نقشۀ راه صلح در میان کش و قوس های سیاسی و نظامی و اختلاف نظرها
قرار است، نقشه راه صلح را نشست های بین الافغانی تعیین کند. این نشست ها باید نوعیت حکومت را از جمهوری اسلامی تا امارت اسلامی و یا نوعی از نظام های توتالیتر مشخص نماید و در ضمن ایجاد تعدیل در قانون اساسی، آزادی های بیان و رسانه ها، حقوق بشر و سرنوشت نیرو های دفاعی و امنیتی کشور از جمله موضوعاتی اند که در نشست ها میان افغان ها حل و فصل شوند. این نقشۀ راه صلح است که طالبان به آن تاکید دارند و اما از نظر حکومت افغانستان نقشه راۀ صلح عبارت اند از ارتقای نهادهای پاسخگوی دولتی، استحکام بخشیدن نهاد های امنیتی، خلع سلاح گروپ های مسلح غیر قانونی، ارتقای حقوق بشر و حاکمیت قانون، ارتقای حقوق زنان و نقش آنان در اعمار صلح، توانمندسازی جوانان از طریق فراهم سازی فرصت های شغلی، انکشاف متوازن، همگانی شدن پروسه صلح، تقویت مکانیزم های محلی حل منازعات، کنار نهادن مخربین صلح. این نقشۀ راه در همان زمان بیشتر از آن که نقشۀ راۀ صلح تلقی شود، یک کمپاین انتخاباتی خوانده شد و از لحاظ عملی هم چالش آفرین و زمان گیر است و بیشتر به یک خیال پردازی می ماند تا نقشۀ راهی که افغانستان را به صلح نزدیک بسازد. آشکار است که میان این دو نقشه فرسنگ ها فاصله است. این فاصله را تنها چانه زنی های سیاسی در نشست های میان افغان ها برای رسیدن به یک تفاهم نزدیک کرده می تواند.
این ها حرف هایی اند که رسانه ها روی آن بحث کرده اند و هنوز روشن نیست که طالبان چه می خواهند و آیا به چیزی کمتر از امارت اسلامی باورمند اند یا خیر. آنچه تاکنون رسانه ها از طالبان نقل قول کرده اند، طوری برداشت می شود که تنها نشهء طالبان را امارت اسلامی می شکند و بس. چنانکه نشریۀ نشنل انترست آمریکایی در شمارۀ ۱۵ اگست خود نوشته است که طالبان می دانند که روند گفت و گو های صلح به امارت اسلامی می انجامد. از گفته های اخیر سهیل شاهین با تلویزیون شمشاد و آریانا نیوز فهمیده می شود که طالبان هوایی بلندتر از آن دارند که تا حال حتا رسانه ای نشده است. از گفته های او معلوم می شود که آنان با هیئت دولت روی انتقال قدرت سخن می زنند و نه در مورد چگونگی حکومت. این سخن آقایان غنی و کرزی را که گفتند، با آمدن صلح به خانه هایشان رفته و نوشتن کتاب و سیر و سفر می پردازند، چراغ سبز تعبیر کرده اند و در مورد ماندن داکتر عبدالله چندان نگران نیستند. چنان که وی گفت، نیروهای امنیتی نه اسلامی هستند و نه هم ملی و بنام حکومت افغانستان چیزی را به رسمیت نمیشناسیم و با هیچ گروهی با نمایندگی از حکومت افغانستان مذاکره نخواهیم کرد. تمام القاب و افتخارات بیست سال گذشته مردود و قهرمانتنها حقانی است. ناقضین حقوق بشر همچون کارمندان استخبارات باید به کیفر اعمالشان برسند. به اصلاحات جدی در صفوف نیروهای امنیتی نیاز است و افغانستان در موضوع کشمیر باید از داعیه برحق جمهوری اسلامی پاکستان حمایت کند. از این سخنان او پیدا است که آنان در مذاکرات اجندایی را دنبال می کنند که با حدث و گمان های کنونی از زمین تا آسمان تفاوت دارد. از آخرین بند سخن شاهین پیدا است که آنان در افغانستان حکومتی کمتر از مزدور پاکستان نمی خواهند. حکومتی که در سیاست های خارجی و حتی داخلی خود گوش به فرمان پاکستان باشد. این سخن شاهین از این حقیقت پرده برمی دارد که چگونه از آغاز تا پایان گفت و گو های طالبان با آمریکایی ها را مدیریت کرده اند و تا اینجا موفقانه گام برداشته اند و از سخنان شاهین پیدا است که بعد از این را هم نظامیان پاکستان زیر نام مذاکرات میان افغان ها به پیش می برند. این سخنان شاهین ناقوس خطر را به صدا درآورده و کابل را به چلنج بزرگ می طلبند. هرگاه کابل بازهم سرگرم ضرب زبانی های پیشین بوده و به اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی نپردازد و اجماع ملی را دست کم بگیرد. در آن صورت مطمئن باشد که آمریکایی ها با طالبان در تبانی با پاکستان معامله کرده است و اختلاف در کابل چراغ سبزی برای تقویت این معامله بوده است. این اظهارات شاهین زمامداران و سیاستگران را از خواب سنگین منیت خواهی و جاه طلبی باید بیدار کرده باشد و اگر هنوز هم بیدار نشده باشند و هنوز هم بجای فکر کردن روی فرمول های ملی روی فرمول های شخصی شان می اندیشند. در این صورت مثلی که در توافقنامهء دوحه باختند و بدون تردید در مذاکرات میان افغان ها هم خواهند باخت. دشواری های موجود در حکومت از ضعف در اداره های عدلی و قضایی گرفته تا حکومتداری ضعیف در موجی از خودسری ها و بی باکی ها همه و همه فرصت هایی به طالبان است که می توانند با استفاده از آن حکومت را در روند صلح به چالش بکشند.
از سویی هم خطر آنمی رود که طالبان دست به قتل های زنجیره ای بزنند و آنانی را از سر راهء خود بر دارند که مخالف بلند پروازی های پاکستان محور آنان است. ممکن طالبان به این هم بسنده نکنند و احتمال آن دارد که با استفاده از روند صلح به جابجایی افراد خود در شهرا بپردازند و با دست کاری های استخباراتی در همکاری نزدیک با آی اس آی پاکستان دست به اقدام های غیر قابل پیشگیرانه بزنند. مسؤولان نیرو های امنیتی و دفاعی کشور آگاه باشند و تدابیر استخباراتی را در این روز ها دست کم نگیرند تا مبادا خدای نخواسته حوادثی پیش آید که آنگاه مهار آن ناممکن خواهد بود. از سویی هم تحرکات تازۀ طالبان را در ولسوالی های نزدیک کابل بویژه ولسوالی های کهدامن مانند شکردره دست کم نگیرند و برای دفع و قلع و قمع طالبان دست به کار شوند. افغانستان در این روز ها مرحلۀ حساس تاریخی را پشت سر می گذارد و هر لحظۀ آن توجۀ عمیق تر از لحظۀ دیگر می طلبد. در این میان حکومت مکر و فریب فرماندهان باجگیر در شمالی را نباید دست کم بگیرد. فرماندهانی که از چهاردهه بدین سو به باجگیری ها عادت کرده اند و گاهی از حزب اسلامی و زمانی هم از جمعیت اسلامی و زمانی هم از حکومت نجیب و گاهی هم حتا از حکومت مجاهدین و زمانی هم از امارت طالبان و اکنون هم از جمهوری اسلامی افغانستان باج می گیرند. این باج گیران نوکران پول اند و به باجگیری عادت کرده اند و در تعهد شکنی و معامله گری بدتر از طالبان اند. بسیاری این فرماندهان ابن الوقت اند و در نخستین گام مصالح ملی و منافع ملی را قربانی اهداف شخصی خود می نمایند. این فرماندهان اند که به سرعت در حالات اضطراری تغییر موضع می دهند و ترس آن می رود که شماری از این ها قافله سالار طالبان در شمالی نشوند. بنا براین حکومت باید در این زمینه جدی باشد و مکر و فریب آنان را دست کم نگیرد. بعید نیست که آنان در تحرکات شمالی دست نداشته باشند و به مثابۀ یدک کشان عمل نکنند.
این در حالی است که طالبان در همکاری نزدیک با پاکستان برای خرید و فروش فرماندهان در شمال و جنوب و شرق و غرب دست بالا دارند. آی اس آی از سال ها بدین سو در این خرید و فروش های فرماندهان دست بالا داشته است. مثلی که انور دنگر را خرید و برضد نیرو های جبهۀ متحد از او استفاده کرد و بعید نیست که بار دیگر هم فرماندهان به حراج گذاشته شده را به سود طالبان بازخرید کند. از سویی هم طالبان یک گروۀ سنتی ودر ضمن با فرهنگ و تمدن معاصر بیگانه اند و آنان جز به همان سنت های قبیله ای به چیز دیگری نمی اندیشند. آنان در عین آنکه یک گروۀ متحجر اند که حتا اسلام را از دید قبیله می بینند؛ اما با تاسف که از داشتن تعهد قبیله ای محروم اند. از همین رو آنان در همکاری با آی اس آی برای خرید و فروش فرماندهان هم زیرکی های منحصر به فرد را دارا اند. این در حالی است که در سنت های قبیله میثاق ها و پیمان محترم شمرده می شود. طالبان آنقدر اسلام را بر نیزۀ خدعه بلند کرده اند که شکستن هر نوع میثاق را نه تنها اسلامی که به آن افتخار هم می کنند. طالبان به اسلام نه تنها از دید قبیله نگاه می کنند و رسوم منحط قبیله را اصول های اسلامی می خوانند. آنان از این هم پافراتر نهاده و اسلام را مانند دامی در صید استخبارات پاکستان نهاده اند و از همین رو است که ارزش های بنیادی اسلام را زیر نام تروریزم در پای استخبارات پاکستان قربانی کرده اند. مرگ یک جریان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی زمانی فرا می رسد که وابستگی پیدا می کند و بویژه زمانی که این وابستگی استخباراتی شود و شبکۀ استخباراتی به تمویل کنندۀ آنها بدل شود. در این صورت معلوم است که چنین جریانی به کدام سمت و سو حرکت خواهد کرد. طالبان که حیثیت بازوی نظامیان پاکستان را کمایی کرده اند، معلوم است که مزدور و وابسته به آی اس آی و یک گروۀ مزدور و گوش به فرمان آی اس آی است. در این میان بزرگترین مشکل صلح افغانستان نیود اعتماد میان حکومت و طالبان است و در چنین فضای بی اعتمادی هر وعده و وعید و میثاق و پیمان در دقیقۀ ۹۰ از هم می پاشد. چنانکه قرار بود که نخستین دور مذاکرات در دوحه به روز دوشنبه آغاز شود و به دلیل رها نشدن چند افسر حکومت این نشست تا زمان نامعلومی به تعویق افتاد.
بنا بر این نباید به عهد و پیمان طالبان باور کرد و نظر به رویکرد های پیشین طالبان هر گونه باورمندی به قول آنان خوش باوری و حتا حماقت سیاسی است. از تحرکات طالبان و آماده گی های آنان و ایجاد تغییرات در فرماندهی و رهبری آنان گواه بر این است که آنان خیال سرنگونی حکومت را دارند و روند صلح را بستری برای اغفال حکومت و افکار جهانی تلقی می نمایند. حکومت افغانستان باید در هر دو جبهه صلح و جنګ آمادگی کافی برای صلح و جنگ داشته باشد تا در صورت ناکام شدن تلاش های صلح و نشست های بین الافغانی برای مقابله با طالبان آماده گی کامل داشته باشد. تنها آمادگی مقابله با طالبان بسنده نیست، فرماندهان جهادی پیشین در سراسر افغانستان را تحت نظر داشته باشد تا درغیاب حکومت با طالبان ساخت و ساز نکنند و افراد طالبان را به بهانه های مختلف وارد شهر کابل نسازند. به همین گونه حکومت تمامی عوامل نفوذی طالبان دردستگاۀ حکومت را باید به کلی تصفیه کند و تمامی دیوارهای خاکی را بردارد که احتمال پنهان شدن نوکران آی اس آی در عقب آن می رود. در غیر این صورت خطر طالبان حتمی است و بدون اندک ترین کم توجهی کار از کار خواهد گذشت و آنگاه پشیمانی سودی نخواهد داشت.
دولت به این هم بسنده نکند و باید تمامی مقام های مفسد، خائن، غاصب، زنباره ها، بداخلاق ها، شریک گروه های مافیایی و آدم ربایان و غیره تباه کاران را شناسایی و به زودی آنان را کنار بزند و بجای آنان افراد پاک و وطن دوست و مسلکی را به کار بگمارد. به همین ترتیب اصلاحات بنیادی در اداره های عدلی و قضایی کشور بوجود آورد و روند محاکمۀ مفسدان و غارتگران را سرعت ببخشد. ایجاد اصلاحات بنیادی در حکومت و زدودن مفسدان از راس تا قاعدۀ حکومت را به مثابۀ آغازی برای حکومت داری خوب در دست اجرا قرار بدهد. اجراات نکات فوق در ضمن آن که نقشه راۀ صلح حکومت افغانستان را تحقق عملی می بخشد در ضمن گذاشتن گام های عملی در این راستا مشت کوبنده ای در دهن تروریستان و مهم تر از مبارزه با تروریزم است و حیثیت مبارزۀ قانونمند و منطقی را در برابر گروه های تروریستی دارد. تنها با برداشتن جنازۀ مفسدان و بدکاران از درون حکومت است که می توان فاتحۀ تروریستان را در کشور خواند و کشور را از شر سیاه کاری آنان رهایی بخشید. یاهو
جناب آقای مشید، سلام، مانند همیشه خوب نوشته و استدلال فرموده اید، دست شما و سر ما درد نکند. گلۀ دوستانه دارم از بابت آوردن اصطلاحات نامأنوس در فارسی دری کابل مان، از لهجۀ بعضاٌ ناقص و نارسای تهران ! باور من این است که (کش و قوس) نازیبا، ناقص ونارساست، نسبت به ( کش و گیر) . در روزگاران معاصر به جای دو واژۀ ناخوب اما مورد استفادۀ همگان ( لت و کوب)، اصطلاح نازیبا، ناقص و نارسای (ضرب و شتم) به کارگرفته می شود !
نمی دانم تعویض کنندگان این اصطلاحات چه بدی و کوتاهی در ( کش و گیر) و ( لت و کوب ) یافته اند که با کش و فوس های این چنینی، و با ضرب و شتم ویژۀ خویش وارد لهجۀ پاکیزۀ فارسی دری کابلیان می فرمایند ؟ ! حسن این عمل چیست و قبح رد این عمل در کجا ؟ ! امید دارم روشنم بفرمایید . / شاد باشید.