٢٦ سرطان ١٣٥٢_ سقوط سلطنت شاهى و ظهور جمهوريت خاندانى
٤٦ سال قبل از امروز، تحولى در كشور ما رخ داد كه اثرات مثبت و منفى آن تا كنون بر سرنوشت مردم ما باقى است. سردار داود پسر كاكاى شاه، طى يك كودتاى سفيد با همكارى جريان چپِ هوادار مسكو و با سوء استفاده از عدم حضور ظاهرشاه كه بمنظور تداوى در ايتاليا بسر مى برد، زمام امور را بدست گرفت. سردار داود به سلطنت نقطه پايان گذاشته، نظام جمهوريت را اعلان نمود.
داود در پهلوى اينكه داراى شخصيت معتدل دينى، وطندوست، ترقيخواه، تحول پسند و با گرايشات ملموس قومگرايانه بود، سياستمدارى مستبد، خودرأى، نامتعادل، كم درايت، ناعاقبت انديش و بلندپرواز نيز بود. همين خصيصه هاى منحصر بفرد وى بود كه نه تنها بر حاكميت خاندان آل يحيى و زنده گى خود و خانواده اش نقطه پايان گذاشت، بلكه افغانستان را نيز از تنگناى كشورى محكوم به نقطه حائل خارج ساخته، به بحران عميق و گسترده ى سوق نمود كه تا حالا، فاز ها و مراحل مختلفى را تجربه نموده است.
٢٦ سرطان چگونه شكل گرفت ؟
داود بعد از بركنارى از مقام صدارت، همواره در فكر كنار زدن پسر كاكايش ظاهر شاه از اريكه ى سلطنت بود. البته تحول پسندى و افكار ترقيخواهانه ى او را در اوج كهولت و پوسيده گى نظام شاهى نميتوان انكار نمود. داود كه چشم انداز روشنى براى دوستى با غرب نمى ديد و عدم تمايل كشور هاى غربى بويژه امريكا را نسبت به افغانستان در دوران جنگ سرد و تقابل شرق و غرب مى دانست. رو به اتحاد جماهير اشتراكيه شوروى آورده، در سطح داخلى با جريان چپگراى هوادار شوروى وقت و در مقياس خارجى با مسكو روابط محرمانه ى را ايجاد نمود.
منظور داود از رابطه با حزب دموكراتيك خلق، استفاده از پتانسيل حضور كدر هاى آن در اردو براى ساقط نمودن سلطنت و جلب توجه و اعتماد سردمداران كرملين بخود بود. حزب دموكراتيك خلق نيز، داود را نه تنها حربه ى مناسبى بر ضد رژيم شاهى مى پنداشت بلكه حضور او را در قدرت، زمينه ساز شرايط عينى و ذهنى جامعه بسته و مذهبى افغانستان براى تغيرات اجتماعى بعدى و مرحله گذار به حاكميت خود شان تلقى مى نمودند.
اينكه چرا داود چپگرايان را در داخل و شوروى را در خارج از كشور منحيث همكار و دوست انتخاب نمود، دلائلش كاملاً واضح است. آشتى ناپذيرى اسلامگرايان و اقدامات كودتاگونه ى نسنجيده و ناكام آنان عليه نظام شاهى از يكسو و داعيه پشتونستان خواهى داود از سوى ديگر كه صرفاً ميتوانست بر حمايت شوروى در آن مورد محاسبه نمايد، عواملى بود كه داود را بسوى همسايه شمالى كشاند.
سرانجام داود فرصت را در ٢٦ سرطان سال ١٣٥٢ كه شاه در خارج از كشور بسر مى برد، مغتنم شمرده، در همكارى نظاميان چپگرا در اردوى افغانستان، طى يك كودتاى سفيد و بدون خونريزى زمام امور را بدست گرفت. او با گروگان گرفتن خانواده شاهى كه بستگان خودش نيز محسوب مى شدند، ظاهر شاه را مجبور به استعفاء نمود.
داود نميتوانست در همكارى با جريان چپ و با حمايت شوروى به نظام شاهى ادامه دهد. بناً ظاهراً مبناى حقوقى نظام را تعويض نموده، اعلان جمهوريت كرد. اما كماكان ماهيت نظام، شاهى باقى ماند. او تمام صلاحيت ها را در قبضه ى خود گرفت، طوريكه رياست جمهورى، مقام صدارت اعظمىٰ، وزارت دفاع و وزارت خارجه را خودش بعهده گرفت و برخى از كرسى ها را به متحدان چپگرايش داد. و به اين ترتيب صفحه ديگرى در حيات سياسى كشور ما گشوده شد.
اكثريت قاطع، تحليلگران سياسى، ٢٦ سرطان را نقطه عطفى در تاريخ كشور مى دانند. برخى از آن بعنوان تحولى كه بر نظام فرتوت شاهى نقطه پايان گذاشت و جامعه ى راكد و خواب برده ى افغانستان را در مسير پيشرفت، ترقى و توسعه قرار داد، ياد مى كنند. اما بعضى ديگر آن را بمثابه تغيرى در تعادل و جايگاه استراتيژيك افغانستان در معادلات بين المللى و منازعه ميان بلوك شرق و غرب و قرار گرفتن افغانستان در حيطه نفوذ سنتى ابرقدرت شوروى وقت قلمداد مى كنند.
واقعيت آنست كه ٢٦ سرطان، شروع بحران تدريجى و آغاز تراژيدى كشور و مردم ماست كه فروپاشيدن وفاق ملى و تشديد روز افزون مداخله خارجى از تبعات ناگوار و ناميمون آن است و تا امروز در اشكال مختلف و با ماهيت هاى متفاوت ادامه دارد و تا هنوز كه هنوز است دور نماى روشنى براى آن متصور نيست.