خبر و دیدگاه

هفت ثور سرآغاز یک جنایت و هشت ثور روز پوزش خواهی از مردم افغانستان

هفت و هشت ثور دو روز پی در پی، یکی آغاز یک فاجعهء بزرگ، خیلی خونین و آتشین به مثابهء بازی بیرحمانه و دردناک چند نفر زیر نام حزب دموکراتیک خلق به بهای بازی با سرنوشت یک ملت بود که اکنون چهل سال از آن روز می گذرد؛ اما شعله های آتشین آن هر روز مشتعل تر می شود و هر آن عطش بلعیدن آن افزون تر می شود و هنوز هم هر روز ده ها انسان را به کام خود می بلعدذو نه تنها از عطش خون آشامی اش کاسته می شود؛ بلکه برعکس هر روز بیشتر از روز دیگر بر آن افزوده می شود.
کودتای خونین هفت ثور در سال ۱۳۵۷ زمانی واقع شد که چند روز پیش از آن میراکبر خیبر مدیر مسوء ول جریدهء پرچم و یکی از رهبران حزب دموکرانیک خلق به گونهء مرموز کشته شدکه تا امروز روشن نیست که او وسیله چه کسی و کدام گروهی کشته شد؛ زیرا خیبر بیشتر افکار ملی گرایانه داشت و علاقمند وابستگی حزب دموکراتیک خلق به شوروی نبود و از همین رو قتل او را بیشتر نتیجهء تضاد های درون حزبی می دانند تا از سوی منسوبان نهضت اسلامی؛ زیرا گفته هایی وجود دارد که تره کی و کارمل با او اختلاف فکری داشتند و حتا گفته شده که باری کارمل او را تهدید به مرگ کرده بود. گفته هایی هم وجود دارد که خیبر به گونهء هدفمندانه از سوی کا جی بی کشته شد و استخبارات شوروی خواست تا با این حادثه آفرینی راه کودتا را در افغانستان باز کند. آناهیتا راتب زاد، از اعضای بلندپایه جناح پرچم بعدها مدعی شد که ” میر اکبر خیبر عضو کمیته مرکزی حزب ما در تبانی با ارتجاع به وسیله باند آدمکش و تروریست وحشی وی (حفیظ الله امین) به شهادت رسیده است”. ولی آنچه مسلم است اینکه امین بزرگترین سود را از این حادثه برد.
در آن زمان که سال دوم دانشجویی من در فاکولتهء انجنیری بود. فکر کنم چهار ثور بود و از فاکولته طرف کفتریا رفتیم و در مقابل طب عدلی آصف و بلوچ را با سیما های اندوهگین دیدم که استادان ما در لیسهء شاه دوشمشیره بودند. از آنان پرسیدم که خیریت است و گفتند، خیبر صاحب ترور شده و در طب عدلی است. خیبر در همان روز به خاک سپرده شد و مراسم به خاکسپاری او در مراسم بزرگ خیلی سازمان یافته انجام شد و به همین گونه از او به گونهء ویژه در مسجد شاه دوشمشیره فاتحه گیری کردند که مراسم فاتحه گیری بیشتر شکل مانور سیاسی را داشت و به دنبال فاتحه گیری راهپیمایی آغاز شد. قدرت نمایی حزب دموکراتیک خلق در جریان قتل میر اکبر خیبر، دولت داوود را سخت وحشت زده کرد و داوود پس از نشست اضطراری در فردای آن روز دستور بازداشت رهبران حزب دموکراتیک را صادر کرد و تمامی رهبران جناح خلق و پرچم این حزب به استثنای حفیظ الله امین در نظارت خانهء ولایت کابل بازداشت شدند. پولیس در صدد گرفتاری امین برآمد؛ اما حفیظ الله امین با همکاری جنرال عمرزی، افسر نظامی وزارت داخله، برای چند ساعت بازداشت خود را به تاخیر افگند. امین در منزلش تحت نظر قرار گرفت و از ساعت ۱۱ شب پنجم ثور تا صبح ۶ ثور وقت کافی در اختیار داشت تا دستور کودتا را علیه داوود صادر کند. او توانست تا اعضای سازمان نظامی حزب را به حالت آماده باش در آورد. آنگونه که سید محمد گلاب زوی، یکی از رهبران اصلی این کودتا می گوید “چهارشنبه ۶ ثور پسر حفیظ الله امین، عبدالرحمان، به خانه ما آمد، ساعت شش صبح گفت که شیر آقا (پدر خود را شیر آقا می گفت) در محاصره است و تره کی صاحب و دیگر رهبران را به زندان انداخته اند و به سید محمد بگو که به رفقا بگوید که صبح فردا انقلاب را شروع کنند.”
