خبر و دیدگاه

سیاست و دروغ

spanta
نویسنده: رنگین دادفر سپنتا

قلب حقیقت اگر چه در سیاست به فراوانی صورت می‌گیرد اما تحریف نظام‌مند آن و ارتقای دروغ و تزویر به شویه کار سیاسی موجب نگرانی جدی انسان متعهد سیاسی است. مردمان بسیاری بر این باورند که میان سیاست، نیرنگ و دروغ یک رابطه مستقیم وجود دارد. حتا برخی‌ها سیاست را به فن و هنر دروغ‌گویی و خدعه و نیرنگ تقلیل می‌دهند. برخی‌ها هم تحصیل علم سیاست را به نحوی، فراگیری اکادمیک دروغ و تزویر تلقی می‌کنند. من به‌عنوان معلم علم سیاست حتا در آغاز سمستر‌های تحصیلی در بحث‌ها با دانش‌آموزان علم سیاست با چنین برداشت‌هایی مواجه بوده‌ام. بحث‌هایی از این دست، زمانی به داعیه‌های پر از بی‌خبری و بی‌دانشی تقلیل می‌یافت که جدال‌های فکری میان دانش‌آموزان علوم تجربی و رشته‌های فنی با شاگردان علم سیاست در باره جایگاه رشته‌های تحصیلی‌شان در جامعه اوج می‌گرفت.

تجربه دانشگاه‌های اروپایی نشان می‌دهد که دانش‌آموزان رشته‌های علوم اجتماعی در مقایسه با هم‌دوره‌های‌شان در رشته‌های فنی و طبیعی بیشتر با دید انتقادی به روابط اجتماعی، مسایل جنگ و صلح و روند‌های اصلاح سیاسی و اجتماعی می‌بینند. به سخن دیگر، رویکرد محافظه‌کارانه در شاگردان رشته‌های اجتماعی نسبت به هم‌سن‌وسالان‌شان در رشته‌های دیگر کم‌تر است. شیوع جعل، دروغ و ریا در سیاست، همیشه یکی از علت‌هایی بوده است که دانشجویان محافظه‌کار و حتا مردم عادی، علم سیاست را به مثابه دانش زیر سوال ببرند. چنین مشکلی در افغانستان نیز وجود دارد، اگرچه به‌دلیل سطح پایین آگاهی و فرهنگ در این کشور سطح چنین گفتمانی نیز بسیار پایین است. اما گستردگی کارزار‌های دروغ، نیرنگ و ریا در افغانستان موجب می‌شود تا دانشجویان اعتمادشان را به علم سیاست و مردم عادی اعتماد‌شان را به سیاست از دست بدهند. یکی از علت‌های سیاست‌گریزی در کشور ما نیز در همین جعل‌کاری و دروغ‌پراکنی گسترده سیاستمداران نهفته است.

کارزار جعل و دروغ در افغانستان تا جایی گسترده است که نهاد‌ها و سمت‌های بالای دولتی ما نیز در اشغال جاعلان سیاسی قرار گرفته است. با افسوس باید گفت که در این کشور همه‌روزه انسان‌ها با دنیایی از کذب و ریا روبه‌رو اند. تلاش کتمان حقیقت به آیین‌نامه و اصول سیاست برخی از سیاستمداران کشور ما ارتقا یافته است.

به‌گونه مثال، یکی از نمونه‌های تحریف حقیقت را در این روز‌ها می‌توان در انکار امضای «تفاهم‌نامه همکاری امنیتی میان آی‌اس‌آی و امنیت ملی افغانستان» از جانب دولتمردان این سرزمین دید. از واقعیت پر از جعل انتخابات ریاست‌جمهوری و تحقق امانسیپاسیون (رهایی و آزادی از قید و بند‌ها) که یک‌شبه زنان برخی از مناطق افغانستان به برکت فتاوی طالبان تا جایی که رکورد مشارکت دموکراتیک را در مقایسه با کشور‌های دارای جنبش‌های فمینیستی صد‌ساله می‌شکنند و هزاران مثال دیگر می‌گذرم.
در این کشور، اغلب کارزار‌های دروغ برای اغوای دشمن در یک مصاف سیاسی و یا نظامی‌ برگزار نمی‌شوند بلکه هدف فریب دادن مردمی ‌است که سیاستمداران به نام و نمایندگی از آن‌ها به اعمال سیاست می‌پردازند. در دوران کنونی اغوا و فریب مردم به کمک رسانه‌های همگانی سهل‌تر می‌شود. حضور همکاران دورو و آغشته به فرهنگ رعیت‌مدار موجب تقویت حس خودبزرگ‌بینی در صاحبان قدرت و روی آوردن به فرهنگ پنهان کردن حقایق و فریب‌کاری در برابر مردم می‌شود.

همان‌طور که گفتم، در دنیای سیاست در کشور ما، گیرنده دروغ‌ها اغلب مردمان خودی‌اند. سیاستمداران به‌گونه مداوم به مردم ضد حقیقت را می‌گویند و این در حالی است که سیاست با روشنگری، آموزش سیاسی دموکراتیک، تسامح و اشاعه دانش و آگاهی پیوند ارگانیک دارد. کسی‌که راست نمی‌گوید، در پی پنهان کردن حقیقت، تحریف و یا تعدیل آن می‌باشد تا جایی که انسان‌ها شبه‌حقیقت‌ها را حقیقت می‌پندارند و انکار می‌کنند که با عین حقیقت مواجه‌اند. پنهان‌سازی حقیقت و یا بیان چیزی غیر از حقیقت اگر چه به گمان انسان حقیقت‌گریز برای تحقق اهداف شخصی و یا سیاسی او سودآور بنماید اما نمی‌تواند در ذات حقیقت تغییری به‌وجود آورد. سرنوشت غم‌انگیز گالیله، اختر‌شناس ایتالیایی قرن هفدهم را بسیاری شنیده و یا خوانده‌ایم. محاکمه و حبس خانگی او در ذات حقیقتی که او به آن باور داشت اما ارباب کلیسا او را وادار به انکار آن کردند، تغییری نیاورد. شاید بتوان به کمک تبلیغات و جعل بازتاب واقعیت را در ذهن و باور انسان‌ها مکدر و یا برای مدتی ناممکن ساخت، اما گوهر حقیقت را نمی‌شود وارونه کرد. سوگمندانه برخی‌ها از آشکار شدن حقیقت می‌هراسند و گمان می‌کنند که حقیقت به یک هیولای غیر‌قابل مهار شباهت دارد، در حالی که به سخن سپینوزا «حقیقت به اندازه روشنایی فروتن است، چگونه می‌تواند با کسی دشمنی داشته باشد. حقیقت سنگ محکی برای آزمایش حقیقت و دروغ در عین زمان است.»

در دنیایی که در آن دروغ و کتمان حقیقت به «ارزش»‌های فراگیر و مورد قبول همگان ارتقا یافته باشد، به سخن ماکس فریش (Max Frisch) بهترین نحوه کتمان حقیقت همان راستگویی و صادقانه گفتن است، چرا که کسی باور نمی‌کند که شما حقیقت را می‌گویید؛ به‌دلیل این‌که کم‌تر کسی حقیقت را می‌گوید. همان‌گونه که در افغانستان اگر کسی از قدرت و مقامش سوءاستفاده نکند و یا مبتلا به نیپوتیزم نباشد، همواره در معرض شک و تردید قرار دارد و به ندرت کسی باور می‌کند که در چنین کشوری شخصی پیدا می‌شود که مبرا از این آلودگی‌ها باشد. چرا که فساد، رشوه و سوءاستفاده اصل است و منزه بودن از آلودگی‌ها استثنا.

این هم درست است که همه انسان‌ها به‌دلایل اجتماعی و یا خصوصی به درجات گوناگون دروغ می‌گویند و برخی از دروغ‌ها ادامه زندگی را برای انسان‌ها سهل‌تر می‌سازد و به انسان‌ها حتا صلاحیت و زمینه رسیدن به آرامش را می‌دهد. در روانشناسی به این کتمان و یا اجتناب از راست‌گویی، دروغ‌های اجتماعی می‌گویند. در فرهنگ ما به آن «دروغ مصلحت‌آمیز» می‌گویند. اغلب چنین دروغ‌هایی برای سلامت مخاطب و یا حفظ آبرو و عزت شخصی که دروغ می‌گوید، صورت می‌گیرد. اما آنچه که در این‌جا مورد نظر من است، کارزار دروغ برای فریب مردم و جمع مردم است، دروغ‌پراکنی به مثابه برنامه سیاسی است و یا سیاست دروغ و دروغ‌های پایدار سیاسی. دروغ‌هایی جنایتکارانه است که شخص دروغگو برای رسیدن به قدرت سیاسی و یا اجتماعی و تحکیم پایگاه قدرتش به‌گونه نظام‌مند مردم را می‌فریبد. حقیقت را به سود خود و به زیان اکثریت می‌پوشاند و برای رسیدن به قدرت و تحقق اهداف قدرت‌طلبانه‌اش، دست به تقلب، اتهام‌زنی، تزویر و حتا جنایت می‌زند.

در همه حال کتمان عمدی و هدفمند حقیقت امر مذمومی ‌است اما توسل به دروغ و خدعه در سیاست و ارتقای آن به پدیده نورمال و روزمره در زندگی سیاسی امری بی‌نهایت غیر‌اخلاقی، دارای نتایج ویرانگر اجتماعی می‌باشد. درست است که دروغ به باور آدم کاذب موجب ارتقای ارزش شخصیت او می‌شود و برخورد او را به ذن خودش در مناسبات اجتماعی و مناسبات قدرت آسان می‌سازد اما زمانی که اجتناب از حقیقت‌گویی در مناسبات قدرت به آیین‌نامه رفتاری انسان و ابزاری برای تحکیم و اعمال قدرت مبدل شود، جامعه در معرض تهدید دورویی‌های پایدار قرار می‌گیرد و بسیاری از ارزش‌های اجتماعی مسخ می‌شود و بی‌ارزشی به آیین‌نامه رفتاری انسان‌ها مبدل می‌شود.

زمانی که جامعه از نعمت آزادی و آزاد‌اندیشی محروم باشد، پناه بردن به دروغ، پنهان‌کاری و تقیه در بیان آرا، افکار و باور‌های سیاسی افراد به امری مورد قبول تبدیل می‌شود. در فرجام این امر موجب می‌شود تا در رویارویی با خشونت‌های ساختاری و فرایند ارتقای دیکتاتور‌های کوچک به دیکتاتور‌های بزرگ، انسان‌ها از فضلیت‌های اخلاقی تهی شوند و هم‌رنگ روزگار بودن و تمکین به استبداد و پذیرش زورمداری، خود به «فضیلت» مورد قبول ارتقا یابد. اگر انسان باور داشته باشد که در برابر کتمان حقیقت و اشاعه دروغ‌های نظام‌مند به جای کیفر، پاداش می‌بیند و این امر با واکنش جامعه روبه‌رو نمی‌شود و یا این که مکانیسم‌هایی در جامعه مانند پیوند‌های تباری، ایدیولوژیکی، پیوند‌های پدرسالارانه و مانند آن وجود دارند که به نحوی دروغ‌پراکنی را حتا پاداش می‌دهند و یا دست‌کم توجیه می‌کنند، در چنین حالتی الزام و تعهد به راست‌گویی به‌گونه گسترده کاهش می‌یابد.
سیاستمداران در همه جای جهان در جریان انتخابات به مردم وعده‌هایی می‌دهند که هر کسی می‌داند جنبه عملی نخواهد یافت. با تاسف تا زمانی‌که فاصله میان حکومت‌کنندگان و حکومت‌شوندگان عمیق باشد، کنترول دموکراتیک مردم و حضور جامعه مدنی فراگیر نباشد و سیاستمداران از واکنش شهروندان نگران نباشند، کم‌تر می‌توان با چنین آلوده‌کاری‌هایی مقابله کرد. به‌ویژه اگر فستیوال‌های ریا و دروغ‌گویی بی‌محابا، از نقد سازنده و پر‌محتوای رسانه‌های همگانی جامعه به مثابه ارگان‌های اطلاع‌رسانی انتقادی خود را در امان احساس کرده و مطمین باشند که در معرض تحریم و بایکوت مردم قرار نمی‌گیرند.

در این روزها دو کتاب‌ هانا آرنت، بانوی خردمند آلمانی- یهودی را پس از سال‌ها دوباره از نظر گذراندم. کتاب، «عناصر و برخاستگاه توتالیتاریسم» (چاپ هفدهم، مونشن ۲۰۱۴) و دفتر کوچک وی درباره «حقیقت و دروغ در سیاست» (مونشن، ۲۰۱۳).۱  طبیعی است وقتی آدم آثار فرزانگان علوم اجتماعی را از نظر می‌گذراند به نحوی از گفتمان‌های روز متاثر می‌باشد. نخستین باری که کتاب توتالیتاریسم‌ هانا آرنت را خواندم، گفتمان پرسترویکای گورباچف تازه مطرح شده بود. مباحث آن روزی، همزمان شده بود با یک گفتمان گسترده اکادمیک در آلمان که در آن تاریخ‌دان آلمانی ارنست نولته (Ernst Nolte) با آوردن مثال‌های تاریخی از جنایات پیش از دوران مدرن مانند قتل عام‌های تاتار و مغول و کشتار‌های استالین در اتحاد شوروی و تجربه خونین «گولاک»، «منحصر به فرد بودن» جنایات نازی‌ها را زیر سوال برده بود. این مباحث موجب شدند تا تعداد زیادی از تاریخ‌دانان آلمانی و اندیشمندان علوم اجتماعی به این موضوع بپردازند. با مداخله یورگن‌ هابرماس که بر «منحصر به فرد بودن» و بی‌مثال بودن جنایات نازی‌ها در تاریخ بشریت تاکید داشت، یک موج بزرگ از جدال‌ها و مباحث اکادمیک نیرومند در آلمان به راه افتاد. بدون شک، آنچه که به «جدال تاریخ‌دانان» (Historikerstreit) شهرت یافت، با نام یورگن‌ هابرماس رقم خورده است. مداخله نیرومند وی و سایر فرزانگان آلمانی برای روشن ساختن یک دوره سیاه از تاریخ کشور‌شان، یکی از فصل‌های آموزنده برای دانشمندان علوم اجتماعی جهان می‌باشد. در آن سال‌ها من دوره‌های آمادگی برای دکترا را در رشته‌های علم سیاست، جامعه‌شناسی و روابط بین‌المللی می‌گذراندم. به‌دلیل علاقه‌مندی که به موضوع‌های یادشده داشتم تا جایی که ممکن بود در جلسات بحث و سخنرانی‌هایی که بدین مناسبت برگزار می‌شدند، شرکت می‌کردم.

یکی از کتاب‌های معیاری که در آن روزگار مورد بحث قرار می‌گرفت و به آن استناد می‌شد، کتاب «توتالیتاریسم» ‌هانا آرنت بود. من بار اول در چنان جوی کتاب یادشده را خواندم. طبیعی است که در آن زمان بیشتر در پی پیدا کردن همسانی‌ها و دگردیسی‌های فاشیسم و بلشویسم بودم. بدون شک که از این منظر این کتاب، اثر بسیار ارجمند و گران سنگ است. در ماه‌های پسین، در تلاش برای پی بردن به خلقیات سیاسی حاکم در جامعه و نخبگان قدرت کشور ما، بار دیگر این کتاب را از نظر گذراندم. بخش‌هایی از این کتاب توسط محسن ثلاثی به فارسی دری برگردانده شده است.۲  این فرصتی بود تا یکبار دیگر دو اثر یادشده خانم آرنت را از نظر بگذرانم. گمان این که با مطالعه این دو اثر می‌شود به خلقیات سیاسی و اجتماعی بخش‌هایی از مردم ما و اخلاقیات نخبگان سیاسی کشور پی برد، اشتباه است. با این هم، دفترچه «حقیقت و دروغ در سیاست» اثر دلپذیری است و خواندن این نوشته به فهم چرایی دروغ‌های نظام‌مند در سیاست، کمک می‌کند.

هانا آرنت در دفترچه‌ی درباره «حقیقت و دروغ در سیاست»، بر این باور است که اگر فرافکنی و دروغ‌پردازی به یک امر پایدار در سیاست ارتقا یابد، آدم به جایی می‌رسد که دیگر حقیقت و دروغ معنا و مفهوم‌ خود را از دست می‌دهد چراکه حقیقت و اعتماد به حقیقت از زندگی جمعی رانده می‌شود و همراه با آن‌ها کنش انسانی که باید موجب ثبات در زندگی شود.

از این‌رو ما نیاز به کارزار انسانی دفاع از حقیقت داریم و نباید به کارزار‌های جعل و دروغ و ماحصل آن‌ها تمکین کنیم. انتظار نیک‌کرداری از مجعولات و اندرز دادن به جاعلان برای تحقق حکومتداری خوب، وسمه زدن به چشم کور است. من هم روزگاری در تلاش گره زدن به باد بوده‌ام و ای دریغ!

 

منبع: رزونامه هشت صبح

 

___

پانوشت:
۱- هانا آرنت این دفتر چه را در واکنش به گزارش‌هایی که وی از محاکمه آیشمن (آیشمن در اورشلیم، ابتذال شر)، جنایتکار آوسشویتس، منتشر کرده بود و بحث‌های زیادی را در حلقه‌های روشنفکران و مهاجران یهودی در امریکا موجب شده بود، نوشت. نسخه اولی این دفتر به زبان انگلیسی در سال ۱۹۶۴ انتشار یافت. هانا آرنت متن آلمانی را با تغییراتی در سال ۱۹۶۹ منتشر کرد.
۲ – http://s2.picofile.com/file/7172998167/%D8%AA%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85_%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A7_%D8%A2%D8%B1%D9%86%D8%AA.djvu.html تاریخ رجوع ، ۳۰ می ۲۰۱۵
در انترنت دیدم که این کتاب توسط افراد دیگری نیز به فارسی ترجمه شده است. نمی‌دانم که آیا فصل‌هایی از کتاب و یا تمام آن ترجمه شده است. آخرین چاپ آلمانی این کتاب (چاپ هفدهم، München-Zürich 2014 ) چیزی بیشتر از ۱۰۱۵ صفحه دارد.

 

نوشته های مشابه

‫۳ دیدگاه ها

  1. In some {rare|unusual|uncommon} {cases|situations|instances} the {patients|clients|people} taking this {medicine|medication} {have|have actually} {reported|stated|mentioned} priapism – {a {unusually|abnormally|uncommonly} {long|in length|lengthy} and {painful|unpleasant|uncomfortable|distressing} |a {painful|unpleasant|uncomfortable|distressing} and {unusually|abnormally|uncommonly} {long|in length|lengthy}} {erection|construction} that {can|could} {damage|harm|ruin} the {tissues|cells} of your penis. {If you {think|believe} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] you {may|might|could} have priapism {seek|look for|attempt|hop|trying|find} {emergency|emergency situation} {medical|clinical|health care} {help|assistance|aid|support}. |, if you {think|believe} you {may|might|could} have priapism {seek|look for|attempt|hop|trying|find} {emergency|emergency situation} {medical|clinical|health care} {help|assistance|aid|support}.
    The {recurrence|reoccurrence|reappearance} of the {irregular|uneven} {heartbeat|heart beat} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] after discontinuation or {dosage|dose} {adjustment|modification|change} is {unpredictable|unforeseeable|uncertain}, {and|and also|as well as} {hospitalization|a hospital stay} {may|might|could} be {required|needed|called for}. {Treating|Dealing with} {certain|specific|particular} {{types|kinds} of|kinds of|sorts of} {life-threatening|dangerous|deadly|lethal|serious} {recurrent|reoccurring|persistent|frequent|recurring} {irregular|uneven} {heartbeat|heart beat} in {patients|clients|people|individuals} {who|that|which} {can|could} not {tolerate|endure|allow|put up with} or do not {respond|react} well to {other|various other} {medicines|medications}.
    Keep {a list|a listing} of them to {show|reveal} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] your {healthcare|health care|medical care} {provider|service provider|company|supplier|carrier} {and|and also|as well as} {pharmacist|pharmacologist} each time you {get|obtain|acquire} {a new|a brand-new} {medicine|medication}.
    Clomipramine is {used|utilized|made use of} to {treat|deal with|address|manage} {symptoms|signs} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] of obsessive-compulsive {disorder|condition|ailment|problem} (OCD) such as {recurrent|reoccurring|persistent|frequent} {thoughts|ideas} or {feelings|sensations} and {repetitive|repeated|recurring} {actions|activities}.
    Levitra #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] is not {going to|visiting} {cause|trigger|create|induce} {dependency|reliance|dependence} of {any|any type of|any kind of|any sort of} kind and you {can|could} {theoretically|in theory} take it every 24 {hours|hrs}. {Never|Never ever} {combine|incorporate|integrate} Levitra with {alcohol|liquor|alcoholic beverages} or grapefruit juice.
    It is {most {often|frequently|typically|commonly|usually}|usually|frequently} {prescribed|recommended|suggested} for {urinary|urinary system} {tract|system} infections, {but|however|yet} {can|could} be {also|likewise|additionally} {used|utilized|made use of} for {other|various other} {conditions|problems|disorders} as {recommended|suggested|advised} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] by your {{health|wellness|health and wellness} {care|treatment}|healthcare|medical} {provider|service provider|company|supplier|carrier}.
    Clomid (clomiphene) is {an oral|a dental} {medication|medicine} that {works|functions} by {stimulating|promoting} the {production|manufacturing} and {release|launch} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] of {specific|particular|certain} {hormones|bodily hormones}.
    The {incidence|occurrence} of treatment-emergent {events|occasions} {has|has actually} been {ascertained|determined|established|identified} #file_linkslinks/imp_files/links.txt”,1,S] {based on|based upon} {combined|consolidated} {data|information} from {two|2} {three|3} week placebo-controlled {clinical|medical|scientific|professional} {trials|tests} of Depakote in the {treatment|therapy} of {manic|psychotic} episodes {{associated|connected|linked} {with|regarding}|connected with|related to|linked with} {bipolar {disorder|condition|ailment|problem}|bipolar affective disorder|bipolar illness}.

  2. Politics en Lie is an intresting subject. but to write about de roots of the lying bij the ruling circls or leaders of Afghanistan is more important What i think the roots of lying in Afghanistan lays in Fascistic Chauvinistic en Tribalistic beliefs of the ruling circles., .

  3. نوشته بسیار عالی. اما جناب ایشان باید خودش هم اعتراف به دروغگویی هایش بکند. گپ زدن ساده است.. مرد آن است که در گپ و عملش یکسان باشد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا