خبر و دیدگاه
در باب حکومت در تبعید
اختصار متن مصاحبه بنده با تلویزیون انجمن سراسری حقوقدانان افغانستان
سوال اول:
در این اوخر موضوع تشکیل حکومت ها و یا دولت های درتبعید در میدیای افغانستان خبر ساز و گرم است.
آیا بکارگیری واژه دولت در تبعید میتواند یک واژه دقیق حقوقی باشد یا حکومت جلای وطن و میتواند فرقی میان هر دو باشد؟
بنام آفریدگار هستی
قبل از همه از تلویزیون وزین مجمع حقوقدانان افغانستان به نسبت این مصاحبه سپاسگذاری میکنم
1- در استجواب سوال شما باید گفت که یک دولت دارای 3 موئلفه هست: اراضی، نفوس و حاکمیت!
مسلمآ شهروندان افغانستان که در جلای وطن قرار دارند، دور ازین سه موئلفه هستند یا فاقد این سه موئلفه هستند. اما تنها یک عنصر هست که برای اتباع جلای وطن حق میدهد تا یک ساختار سیاسی خود را بوجود بیاورند همانا حاکمیت هست.
اتباع یک دولت بنابر دلائل مشهود حاکمیت یک مملکت را غیر مشروع می پندارند بنابرین حکومت در تبعید و یا حکومت در جلای وطن را بوجود میآورند.
ولی درینجا یک وراینت دیگری هم هست که ایشان ساختار خود را دولت در تبعید بنامند، آن در صورتی هست که طرفداران آنها یک پارچه ئی از خاک یعنی اراضی را در زیر کنترول خود داشته باشند که این اصطلاح را در زبان انگلیسی (Rump State) که ما میتوانیم آنرا دولت قسمی بگوئیم. اینگونه یک دولت قسمی در بلژیک در زمان جنگ جهانی اول تجربه گردید که تقریبآ همه خاک بلژیک توسط جرمن ها اشغال شده بود اما مخالفین با داشتن قسمت کوچک اراضی تحت کنترول خود، دولت در تبعید را ساختند. نتیجتآ با درنظرداشت حالت فعلی شهروندان افغانستان در تبعید باییست حکومت در تبعید گفته شود ونه دولت در تبعید !
سوال دوم
لطف کنید داکتر صاحب موضوع حکومت های جلای وطن یا حکومت در تبعید را در یک پیشینه تاریخی و سیاسی توضیح دهید.
2- دولت های قسمی یا حکومت های در تبعید معمولاً در زمان اشغال ها، جنگ های میهنی یا جنگ های داخلی، انقلاب ها یا کودتا های نظامی به وجود می آیند.
به عنوان مثال، در طول جنگ جهانی دوم، چندین حکومت اروپایی به بریتانیای کبیر پناه بردند و حکومت های در تبعید را بوجود آوردند مانند (حکومت لهستان در تبعید، حکومت یوگسلاوی در تبعید، حکومت هالند در تبعید) را تشکیل دادند.
از سوی دیگر، دولت موقت هند آزاد به دنبال استفاده از حمایت جاپانی های هم پیمان هیتلر برای به دست آوردن کنترل کشور از آنچه که اشغالگران انگلیسی می دانستند، بود.
حکومت در تبعید نیز ممکن است بر اساس باور سازندگان آن مبنی بر نامشروع بودن حکومت حاکم تشکیل شود. به عنوان مثال در واکنش به آغاز جنگ داخلی سوریه در سال 2011 (ائتلاف ملی) نیروهای انقلابی و مخالف سوریه توسط گروه هایی تشکیل شد که اعضای آن به دنبال پایان دادن به حکومت حزب حاکم بعث بودند.
البته در مورد پیشینه تاریخی حکومت ها در تبعید یکی از قدیمی ترین آنها بعد از انقلاب فرانسه و در زمان به قدرت رسیدن ناپلئون 1803-1804رخ داد. یعنی سلسله پادشاهی بوربون ها که توسط مردم سرنگون شده بود اما در تبعید همه دولت های مطرح اروپا بوربون ها را دولت مشروع فرانسه میشناختند که بعدآ در کشور برگشتند و به قدرت شریک شدند. به این ترتیب مثالهای زیادی را میتوان یادآور شد اما بخاطر ذیقی وقت همین قدر کافی خواهد بود.
سوال سوم:
آیا از نظر شما اعلام حکومت های متعدد زیر نام حکومت های در تبعید، در شرایط کنونی افغانستان متواند در وضع کنونی موثریت داشته و امید بخش باشد؟
3- موئثریت یک حکومت در تبعید در درجه اول به میزان حمایتی که از سوی دولت های خارجی و یا از سوی جمعیت کشور خود دریافت می کند، بستگی دارد. برخی از دولتهای در تبعید بهعنوان نیروهایی قدرتمند ظاهر میشوند که چالشی جدی برای مقامات بر سر اقتدار کشور ایجاد میکنند، در حالی که برخی دیگر ممکن است عمدتاً به عنوان یک ژست نمادین ظهور کنند و همچنان نمادین باقی بمانند.
به همه حال درین عصر پیشرفت تکنالوزی که جهان را به یک قریه و قشلاق تبدیل کرده است، بوجود آمدن حکومت های در تبعید میتواند برای حاکمان در سر اقتدار درد سر های زیاد ایجاد کند.
از جانب دیگر در شریط افغانستان اثربخش بودن یک حکومت در تبعید بستگی به فراگیر بودن، متحد بودن، همه شمول بودن و بالآخره به داشتن یک برنامه مفید برای آینده یک جامعه دارد.
سوال چهارم:
از نظر شما حکومت های متعدد بنام تبعید و یا جلای وطن میتواند با در نظر داشت موجودیت انقطاب های سیاسی در میان افغانان و همچنان از نظر موقف مداخله گرانه دولت های ذیدخل و ذینفع اطراف افغانستان مورد دلچسپی و حمایت شان قرار گیرد؟ لطف کرده یک توضیح ارائه نمائید.
4- درین شکی وجود ندارد که هر قدر چنین سازه ها (حکومت های در تبعید) تعداد شان بیشتر باشد مفیدیت شان کمتر و کشور های دخیل در قضیه افغانستان کمتر علاقه نخواهند گرفت یا که هیچ طرف توجه آنها قرار نخواهد گرفت مگر در بهترین حالات بطور مواد خام ذخیره ئی به آنها نگاه خواهند کرد. این بی اهمیتی به نسبت تعداد زیاد به اصطلاح حکومت ها در تبعید نه تنها از طرف کشور های ذیدخل در موضوع افغانستان بلکه به نزد مردم کشور نیز بی اهمیت تلقی خواهد شد.
درین اواخر گاهی شنیده میشود که گویا دولت های دخیل در موضوع افغانستان خاطر نشان میسازند که بدیل به طالبان وجود ندارد و اگر طالبان با این همه رفتار های قرون وسطی ئی خود از صحنه برداشته شود، چه کسانی جای آنها را پُر خواهد کرد.
بنابرین شهروندان جلای وطن بکوشند با پذیرش همدیگر و طی یک برنامه قابل قبول داخل میدان شده و دست به ابتکار ایجاد حکومت در تبعید یازند ونه در هر قشلاق یک حکومت جور شود.
سوال پنجم:
پس چرا افغانها در یک اتحاد بزرگ ملی و وطنی بخاطر ایجاد یک حکومت و زیر اهداف کلان ملی که مردم ما امیال خود را در آن بیابند، موفق نیستند. کدام دلایل را شما در این ناکامی میبینید؟
5- سوال خوبی هست (از کوزه همان تراود که در اوست)
استجواب این سوال ما را به عمق واقعیت های تاریخی افغانستان میبرد که افغانستان در طول تاریخ موجودیت اش یک کشور تبعیض ها، نابرابری ها، زورگوئی ها، خودبرتر بینی ها، نجابت طلبی ها، سرکوبگری ها و دیگر مظالم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است.
بنابرین هیچگاهی ملت واحد تشکیل و منافع واحد و مشترک بوجود نآمد.
امروز که بخش قابل ملاحظه مردم و بخصوص “ایلیت” جامعه افغانستان فراری شد، اینها هنوز تحت تآثیرات همان مناسبات دوزخی جامعه فلاکتبار افغانستان قرار دارند.
حقیقت تلخ است و باید گفت: ما میبینیم که در میان حتی اهل معرفت 4 قوم مطرح افغانستان که خود در اروپا، امریکا- کانادا و آسترلیا زندگی میکنند، همپذیذی وجود ندارد وبا همدیگر اعتماد ندارند و برعلیه همدیگر تبعیض و بدبینی دارند.
با اینحال ایجاد حکومت واحد در تبعیض نا ممکن یا حد اقل بسیار دشوار خواهد بود.
سوال ششم:
اکنون آخرین سوال را مطرح مینمایم و آن اینکه انجمن سراسری حقوقدانان افغانستان موضوع موجودیت یک قانون اساسی ،ولو موقت را یک اصل بزرگ در روند مشروعیت هر حکومت میداند. نظر شما در این مورد چیست؟
6- مسلمآ قانون اساسی به مثابه وثیقه ملی یک دولت و ملت دارای قدرت عالی حقوقی هست که پایه های سیاسی، حقوقی و اقتصادی یک کشور را ایجاد میکند. همین قانون اساسی هست که بر مبنای آن تقسیم عمودی و افقی قدرت سیاسی و حاکمیت تنظیم میگردد و همچنان سیاست خارجی، حقوق و وجایب اتباع و بالآخره همه امورات حیاتی یک دولت را مشخص میسازد.
بنابرین در دنیای امروزی هیچ دولتی وجود ندارد که فاقد قانون اساسی باشد.
در وادی حقوق شناسی سه نوع قانون اساسی شناخته میشود 1- قانون اساسی مکتوب 2-قانون اساسی غیر مکتوب 3- قانون اساسی که از مجموعه قوانین تشکیل میشود و حتمآ نیست که آن را قانون اساسی بگویند.
تعداد دولت هاییکه قانون اساسی غیر مکتوب و مجموعه قوانین در جای قانون اساسی شامل احوال آنها میشوند هفت کشور میباشند که آنها عبارت از بریتانیا، کانادا، نیو زیلند، سویدن سن مرینا، اسرائیل و لیبی هستند. البته که این یک بحث بسیار وسیع هست و بنده با همین معلومات موجز بسنده میکنم.
اما در موقعیتی که طالبان قرار دارند با گذشت سه سال در نبود هرنوع قانون و مقررات مدنی و بخصوص یک قانون اساسی از جمله نادرات هست که نظیر آن کم دیده شده است.
اما کسانیکه ادعا میکنند که قرآن شریف در جای قانون اساسی کافی هست باید پرسید: در جهان بیش از پنجاه کشور اسلامی وجود دارد، در کدام از انها قرآن شریف را بجای قانون اساسی مستقر کرده اند؟ البته اینگونه فکر غیر مسئولانه نتیجه احساسات میانتهی مبتنی بر نادانی و جهالت است.
ابراز امتنان وختم مصاحبه