؛ بویژه زمانی که انسان به گله داری و زراعت پرداخت و در فصل زمستان آمد آ مد بهار، نوروز را به صد شوق انتظار می کشید تا از پیشینه ترین جشن نوروزی با شور و شعف فراوان استقبال به عمل آورد. با این تعبیر نوروز نه تنها به یما؛ بلکه به پیش از او نیز تعلق دارد و شاید یما نخستین پادشاهء آریایی ها باشد که از نوروز به گونهء شاندار و با شکوه بزرگ برگداشت به عمل آورد و مردم در میان شور و شادی و پایکوبی ها با نوشیدن شربت های نوروزی از سال نو بزرگداشت به عمل آوردند. نوروز با کار و زنده گی انسان پیوند ناگسستنی دارد. نوروز وابسته به یک حوزهء یک تمدن بزرگ است که جغرافیای بزرگی را در بر داشته و در این حوزهء تمدنی پاسخگوی نیاز های مادی و معنوی بوده و بر تمامی ساختار های اقتصادی منطقه تاثیر گذار بوده است. جشن نوروز و مهرگان چنان در یک خوزهء بزرگ فرهنگی مسلط بوده که همیشه بحیث فرهنگ تاثیر گذار و مقتدر عمل کرده است. طوری که در بالا یادآوری نوروز از پیشینهء تاریخی یی برخوردار است که بر تمامی ادیان حضور گرم و با شکوهء خود را حفظ کرده و در تار و پود فرهنگ ها و تمدن ها راۀ خود را باز کرده است.

جشن‌ نوروز از مهم‌ترین‌ مراسمی‌ است‌ که‌ به گونۀ اخص در شاهنامه و بصورت غام در تمامی آثار ادبی گذشتگان نیز چهره گشوده است. جشن نوروز از گذشته های دور بدین سو در سرزمین های وسیعی از کوهء پامیر تا انتهای کوه های کوستان و قفقاز سوریه و عراق و خلیج فارس و رود سند برگزار می شد و درفش سبز نوروز به بلندای هندوکش و بابا و البرز و دماوند به پهنای سرزمین های واقع شده میان آمو و رود سند و نیل بال افشانی می نماید. درست است که جشن نوروزی در دین زرتشتی جایگاهء عظیمی داشت و در آن زمان مردم با رفتن در دامنه های شاداب و سرسبز خیلی باشکوه آن را برگزار می کردند و حتا مراسم ویژهء دینی خود را به عمل می آوردند؛ اما این به معنای آن نیست که شماری عرب های متعصب و ضد عجمی فکر می کنند که نوروز بازمانده از دین مجوس یا ماد ( زرتشت) است. در حالی که نوروز پبشینهء چند هزار سال پیش از ظهور دین زرتشت در منطقه را داشته است. جشن نوروز و مهرگان چنان از عظمت خاصی برخوردار بوده که در بستر تمامی ادیان از اوستایی تا اسلام حضور با شکوهء خود را در طول تاریخ حفظ کرده است. شگفت آور این که حتا فراتر از قلمرو های جغرافیایی جایگاه اش را در قلب مردمان باز کرده است. چنانکه بربنیاد گواهی تاریخ جشن نوروز در جهان اسلام پس از آریایی ها  و ساسانی ها و بعد از آن اموی ها و عباسی ها و سامانی ها، سلجوقی ها ، غزنوی ها، غوری ها و عثمانی و بابری ها خیلی باشکوه برگزار می شد. جشن نوروزی چنان از شکوهء خاص برخوردار بوده که حتا در بسیاری دوره ها تحت نام های گونانگون رنگ دین و مذهب مسلط را به خود گرفته است و از این روز در پیوند با شخصیت های بزرگ دین و مذهب حاکم بزرگ داشت به عمل می آمده است. به گونهء مثال مذهب امامیه جشن نوروز را برابر به روز خم غدیر تجلیل می کند. در این شکی نیست که اسلام در اوایل با شعایر دینی غیراسلام برخورد جدی می کرد و اما بعد ها که مردم آثار جاهلیت را فراموش کردند با ارزش ها و عناصر فرهنگی هر کشورها که خطر شرک در آنها منتفی شده بود با آنها مدارا به عمل آمده است. شماری ملا های کوتاه نگر به این گفتهء پبامبر که ” خداوند برای شما دو عید برگزیده که بهتر از نوروز و مهرگان است” استناد جسته و نوروز را نفی کرده اند. در حالی که پیامبر این دو روز را برای عرب ها برگزید و این به معنای نفی نوروز و مهرگان نیست. از لحاظ اسلام هر روز روز خدا است و این حدیث پیامبر که”زمان را دشنام ندهید؛ زیرا زمان خدا است” دلالت بر آن دارد و از سویی هم این حدیث مشت کوبنده بردهن آنانی است که به بهانه های نادرست و با عصبیت بیجا و قشری جشن نوروز را ضد اسلام می پندارند و با دهن کجی با عرب جاهلیت غرق در عیاشی و فحاشی، لاف دبنداری می زنند. آنان خود را قربانی دور دوم استعراب یعنی عری خواهی می کنند؛ مگر عرب ها “عکاذ” را نداشتند و ندارند. عکاظ نام بازاری بزرگ در منطقه مکه بود. این بازار در هر سال یک ماه پر از ازدحام و هیجان بود، داد و ستد فراوان در آنجا صورت می‌گرفت،  شعرا اشعار می‌خواندند و قبایل عرب و شیوخ و رؤسای آنان در آنجا جمع شده به یکدیگر فخر و مباهات می‌کردند و گاهی به عیش و نوش می‌پرداختند. به همین گونه در تمدن های بزرگ دیگرعناصر فرهنگی یی موجود بوده اند که شبهء جشن نوروز بوده است؛ اما بسیاری از این عناصر فرهنگی در درازنای تاریخ مرده اند و تنها آن عناصر در بستر زمان بجای ته نشین شدن، برعکس پویاتر و بالنده تر شده اند که دارای قوت و جاذبهء فرهنگی بوده و فرهنگ حاکم هم از نفی کردن آن عاجز مانده است. شاید دلیل اش این بوده که ایجاد موانع در برابر عناصر جذاب فرهنگی مثمر ثمر نبوده است واز سویی هم با ارزش های دین جدید در مغایرت آشکار قرار نداشته است؛ زیرا پیامبر دوستدار خوشی ها و تمامی دغدغه اش رنج مردم داشتن و به خوشی های آنان افزودن بود و هرگز مانع خوشوقتی های مردم نمی شد. آیا خنده آور نیست بر آنانی که برخلاف رویکرد آگاهانۀ اسلامی به گونۀ بی شرمانه فتوا های تحریم نوروزی را سر می دهند و با صدور فتوا های خشک  خوشی های صد میلیون انسان را ا زآنان می گیرند. این خود ستم بزرگ بر انسانیت است؛ بویژه به انسان افغانستان که با رنج ها و مصیبت های بی پایان دست و پنجه نرم می کنند؛ آنهم فتوای تحریم بر روزی که در  (۲۲ فبروری ۲۰۰۹) از سوی سازمان ملل به عنوان جشنی جهانی شناخته شد که در متن تصویب‌شدۀ سازمان آمده است: نوروز جشنی‌ست با ریشۀ آریایی و با قدمت دوهزارساله که امروز بیش از دوصدمیلیون انسان آن را تجلیل می‌کنند. چه کسی ازاین واقعیت انکار می کند  که نوروز ریشه در باور های تاریخی، دینی و عامۀ مردم دارد و آیا به ساده گی می توان از این واقعیت چشم پوشید که در روزگار ساسانیان در ایام نوروز رسمی وجود داشت که در روز نوروز، نخستین کسی که نزد شاه می‌آمد، موبد موبدان یا پیشوای کل آیین زردشت بود یا این در افغانستان در نوروز علم حضرت علی بلند می‌شود و در دهم فروردین، علم امام صاحب در ولایت قندوز بلند می‌شود. همچنان در اول فروردین در مندوی کابل که بازار غله و مواد غذایی است نیز علمی بلند می‌شود. آیا این نشاندهندۀ آشکار درهم پیوندی نوروز با آیین و باور های مردم نیست. درست است که نوروز با هیچ دینی پیوند ندارد واما بی پیوند با هیچ دینی نیست. آیا ممکن است که به این ساده گی  بتوان بساط باور هایی را از افکار چندین صد میلیون انسان برچید  و آیا این لجاجتی آشکار مزدور صفتانه و خوش الحانی برای دیگران به بهای پای گذاشتن بر گلوی میلیون ها انسان نیست. این رویکرد ضد سیرت و روح آموزش های پیامبر نیست؛ زیرا که پیامبر به قول قرآن: “وما ارسلناک الا رحمه للعالمین ” (و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستاده ایم) . پیامبر به تعبیر قرآن نماد رحمت و بخشایش بود تا رحمت خدا درهستی را به گونۀ عادلانه تکثیر کند و این رحمت تنها در فضای خوشی و سرور قابلیت گسترش می باشد و بس. از این رو پیامبراخلاق حمیده را ابزاری برای رساندن رسالت خود قرار داده بود تا در فضای خوشی انسان ها بدون پیوند رنگ ونژاد به دعوت او لبیک بگویند. پیامبر آنقدر برای بدست آوردن دل ها و خوش ساختن مردم کوشا بود که راویان و فقها در مورد سیرت او چیز های  زیادی گفته اند. چنان که در حدیثی آمده، روزی از کوچۀ پیامبر جمعی باساز و سرود عبور می کردند و پیامبر فاطمه را بر زانوی خود بنشاند تا از کلکین به آنان نگاه کند. حدیث دیگری را نقل می کند که روزی پیامبر از نزدیک خانه یی عبورمی کرد که اهل خانه مصروف سازو آواز بودند و بادیدن پیامبر آرام شدند؛ اما پیامبر به سرعت نزدیک شد و برای شان گفت که به کار تان ادامه بدهید. پیامبر حتا از آنانی نفرت دارد که خوشی های مردم را می گیرند. این رویکرد پیامبر بیانگر آن است که او با هیچ عنصر فرهنگی احسن مخالف نبود و حتا برای رشد آنها نیز مسلمانان را ترغیب می کرد. چنانکه هیچ گاهی امر تخریب کلیسا، کنشت و مکان های مقدس سایر ادیان را صادر نکرده است.

از آنجا که گفته اند، بدست آوردن دل های مردم به قول عرفا”حج اکبر است”. هرگاه از نگاۀ دینی با بزرگداشت نوروز مخالفت آشکاری موجود می بود. بدون تردید عرفا و شعرا از این روز درسخنان و اشعار شان از این روز با گرمی های فراوان استقبال نمی کردند. این در حالی است که تمامی عرفا و شاعران بار بار این روز را جشن گرفته اند  و استقبال از خوشی و سرور را هر روز یک امر الهی شمرده اند. از این رو منسوب کردن روز خدا که نوروز شامل آن است، به مذهب و دین خاص خود رویکردی ضد اسلامی است. برای حفظ ارزش های واقعی نباید ارزش های فرهنگی و سنتی را چنان بالا برد که ارزش های دینی را تحت شعاع قرار بدهد و به همین گونه ارزش های دینی را نباید چنان تقلیل داد که از ارزش های اصلی دین چشم پوشی شود و جا دارد که هر یک را در مقام اش حفظ کرد و ستود. این دعای زیبا” یامقلب القلوب والابصار حول حالنا…” که نسبت واقعی با نوروز دارد و از تغییر و دگرگونی شگفت انگیز در طبیعت سخن می گوید. چگونه ممکن است که از دلالت آشکار آن با نوروز انکار کرد؛ بویژه این که چقدر زیبا از گردانندهء قلب ها سخن می گوید، از عضوی که مرکز اصلی فرماندهی وجود انسان است و بر روح و ضمیر و نفس فرمان می راند و حتا بر مغز و دماغ انسان سیطره دارد. این دلالت آشکار بر دگرگونی قلب و هستهء طبیعت نیز دارد که پیام آور شگوفایی و سرسبزی و دگرگونی و انقلاب بزرگ در طبیعت است. دگرگونی شادی بخش بهار و نوروز دل هایی را که به قول قرآن در آن مرض جا گرفته است( فی قلوبهم مرض)، ببماری آن را ربوده و بجای بیماری و تیره گی در آن الفت می ریزد( الفت بین قروبهم) تا قساوت را از دل هایی پاک کند که مانند سنگ ها سخت اند( ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره) و پرده های مهر را که شماری انسان ها را ختم الله ( ختم الله علی قلوبهم) کرده است، از قلب های شان بردارد و در فضای شگوفا و سرسبز بهاری، شادی و الفت بیافگند و بساط  رعب و ترس و تردد را ازدل ها برچیند. نوروز در واقع نماد این همه عظمت آفرینی های سرشار و شگوفای طبیعت است که از یک انقلاب بزرگ نه تنها در طبیعت؛ بل در انسان نیز سخن می گوید؛ پس کدام عقل سلیم می تواند، از عظمت روزی انکار کند که از لحاظ دینی نه تنها هسته و قلب دگرگونی های انقلابی در هستی و طبیعت است؛ بلکه دگرگونی های بزرگ را در قلب ها نیز بوجود می آورد. از همین رو است که خداوند می گوید ” تا زمانی که انسان ها در قلب های شان تغییر فاحش رونما نکنند، هرگز خداوند حال شان را تغییر نمی دهد که این موضوع برمی گردد به بحث قدمت تغییر از درون و نه از بیرون.هرچند بحث بر سر نوروز بیشتر موضوعی بیرون دینی است تا درون دینی؛ زیرا خلط کردن این دو موضوع گاهی چالش آفرین می شود.

هرچه باشد، نوروز آغاز بهاراست و جشن نوروز پیام آور جشن اهورامزدایی است برضد اهریمن و شب پاسبانان. یعنی نوروز آغازی است برای تحولات شگرف درونی انسان ها در کنار انقلاب طبیعیت و آشکار است که در بستر این تحول پویا مجالی برای دزدان و غارتگران زمین نیست تا به غارتگری شان ادامه بدهند.  بنا براین نوروز نماد شگوفایی و سمبول عینی عشق حماسی طبیعت برای آفرینش های تازه است که نور حیات را دوباره در تنه های خشکیدهء درختان می دمد و امید های تازه را برای زیستن های جدید بوجود می آورد پس جا دارد که تعصب های خشک را کنار گذاشت و با مغز های خالی و عقل های پوپنک زده وداع گفت تا دست کم از خم و پیچ یک کوچهء از هفت کوچهء عشق که وادی طلب اش نیز خوانند، به خوبی عبور کرد تا بالاخره به منزل مقصود رسید. یاهو

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا