خبر و دیدگاه

کرونا و خالی تر شدن دسترخوان ایوب

 

رادیو آزادی در برنامه صبحگاهی خود مصاحبه ای با یک شهروند کسبه کار و دستفروش به نام ایوب داشت. ایوب برایش گفت اگر کار کنم از ویروس کرونا می میریم و اگر کار نکنم از گرسنگی میمیریم و افزود که بهتر است کار کنم و با شکم های سیر بمیریم. ایوب در پاسخ به وعده های دروغین آنانی که وعده های تغییر در دسترخوان ها را برای او و سایرین داده بودند، گفت که از این گونه دروغ ها زیاد شنیده است. آقای غنی در دور پیشین مبارزات انتخاباتی خود، وعدهء تغییر در دسترخوان های مردم را داده  بود. خبرنگار در پاسخ به سخنان ایوب گفت، از اظهارات ایوب پیدا است که دسترخوان او خالی تر از آن شده است که برای چنین تغییری وعده های پرزرق و برقی به او داده شده بود. این در حالی است که این خوان با شیوع ویروس کرونا و وضع قیود بر گشت و گذار بیشتر از گذشته در حال خالی شدن است. آنانی که برای این تغییر وعده های پر شور و شعفی داده بودند، حال چنان درگیر اختلاف شدید بر سر قدرت هستند و بی سر و سامانی کشور را فرا گرفته است. در مدت بیش از پنج سال گذشته بیشترین وزارتخانه ها بوسیلهء سرپرست ها اداره شد و نظام اداری در کشور بیش از هر زمانی در معرض از هم گسیختگی قرار گرفت و بی سر و سامان شد. پنج سال میان آقایان عبدالله و غنی در کشتی نرم گذشت تا آنکه در این کشتی عبدالله باخت را پذیرفت و آقای غنی موفق شد تا وزیرانی را که به اساس معاهده حکومت وحدت ملی باید از  سوی عبدالله معرفی می شدند، خودش معرفی کند. بالاخره حکومت وحدت ملی در موجی از کشمکش ها و رقابت ها میان رهبران حکومت به گونهء خیلی بیسر و سامان سپری شد که تمامی اداره های دولتی از بی نظمی و پراکندگی رنج می بردند. در این مدت هر روز مردم بیشتر از دولت فاصله گرفتند، سرمایه های مالی و معنوی ازکشور فرار کرد و گراف بیکاری و بی روزگاری رو به صعود نهاد و مر م با دشواری های زیادی دست و گریبان شدند. این عوامل دست به دست هم داد و به حامیان تروریزم و رهبران تروریست ها فرصت داد تا در سایه ء اختلاف و بد روزگاری های این حکومت بیش از هر زمانی نیرومند شدند و کار به جایی کشید که آمریکا  آنان را به رسمیت شناخت و با آنان معاهده امضا کرد. حال که دست گمی از آن وعده ها جامهء عملی نپوشیده و از آن وعده ها در حدود ۶ سال می گذرد. در این مدت نه تنها تغییری در دسترخوان  ایوب نیامد، بلکه دسترخوان هزاران ایوب دیگر خالی تر و روزگار شان در موجی از وعده های میان تهی خرابتر شد. شاید آنانی که ایوب را با حرف های شان فریب دادند، چندان وجدان آرامی نداشته باشند و اما این درد وجدانی را حتا شاید آنانی نداشته باشند که معتاد قدرت اند و معتادان قدرت مانند معتادان هروئین از جمله افراد دم غنیمت اند که تمامی هم و غم شان چند لحظه غرق نشه ء قدرتی است که نشه اش برای آنان حتا شدیدتر از نشه ء هروئین است. با این حال ایوب ها در سایه ء چنین حکمروایی آینده ء خویش را به تعبیری” مرچ سرخ ” می خوانند.

هرچند آ نانی که ایوب را با وعده های سرخ و سبز فریب دادند، اکنون هم در خمار گفته های دیروزی خود اند و در زیر بار از خودبیگانگی ها بیشتر از پیش تهی شده اند؛ اما آن گفته های دروغین امروز درس بزرگی برای ایوب ها است که همانا از دست دادن اعتماد به زمامداران و سیاستگران کشور است. آنان این واکنش خود را در انتخابات ریاست جمهوری گذشته آشکارا نمودند. اما ایوب چون دارای وجدان است و هنوز  درد انسانیت در تار و پود وجودش زبانه می کشد که این همانا درد بازی سیاستگران با سرنوشت او و هزاران تن دیگر مثل او است. ایوب هر از گاهی که به گذشته می رود و دسترخوان خالی خود را می بیند، هزاران نفرین بر آنانی می فرستد که نه تنها دسترخوانش را خالی تر کردند؛ بلکه بدتر از آن به دموکراسی و ارزش های مردم سالاری نیز سخت توهین کردند و حالا ایوب که حرف های وفاداری به جمهوریت و دموکراسی را از زبان آنان می شنود و با خود می گوید که آیا کسی در این سرزمین خواهد بود که به صداقت این آدم های دروغگو باور داشته باشد. در حالی که  دموکراسی پاسدار ارزش ها است و نه تنها حافظ و منادی آزادی بیان و آزادی رسانه و مدافع حقوق بشر است، مخالف سرسخت فساد اداری تجاوز به حقوق بشری است و به حق انتخاب شدن و انتخاب کردن ارج نهاده و حامی آزادی و آگاهی و عدالت نیز است. با این حال معلوم است که اداره های عدلی و قضایی مستقل به رهبری انسان های پاک و شریف نه معامله گر و خاین به قانون و مردم از ویژه گی های چنین نظام است که با تاسف اداره های یادشده در این حصه توفیق لازم نداشته و ناکام بودند.  

 ایوب رمانی که گذشته و حال را با بک نگاه ء بردبار به تماشا می نشیند و بالاخره با خود می گوید  که ماکیاولی هرچند خودش به حرف هایش باور نداشت و اما سیاستگران را خوب شناخته بود که در کتاب شهریار نوشته است، سیاستگران برای رسیدن به قدرت و بقای قدرت شان از هر ترفند و فریب سود می جویند و هرگز به ارزش های انسانی و اخلاقی باور ندارند. این سخن ماکیاولی چون آبی سرد بر زخم های خاطره انگیز ایوب می ریزد و دوباره چشمانش بر دسترخوان خالی اش خیره می شود و با این حرف دل خوش می کند که ” آمده را ردی نیست ” . وی با این گفته دم را غنیمت می شمارد و به چشمان اندوه بار فرزندانش خیره می شود، چنان بیتاب می شود که ناگزیر می شود تا از شر سیاستگران کذاب و وعده خلاف به خداوند پناه ببرد و دعا کند که الهی هرچه زودتر ” شتط شملهم و خرب جمعهم” یعنی برچین بساط سیطره  و تباه و برباد کن جمع و هیمنه و طنطنه ء آنانی را که ایوب ها را با وعده های دروغین و ناجوانمردانه به فریب کشاندند که او امروز با خانواده اش درد خوان تلخ فقر را بدتر از دیروز تجربه می کند.

ایوب که درس خوانده است و فکر می کرد که با رای دادن به آقای غنی بحیث متفکر و تکنوکرات و با داشتن پیشینهء کار در بانک جهانی در صورتی که او پیروز شود، فرصت های کاری را در کشور برای او و صدها ایوب بیکار  دیگر فراهم می کند؛ اما حال که رویا های خود را نا برآورده شده می یابد و از سوئی هم ارزش ها را در کشور مرده یافته و خود را بیچاره تر از هر زمانی احساس می کند و با خود می گوید، جامعه شناسان درست می گویند که نهاد ها را منبع ارزش ها می خوانند و او متوجه می شود، راستی هم آن گاه که ارزش ها در یک جامعه به تاراج می روند، معلوم است که نهاد های منبع این ارزش ها در گام نخست مورد حمله قرار می گیرند و ارزش زدایی جای ارزش آفرینی را می گیرد. در این صورت است که از راس تا قاعده ء جامعه را رکود فکری و انحطاط اخلاقی فرا گرفته و از هم گسیختگی های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فکری و فرهنگی آن را تهدید می کند. نه تنها این که همزمان به آن فساد اخلاقی و فساد سیاسی و فساد اقتصادی نیز در جامعه چتر سیاه ء خود را افکنده و فقر مادی و معنوی در جامعه هجوم می آورد. با به غارت رفتن ارزش ها در جامعه ارزش  زدایی در جامعه مستولی شده و ارزش پذیری ها از جامعه رخت بر می بندند. با تاسف امروز می بینیم که چگونه این همه ارزش زدایی ها در تمامی عرصه ها افراد جامعه ء ما را نشانه رفته است که هیچ نهادی اعم از حکومتی و غیرحکومتی را در امان نمانده است. زمامداران و سیاستگران را به تمرکز حاکمیت و استبداد رای و فساد کشانده و این سبب شده تا این همه بی ارزشی ها به فرهنگ نامیمون در کشور بدل شود و ارزش ها یکی پی دیگر از جامعه رخت ببندند. این سبب شده که روز تا روز فاصله میان حکومت و مردم از یک سو و میان حکومت و گروه های سیاسی افزونتر شود و سوء اعتماد و بی باوری ها در جامعه افزایش یابد. بازدهی آن سیاست بازی های ناجور و خانمان سوز است که اقتدار ملی و منافع ملی را نا تعریف مانده و زیر پرسش برده است، دروغ و فریب و ریا و بازی با سرنوشت مردم به فرهنگ حاکم در کشور بدل شده است.۰۰هرچند این رسم نامیمون پس از تهاجم شوروی به کشور آغاز شد و اما پس از سقوط طالبان و با سرازیر  شدن پول های فراوان به کشور کرده صعودی را به شدت تر پیمود. این موج کشنده نه تنها اقتصاد کاذب را به بار آورد و اما چنان رگه های ارزش پذیری را در کشور قطع نموده که کمترین ارزش های دموکراسی چون، آزادی های بشری و آزادی بیان و حقوق بشر و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در کشور نهادینه نشد و نتیجه ء افتضاح بار انتخابات های پارلمانی و ریاست جمهوری در کشور رسوایی آشکار این ارزش ناپذیری ها به شمار می رود. با روبیده شدن ارزش های گذشته و رسوب نکردن ارزش های جدید سبب شده تا خلای بزرگی در جامعه ایجاد شود و خلای بوجود آمده را فاقد ارزشی ها چون فریب و دروغ و نفاق و خودخواهی و برتری جویی پر کرده است. رنج این همه را مردم افغانستان تحمل کنند و اما زمامداران و سیاستگران بی اعتنا به خواست مردم سرگرم جنگ قدرت اند و سرنوشت مردم را در برابر حمله های وحشیانه ء تروریستان به حراج نهاده اند.   

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا