خبر و دیدگاه

سخنى با احمد مسعود

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

(هشدار دلسوزانه و مشوره خیراندیشانه)

 

احمد عزیز !
بدان که چون مردمک چشم برایم ارزشمندى. زیرا یگانه یادگار سرور و سالار ما، مسعود بزرگ هستى.
نمیخواستم تا از نزدیک نبینمت، چیزى در موردت بنویسم. اما مطلع شدم، عزم را جزم کرده ى تا قدم در وادى پُر تلاطم، بیرحم، لغزنده و فریبنده سیاست گذارى. بناً بعنوان یکى از سربازان گمنام مسعود شهید مى خواهم دیدگاه و نظرم را در قالب این مختصر برایت عرضه کنم تا اتمام حجتى باشد از جانب یک دوست بى مدعا اما خیرخواه. امیدوارم صراحت لحن و سخنان رُک و پوست کنده ام، خاطر گرامى ات ملول نسازد.

کاش آرزوى پدر را جامه ى عمل مى پوشاندى و همانگونه که در مصاحبه ى گفته بود: (مى خواهم پسرم دیپلمات شود. ) بعد از اتمام تحصیل، وارد دستگاه دیپلماسى کشور مى شدى تا با کسب مراتب علمى و تجربى، صلاحیت و قابلیت یک سیاست ورز آگاه و دولتمرد ورزیده را حاصل مى نمودى و مدارج کمال را آهسته و پیوسته مى پیمودى تا مایه امیدى براى فرداى بهتر وطنت مى شدى.

و یا اینکه ورود به عرصه سیاست را از تأسیس یک نهاد اجتماعى، فرهنگى و اعتقادى معتدل و متشکل از جوانان هم عصر و نسل خودت آغاز میکردى. نسل آگاه، پُر شور و بالنده ى که از انحراف و ضعف رهبران جهادى سرخورده و پریشان است. اما در هیاهو و ازدحام صحنه سیاسى کنونى کشور، دنبال شخصیت افسانوى و کاریزماتیکى اند که شمه ى از ویژه گى هاى مسعود بزرگ را در او ببیند. چه کسى بهتر از تو که بوى آن عزیز از وجود تو بمشام مى رسد. و سیماى گیرا و جذابش در صورت تو متبلور است.

اما زود هنگام و قبل از وقت آغاز نمودى. در زمانى که سایه هاى سیاه دسایس و توطئه هاى دشمنان رنگارنگ داخلى و خارجى در پى امتیاز دهى به تروریستان ددمنش است. در مرحله ى که رهبران سنتى و سیکولار در یک رقابت نفسگیر براى احراز قدرت با هم معامله و مقابله دارند. و در فضایى که تفرقه و تشتت در اردوگاه جهاد و مقاومت زبانه مى کشد. میدانى میزان توقعات از شما در چه حد و میزانى است؟

برخى مى خواهند شما را خرچ منافع شخصى و جناحى شان کنند و از جایگاه و منزلت خانواده گى ات بسود خویش بهره بردارى نمایند. بعضى دیگر در پى آنند تا از تو بعنوان ابزار بُرنده ى علیه سایر رهبران بازمانده از جهاد و مقاومت سوء استفاده نمایند. و عده ى هم خوشباورانه انتظار دارند تا تو خلاى ایجاد شده از نبود مسعود بزرگ را پُر کنى و یکشبه کشتى توفان زده کشور را به ساحل نجات هدایت کنى. اینها همه چالشهاى جدى و خطیرى فرا راه ات است.

احمد عزیز !
یکى از ایجابات و ملزومات مبارزه موفقانه، درک معقول و منطقى از هدف، طرف و شرایط است. تعین هدف واقعبینانه، شناخت دقیق از طرف مقابل و درک روشن از شرایط موجود است که میتوان به پیروزى نایل شد. شما در حالى کمر تان را بشیوه سنتى نظام هاى فئودالى بستید که افغانستان در مرحله نیمه بورژوازى بسر مى برد و مظاهر جوامع مدرن در آن در حال جوانه زدن و شکلگیرى است. سازوکار سیاسى در چنین اوضاع و احوالى نه با کمر بستن بشیوه روستایى و کلاسیک بل با روى آوردن به شیوه هاى مدرن و مدنى و بکار بستن میتود هاى نوین است. از شما بمثابه جوان دانش آموخته در غرب انتظار نمى رفت در جمع کوچک و کم سواد روستایى تعهد و پیمان براى کارزار سیاسى را ببندید.

در قدم ثانى بدون عنایت، مشوره، حفظ حرمت و کسب مشروعیت از یاران صدیق و مجرب پدر بزرگوارت نظیر انجنیر صاحب اسحاق، سارنوال صاحب محمود و سایر بزرگان و بدون جلب همکارى و حمایت فعالان ورزیده و کارآزموده سیاسى نظیر ریگستانى، حفیظ منصور و امثال اینها به عوام الناسى رجوع نمودید که در یک مبارزه سیاسى کاربرد چندانى ندارند.

مضافاً روابط تانرا با رهبران و خرده رهبران پنجشیر، جایى که اشتباهاً کار تانرا از آنجا آغاز نمودید، تا هنوز تعریف نکرده اید. چگونه از سد کاکاهایت که هریک ادعاى رهبرى دارد، عبور خواهى کرد. از آنها که بگذریم مشکل تانرا با داکتر عبدالله، قانونى، بسم الله خان و خان هاى دیگر چطور حل مى کنى؟ مسلماً رهبرى و زعامت شما براى آنها پذیرفتنى نیست و نباید هم باشد. زیرا در جامعه سنتى افغانستان آنها چند جامه بیشتر از شما کهنه کرده اند. و علیرغم کارنامه نه چندان خوب شان، جایگاهى را در معادلات سیاسى بخود اختصاص داده اند. حداقل در حال حاضر دو تن از یاران و بستگان مسعود شهید، کاندید ریاست جمهورى و دو تن دیگر معاونیت اول تیم هاى مطرحى را داراست. تعامل شما با آنها چگونه خواهد بود؟

اگر خواهان تحمیل زعامت و رهبرى خود بر آنها باشى. نه عملى است و نه معقول. اگر رهبرى یکى از آنها را بپذیرى، پس کمرت را براى چه هدفى بسته ى؟ اگر قصد اتحاد و ایجاد همآهنگى میان آنها را دارى که خیلى دیر شده و اگر مسیرى غیر از آنها را بخود اختیار نموده و مصمم به پیمودن آن هستى، که بانى و باعث اختلاف جدیدى محسوب میشوى که در داورى افکار عمومى تفاوتى با آنها نخواهى داشت.

حتىٰ اگر از همه این موانع هم بگذرى و حوزه قبلى نفوذ و سلطه پدر بزرگوارت را متحد و یکپارچه سازى، باز با گرگان باران دیده ى چون کرزى، غنى و حکمتیار طرف خواهى بود که با قد و قامت کنونى، حریف چنین کارزار دشوار و مصافى سنگین نیستى. زیرا تا هنوز نه سابقه کار در سطح ادارات دولتى را دارى و نه هم تجربه رهبرى اجتماعى را. مى پذیرم که همواره قدر دیده ى و بر صدر نشسته ى و مورد احترام هواداران پدر بزرگوارت بوده ى. اما اینها براى رهبر شدن کارساز و کافى نیست.

سخن مغرضان را مشنو، از تملق چاپلوسان پرهیز کن و بر تشویق ساده لوحان دل مبند. اوضاع و احوال پیچیده کنونى براى نقش آفرینى تو مناسب و مساعد نیست. زیرا بقدر کافى از بازى هاى جارى آگاه و مطلع نیستى و بر چند و چون آن اشراف ندارى. اکیداً مى گویم، با هر ظرافت فکرى و ظرفیت عملى ایکه در بضاعت ات باشد، هیچ تغیر و تحول مثبت و چشمگیری که هوادارانت انتظار دارند، در معادلات کنونى آورده نمیتوانى. مبادا انرژى و اعتبارت را چنان ضایع کنى و هدر دهى که حتىٰ در موقع مناسب و مقتضى هم نتوانى از آن بهره جویى.

باید این واقعیت را هم بپذیرى که هرگز احمدشاه مسعود نخواهى شد. زیرا بستر اجتماعى ایکه او را تقدیم جامعه و تاریخ نمود، براى شما آماده و مساعد نیست و تو در زمان و مکان دیگرى قرار دارى. او از دل بحرانى سربرآورد که تو آنرا ندیده و نیآزموده ى. حتىٰ اگر تلاش کنى مو به مو در ظاهر با او همخوانى و سنخیت داشته باشى، ماهیت او را به تمام و کمال کسب نخواهى کرد. بناً سعى کن خودت باشى. و چنان که شاعر گفته:
زنده گى صحنه یکتاى هنرمندى ماست.
هرکسى نغمه ى خود خواند و از صحنه رود.

شاید در ازدحام و هیاهویى که این روزها در پیرامون ات برپاست، مجال و فرصت خواندن چنین متنى را نداشته باشى. اما اگر از قضاى روزگار بدست ات رسید. به عرایضم توجه کن.
و ما علینا الا البلاغ

عکس ‏‎Mohammad Aref Mansori‎‏

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا