خبر و دیدگاه

فیلمنامه ای صلح خلیل زاد

بخش دوم
مذاکرات دوحه و سفر عبدالله ـ عبدالله به پاکستان در واقع تکرار همان فیلمنامه بن است، که اینبار زیر امر وهدایت ارتش پاکستان و آی.اس.آی. به انجام میرسد. در هردو پروژه صلح! عبدالله برای انتقال قدرت به محوریت یک قوم پیشکار اصلی خلیل زاد بوده است. در آن دور قبلی عبدالله وشرکا، با سپارش خلیل زاد قدرت را به حامد کرزی (حکومت سایه طالبان) تحویل دادند و زمینه حضور نیروهای خارجی را به کشور مساعد ساختند و اینبار عبدالله به فرمایش خلیل زاد، برای برگشت امارت طالبان دست وپا میزند. تمکین بیش از حد معمول پاکستان به عبدالله در سفر اخیرش به هیچ صورت نمیتواند بازبینی سیاست پاکستان در مورد افغانستان تعبیر شود، بلکه تلاش پاکستان برای ایجاد شگاف دراردوگاه مخالف طالبان است، تا با هزینه کمتر طالبان را به پیروزی برساند. براساس فیلمنامه بن نیروهای مقاومت خلع سلاح شدند، آنان از محور قدرت به دستنگر قدرت تنزل کردند، رهبران اساسی آنان به حذف سیاسی و بعدها به حذف فزیکی مواجه شدند و جای آنها در محلات زیست شان توسط کرزی، احمدزی، امریکا وانگلیس به طالبان داده شد، تا ریشه های مقاومت بخشکد و دوباره سرنزند. امروز طالبان را بر میگردانند تا مردم را به زندان جمعی محکوم کرده، نسل کشی وقتل عام دیگر را بر مردم تحمیل کنند. ممکن است چند چهره به نیابت از غیر پشتونها دور دسترخوان امارت اسلامی چیده شوند، تا به جهان نشان دهند، که دیدگاه طالبان وپاکستان دیدگاه متفاوت از گذشته است.
هدف رفت وآمد طالبان از دوحه به پاکستان در آستانه مذکرات و دبیر کل صلح! به پاکستان در واقع بازی دیگر پاکستان است. اینبار قیم صلح پاکستان است و این قیمومیت از صلح به تمامی عرصه های دیگر واز جمله چگونگی تشکیل حاکمیت پسا صلح گسترش خواهد یافت. برخلاف پندار برخی از گروه های مقاومت سابق وعده ای از روشنفکران در میان غیر پشتونها در مورد تغییر موضع نظامیان پاکستانی، حاکمان اصلی نظامی پاکستان نه تنها دنبال صلح نیستند، بلکه با ایجاد یک حاکمیت دست نشانده قومی خواهان ادغام افغانستان در پاکستان بزرگ میباشند. به باور تمامی پژوهشگران که در مورد عوامل دخالت پاکستان درافغانستان پژوهش کرده اند و همچنان اظهارات حاکمان نظامی پاکستان در برهه های مختلف زمانی، نظامیان پاکستان هیچگاهی یک حکومت دوست پاکستان واما مستقل را در کابل قبول ندارند. پاکستان گام به گام دنبال تحقق اهدافی است، که به عنوان منافع ملی آنکشور در افغانستان تعریف کرده است وآن حمایت از بنیاد گرایی، تروریزم اسلامی و حاکمیت دست نشانده ای یک قومی در کابل است.
برغم جو سازی و تلقین دشمنی پاکستان با پشتونهای افغانستان، پاکستان محور اصلی سیاستگذاری خود را در افغانستان بر همان دویایه یادشده در بالا گذاشته است. آی.اس.آی. به عنوان مجری سیاست پاکستان در قبال افغانستان، بیشتر برای کار در جامعه برادر پشتون ایجاد شد و در همسویی پشتونها با سیاستهای پاکستان بسیار مؤفق عمل کرده است. نظامیان وسازمان اطلاعات ارتش توانسته اند شبکه های جاسوسی خود را با استفاده از جزایر ناقلین پشتون تا شمال کشور گسترش بدهند و پا در جای پای استعمارگران انگلیس بگذارند، که دریای آمورا سرحد استراتیژیک خود با روسیه انتخاب کرده بود. آی.اس.آی. تمامی شبکه ها ی تروریستی برخاسته از اسلام سیاسی را در جامعه پشتون در هردو سوی مرز به عنوان متحد بازیهای استراتیژیک خود برای تحقق سیاست هایش در مورد افغانستان وکشمیر برگزیده است. پشتونهای افغانستان بنابر داشتن تعلق فرهنگی، زبانی وقبیله یی با پشتونهای پاکستان به آسانی از سوی مهره هایی پشتون در آی.اس.آی. شکار شدند. همین روابط درهم تنیده ای اسلام سیاسی با قبیله گرایی در گسترش آی.اس.آی. در افغانستان حربه اساسی به دست پاکستان بوده است. پاکستان دنبال تقویت سازمانهای اسلامی سیاسی جامعه ای پشتون در افغانستان بوده است، تا بتواند معضل تاریخی دیورند را حل کند؛ عمق استراتیژیک در برابر هند بیابد؛ روابط اقتصادی وبازرگانی خود را با آسیای میانه تامین کند در واقع پاکستان بزرگ را ایجاد کند. قرار گرفتن ارتش پاکستان به عنوان مرجع اصلی قدرت در کنار گلبدین حکمتیار، طالبان وحتی حاکمیت های امریکایی کرزی واحمدزی با همین دید، برنامه واستراتیژی صورت گرفته است. عده ای از جهره ها وگروه های غیر پشتون در تلاش اند، تا با همکاری با آی.اس.آی. در این دید پاکستان تغییر بیاورند! اینکه چرا پاکستان با جوامع واقوام غیر پشتون در افغانستان سر سازگاری نداشته است، ناشی از همین تعریف منافع ملی پاکستان در افغانستان است. پاکستان در ترکیب نفوس اجتماعی خود دوبرابر پشتونهای افغانستان را دارد. سرزمین اصلی پشتونها در پاکستان است. در حالیکه با اقوام دیگر هیچگونه تعلق تباری وقومی و اصلا اشتراک منافع ندارد. چسپیدن به هویت اسلامی، ترویج وتقویت اسلام سیاسی وحمایت از یک حاکمیت قومی تابع پاکستان کارت بازی موفق در دست پاکستان است، همان گونه که سایر استعمار گران از این کارت سود بردند. جوامع واقوام غیر پشتون هرکدام در بیرون از مرزهای سیاسی افغانستان همتبار وهم فرهنگ وهم زبان دارند، که در رقابت با پاکستان در افغانستان قرار دارند.
از همین بابت است، که تمامی مسئولان اطلاعاتی پاکستان ومقامات ارتش به عنوان سیاست گذار اصلی در پاکستان از پشتونهای پاکستان دستچین میشوند. پشتونها در رده های بلند پایه ارتش پاکستان حضور پر رنگ دارند. در صورتیکه پشتونها نسبت به سندیها و پنجابی ها ودر مجموع در ترکیب نفوس اجتماعی پاکستان یک اقلیت کوچک را تشکیل میدهند وبه لحاظ آموزش وفرهنگ ودانش بسیار عقب مانده تر از سایر جوامع در پاکستان میباشند. پاکستان با فیر سرچپه ومتفاوت از استعمارگران پیشین، که قبایل پشتون را بر سر دستیابی به هند مورد استفاده قرار میدادند، اکنون پاکستان با ایجاد حاکمیت قومی تابع خود در کابل برای دسترسی به منابع آسیای میانه تلاش میکند. رقابت در منطقه انحصار بر معادن افغانستان و قبضه بر نفت وگاز آسیای میانه است و پاکستان میخواهد با جابجایی طالبان در افغانستان به این اهداف برسد. بنا برین بازی پاکستان برای حذف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واستحاله غیر پشتونها در یک حاکمیت قومی در کابل ادامه خواهد یافت. بازی وسیاست پاکستان تا اکنون همین گونه رقم خورده است. تعریف منافع ملی پاکستان در قبال افغانستان، موجودیت کشور مستقل، بیطرف ودارای حاکمیت ملی را به نام افغانستان بر نمی تابد. صلحی که زیر فرمان پاکستان تحقق پذیرد، فرجامش همین است. ( ادامه دارد )

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا