خبر و دیدگاه

نگاهی به شرایط و وضعیت موجود افغانستان

در افریقای جنوبی مبارزات چندین سالۀ نلسن ماندیلا و مبارزین ضد اپارتایت نتیجه داد و در نتیجه دولت و مردم این کشور در امنیت به سر میبرند و در راه ترقی کشور شان تلاش می ورزند؛
بعد از فروپاشی اتحادشوروی، بروز ناآرامی ها و جنگهای داخلی چیچنیا و تاجیکستان، با درایت و تدبیر رهبران آنها خاتمه یافت، حالا آنها در فضای صلح در جهت شکوفائی کشور شان کار میکنند؛
جنبش های مردمی بنام “بهار عرب” با سرنگون ساختن رژیم های خودکامه، تغییرات زیادی را به نفع مردم شان دراین کشورها رقم زد. آخرین کشور (لیبیا) که از بی امنی رنج میبرد، اینک با امضای مواقفتامۀ صلح، روال عادی زنده گی را دنبال خواهد کرد؛
متیقن هستیم که به زودی آتش جنگ در سوریه و یمن و در سایر کشورهای جهان که در بی امنی بسر میبرند، نیز خاموش خواهد شد و مردم آنها در فضای صلح آمیز، در احیاء و بازسازی کشور شان سهیم خواهند شد.
و اما در افغانستان اضافه از  ۴۰ سال است که خشونت، نا امنی و جنگ زیر نام ها و عناوین مختلف ادامه دارد. در حال حاضر و به خصوص بعد از نشست هیئت های مذاکره کنندۀ صلح طرفین درگیر، متأسفانه تنور این جنگ داغتر شده و ابعاد گسترده تری پیدا کرده است. این گسترده گی جنگ، خواه بخاطر نشان دادن قوت و فشار وارد کردن به جانب مقابل در امتیازگیری های سر میز مذاکره و خواه زیر هر نام و هر بهانۀ باشد، به معنی ناهمپذیری، دوام جنگ، قتل فرزندان رنج کشیدۀ وطن و حفظ و تسلط و دوام قدرت سیاسی، اقتصادی و منافع شخصی و گروپی کسانی است که از صلح هراس دارند و بقای خود را در جنگ و خشونت می بینند. علاوه بران، در گذشته و در حال حاضر، هیچ یک از فرزندان رهبران هر دو طرف در خطوط جبهۀ جنگ قرار نداشته، بلکه در ناز و نعمت یا در خارج از وطن بسر میبرند و یا هم در داخل کشور در مصؤونیت و امنیت کامل و به تحصیلات و یا به شغل های پردرامد شان ادامه میدهند. این مردم غریب و فرزندان شان است که در جنگهای مسلحانه، زیان جانی و مالی می بینند و در آتش غم از دست دادن عزیزان شان در ماتم می نشینند.
درینجا در طول سال های جنگ، هریک از گروه های مخالف و درگیر، ادعای مسلمانی، برحق بودن و دفاع از مردم را مینماید. درحالیکه مردم مظلوم و رنجدیدۀ این کشور، هیچ گاهی هم تصمیم گیرنده نبوده اند. به عبارت دیگر، هر تصمیم و فیصله در غیاب مردم گرفته شده و اما ظاهراً به نام آنها و به خواست و منافع آنها یاد شده است. تجارب تاریخی نشان میدهد، هرزمانی که رهبران و سیاستگران، باهم درگیر شده اند، بخاطر حفظ قدرت و منافع شخصی شان زیر نام های مختلف، همین مردم مظلوم را سپر ساخته اند و خانه و کاشانۀ شان را به آتش کشیده اند و هرانگاهی همین رهبران و سیاسیون باهم متحد شده اند، دارائی عامه (بیت المال) را با هم تقسیم کرده اند.
حالا که بعد از سقوط طالبان و بعد از حضور و دوام جنگ ۱۹ سالۀ ایالات متحدۀ امریکا، قرار است مطابق توافقنامۀ صلح امریکا و طالبان، نیرو های خارجی افغانستان را ترک بگویند؛ آیندۀ افغانستان از لحاظ چگونگی نظام، قانون اساسی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی رسانه ها، جامعۀ مدنی، همه و همه در هالۀ از بیم و امید قرار دارد. سوال عمده اینست که در چنین حالتی آیندۀ کشور افغانستان و مردم آن چه خواهد شد؟
جهت پرداختن به سوال فوق، نخست باید طرفداران و مخالفان پروسۀ صلح را در وضعیت کنونی واضح سازیم.
۱-طرفداران صلح، عمدتاً آسیب پذیرترین، محتاجترین و خاموش ترین مردم کشور را تشکیل میدهد که همیشه در جنگها زیان های جانی و مالی را متقبل شده اند. برای این بخش جامعه موضوع مهم ایجاد فضای مصؤن برای زنده گی و پیدا شدن کار و شغل اهمیت دارد؛ نه چگونگی و نحوۀ سیستم دولتی و اینکه چه کسانی در رأس آن قرار میگیرند.
۲- مخالفان اصلی صلح عبارت اند از: حلقۀ رهبری طالبان و قوماندانان ذینفع شان در جنگ ها، حلقۀ رهبری جمهوری اسلامی افغانستان و قوماندانان و سرکرده های قومی طرفدار دولت و گروه های مافیائی که منافع و دوام اقتدار شان را در دوام جنگ می بینند. همچنان در بُعد خارجی برخی از کشورهای که از آغاز بروز جنگ های داخلی در افغانستان، با سوء استفاده از نام های مختلف از طریق دستگاه جاسوسی شان تعدادی از مردم کشور ما را به حیث اجینت تربیه و استخدام نموده اند. بطور مثال پاکستان و کشور های دیگر قابل یادآوری است که هر بخش از مخالفان مذکور در پروسۀ صلح در ظاهر امر بطور ریاکارانه خود را طرفدار و حامی صلح قلمداد میکنند، در حالیکه از نظر هریک ازین ها صلح به معنای حفظ سلطه و سیادت در قدرت و در اختیار داشتن دارائی عامه میباشد، نه ایجاد یک دولت فراگیر و رسیدن به صلح واقعی در کشور.
حالا هریک از شبکه های مخالف پروسۀ صلح، در تلاش خراب ساختن اوضاع و متهم ساختن طرف مقابل به این خرابی میباشند. بطور مثال، طالبان کوشش میکنند با انجام حملات مسلحانۀ شان در موقعیت های مختلف و با استفاده از وارد ساختن هر نوع تبلیغات برعلیه دولت، آنرا دست نشانده، ضعیف، ناکاره، مفسد و تخریب کنندۀ جریان صلح وانمود سازند تا از یکطرف در امتیازگیری های قدرت در نشست های بین الافغانی تفوق پیدا کنند و از طرف دیگر با ضایع ساختن فرصت مذاکره برای صلح، در صورت برآمدن قطعات خارجی از کشور، احتمال شکست دولت و رسیدن به قدرت را کمائی کنند. دولت و طرفداران آن سعی به عمل می آورند تا حتی آن تخریبات، مین گذاری ها، بم گذاریهای و راکت پراگنی ها را که واقعاً از جانب طالبان صورت نگرفته باشد، به آنها نسبت دهند تا جامعۀ جهانی و منجمله امریکا را بخاطر باقی ماندن سربازان شان در افغانستان متقاعد سازند. دولت همچنان با راه اندازی حملات غافلگیرانه و هوائی بر طالبان، میخواهد بر آنها فشار وارد کند تا از امتیازگیری های شان دست بردار شوند و در صورت ممکن آنها را به مدغم شدن در دولت کنونی قانع سازند.
نتیجه اینکه درین جنگ های خانمانسوز، تلفات مردم ملکی شامل اطفال و زنان و ویرانی  خانه و کاشانۀ شان، برای رهبران و سازماندهندگان دوطرف، هیچ گونه ارزشی ندارد، بلکه ارزش واقعی برای شان، ماندن در قدرت و تداوم سلطه بر خاک و قبرستان های این سرزمین میباشد.
شواهد موجود نشان میدهد که در حال حاضر، جنگ افغانستان از نظر امریکا و کشورهای غربی منحیث یک جنگ طولانی، یک دام و یک اژدهای تلقی میشود که دران همه کمک های عرصۀ منابع  انسانی و عرصۀ منابع مالی، بدون دستاورد و بدون نتیجه، ضایعه و بلعیده میشود. از نظر آنها دولت افغانستان یک دولت و یک پارتنر نهایت ضعیف و نامطلوب بوده و از قطعات قدرت های باهم مخالف در داخل کشور و تعدادی از افراد وابسته به کشورهای بیگانه تشکیل گردیده و به شکل ملوک الطوایفی با انارشی کامل و یا یک شرکت سهامی و بصورت تجرید و جدا از مردم با دروغ و تذویر و ضایع ساختن سرمایۀ مادی و معنوی کشور و به زور قوت ها و کمکهای مالی بین المللی به موجودیت شان دوام میدهند.
به عقیده من امریکائیها و غربی ها خواهان ختم هر چه زودتر حضورشان در این کشور می‌باشند، ضمناً آن‌ها سرمایه‌گذاری امنیتی و اقتصادی را در افغانستان بیهوده و بدون منفعت دانسته و سیاسیون این کشور را مشتی فاسد، فرصت‌طلب و نهایت غیر قابل اعتماد دانسته و دلیل آن را فساد گسترده اداری و سیاسی و نبود یک حکومت قوی و وسیع‌بنیاد که نماینده‌گی از تمامی اقشار افغانستان کرده بتواند می‌دانند. از طرف دیگر شدت جنگ و قربانیان روزافزون نیرو‌های امنیتی و دفاعی افغانستان در خلای یک رهبری سالم نظامی و امنیتی مردم افغانستان را از این جنگ و چگونه‌گی حضور خارجیان در افغانستان به ستوه آورده است. این وضعیت غیر قابل تحمل و ناپایدار است… .”
دراین میان ایالات متحدۀ امریکا و شخص ترمپ آخرین کوشش های شانرا برای رهانی از منجلاب جنگ نامختوم و یا به اصطلاح گرباچف “زخم خونین” افغانستان به عمل آوردند و موافقتنامۀ دوحه را با طالبان به امضاء رساندند. هرچند این مواقفتنامه وابسته به برخی شرایط است، اما چنانچه تجارب تاریخی نشان می دهد، همانطوریکه امریکائی ها دولت تحت الحمایۀ شانرا در سیگون رها کردند و همانطوریکه روس ها افغانستان را در زمان داکتر نجیب الله رها کردند؛ امریکائی ها چه آقای ترامپ و چه آقای بایدن بالاخره افغانستان را به حال خودش رها میکنند.
اروپائی ها و پیمان ناتو نیز برآمدن از افغانستان را با شرایط به توافق رسیدن مذاکرات صلح و حفظ دستاوردهای سال های حضور شان دراین کشور وابسته میدانند. اما با برآمدن نیروهای امریکائی، ناتو نیز ضیاع کمک های مالی و کمک های نظامی اش را در تداوم جنگ بیهودۀ افغانستان، تحمل نخواهد کرد.
در چنین شرایطی حساس و دشوار کشور ما همچون یک کشتی شکسته در آخرین لبۀ غرق شدن قرار دارد، احتمال بروز هر پیشامد و شکست مذاکرات صلح وجود دارد. مثلاً یک از احتمالات آنست که شاید گروهی از رهبران سیاسی این کشور که از دولت کنونی ناراض اند، در صورتیکه مصؤونیت و جایگاه سیاسی شان به وسیلۀ طالبان تضمین گردد؛ هنگام برآمدن قوت های خارجی از افغانستان، با طالبان کنار آمده، زمینه را برای سقوط دولت کنونی فراهم سازند. (آنچه در زمان دولت داکتر نجیب الله اتفاق افتید).
احتمال دوم اینست که با برآمدن قوت های خارجی، عده ئی از رهبران و سیاسیون شامل نظام موجود، کشور را ترک میکنند و یک عده در جنگ های قومی و گروهی و عمدتاً در جنگ های میان طرفداران دولت و مخالفان دولت (طالبان) درگیر میشوند. اما نتیجه همان خواهد شد که با آمدن طالبان در زمان دولت استاد ربانی اتفاق افتاد.
بدون شک برگزاری نشست های دوطرف مخالف (دولت و طالبان) زیر نام مذاکرات بین الافغانی یک فرصت خوب و مناسب برای رسیدن به یک توافق سیاسی، قبل  از برآمدن قطعات نظامی امریکا و ناتو به منظور ختم خشونت و ختم جنگ و پایان دادن به بدبختی ها و رنج ها و درد های مردم این سرزمین خواهد بود. اما به شرط اینکه رهبری هر دو طرف که خود را مسلمانان نخبه و رهبران بالاستحقاق این کشور میدانند، مطابق  رهنمودهای اسلام بخاطر ختم جنگ و مصایب مردم کشور، از خودخواهی ها و انحصار قدرت بگذرند و کشور را از پرتگاه نابودی نجات دهند. البته بسیار مهم است که هردوطرف در مورد نوع دولت آیندۀ را که روی آن به توافق میرسند، قابل قبول اکثریت قاطع مردم افغانستان باشد.

احمد سعیدی

احمد سعیدی نویسنده و تحلیلگر امور سیاسی افغانستان می باشد.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. سعیدی صاحب. سلام و احترام تقدیم است!
    از نوشته شما نفهمیدم که ملامت کدام طرف میباشد. دولت ملامت است و یا طالبان؟ بنظر من طالبان صد فیصد ملامت اند و در این مذاکرات کارشکنی و بهانه طلبی مینمایند. طالبان را باید از هر افغانستانی دیگر کرده خودت بیشتر بشناسی. طالبان از عقبمانده ترین و سیاه ترین نیرو اند. آنها جز گرفتن صد فیصد قدرت دولتی به هیچ چیز دیگر راضی نمیشوند. با وجودیکه غنی هم یک زمامدار متقلب و خاین و فاشست میباشد و از لیاقت و کفایت رهبری هیچ برخوردار نمیباشد، هزار مرتبه نسبت به طالبان بهتر میباشد. اگرچه در در دل و در هدف با طالبان وجه مشترک دارد اما در شرایط موجود اینکه در راس دولت است، باید از دولت در مقابل طالبان پشتیبانی قوی صورت گیرد. شما و تمام اهل فکر باید از دولت موجود در مقابل طالبان پشتیبانی وسیع و قا طعانه نمایند. اگر مگر در اوضاع حساس کنونی بدرد بخور نمیباشد. باید همه با یکصدا به طالبان رد و تف و لعنت بفرستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا