خبر و دیدگاه

یلدا آوردگاه نور و تاریکی!

 

آخرین شب پاییز، نخستین شب زمستان که درازترین شب سال است، آن را شب یلدا گویند . باورها براین است که دراین شب ویا نزدیک به آن تحویل خورشید به برج جدی ست. گاهی هم گفته اندکه یلدا نام یکی ازملازمان حضرت مسیح بوده است؛ اما چنین باوری طرفدارن زیادی ندارد. دهخدا درلغت‌نامه دراین پیوند نوشته است که:« ظاهراً از بیت/ به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که ازیک چاکر عیسی چنان معروف شد یلدا / بعضی ازفرهنگ نویسان از جمله مولف برهان، پنداشته اند که یلدا نام یکی از ملازمان عیسی بوده است؛ ولی چنین نامی درزمرۀ ملازمان او درما خذی دیده نشده و”چاکری”کردن هم در بیت سنایی به معنی اختصاص یافتن زمان مزبور به ولادت وی می باشد.»

در پیوند به ریشۀ واژۀ یلدا درلغت‌نامه آمده است که:«لغت سریانی است به معنی میلادعربی، وچون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده اند ازاین رو بدین نام، نامیده شده است.» یلدا رابا واژۀ «نویل » از ریشۀ ناتالیس* رومی برابر دانسته اند که به مفهوم تولداست. یعنی تولد یا میلاد خورشید، مهر یا میترا. گویند رومیان آن را ناتالیس انویکتوس یعنی روز تولد مهر شکست ناپذیر،می خواندند.

در شب یلدا دومفهوم متضاد نهفته است. یکی این که یلدا درازترین شب سال است و در تمام این شب اهرمن با اورمزد یا اهورامزدا در ستیزاست. شب ستیز ظلمت است با نور. چون درازترین شب است، پس درازترین حملۀ اهرمن براورمزد درهمین شب است، ازاین دیدگاه قدیمیان شب یلدا را شب مبارک نمی‌دانستند وآن رانحس می‌خواندند. چنین بود که تمام شب چراغ روشن می‌داشتند و شب زنده داری می‌کردند، آتش می‌افروختند تا درروشنایی چراغ وآتش اهرمن نتواند به خانه‌های آن هاراه یابد. گویی بدین‌گونه می‌خواستند تا اورمزد را و نور را و نیکی را در پیروزی براهرمن و تاریکی یاری رسانند؛ اما دربُعد دیگر اهرمن نماد تاریکی و زشتی، دراین ستیز سرانجام شکست می‌خورد ومیترای شکست نا پذیر با نور و گرمای خویش بر او پیروزمی‌شود، مهرتولد می‌یابد و پس ازآن ، روز و روشنی است که فزونی می‌گیرد و روزها درازتر می‌شوند. مردم درپایان شب یلدا درانتظار طلوع خورشید می ماندند وچون خورشید طلوع می‌کرد در حقیقت همان تجسم متیرای پیروزمند را می‌دیدند که ازجنگ با اهرمن برگشته است. مردم این خورشید را، خورشید تازه و نو می انگاشتند و ازاین جهت یلدا راشب میلاد و زایش مهر می‌دانستند وهمه ساله با آیین‌های خاصی آن را گرامی می‌داشتند و به همین گونه نخستین روز د‌‌ی‌ماه یا جدی را نیز جشن می‌گرفتند که با بیست و یکم دسمبر برابر بوده است.

جشن یلدا دریک جهت جشنی است برخاسته از طبیعت وباهمین ریشه‌های طبیعی خود است که با زنده‌گی طبیعی مردمان باستان پیوند می‌خورد. درجهت دیکرآن گونه که گفتیم یلدا زایش‌گر مهراست. آوردگاه اورمزد و نور در برابر اهرمن و ظلمت است. اورمزد و اهرمن در نماد نور و تاریکی برای تسلط برهستی در برابرهم می جنگند که شکست اهرمن و تولد مهر را در پی دارد. این دو نکته مفهوم یلدا رارقم می زند؛ اما تا جای که پژوهش‌گران باورمند اند دربرگزاری جشن های یلدا درمیان مردمان باستان بیشتر بُعد طبیعی آن مورد توجه بوده است تا بُعد دینی آن. چون با پایان شب یلدا خورشیدی دیگری طلوع می کند، باورها چنین بود که این خورشید، خورشید تازه و نو است.

نکتۀ ظریفی در این پنداشت وجود دارد که انسان را به یاد این گفته ها می اندازد که: «هرروز خورشید تازه‌یی طلوع می کند و در یک رودخانه نمی توان دوبار شنا کرد. » چنین گفته‌هایی را دانش امروز برکرسی نشانده است. آن تعاملاتی که دیروز در خورشید سبب پخش نور وگرما می شد، گذشته است، پایان یافته و امروز تعاملات تازه‌یی است که رخ می دهد. یعنی نور وگرمای امروز، نتیجۀ تعاملات تازه‌یی امروزین درخورشید است، نه نتیجۀ تعاملات دیروز، پس این خورشید، خورشید تازه ونو است که نور وگرما پخش می کند، نه خورشید دیروز. به همین گونه در دریایچۀ که دیروز شنا کرده‌ای آن مالیکول‌های آب رفته اند و مالیکول‌های تازه‌یی آمده اند و ازاین رو این دریا چه نیزهمان دریاچۀ دیروزین نیست.

دردوره‌های اسلامی کمتر ازمنظر گاه آیین مهر به جشن یلدا نگریسته شده است؛ بلکه بیشتر به گونۀ یک سنت بازمانده  از گذشته‌گان بهانه یی بوده برای گردآمدن خانواده بر دور یک سفرۀ خاص، قصه ها وشب زنده داری‌ها. گاهی هم دیدار خانواده ها باهم دریک شب دراز زمستانی.

پیدایی دوره‌های ازگرما وسرما، اعتدال هوا، شب و روز و تاریکی ازشماری آن پدیده های ملموسی اند که می توانسته انسان‌های آن روزگار را که در دوران مال‌داری وکشاورزی به سرمی بردند، به اندیشه هایی وادارد. برای آن که این پدیده‌ها درزنده‌گی طبیعی آن ها تاثیرمستقیمی داشتند. روز زمان کار بود، روشنایی از خورشید می آید وخورشید سرچشمۀ نور وگرما ست. چنین بود که خورشید را مظهرمیترا می دانستند، آن را دوست می داشتند ومی پنداشتند که این همه از سوی یزدان می آید و از کارهای ایزدی است؛ اما زمانی که خورشید غروب می‌کرد، شب می‌آمد با تاریکی و تشویش وسرما. این همه را از کردار اهرمن می دانستند و می پنداشتند که درپشت این همه تاریکی و سرما اهرمن ایستاده است.

در باورداشت های آنان دو نیرو وجود داشت نیروی ایزدی و نیروی اهرمنی که این دو نیرو برای تسلط برهستی پیوسته درجنگ و ستیز بودند. این همان ثنویت است. یعنی دویی که جهان را آوردگاه نیکی و زشتی می داند که یکی ازسوی خدای نیکی ودیگری ازسوی اهرمن می آید، پیوسته با هم می جنگند و اما سرانجام  ایزد براهرمن، مهر یا میترا برتاریکی ونیکی بر زشتی پیروز می‌شود.

آن  گونه که پیش ازاین گفته شد در پایان شب یلدا، اورمزد بر اهرمن، مهر بر تاریکی پیروز می‌شود و پس از آن روز که نشانۀ روشنایی و گرما است درازتر و شب که نشانۀ تاریکی و سرما ست کوتاه ترمی‌‌گردد. چنین است که نخستین روز جدی یا دی‌ماه را روز تولد میترا خوانده اند و از آن به نام خرم روز یا خور روز و یاخورشید روز نیز یاد کرده‌اند. همان گونه که دی‌ماه یا جدی را« خورماه» نیز گفته اند، یعنی ماه خورشید. گاهی هم روز نخست جدی یا د‌ی‌ماه را« نود روز» نیز گفته اند وآن راجشن گرفته اند، برای آن که از این روز تا نوروز، نود روز فاصله است.

درفرهنگ اوستایی سال ازهمین نخستین روز جدی یا دی‌ماه آغاز می شد. برای آن که خورشید تازه یا خورشید نو درهمین روز زاده می‌شود واین خورشید تازه سال تازه را با خود می آورد، بدین‌گونه مفهوم سال به گونه‌یی با مفاهیم وباورداشت‌های دینی پیوند می‌خورد. نکتۀ دیگری را که می توان گفت این است که بر بنیاد فرهنگ اوستایی وآیین ثنویت سال درآن روزگاران، دو فصل داشته، فصل سرما و فصل گرما که آغازسال ازفصل سرما ازاول دی‌ماه بوده است. بدین‌گونه مفهوم سال در فرهنگ اوستایی و آیین میترایی بار دینی پیدا می کند. یعنی آغاز پیروزی اورمزد بر اهرمن، و مهر بر تاریکی .

هر چند در پیوند به چگونه‌گی بر گذاری جشن و آیین یلدا، مدارکی فراوانی، آن گونه که در پیوند به جشن نوروز ومهرگان وجود دارد، دردست نیست؛ با این حال گفته می‌شود که ریشه‌های گرامی‌داشت شب یلدا از همان دوره‌های آیین میترایی وجود داشته است. باورها چنین است که چنین امری به همان دوره‌های میترایی می رسد و حتا گاهی نیز گفته شده است که از آن نیز آن سوتر می رود.

دانشمندان دراین زمینه عمدتا به دو سرچشمه اشاره می کنند که در پیوند به چگونه گی آیین یلدا و جشن «دیگان» یا جشن نخستین روز دی‌ماه چیزهایی وآن هم نه به تفصیل گفته شده است، نخست زین الاخبار گردیزی است و دو دیگر آثارالباقیۀ ابوریجان البیرونی. ازبیرونی نقل شده است که « پادشاه از تخت شاهی به زیر می آمد و جامه سپید می پوشید و در بیابان بر فرش‌های سپید می‌نشست و دربان ها و قراولان را، که هیبت ملک بدان هاست، به کنار می راند و در امور دنیا فارغ البال نظر می‌کرد وهرکس که نیازمند می‌شد، که با پادشاه سخن گوید، خواه که گدا باشد، یا دارا وشریف باشد یا وضیع  بدون هیچ حاجب و دربانی به نزد پادشاه می رفت و بدون هیچ مانعی با اوگفتگو می‌کرد. دراین روز پادشاه با دهقانان و برزی‌گران مجالست می‌کرد ودر یک سفره با ایشان غذامی‌خورد و می گفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم  زیرا قوام دنیا به کارهایی است، که به دست شما می‌شود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است. نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه و چون حقیقت امرچنین شد، پس من که پادشاه هستم، با شما برزی‌گران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود.»

در پیوند به این روایت آمده از بیرونی دیدگاه‌های هم‌گونی وجود ندارد .شماری از پژوهش‌گران باور ندارند که چنین رسمی پیوسته در میان سلسله شاهان آریایی وجود داشته است؛ بلکه اندیشیده می‌شود که ممکن پادشاهی درزمان بیرونی یا زمان نزدیک به او چنین آیینی رابر پا کرده باشد. به هرحال دو نکته در روایت بیرونی بسیار مهم به نظر می آید. نخست این که درجشن نخستین روز دی‌ماه که در حقیقت همان جشن تولد مهر یا خورشید است، و آغاز سال بوده، شاهان چنان جشن نوروز بارعام می دادند، همه گان رابدون استثنا و به دور ازنگاه حاجبان و دربانان می پذیرفتند، به سخنان آن ها گوش می‌داند، وبه مشکلات شان رسیده گی می‌کردند. نکتۀ دیگر این که با مردم برسریک سفره نان می‌خوردند و این سفره سفرۀ خاصی بوده است. بدین‌گونه پادشاهان پیوند خود و مردم را استوارتر می‌ساختند و رابطۀ خود بامردم رارابطۀ برادری می خواندند. ازاین نقطه نظر شب یلدا و روز دی‌ماه نه تنها با خورشید ومهر پیوند استواری داشته؛ بلکه د رزنده گی سیاسی مردمان باستان وکشورداری شاهان نیز از اهمیت بزرگی برخوردار بوده است.

میزان تجلیل ازشب یلدا درمیان اقوام گوناگون این حوزۀ بزرگ تمدنی که هم اکنون به کشورهای گوناگونی تقسیم شده است، همیشه هم‌سان نبوده  و حتا می توان گفت که شماری ازاقوام هم رغبتی چندانی به تجلیل از آن نداشته اند. هرچند تجلیل این جشن راهم‌چنان می توان با تفاوت هایی در میان مردمان کشورهای گوناگون این حوزۀ بزرگ مدنی دید؛ ولی ظاهراً دلبسته‌گی به یلدا به آن پیمانه یی نیست که در جشن نوروز دیده می‌شود.

درافغانستان تا چند دهه پیش که این همه ارزش‌های ملی و فرهنگی لگدمال روزگار نشده بود و این همه از خود بیگانه‌گی فرهنگی درمیان شهروندان ریشه ندوانده بود، از شب یلدا تجلیل می‌شد؛ اما به گونۀ اخص درمیان کابلیان قدیم نسبت به جشن یلدا دل‌بسته‌گی بیشتری وجود داشت. نکتۀ دردناک این که پژوهشی که به بیان چگونگی برگزاری آیین یلدا درشهرها ودهکده های افغانستان پرداخته باشد به چشم نمی‌خورد. به زبان دیگر در این زمینه پژوهش‌های که نیاز بوده صورت نگرفته است. همین اکنون ذهن من می دود به آن شب های زمستان در دهکدۀ کوچک من. به یاد دارم که خانواده‌ها برای تجلیل از شب یلدا، هندوانه یا تربوزهایی را در انبارگندم ، یا در کاهدان، یا هم درجای دیگری نگه‌داری می‌کردند. غیراز این خوشه‌های انگور را درتاک‌ها در خریطه‌های جا به جا می‌کردند و به گفته خودشان انگور خریطه می‌کردند وخریطه ها همین گونه تا شب های زمستان در درختان تاک آویزان می ماند و بعد درشب های زمستان و درشب یلدا از آن می‌خوردند.

مردم باورداشتند که خوردن تربوز در شب یلدا سبب می‌شود تا انسان درتابستان از شمار بیماری‌ها و به گونۀ خاص از بیماری محرقه درامان بماند. غیرازاین بانوان باسرشته برای شب یلدا توت و چهارمغز و دیگر میوه‌های خشک را نیز نگه‌داری می‌کردند. دراین شب مردمان تا ناوقت شب می نشستند و ازهردری سخن می گفتند. بدین‌گونه این شب را خانواده هایی بهتر می‌توانستند تجلیل کنند که شغل دهقانی داشتند وبه گفتۀ خودشان تربوز ومیوه های شان دهقانی می بود. میوۀ دیگری که مردمان خوش داشتند تا در این شب بخورند، اناربود.

در چند دهۀ پسین به پندار من پرداختن به شب یلدا نسبت به هرزمان دیگری بیشتر کم‌رنگ شده است. ظاهراً از یک جشن خانواده گی بیرون شده وتنها شماری ازفرهنگیان در ولایت‌های بلخ ،هرات، کابل وشاید هم جاهای دیگری کوشیده اند تا جشن یلدا را برپا دارند تا بدین‌گونه یک باردیگر حافظۀ تاریخی وفرهنگی خانواده ها را بیدار سازند. من فکر می کنم که چنین تلاش‌های بیشتر روی این هدف استواراست تا جامعه چنین ارزش‌های فرهنگی وبهانه‌های شاد زیستن وبهتر زیستن را ازیاد نبرد تا پیوند هایش با گذشته استوار بماند. برای آن که گسست پیوندها با گذشته‌های فرهنگی وتارخی نتیجه‌یی جز بی‌هویتی به بار نمی آورد. دردهه‌های پسین ما شاهد آن هستیم که تلاش‌های فراوانی می‌شود تا تاریخ را وارونه سازند وبدین‌گونه حافظۀ فرهنگی و تاریخی مردم را ازمیان بردارند. دراین سال‌ها حتا جشن پرشکوه نوروز نیز آماج تیرهای زهرآگین کینه ورزان وبدخواهان بوده است. از این نقطه نظر تلاش این شمار فرهنگیان عزیز بسیار ارزشمند است. با این همه در دوران که ابتذال و از خود بیگانه‌گی فرهنگی بر زنده‌گی ما چنین سایۀ سنگینی انداخته است چندان آسان به نظر نمی آید که بتوان یک بار دیگر چنین آیینی رابه گونۀ گسترده درمیان خانواده‌ها گسترش داد! امروزه عوامل زیادی وجود دارند که جشن‌های بازمانده از دوران باستان را در نظر مردم  کم رنگ می سازد. این در حالی‌است که شماری هم با اهداف مشخص و تنظیم شده در تلاش آنند تا ریشه‌های چنین سنت ها‌یی را از زنده‌گی و باورداشت های مردم برکنند. افزون بر این در چند دهۀ پسین، افغانستان بسیاری از زیرساخت‌های اقتصادی واجتمای خود را ازدست داده است که مصیبت بزرگی ست؛ اما مصیبت بزرگ‌تر ویرانی وفروپاشی غمناک ارزش‌های فرهنگی درکشوراست. دراین سال‌ها حافظۀ تاریخی و فرهنگی ما به آن پیمانه‌یی  ویران شده است که شهرهای ما و زیر ساخت های اقتصادی ما. این زیرساخت‌ها روزی آبادان خواهند شد، شهرها قامت بلندخواهند کرد، شاه‌راه‌ها شهرهای ما را با هم پیوند خواهند زد؛ اما ارزش‌های فرهنگی ازدست رفته برنخواهند گشت. دیگر ما تندیس بودا ومنارچکری را نداریم. آنانی که به ویرانی و تاراج حافظۀ تاریخی مردم می پردازند در حقیقت درتلاش آنند تا هویت تاریخی وفرهنگی این سرزمین را از میان بردارند. این نکتۀ دردناک را باید با مردم افغانستان پیوسته درمیان گذاشت. این چند دهه است که ما در یلدای تاریخ به سر می بریم واما هنوز ازخورشید خبری نیست. شب یلدا همان‌گونه که گفتیم زایش‌گر خورشید است وامید واریم تا یلدای سیاسی ما نیز آبستن خورشیدی باشد. با این همه یکی از مفاهیم یلدا همان امید بستن به خورشیداست و ما نیز باید امید دیدار خورشید را از دست ندهیم، به گفتۀ شاعر: خود به پایان می رسد آخر شب یلدای من!

یلدا درشعر فارسی دری به گونه‌یی درتمام دوره ها بازتاب قابل توجهی داشته وشاعران با استفاده ازبار معنایی، اسطوره‌ای و فرهنگی آن به مضمون آفرینی‌هایی پرداخته اند. شاعران از چند زاویۀ گونه گون به یلدا نگاه می کنند. این چگونه‌گی نگاه شاعران است که تصاویر گوناگون شعری را پدید می آورد. شب یلدا سیاه است و دراز به مانند زلف معشوق. شب یلداخورشید تازه یی درپی دارد باید آن را به امید طلوع خورشید تحمل کرد وچنین است که شاعران روز های دوری خود ازمعشوق را به یلدا همانند می کنند و امید دیدار معشوق را به طلوع خورشید. یلدا درازترین شب است شاعران وصال معشوق رادراین شب آرزو می کنند. شب یلدا شب ستیز و رویارویی اورمزد و اهرمن است که باید به پیروزی اورمزد امید وار بود. درشعر معاصر کشور یلدا دیگر در دام زلف معشوقگان گرفتار نیست؛ از این دام رها شده و راه زده و به سرزمین  های ناهموار سیاست نیز رسیده است. درشعرمعاصرنمونه های زیادی وجود دارد که حاکمیت نظام‌های خونین واستبدادی و سال‌های تجاوز به یلدا تشبیه شده است. ازاین نقطه نظر یلدا درادبیات معاصر مفهوم سیاسی یافته که خود نیاز به پژوهش تازه یی دارد.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا