خبر و دیدگاه

هویت سازی برپایه‌ی جعل و گمان

Nasrullah_nikfar
نگارنده: نصرالله نیکفر

درنگی به خیال پردازی های آقایان غرزی لایق و جلال بایانی

این اواخر حسِ افغانیت خواهی یک مشت آدمک های برفی، گل کرده  و برای خود در کرانه های منار بلند تاریخ جایی پایی دست و پا می‌کنند و هرگونه که شده‌است می‌خواهند خویش‌را بر دیوار سنگی تاریخ و تمدن آن‌چنان سنجاق کنندکه دیگران هستند. هویت سازی می‌کند و دسیسه پردازی، گاهی خویش‌را از نواده‌گان حضرت سلیمان می‌خوانند وگاهی نصب به زرتشت و یما می‌رسانند  وگاهی وارونه این همه را از نسل خود می‌دانند. باهیچی‌که ندارند می‌خواهند همه چیز مارا نادیده بگیرند و ندانسته های خویش‌را به‌رخ ما بکشند. ناآگاه ازین‌که نمی‌شود یک گذشته‌ی آفتابی و روشن را با انگشتان سیاه دروغ و جعل هیچ انگاشت و نیستش کرد؛ یا ناپدیدش نمایاند. چون با دروغ نمی‌شود قصری در بلندای گذشته‌ی ساخت‌که اینک دیگر مارا به آن دست‌رسی نیست و در گذشته مانده است. دیگر نمی‌شود در تمام تاریخ وآفرینه های گذشته دست‌برد زد؛ آن‌چنان‌که در تاریخ های پسین دست‌برد زدید و پته خزانه هاساختید. همین جعلِ کتابی به‌نام پته خزانه و افشا شدنش شمارا کافی بود که خاموش بنشنید و بیش‌تر از این دامن خویش را به سر خویش بر نگردانید.

آقای غرزی لایق در نوشته پاره‌ی زیرنام(بحث قومی-هویتی: خراسانی یا افغانستانی)کوشش زیادی به خرچ داده اند تا با یک کلی‌گویی تکراری رنگ رفته، نشان دهند که خراسان دیگر نامی نیست‌که مربوط به جغرافیا و تبارهای ساکن شده در افغانستان باشد. او می‌گوید، این نام مر بوط به جغرافیاهای سیاسی زیادی می‌شود که امروز در چند نوارِ سیاسی دیگری گیر مانده اند.

اگر ادعای های آقای لایق را پذیرفته و بر ستون استدلال‌شان سقفی منطق پذیرشی بزنیم، پس بایدکشوری به‌نام ایران هم فارس شود. چون ایرانِ تاریخی هم مربوط به‌ چندین کشور امروزی می‌باشد. بعضی‌ها نمی‌دانم پرده‌های خود خواهی و دیگر نپذیری روی چشم‌های‌شان زیاد ضخیم است یا این‌که زیاد نادان و نفهم هستند، چون زمانی‌که نوشته و نانوشته‌های شان را می‌خوانی یا «پندِ پدرانه‌ات» می‌دهند یا چنان حکیمی از برج بلند حکمت(؟) زبان به نکوهشت دراز می‌کنند و بی آن‌که بدانند خواست مردم چه است و عدالت چیست، خودشان کی هستند و چند شنونده دارند؟ فتواهای بی‌رابطه و ناصوابی می‌پراگنند به سوی مردمی، و گستاخی ها روا می‌دارند در حق دانش‌مندان. ایشان مذبوحانه تلاش دارند بگویند که واژه‌ی (افغان) و (افغانستان) تاریخ کهن‌تر از خراسان و آریانا دارد و هم بومی‌تر از آن‌هاست. حالا کورهم می‌داند که چه چیست. همه می‌دانند و تاریخ هم گواه است‌که کشوری به‌نام افغانستان در)1209- 1280 ) زمان امارت عبدالرحمان خان پای شوم خویش را به میدان جهالت تازی، آدم‌خواری و خرد سوزی گذاشته است و خراسان گذشته‌ی سبز و افتخار آفرین یا هم همان (پیشانی سپید) جهان اسلام است، کسی نمی‌تواند آن را انکارکند مگر این‌که دیوانه و بی‌خرد باشد.کسی‌که آفتاب را نمی‌بیند این به معنای نبود آفتاب نیست، بل نشانه کوری آن آدم است.

هم‌چنان نوشته هایی به‌روی سنگ که از دوران امپراتوری هخامنشیان در بیش‌تر از شش سده پیش از میلاد مسیح منسوب به کتاب اویستا به‌دست آمده است نشان می‌دهد که بیش‌ترین ولایت ها و مناطق سرزمین آریانا درکشور کنونی افغانستان موقعیت داشت. از 12 ولایت آریانا درآن کتیبه های سنگی بدین‌گونه نام برده می‌شود:

1 ـ هرکانیا (گرگان)

2 ـ پارتیا (دره‌ی خراسان)

3ـ زرانکا ( زرنج)

4 ـ ایریا (هرات)

5 ـ خوارزمیا (خوارزم)

6ـ بکتریانا (بخدی، بلخ)

7 ـ سغدیانا(سغد)

8 ـ گندارا (حوزه کابل و سند)

9 ـ ستا گیدیا (هزاره جات و مناطق مرکزی افغانستان)

10 ـ اراکوزیا (حوزه‌ی ارغنداب)

11 ـ ماکا( مکران و بلوچستان(

12 ـ ساکا( خاک‌های سکایی سیستان)

و حتا نویسنده‌ی کتاب مشهور «مسالک و ممالک»، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری هم کابل را جز خراسان و به نام کابل یاد آورده است و هیچ رد پایی از افغانستانی نیست در آثار تاریخی معتبر گذشته. روشن همانند آفتاب می بینیم که حوزه‌ی کابل سند به نام گندهارا ثبت شده است نه چیزی دیگر.

اما، به روایت آقای راوش در دفتریکم کتاب نام و ننگ «سید محمد کاظم امام در توضیح بر کتاب روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات، جلد دوم صفحه 111 می نویسد که: «افغانستان نام یک ناحیه‌ی کوهستانی است از استان مکران که از اقدم ازمنه در کتب تواریخ و جغرافیا به همین نام مذکور، موصوف و مشهور می‌باشد و در این عصر آن را پشتونستان می‌نامند که که از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی می‌باشد.

از متن جغرافیای تاریخ‌نامه‌ی هرات چنین برمی‌آیدکه مستنگ نام مرکز افغانستان است که شامل هیچ یک از سرزمین های کشور ما که امروز به نام «افغانستان» یاد می‌گردد، نمی‌شود.

وقتی تاریخ خراسان(افغانستان امروزی) را بررسی نماییم طایفه‌ی افغان و کشوری به‌نام افغانستان در تاریخ و جغرافیای کشور ما موجود نیست، و مردم ما که امروز برخلاف صریح اسناد تاریخی افغان نامیده می‌شود هیچ گونه تعلقی به افغانستان دیروزی و مردم آن سرزمین که اوغان=افغان‌ها بوده اند، ندارد.

«البیرونی» هم مستنگ را مرکز افغانستان به شمار آورده و شامل حوزه‌ی «سند» می‌شماردکه همان خاک پاکستان یا هند پیشین است و به جغرافیای امروزی افغانستان هیچ ربطی ندارد».

آقای راوش که یکی از آدمانِ بانام پهنه‌ی خامه و خرد اند ایشان به این باور هستند که «یکی از جنایات اوغانیه پس از این که به کرسی های قدرت در خراسان(افغانستان امروزی) دست میابند، همانا نقل و انتقال و دعوت اقارب و خویشاوندان شان در خراسان است که این نقل و انتقال شان در تاریخ معاصر ما به نام ناقلین یاد می‌شوند. ناقلین تماماً مردم آن‌سوی تورخم و چمن می‌باشند، اوغانیه در رکاب شاه شجاع سدوزی به کشور خراسان راه یافتند» این‌جا پر روشن است که با مهاجرت افغان‌ها در رکاب شاه شجاع به خراسان هم زمان نام ایشان (اوغان)هم کم کم در خراسان به سر زبان ها افتاد.

تاریخ نشان داده است که هر از گاهی توده ها و تبارها برای گرفتن  حق در جاده‌ی داد خواهی گام گذاشته اند حق خویش‌را حتا با دادن سرهای خویش گرفته اند. خواهی نه‌خواهی این بارهم مردم بومی این جغرافیای خون‌خوار حق خویش را می‌گیرند. هیچ دسیسه و نیرنگی جلو دادخواهی آنان‌را نخواهد گرفت، شاید به ذهن همه خطور کرده باشد که چرا این آدم و آدمک های دیگری اشک تمساح می‌ریزند و زبان به پند گشوده و میانه راه گزیده اند؟ آری این‌ها هرگاهی‌که خواسته اند بر تبارهای بومی بیش‌تر مسلط شوند و بیش‌تر ستم روا دارند، دایه‌ی مهربان‌تر از مادر شده اند. مار آستین شده اند وگرگی در لباس میش آمده اند. مایی‌که راستی و درستی در نهادمان ریشه‌ی ازلی دارد. همیشه فریب این‌هارا خورده و ایشان‌را چون خود. فکر کرده و بر سر مژگان نشانده‌ایم واین‌گونه از پشت بر ما خنجر زده اند. این ها دوستانی هستند که درآستین دشنه خون آلودی دارند.

از همه‌ی این که بگذریم هیچ‌گاه نام افغانستان زیباتر،کهنه‌تر،بومی‌تر، و جامع‌تر و بِه‌تر از خراسان نیست. پس چرا این همه کوشش و تأکید برای نگه‌داشتن این نام دارند؟

ما درگذشته از این نمونه‌ها زیاد داشتیم، امان الله خان قهرمان استقلال خواهی زیرچتر این‌همه هیاهو نظام نامه‌ی ناقلین پشتون به سمت شمال (قطغن)را باشدت تمام عملی ساخت و مردم بومی را به ستم و جبر به کوها راند و زمین های آن‌هارا به پشتون‌های آمده از وزیرستان جنوبی وکوه های سلیمان داد.

نادر غدار همه‌ی تاکستان‌ها وآبادی های شمالی را آتش زد و مردمش را کشت و متواری ساخت. قبایل جدران و وزیری های پاکستان را درشمالی مستولی ساخت. ظاهرشاه زیرِ نام آرامی و نرمی سرزمین های مردم شمال را به کوچی‌ها بخشید.

داودخان با ننگ اوغانی و شعار (داپشتونستان زمونژ) سنگ‌های گورستان‌ها را تراشید و به زبان پشتو در آن‌ها نوشت، ملاعمر زیر نام اسلام و امارت، تاکستان های شمالی و شهر تخار را به آتش کشید، زنان و دختران این سرزمین را به کشورِ پاکستان وکشورهای عربی تجارت کرد و آبرو و ناموس مردم را فروخت. آقای کرزی زیرنام دموکراسی و دیگرخواهی، فاشیزم را زنده کرد و جان تازه بخشید و دشمن مردم افغانستان را برادر خواند وآقای غنی به خاطری این‌که تمام زندانی‌ها و جنایت کاران از تبار اویند همه را آزادکرد و جنگ و برادرکشی و ناامنی را به سمت شمال کشورکشاند.

خوب حالا نمی‌دانیم که چی گفته این آقایان زبان به پند تبار های بزرگ می‌گشایند و با بی‌شرمی تمام می‌خواهند مارا قانع بسازند که این کژدم دیگر نیش نمی‌زند.

جلال بایانی‌که نامش پیشوند دکترراهم یدک می‌کشد در جعل نامه‌ی به نام «نام افغان نام ملیتی نبوده بلکه نام ملتی است»مدعی شده اند که نام افغان نام ملیتی نبوده بل‌که نام ملتی است. درست است ماهم همین را می‌گویم که (افغان= پشتون) اختیارتان که ملتش می‌خوانید یا ملیت ویاهم کل جهانش می‌خوانید به ما چه؟ رفته اند و«چرِ پای گرگ پارساله شوریده اند» که گویا افغان کهن‌تر از آریانا است، حالان‌که چنین نیست و عصر جعل هویت و تاریخ هم گذشته است. دیگر زمان نوشتن تاریخ های فرمایشی هم گذشته است.

دیگر این‌که اگر از واژه‌ی افغان در هر چیزی نام برده شده باشد دلیلی بر موجودیت جایی و ملتی به نام افغان در این جغرافیا نیست، چون افغان یک واژه پارسی بوده و در کتاب و آفرینه های گذشته تا حال بار بار آمده است و نمی توان تنی برهنه‌ی خویش‌را با برگ‌های این همه دروغ پوشانید؛ چون قرن 21 دیگر دروغ پردازی ها و هویت‌سازی های بی ریشه را برنمی‌تابد. برای روشن شدن بیش‌تر جستار به فرموده‌ی پروفیسور دکتورمحمد حسن یمین حدود و وسعت قلمرو سرزمین آریانا می پردازیم که ایشان می نویسند: «استرابو جغرافیا نگار و مؤرخ یونانی براساس گفتار ارا توتینس حدود و ثغورآریانا و به همین‌گونه» بطلیموس و بیلو» ولایت های آریانا را در هفت ولایت این چنین مشخص ساخته اند:

1 ـ مارجیانا (حوزه‌ی مرغاب)

2 ـ بکتریانا ( بلخ و بدخشان)

3 ـ هریوا ( حوزه‌ی هرات)

4 ـ پاروپامیزاس ( حوزه‌ی کابل و هزاره جات)

5 ـ درانجیانا ( حوزه‌ی سیستان)

6 ـ اراکوزیا ( حوزه‌ی ارغنداب)

8 ـ گدروزیا ( حوزه‌ی بلوچستان )

از تاریخی‌که ایشان با تکیه برگفته های اعراب استدلال می‌کنند، کاملاً نادرست است چون در آن زمان هیچ پشتونی در ماورای هندوکش و پامیر نبوده و نمی‌زیسته است و در هیچ تاریخ مجموع مردم این جغرافیارا نمی‌توان یافت‌که به‌نام افغان نام برده باشند، اگر درست است بفرمایند به وضاحت نام ببرند آن تاریخ معتبر را. درپایان نوشته شان خواسته اند نتیجه را این‌گونه بردارندکه (افغان) و (افغانستان) نام بومی بوده و در انتخاب آن احمد خان ابدالی نقش نداشته؛ بیچاره نمی‌داندکه مردم هم این‌را می‌دانند که نام افغانستان از طرف احمد خان ابدالی نه، بل‌که از طرف لارد اکلند نماینده‌ی انگلسی در نامه‌ی‌ عنوانی شاه شجاع در اگست 1838 به کار گرفته شد و بعداً در زمان عبدالرحمان خان خون‌خوار نام رسمی خراسان شد، که هم‌زمان باآمدن سایه‌ی این نام شوم وحشت و دهشت،گرسنه‌گی، قتل، غارت، غلامی و جاسوسی‌هم جز فرهنگ و نشان (شاخ بلند) سران مدعی نام و جاه این جغرافیا شد.

نصرالله نیکفر

نصرالله نیکفر نویسنده واقعبین

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. az shama tashakor ka jawab in fazlo pode ra khob dadah yid. agerchi be gap khud sham in ha adamak ha berfi mi bashad

  2. بعضی اوقات آدم حیران میماند که چرا یکتعداد مردم میخواهند سوابق کاذب به قوم خود بسازند، در حالیکه در جهان امروز انسان بودن مطرح بوده و وابستگی به قوم و نژاد دارای هیچ ارزشی بوده نمیتواند. انسان باید باندیشد که به همنوعان و انسانهای دیگر چطور مفید واقع شود وچه کرده میتواند که بدیگران مفید واقع شود. انسانهای فاشست و شًونست باید شرم کنند و از جعل کاری که چهره شانرا زیاتر افشا میسازد بپر هیزند. تعصب و عقده و کین و دشمنی با دیگر انسانها به خود فاشستان ضرر میزساند تا بدیگران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا