خبر و دیدگاه

نبرد کیهانی نیک و بد، بُن فرهنگ ایران

 

 

اندیشۀ «دو خدایی» یا «دو بُنی»،  و اینکه «نیک» و «بَد» نمی توانند هر دو پدید آمده از یک گوهر بوده باشند، از آغاز تاریخ اندیشه تا کنون  جای ویژه یی در میان اندیشمندان داشته است. باورمندان به «دوبُنی» در جهان هستی، آنچه را که خوب و سود رسان و زیباست،  آفریده ایزدان نیک، و آنچه را که بد و زیانبار و زشت است آفریدۀ  دیوان بد سرشت و آسیب رسان دانسته اند.

در داستان آفرینش ایرانی می خوانیم:

در «ازل»(۱) هُرمَزد بود و اهریمن، هُرمَزد با خِرَد همه آگاه در روشنایی بیکران بر فراز بود، و اهریمن با پس دانشی و زدار کامگی(۲) در تاریکی بیکران در فرود .

هُرمَزد با خِرَد همه آگاه، می دانست که اهریمن هست و به جهان روشن او خواهد تاخت، پس  برای پایداری در برابر اهریمن، آفرینش ژرف – درخشان و پیروزگر خود را فراز آفرید.

اهریمن به سبب پس دانشی از هستی هرمزد آگاه نبود، سپس از آن ژرف پایه برخاست و پرتویی از جهان شاد و روشن اهورایی را دید، و چون  توان دیدن زیبایی را نداشت به رشک گوهری فراز تاخت و برای میراندن تاخت آورد…

هُرمَزد از آن خودیِ خویش، از روشنیِ مادی ، تنِ آفریدگان خویش را فراز آفرید… اهریمن از تاریکی مادی، آن آفریدگانِ خویش را فراز ساخت: تبهکار، بدان تنِ سیاه ِ خاکستریِ شایستۀ جهانِ تاریکی که بزه آگین ترین خرفستر(۳) است … هُرمَزد از روشنی مادی راست گویی را آفرید و از راست گویی افزونگریِ دادار آشکار شود… آفریدگان اهریمن به زورگویی، ستمگری و گناهکاری و فروپایگی به دشواری ایستادند..

هُرمَزد چون اَمشاسپندن را آفرید به ایشان شناخته شد، شش سروری که برای گیتی می بایست فراز آفرید…از امشاسپندان نخست بَهمَن را فراز آفرید، که رواج یافتنِ آفریدگانِ هرمزد از او بود… سپس اَردیبهشت، سپس شهریور، سپس سِپَندارمَذ سپس خُرداد، و اَمُرداد را آفرید، هفتم خودِ هُرمَزد،  و هشتم راستگویی، نُهم سروشِ پرهیزگار، دَهم ماراسپَند،(۴) یازدهم نریوسنگ،(۵) دوازدهم رَدِ بلند،(۶) سیزدهم رَشنِ راست،(۷) چهاردهم مهرِ فراخ چراگاه، پانزدهم اَهرِشوَنگِ نیکو، شانزدهم پارَند،(۸) هفدهم خواب، هجدهم باد، نوزدهم دادمَندی، بیستم پیکار: دادخواهی و پدافند، آشتی و افزونی…

از آفریدگان مادی نُخُست آسمان، دیگر آب، سدیگر زمین، چهارم گیاه، پنجم گوسفد، ششم مردم، هفتم خود، هرمزد بود…

اهریمن، بدان پتیارگی از کَماله دیوان(۹) نخست اَکومَن(۱۰) را فراز ساخت، سپس اَندَر، سپس ساوول، سپس ناگهیس(۱۱)، سپس تَرومَد(۱۲)،  سپس تزیر و زَریز(۱۳) سپس دیگر دیوان، هفتم خود خودِ اهریمن بود…

در یکی از نامه های پهلوی بنام  «سَد درِ بندهش» برای هر یک از امشاسپندان که پرتو های نیک اهورایی اند،  یک هماورد اهریمنی بنام کُماریکان Kmarikan جا گرفته است.

اهریمن                                   در برابر اَهورَه مزدا[خداوند جان و خرد]

اَکَ مَن یا اَکومن [بد منش]       در برابر    وُهومَنَ [نیک منش]

(اَکَ مَن در شاهنامه همان اکوان دیواست)

 

ایندرَ یا اِندَر [گمراه کننده]      در برابر   اشاوهیشتا یا اَردیبهشت

[بهترین راستی]

سائول sâwul یا سَورو [دیو آشوب]    در برابر خشتروئیریه

[شهریاریِ نیک]

 

نانگ هَیثیه [دیو سرکشی]                 در برابر سپنت آرمیتی

[پاک روانی و خرد رسا]

تَئوروی Taurvi یا تَوری[دیو فساد]      در برابر هئوروتات

[رسایی = کمال]

 

زَئی ریش یا«زَیریچ» [دیو تباهی]        در برابر اَمِرتات

[بی مرگی]

 

اِشم  Eshm [دیو خشم] در برابر  سَراُشَ Sraosha

[سروش] پیکِ ایزدی

در اوستا انگره مَینُو [بدمنشی]  در برابر سپنته آرمیتی[ بی کاستی – تندرستی و آرامش] جا گرفته است.

افزون بر «کماریکان» که به هماوردی «امشاسپندان» به میدان آمده اند،  گروهی از دیوان بد کار نیز در برابر ایزدان سپاه آراسته اند که نام و خویشکاری آنها چنین است:

  • اپَوش  apōš ([دیو خشکسالی]
  • استوئیدات یا «استوپهات» [دیو مرگ]همتای عزراییل که در قران همکار الله است.
  • اَسروشتی [دیو سرکشی و نافرمانی].
  • اَکه تَش akataš  [دیو ناباوری].
  • یوتی   [دیو بت پرستی] .
  • بوشاسب būšâsp یا « بوشیستا» [دیو خوابِ سنگین] که بیشتر با فروزۀ دراز دست همراه است.
  • پَیری مَیتی [دیو تباه اندیشی و خود بزرگ بینی]
  • اپوش دیو [دیوی که انبار می کند نه خود بهره می برد و نه به دیگران می دهد].
  • پینیهَ [دیو خشکدستی و تنگ چشمی].
  • جهی [ماده دیو آشوبگر- دختر اهریمن و پناه دهنده ی بدکاران و آزار دهنده ی آب و خاک و گیاه و جانور] .
  •  دروگ یا دروج  druj [ دیو دروغ و تباه کنندۀ جهان راستی]
  • دریوی [دیو دریوزگی و گدایی]
  • رشک [دیو کین توزی و بد خواهی و رشک ورزی]
  •  مَرِشونَ [دیو فراموشی] در زَندِ اوستا، نام این دیو به ریخت «سِج» یا «سیج» آمده است
  • نَسُو [دیوی که بر تن مرده می تازد و آن را ناپاک می سازد]
  •  وَرَن [دیو بسیار خواهی و شهوت]  این نام در اوستا با این ویژگی نیامده، ولی در بندهش می گوید:(وَرَن دیو آن است که بد مالی(کار جنسی زشت) کند.

و بسیاری دیوان دیگر که در بندهش و دیگر بُن مایه های کهن از آنها نام برده شده است.  این نیروهای اهریمنی خُشکسالی ها، زمین لرزه ها و دریا لرزه ها و آتشفشان ها و بادهای خاک بر افشان و بیماری ها و مرگ های نابهنگام پدید می آوردند. اَبرهای سپید باران دزد را می فرستادند تا ابرهای باران زا را بمیرانند و خشکسالی های مرگبار در پی بیاورند، ولی ایزدان نیک سرشت با جنگ ابزار آذرخش و تُندَر به نبرد با دیو خشکسالی بر می خاستند تا ابرهای باران دزد را بتارانند و ابرهای سیاه  باران زا را از چنگال دیو خشکسالی برهانند.(۱۴)

آنچه که فرهنگ ایران را در پایگاهی بسیار برتر از دیگر فرهنگ های باستان جا می دهد این است که ایرانیان هرگز برای خرسندی دل دیوانِ زیانکار، خون جانداران بی گناه را بر زمین نریختند، و بجای کوشش در بدست آوردن دل پتیارگانِ آسیب رسان با آنها به ستیز بر می خاستند!

هنگامی که «ایزد تِشتَر» با جنگ ابزار آذرخش و تُندر به نبرد با دیو خشکسالی می شتافت، ایرانیان شادی کنان  بدرگاهش نیاز می بردند، در هیچ چرخه یی از تاریخ و در هیچ بخشی از ایران دیده نشده است که ایرانیان به درگاه دیوانِ بد سرشت نیاز برده و پتیارگان را ستوده باشند، همۀ شهریاران پیشدادی مانند گیومرت و هوشنگ و تهمورس و جمشید و فریدون و دیگران به درگاه ایزدان بلند پایه مانند ایزد بانو «اَرِدویسورَ آناهیتا» و « ایزد اشی» و «ایزد مهر» و ایزد دروای[ایزد هوا] و دیگر ایزدان نیاز می بردند و آنها را می ستودند و به دیوان و بدکاران پشت می کردند:

تِشتَر، ستارۀ رایومَند فَرَه مَند را می ستایم که خانۀ آرام و خوب بخشد.

آن فروغِ سپیدِ افشانِ درخشانِ درمان بخشِ تیز پروازِ بلند از دور تابان را می ستاییم که روشنایی پاک افشانَد. 

تِشتَر، ستارۀ رایومَند فَرَه مَند را می ستاییم که بر پَریان چیره شود، که پریان را بدان هنگام که نزدیک دریایِ نیرومندِ ژرفِ خوش دیدگاهِ فراخ کَرت که آبش زمین پهناوری را فرا گرفته است، به پیکرِ ستارگانِ دنباله دار در میان زمین و آسمان پرت شوند- در هم شِکنَد.

براستی او به پیکرِ اسبِ پاکی در آید و از آب، خیزابها برانگیزد، پس بادِ چالاک، وزیدن آغاز کند.

 تِشتَرِ رایومَند فَرّه مَند به پیکر اسب سپیدِ زیبایی با گوشهای زرّ نشان و لگام زَرّین به دریای فراخ کَرت فرود آید.

در برابر او « اپَوشَ دیو» ( دیو خشکسالی) به پیکر اسبِ سیاهی بدر آید، اسبی کَل[کَچل] با گوشهای کَل، با گردَن کَل، با دُم کَل، یک اسب گرِ سهمناک.

هر دوان – تِشتَرِ رایومَندِ فَرَه مَند و «اَپَوش دیو»- بهم در آویزند.

هر دوان با یکدگر بجنگند تا هنگام نیمروز که تِشتَر رایومند فَرَه مَند بر ا«َپَوش دیو» چیره شود و او

را شکست دهد .

–        تِشترِ رایومَند فَرَه مَند خروش شادکامی و رستگاری بر آورد:

–        خوشا به روزگار من ای اَهورَه مزدا،

–        خوشا به روزگار شما ای آب ها، ای گیاهان،

–        خوشا به روزگار تو ای دین مزدا پرستی،

–        خوشا به روزگار شما ای کشورها،

از این پس – بی هیچ باز دارنده یی – آب در جوی های شما با بذرهای درشت دانه به سوی کشتزارها و با بذرهای ریزدانه به سوی چراگاهها ، به همه سویِ جهانِ اَستومَند روان گردد.

پس آنگاه مِه پاکِ پدید آوَرَنده ی ابر به جُنبش درآید. باد نیمروزی (جنوبی) وزیدن آغازد و مِه را به پیش – به راهی  که هَومِ شادی بخش گیتی افزای از آن می گذرد- بِرانَد.

پس بادِ چالاکِ مزدا آفریده، باران و ابر و تگرگ را به کشتزارها و به خانمانهای هفت کشور برساند.

سخن بر سر این نیست که ایرانیان هم مانند بسیاری از دیگر مردم باستان به دو گروه ایزدان نیک سرشت و دیوان بدسرشت باور داشته اند، سخن بر سر این است که ایرانیان هرگز برای خرسندی دل دیوان خون جانوران بیگانه را بر زمین نریخته و بجای آن با دیوان رزمیده اند.

۱۲ – ترومد: «ترومَیتی» و «تَرمیتی» به چم خوار شمارنده ی

اندیشه، برنامی است برای کَماله دیو «نانگ هَیثیَه»

۱۳ – تزیز و زریز: نام دو تن از دیوان .

۱۴ – یک سد سال پیش پژوهشگر سرشناس فرانسه (یی دارمستتر Darmesteter ) در هم سنجی نازک بینانه یی میان آیین های ایرانی پیش از اسلام  و آنچه که تازیان بزور تیغ و تازیانه و آسیابهای خون بر مردم ایران چیره کردند، نوشت:

«ایرانیان آیین نو رسیده را رونوشتی از آیین کهن خودشان یافتند که در آن آسمان از همان فرشته ها و زمین از همان شیطان هایی پُر شده بود که خود آنها پیش از آنها جای داده بودند، و رستاخیز و بهشت و دوزخ نیز همان روز حساب و جهنم و بهشتی بود که یهودیان و مخصوصاً مسیحیان و مسلمانان از خود آنها وام گرفته بودند. تنها تغییری که در این میان روی داده بود این بود که اهورامزدا تبدیل به الله شده بود و فرشته ها نام ملائک و اهریمن نام شیطان گرفته بودند. زرتشت نیز نام خود را به محمد داده بود. آنچه این ایرانیان حقا می توانستند از آیین نورسیده بطلبند بیش از حور و جنت آن جهانی، عدالت و مساواتی بود که در همین جهان تا حد زیادی توسط موبدان ساسانی از ایشان گرفته شده بود، و همین آخوند سالاری بود که جنبش هایی انقلابی چون جنبش مزدکی را پدید آورده بود. ولی نه تنها چنین مساواتی را مطلقاً به ارمغان نگرفتند، بلکه سرفرازی هزار و چهارسد ساله خویش را نیز از دست دادند و نا یافته دُم دو گوش گم کردند.»(شجاع الدین شفا- تولدی دیگر، رویه ۲۷)

 

Posted on آوریل ۲۸, ۲۰۲۴

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا