ملاحظاتی در بارۀ کتاب «مسعود و جهاد»
کتاب «مسعود و جهاد (وقایع سال 1358 خورشیدی)» تألیف صالح محمد ریگستانی، عضو پیشینِ مجلس نمایندگان و اکنون عضو کمیسیون اصلاحات انتخاباتی را اخیراً به دست آوردم و بیدرنگ به مطالعۀ آن- از اول تا پایان- پرداختم. ریگستانی، سالهای طولانی از یاران نزدیک احمدشاه مسعود بوده و از نزدیک با شخصیّت و افکار و مبارزات شهید مسعود آشنایی دارد و از همین رو، یکی از کسانیاست که صلاحیّت آن را دارد که در بارۀ جهاد و مسعود حرف بزند. ریگستانی، این کتاب را در آستانۀ چهاردهمین سالروز شهادت احمدشاه مسعود، رهبر افسانهای مجاهدین افغانستان، به زیور چاپ آراسته است. آقای ریگستانی در صفحۀ فیسبوکش نوشته است:« در این کتاب مىخوانید که چهگونه شهید مسعود در سال ١٣٥٨ هجرى خورشیدى جهاد را آغاز کرد و در نخستین سال مبارزه چه رنج هایى را متحمل شد.»
این کتاب که 358 صفحه دارد از جهاد شهید مسعود در پنجشیر در سال 1358 خورشیدی سخن میزند.
چنانکه در آغاز این کتاب هم گفته شده، قیمت کتاب، دو صد افغانیاست که علاقهمندان میتوانند آن را از کتابفروشی عبدالغیاث واسِط، واقع در پروژۀ 315 خیرخانۀ کابل به دست بیاورند. ریگستانی در مقام معرفی عبدالغیاث واسِط میگوید:«مجاهدی نابینا که چشمان خود را در راه خدا از دست داده است و در زیر بار مشکلات اقتصادی و بیعدالتی قامت خم نکرده است.»
میگویند، یکبار خبرنگاری از مسعود پرسید که چرا شما که یکی از بااستعدادترین رهبران جنگهای چریکی در جهان هستید قلم به دست نمیگیرید و تجربیّاتتان را در این زمینه در اختیار نسلهای بعدی قرار نمیدهید؟ مسعود در پاسخ گفت:«من به دلیل مشغولیّتهایی که دارم نمیتوانم تجربیّات خود را بنویسم و در اختیار دیگران قرار دهم، دیگران این کار را خواهند کرد.» (نقل به مضمون)
اگرچه احمدشاه مسعود پیشبینی میکرده که کسانی در آینده یافت خواهند شد که در مورد کارهای شهید مسعود بنویسند، اما تا کنون بسیار اندکاند آنهایی که احساس مسؤولیت کردهاند و در مورد شخصیّت و منش و اندیشهها و کارنامههای مسعود بزرگ، چیز درخور توجه و درنگی نوشتهاند. یا اینکه نویسندگان و پژوهشگران اصلاً چیزی در این زمینه ننوشتهاند و یا اینکه چیز ارزشمندی ننوشتهاند. صالح محمد ریگستانی یکی از اندکشمار کسانیاست که نوشتههای ارزشمندی در بارۀ تاریخ جهاد و مقاومت نوشتهاند. انصافاً اگر نوشتههای ریگستانی نبود ما از بسیاری از زوایای پنهان حوادث مربوط به جهاد مسعود باخبر نمیشدیم. ایکاش همسنگران و یاران دیگر مسعود شهید هم دست به قلم ببرند یا لب به سخن بگشایند و بخشی از حقایق تاریخی را برملا بیفکنند. مسلماً سایر همسنگران و یاران نزدیک احمدشاه مسعود نیز سخنان زیادی برای ثبت در حافظۀ تاریخ دارند. ریگستانی، آدمی بسیار تلاشگر و پژوهشگر است و توانسته یکتنه بار نهادهای مسؤول در این زمینه را بر دوش بکشد.
اهمیت کتاب «مسعود و جهاد» در ایناست که جهاد و مبارزۀ شهید مسعود را در سال 1358 هجری خورشیدی با جزئیات بیان میکند و برخلاف دیگر آثار نوشتهشده در این زمینه به کلیگویی و ذکر وقایع مهم و نهپرداختن به حوادث جزئیتر، بسنده نمیکند. «مسعود و جهاد» نخستین کتابیاست که با اینهمه دقت و تفصیل، گام به گام با حوادث سال 1358 خورشیدی، با شهید مسعود بوده و از اتفاقهای کوچک و بزرگی که در جبهۀ جهاد مسعود در این سال روی داده پردهبرداری کرده است.
این کتاب بر بنیاد مصاحبه با کسانی نوشته شده که از فرماندهان جهادی بوده اند یا در وقایعی که به روایتگری آنها میپردازند نقش و حضور داشتهاند. ریگستانی در جاهایی که گمان میکرده که حادثهای با اهمیّت و ارزشمند است یک واقعه را از زبان چند نفر ذکر کرده تا زوایای بیشتری از موضوع شکافته شود.
ریگستانی به قول خودش، وقایع را با توجه به ترتیب تاریخی وقایع و قصهگونه باز گفته تا جذابیت بیشتری به مخاطبان داشته باشد.
یکی از خوبیهای این اثر ایناست که نامهایی از نخبگان جهاد را زنده کرده که یا کاملاً فراموش شده بودهاند و یا اینکه در حال فراموش شدن بودهاند. برای نمونه، اینجانب با آنکه در مورد وقایع جهاد و مقاومت، آدم نسبتاً با اطلاعی هستم تا کنون نمیدانستم که در سالهای آغازین جهاد، کریمالله خان تگابی، معاون احمد شاه مسعود (آمریّت جهاد پنجشیر و پروان و کاپیسا) بوده است. از آن بالاتر، صاحب این قلم تا کنون گمان میکردم که پهلوان احمد جان، چندان نقش و تأثیر مثبتی در روند جهادِ پنجشیر برضد رژیم کمونیستی نداشته و حتّا نقشی بسیار منفی را در این زمینه ایفا کرده است (شاید این ذهنیّت پس از خواندن کتاب «پنجشیر در دوران جهادِ» عبدالحفیظ منصور برایم پیدا شده است). این در حالیاست که با خواندن جلد نخست «مسعود و جهاد» به این دریافت رسیدم که پهلوان احمد جان، مسعود و مجاهدین را از همان آغاز جهاد در پنجشیر، صادقانه یاری رسانده و جبهۀ مجاهدین را بسیار تقویت کرده است و اختلافهایی هم که با شهید مسعود داشته ظاهراً ناشی از اختلافهای سلیقهای و در زمینۀ شیوۀ مدیریت جبهه و جنگ بوده است.
با اینهمه، نویسندۀ این سطور، ملاحظاتی در بارۀ این کتاب دارم که امیدوارم صالح محمد ریگستانی، این ملاحظات را اگر درست و بهجا بودند در چاپهای بعدی و نیز در جلدهای بعدی کتاب مورد بحث، مورد توجه قرار دهد.
ملاحظاتم در بارۀ این کتاب به گونۀ مختصر، قرار ذیل است:
-بیگمان، احمد شاه مسعود، آدم بزرگیاست. اگر کسی بخواهد این حقیقت را انکار کند در واقع خواسته آفتاب را با دو انگشت خود پنهان کند. ولی اثبات بزرگی مسعود نباید به قیمت کوچک ساختن دیگران تمام شود که متأسفانه صالح محمد ریگستانی در هنگام تدوین و نوشتن «مسعود و جهاد» گرفتار چنین مشکلی شده است. ریگستانی به دلیل اینکه بیش از حد به شهید مسعود شیفتگی داشته نهتوانسته به صورت درست، حضور دیگران را در جهادِ سال پنجاه و هشت احساس کند. درست است که «مسعود و جهاد» در بارۀ مبارزات شهید مسعود سخن میزند، اما کسانی هم بودهاند که مسعود را در این مبارزاتش کمک میکردهاند و اگر این کسان نمیبودهاند مبارزات مسعود گرفتار خلل یا ناکامی میشده است. مثلاً وقتی ما از وقایع سال 1358 خورشیدی در جبهۀ مسعود برضد رژیم کمونیستی و قشون سرخ سخن میرانیم نباید به هیچ صورت نقش و حضور شخصی همچون مصطفای شهید را نمیتوانیم نادیده بگیریم. در سال 1358 خورشیدی مصطفای شهید، آمریّت جهاد را در پنجشیر برعهده داشته است. مصطفا در کنار اینکه نظامی برجستهای بوده (نخستین استحکامچی در دوران جهاد در جبهۀ مسعود)، شاعر و فرهنگی بااستعدادی هم بوده است. آنطور که منابع موثق میگویند وقتی هم که جبهۀ مجاهدین پس از قطع راه سالنگ دچار شکست نیرومند گردید و مسعود هم در همین روزها زخمی شد، مصطفای شهید مدیریت جنگ را برعهده گرفت. این اتفاقها اتفاقهای کوچکی نیستند که آدم با بیاعتنایی از کنار آنها بگذرد. آدم وقتی بیاعتنا گذشتن ریگستانی را نسبت به این وقایع بیشتر حس میکند که میبیند ریگستانی میکوشد حتّا کوچکترین مسایلی را که مربوط به شهید مسعود میشود مراراّ و تکراراّ ذکر میکند. برای نمونه، ریگستانی چند بار و از زبان راویان متعدد، اقدام مسعود در زمینۀ جنباندن گهوارۀ کودکی را در یکی از ییلاقهای پنجشیر یاد میکند یا از تفنگ شولدز داشتن مسعود در آغاز جهاد، بارها یادآور میشود به اندازهای که خواننده دلیل اینهمه پافشاری بر یک نکتۀ کوچک را درنمییابد.
– صالح محمد ریگستانی در «مسعود و جهاد» در هنگام ذکر حوادث مربوط به شکست کامل جبهۀ مجاهدین در پنجشیر در برابر رژیم کمونیستی در سال 1358، اینطور وانمود میکند که گویا زخمی شدن مسعود باعث شکست جبهه شده است. این در حالیاست که شکست خوردن مجاهدین بیسلاح و بیتجربه از رژیم کمونیستی، طبیعیترین اتفاقی بود که رخ داد و هیچ ربطی به مجروح شدن شهید مسعود نداشت. این هم ربط میگیرد به شیفتگی بیش از حد ریگستانی به شهید مسعود که باعث شده وقایع دیگر را نادیده بگیرد تا ثابت کند که احمدشاه مسعود، آدم بزرگی بوده است.
– چنانکه قبلاً نوشتم، «مسعود و جهاد» بر بنیاد مصاحبه با کسانی نوشته شده که شاهد حوادث سال 1358 خورشیدی بودهاند و در این حادثهها به گونهای نقش و تأثیر داشتهاند. مشکل این کار ایناست که ممکناست بعضی از مصاحبهشوندگان، در مورد نقش و تأثیر خود دست به بزرگنمایی بزنند. پس در چنین حالتی باید کسی که این مصاحبهها را تدوین میکند برخوردی انتقادی نسبت به اطلاعاتی که از این مصاحبهها به دست میآید داشته باشد و سره را از ناسره جدا کند. مثلاً من اگر به جای ریگستانی میبودم به هیچ صورتی داستان «اسپ غیبی» را از زبان کاکا تاجالدین نقل نمیکردم؛ داستانی به شدّت عامیانه و خرافی.
– باید در بارۀ عکسهای داخل کتاب، شرح و توضیح نگاشته میشد که نشده و این باعث گردیده که چاپ این عکسها بیمعنا شود و خواننده هیچ اطلاعی در بارۀ این عکسهای تاریخی به دست نیاورد.
– ریگستانی، آدمهایی را که از زبان آنها روایتهای خود را نقل میکند یا در لابلای روایتها نامی از آنها میبرد معرفی نمیکند. اگر ریگستانی این کار را میکرد ارزش کتاب، دوبرابر میشد چرا که موجب میگردید که بدینگونه حق آنهایی که رشادت و قهرمانی کردهاند ادا شود و نامشان ثبت تاریخ گردد. مثلاً در جایی از کتاب، ریگستانی از زبان بسمالله خان محمّدی، وزیر پیشین دفاع افغانستان، از کسی به نام «حاجی عبدالرشید» نام میبرد. به نظر شما حاجی عبدالرشید چه کسیاست؟ اگر من به جای ریگستانی میبودم در پانویس کتاب در مورد حاجی عبدالرشید مینوشتم:«حاجی عبدالرشید از قریۀ شیخانِ ولسوالی رُخۀ پنجشیر است. او از همان روزهای آغاز جهاد، در جهاد بر ضد رژیم کمونیستی و قشون سرخ شوروی فعالانه شرکت کرد و زحمتهای فراوانی را همانند دیگر همسنگرانش در این راه متحمّل شد. حاجی رشید- برخلاف بسیاری از همسنگرانش- مال و منالی نیندوخت و حالا که چندین سال میشود که در بستر بیماری قرار دارد، هیچیک از همسنگران مهم سابقش حاضر نیست که سراغش را بگیرد و حتّا به عیادت خشک و خالیاش برود.» اگر ریگستانی در چاپهای بعدی کتاب بتواند مجاهدینی را که از آنها در این کتاب نام برده شده معرفی کند، مسلماً کاری خواهد کارستان.
– ظاهراً پول زیادی برای چاپ و تکثیر «مسعود و جهاد» هزینه شدهاست. با اینحال، کتاب یاد شده به شکل درست، شیرازهبندی نشده و این امر، موجب گردیده که در هنگام تورق کتاب، خواننده شاهد از هم پاشیدن شیرازۀ کتاب و فرو ریختن برگهایش همانند برگهای درختان در پاییز باشد.
– مشکل دیگر این کتاب ایناست که جناب ریگستانی، ویراستاری کتابش را جدی نگرفته و ویراستاری آن را به دوش کسی به نام الیاس رهیاب گذاشته که یا آدم حوصلهمندی نبوده و یا اینکه با اصول ویرایش متن آشناییای نداشته است. آرزمندم که مؤلف در چاپهای بعدی کتاب، این نکته را مد نظر قرار دهد.
– ریگستانی در صفحۀ پایانی کتاب مینویسد:«هدف از نوشتن این کتاب، نام گرفتن از اشخاص نبوده است بلکه مقصد اصلی، پیگیری مبارزات مسعود است و از اشخاص تا حدی نام برده شده که وقایع، مستند سازی شوند.» پرسشی که در اینجا به وجود میآید ایناست که چرا پارهای از افرادی که منابع موثق برای مستند سازی وقایع شمرده میشوند نادیده گرفته شدهاند و هیچ روایتی از آنها نقل نگردیده است. برای نمونه، چرا حتّا در یک مورد هم از عبدالحفیظ فخری، نقل قولی صورت نگرفته حال آنکه آقای فخری از پیشکسوتان جهاد است و تا جایی که من میدانم خاطرههای زیادی از آغازین روزها و ماههای جهاد در ذهن دارد که نیازمند ثبت در حافظۀ تاریخاند. آیا صالح محمد ریگستانی در انتخاب راویان، گزینشی عمل کرده و کسانی را عمداً نادیده گرفته است؟
آموزنده بود. تشکر از شما
خیلی کار شریفانه میباشد که صائب نظری خودرا زحمت میدهد و یک اثر را میخواند و نظرات خودرا با نویسنده اثر شریک میسازد. من معتقدم که نکات نظر شما مورد استقبال آقای ریگستانی قرار خواهد گرفت. فیض پروردگار عالم نصیب قلم مهران موحد باشد.