در صبحگاهان هفت ثور دسته یی از تانک ها از پل چرخی به سوی ارگ به حرکت افتادند و کاخ ریاست جمهوری را مورد حمله قرار دادند. تانک ها از سوی سربازان طرفدار داوود از داخل کاخ ریاست جمهوری مورد حمله قرار گرفتند و چندین تانک حریق شدند و سرنشینان آنها کشته شدند و بوت های سربازان در تانک ها دیده می شد. در بعد از ظهر ۷ ثور بود که رادیو به دست نظامیان افتاد و حفیظ الله امین به رادیو کابل رفت. طبق گفته ظاهر طنین در کتاب “افغانستان در قرن بیستم”، “ساعت ۷ شب حفیظ الله امین اعلام کرد که اینک محمد اسلم وطنجار اعلامیه نظامی شورای انقلابی را به اطلاع مردم می رساند. ابتدا صدای حفیظ الله امین به گوش رسید و سپس اسلم وطنجار…”
پیروزی کودتای ثور در واقع فاجعه و مصیبت هولناکی بود که گلیم وحشت و دهشت و کشتار و ویرانی و تباهی کشور را در پی داشت. ترکی با صدور فرمان های هشتگانۀ احساساتی و شتاب زده خود و بازداشت ها و کشتار های وحشیانه به گونۀ ناشیانه خواست تا سفر صد سالۀ کمونیزم را در افغانستان به یک شبه بدل کند و برای رسیدن به این هدف نامیمون از هیچ بیرحمی و کشتار خودداری نکرد تا آنکه روزی به فرمان امین شاگرد وفادار تره کی، با نهادن بالشت در دهن او به فرمان امین به قول امین روح حزب را به گونۀ خیلی مفتضحانه از پای درآورد و به حیات نابغۀ شرق پایان داد و خودش به قدرت رسید. آنگونه که محمد صدیق فرهنگ، در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر آورده است، امین با افراد مسلح خود به زور داخل کاخ شد و بعد از آن بود که بین دو طرف تیر اندازی صورت گرفت و سید داوود ترون که مسلسل به دست پیشاپیش امین حرکت می کرد، کشته شد و یکی دیگر از همراهان امین به نام زیرک مجروح شد و در نتیجه افراد امین موفق شدند با شلیک مسلسل یاوران تره کی را از پای در آورند و خود او را نیز زندانی سازند و شب همان روز بوسیلۀ حامیان امین کشته شد.
بعد از قتل نور محمد تره کی، حکومت امین در سرا شیبی سقوط قرار گرفت. طبق نوشته “لیاخفسکی” در کتاب “توفان در افغانستان”، “پس از کودتای دولتی و به قدرت رسیدن امین، خشونت و دهشت در کشور به اوج خود رسید. امین با دادن شعارهای ناسیونالیستی، پرگویی های بیهوده وسخنرانی های پوچ و میان تهی، کار را به برپایی یک رژیم خودکامه و دیکتاتور کشاند. هر روز بر شدت مقاومت مردمی افزوده می شد، و آنگونه که بیشتر منابع برآن تاکید کرده اند، حفیظ الله امین باب تماس و مفاهمه را با آمریکا و پاکستان باز کرد. او در نامه ای به ژنرال ضیاءالحق، بهبود روابط بین دو کشور را گوشزد کرد. ارتباط امین با این دو کشور محدود نشد و آنگونه که سید محمد گلاب زوی در مصاحبه ای با روزنامه “حقیقت انقلاب ثور” مدعی شد، امین ضمن تماس با سازمان “سیا” با گلبدین حکمتیار نیز در تماس شد و پیشنهاد یک حکومت ائتلافی را که حکمتیار نقش دوم را در آن داشت با وی در میان گذاشت و حکمتیار هم این پیشنهاد را پذیرفت. هر چند که حکمتیار چنین ارتباطی را با امین انکار کرده است؛ اما ادعا شده که اسنادی در این مورد موجود است.
هنوز سه ماه از قدرت اش سپری نشده بود که نیرو های خاص روسی در دارلامان به سراغش رسیدند و تیغ ازدمارش بیرون کردند. جالب این است که امین تا آخرین لحظه توقع نداشت که سربازان روسی قصد کشتن او را دارند و با آغاز تحرکات نظامی در اطراف قصر دارالامان فکر می کرد تا از روس ها در این زمینه یاری و کمک بخواهد؛ اما غافل از این که مسکو گروۀ ویژه را برای نابودی وی به دارلامان فرستاده بود. بنا به اسنادی که از قلم نظامیان دست اول شوروی پیشین منتشر شده،‌ امین درزمانی که تره کی زنده بود، خواهان اعزام سه غند ویژه شوروی به کابل شده بود و در تماس های بعدی، تاکیدکرده بود که دست کم یک غند خاص برای حفاظت شخص خودش به کابل گسیل گردد. او به این عقیده بود که حضور نظامیان شوروی، روحیه ارتش وحزب را بلند می برد. بعد ها معلوم شد که امین با آن همه ظرافت فکری که داشت، به طور مضحکه از سوی متحدان شوروی خویش غافلگیر شد. این غافلگیری، با توجه به نزدیکی فکری امین با نظام بر سراقتدار شوروی و سابقه رابطه نزدیک با حلقه های مختلف امنیتی و استخباراتی شوروی در افغانستان، ‌تا میزان زیادی طبیعی بود. از سویی هم خشونت و بدرفتاری امین با پوزانوف سفیر شوروی بود که منجربه اخراج او از افغانستان شد و این خشم مسکو را برانگیخت. امین فکر می کرد که پوزانوف درتبانی با تره کی وهوادارانش قصد داشتند که قبل از بازگشت تره کی از سفر هاوانا- مسکو، او را که در واقع “فرماندۀ انقلاب کبیر ثور” لقب یافته بود، به قتل برسانند. از سویی تماس های سری امین با مقام های پاکستانی سبب نگرانی مقام های شوروی شده بود. امین پس از یک دوره شعار های تند بدین باور شده بود که پاکستان “دروازه تماس ” با امریکا است. او حتا به شماری اعضای دفتر سیاسی حزب گفته بود: ” دوستان شوروی سیاست مستقلانه ما را نمی پذیرند.” وی فکر می کرد که رهبران کرملین، او را به خاطر کشتن متحد نزدیک شان ( تره کی) نخواهند بخشید. از سوی دیگر، چهارتن از طرفداران تره کی چون سید محمد گلابزوی، اسلم وطنجار، اسدالله سروری و مزدوریار که بعد از برکناری تره کی به سفارت شوروی پناه برده و با جناح پرچم تحت رهبری ببرک کارمل دست اتحاد داده بودند،‌ اسباب نگرانی و عذاب امین را فراهم آورده بودند که فرارسیدن روز ششم جدی به تمامی نگرانی های امین پایان داد.
دراین گیرودار، ببرک کارمل رهبر شاخه پرچم ودشمن اصلی حفیظ الله امین درحفاظت واحد های کماندوهای شوروی در پایگاه بگرام به سر می برد و منتظر نتایج نهایی بود. دسته قراولان قصر تا آخرین نفر کشته شده و نخستین گروه ۵۲ نفری واحد ویژه به سوی قصر نزدیک می شدند. منزل سوم قصر از چندین جناح بر اثر ضربات توپچی فروریخته وهمه به منزل دوم پناه برده بودند. در اوج مقاومت واحد های حفاظت ازقصر، دگروال بویارینف نیز کشته شد. بدین ترتیب، کوزنیچکوف وبویارینف، درواقع نخستین قربانیان عملیات برکاخ تاج بیگ بودند. درجریان درگیری میان واحدهای مهاجم و مدافعان کاخ درمنزل سوم، علاوه برعبدالرحمن پسرارشد امین، غلام حضرت قوماندان قرارگاه قصر تاج بیگ نیزکشته شد.
در ۶ جدی سال ۱۳۵۸ بود که هواپیماهای نظامی شوروی یکی پس از دیگری در فرودگاهای نظامی افغانستان به زمین نشست. هرچند صده های سنگین هواپیما های روسی چهار روز پیشتر از هفت ثور درآسمان کابل طنین انداز بود و فهمیده می شد که رخدای در حال وقوع است. در ششم جدی حفیظ الله امین همه اعضای دفتر سیاسی را برای جلسه به اقامتگاهش در “تپه تاج بیگ” دعوت کرد و همه اعضای جلسه آنروز مهمان امین بودند. این در حالی بودکه واحد خاص شماره ۳۳۳ متشکل از سربازان مسلمان آسیای میانه ( کندک خاص مسلمانان) و دسته های مخصوص عملیاتی موسوم به ” رعد” و ” زینت” که ازسوی کا جی بی هدایت می شدند،‌ برنامه یورش فیصله کن بر دستگاه قدرت امین را برعهده داشتند. امین در موجی از شک واضطراب به اعضای وزیران گفت: ” با رفیق اندری گرومیکو درتماس هستم که چه گونه درمورد ارائه کمک های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان برای کشور های جهان توضیحات بدهیم.” نخستین غذایی که برای مهمانان آوردند سوپ بود، که به وسیله آشپز امین، که یک نفر روسی بود، مسموم شده بود. حفیظ الله امین ابتدا گیج و منگ شده بود و داکتر ولایتی فرماندۀ شفاخانۀ چهار بستر به تداوی اش پرداخت. به اساس اعتراف جنرالان شوروی، قرار بود حمله واحدهای کماندوهای شوروی به ساعت ده شب به سوی تاج بیگ یورش ببرند؛ اما اطلاع رسیدکه امین دو باره به هوش آمده و به وسیله دکتران معالجه شده است. پس فرماندهی واحد های خاص دستور حمله بر کاخ را به ساعت هفت ونیم شام صادر کرد. دگروال بویارینف فرماندهی عملیات را دردست داشت. درین حال صدای مدهش تیراندازی از نزدیک به گوش رسید. امین به سوی یکی از نزدیکانش نگاه کرد وگفت: به مشاوران اطلاع بدهید… آن ها کمک خواهند کرد. وی برای امین گفت که شوروی ها تیراندازی دارند و امین با شنیدن این سخت گوبا فهمید که بازی پایان یافته است و گفت:”فهمیدم درست است”. سپس وی در یک عملیات نظامی ۴۵ دقیقه ای که به سرکردگی ستوان “سیمیونف” به کاخ محل استقرار وی یورش برد با رگبار مسلسل در پیش چشم اعضای خانوداه خود کشته شد.
همسر حفیظ الله امین جزئیات کشته شدن همسرش را چنین شرح داده است: “تا وقتی که مهمات داشتیم، هیچ کس نتوانست وارد کاخ شود. عده زیادی از مهاجمین کشته شدند. ما نمی دانستیم که روسها هستند. وقتی مهماتمان تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشیندار یا مسلسل به چهار طرف شلیک کردند. در اثر این شلیکها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد.” “در حالی که آنها عکس امین را به دست داشتند، به سوی دخترم “غوتی” رفتند. غوتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب این جاست. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است، بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند وقتی دیدند کسی دیگر باقی نمانده، خاموش شدند.” شب هنگام جسد امین را در قالین پیچانده و در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. بر سر گور او هیچ لوح یا نشانه ای نگذاشتند و باقی خانواده امین را که زنده مانده بودند، به زندان پلچرخی بردند.
بالاخره باید گفت که هفت و هشت ثور یکی سرآغاز یک جنایت بزرگ برضد مردم افغانستان بود که غمنامه آن هنوز پایان نیافته است و فاجعه آن هر روز فربه تر می شود و هیچ گاهی اعتراف نادمانه رهبران این حزب چون کارمل که پس از پیروزی مجاهدین در داخل کانتینری به میزبانی جنرال مومن زنده گی می کرد. وی در پاسخ به پرسش خبرنگار در همین کانتینر گفت، هیچ کشور خارجی نمی تواند، کشور دیگری به ترقی و پیشرفت برساند. وی در حالی این سخنان را گفت که در آن زمان روسیه برایش ویزه نداد و در همان کانتینر با جهانی از یاس و محرومیت درگذشت. کارمل از ویزه کشوری محروم شد که ” انسان شوروی را انسان برتر روی زمین خواند و رهبران آن را بیش از حد ستود”؛ اما مرگ ذلت بار او گواه بر این است که سرنوشت زمامداران مزدور در طول تاریخ برابر به سرنوشت کارمل ها و امین ها است.
رهبران حزب دموکراتیک خلق بی توجه به فرهنگ و تاریخ افغانستان مرتکب اشتباه نابخشودنی شدند و هفت ثور ۱۳۵۷روز کودتای حزب دموکراتیک خلق برضد حکومت محمد داوود را انقلاب ثور نامیدند و پیامد آن قیام سراسری مردم برضد کودتاچیان و وحشت آفرینی های آنان بود که پای ۱۴۰ هزار سرباز شوروی را به جنگ افغانستان کشاند و سرانجام با شهید شدن دو میلیون و معلول شدن چهارمیلیون انسان مظلوم این سرزمین و به زندان رفتن هزاران هموطن و ویرانی کشور جهاد در برابر شوروی پایان یافت که در این مدت اضافه تر از سیزده هزار نظامیان شوروی کشته شدند و بالاخره جهاد مردم افغانسنان منجر به فروپاشی شوروی پیشین شد. هشت ثور برابر است به روز سقوط حکومت نجیب و پیروزی ومجاهدین و بهتر است که گفت روز آغاز درگیری ها و صف آرایی های رهبران جهاد بویژه دو جناح جهادی جمعیت و حزب اسلامی به رهبری مسعود و حکمتیار که منجر به شهید شدن شصت هزار کمتر و یا بیشتر کابلیان بیگناه و ویرانی و تاراج کابل و کابلیان گردید که درگیری های نیرو های جهادی سبب طهور طالبان با کمک مشترک امریکا، پاکسنان و سعودی شد که حکومت به اصطلاح مجاهدین را زیر نام حکومت شر و فساد سقوط دادند و پس از یازدهم سپتمبر امریکا به افغانسنان هجوم آورد و طالبان را سقوط داد و حکومت موقت در یک زد و بند پنهانی به رهبری کرزی به افغانستان صادر شد و حکومت فاسد کرزی پس از۱۴ سال پایان یافت و هنوز هم که هنوز است فاجعه هر روز در کشور بزرگتر و بزرگتر می شود. حزب دموکراتیک خلق افغانستان را با خون آبیاری کرد و رهبران جهاد بجای مرهم نهادن بر زخم های مردم به خون ریزی ها ادامه دادند؛ پس نه هفت و نه هشت ثور دستاورد میمونی جز سیاه روزی برای مردم افغانستان نداشته و لازم است که هفت ثور روز پوزش خواهی رهبران حزب دموکراتیک افغانسنان و هشت ثور روز پوزش خواهی رهبران جهادی از مردم افغانستان نام گذاری شوند؛ زیرا هردو به مردم افغانستان بجای رفاه و ترقی برعکس بدبختی و فاجعه آوردند. رهبران حزب خلق باور های ساده لوحانهء اعضای خود را به بازی گرفتند و رهبران جهادی بدتر از آنان باور های دینی و صادقانهء مردم افغانستان را به بازی گرفتند و غارت ها کردند و ثروت های افسانه یی بدست آوردند و اما امروز مردم افغانستان را به خاک و خون نشانده اند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا