خبر و دیدگاه

پیوند اژدهای زرد با هژمونیسم قومی در افغانستان چه رازی در پس این معاشقه سیاسی وجود دارد؟

 

چین در مرحلۀ بعداز خروج امریکا از افغانستان، حضور روزافزون و گسترده در این کشور داشته است. قراین نشان میدهند که چین و طالبان با درک منافع متقابل، در جهت این حضور، همگام حرکت می کنند. این منافع در جهت های سیاسی، امنیتی و عمدتا اقتصادی، در یک مسیر روان است. چینی ها با تلاش برای نفوذ گسترده در فضای ژئوپلیتیک منطقه بخصوص جغرافیای افغانستان، روابط نزدیک و همکاری اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی را با طالبان در دستور کار قرار داده اند. مصداق این حرف ها، تلاش چینایی ها برای دفاع از آزاد سازی ذخایر ارزی افغانستان، به رسمیت شناسی گروه طالبان، واگذاری سفارت افغانستان در پکن و فرستادن سفیر جدید  در کابل، سرمایه گذاری 320 میلیون  دالری روی منابع معدنی مانند حوزه آمو دریا، تفحصات شمال، مس عینیک و سایر پروژه های است که از لحاظ اقتصادی می تواند به منفعت دیپلماسی اقتصادی چین ها تمام شود و هم در جهت تقویت رژیم طالبانی، مفید واقع گردد.

پیمان عاشقانه ی چین با طالبان که هردو از لحاظ عملکردی و فکری، تفاوت فاحشی باهم دارند، عجیب و نادر است. چین کمونیست و خداناباور با یک گروهی که ظاهرا در جهت اهداف دینی و عقیدتی در حرکت است، هیچ وجه مشترکی ندارد. در حالیکه طالبان دفاع از حقوق سایر مسلمانان را  در سراسر جهان، وظیفه خود می دانند، در قسمت ظلم و ستم چین بالای مردم اویغور، کشمیر تحت اداره هند و مسلمانان میانمار، بی تفاوت و حتی بی غرض واقع شده اند. چین با درک مجبوریت های طالبان، تلاش دارد تا جای پای محکمی برای آیندۀ حضور خود در افغانستان داشته باشد. این حضور همزمان است با رقابت های گرم این کشور با امریکا در حوزه ارو آسیا که به دید اکثریت صاحب نظران، شعاع آن افغانستان را نیز در بر می گیرد. به این منظور، چین بعلاوه محاسبه های امنیتی و سیاسی، بر آورد های اقتصادی نیز از افغانستان تحت کنترول طالبان دارد. این برآورد ها منجر به آن شده است که بعد از به قدرت رسانیدن طالبان، افغانستان دوباره در پروژه یک کمربند یک جاده شامل شود و نگاه منفعت طلبانه چینایی ها نسبت به زمینه های تجارت، رونق اقتصادی و سود حاصل از برنامه ریزی های اقتصادی در این کشور، بیشتر گردد.

چینایی ها در عرصه سیاسی در حوزه افغانستان و منطقه، از یک دیپلماسی پاسیف و سیاست منفعلانه، به یک سیاست تهاجمی، ابتکاری و جسورانه روی آورده اند. این اقدام چینایی ها نشان میدهد که چین در قدم نخست برای حضور و گسترش نفوذش، افغانستان را زیر نظر دارد. افغانستانی که در بند یک گروه فاشیست و هژمون خواه قومی، به سرکوب و نقض گسترده حقوق بشر می پردازد و باکی هم از اصول متعارف دنیای مدرن انسانی ندارد. چینایی ها از ازینکه پابند کدام ارزشی نیستند و تنها دنبال منافع خود می گردند، ترجیحا و عجالتا با این گروه کنار آمده اند و توجهی به وضعیت افغانستان تحت کنترول تروریسم قومی ندارد. زیرا، چین در حال مشارکت بیشتر در رویدادهای منطقه‌ای و بین‌المللی است و شرایط داخلی این کشور برایش چندان مهمی نیست. بنابراین، افغانستان اکنون بیش از هر زمان دیگری برای چین مهم است. با توجه به این‌که چین، افغانستان صلح‌آمیز را برای ثبات منطقه‌ای ضروری می‌داند، کانون توجه سیاست خارجی پکن قرار گرفته است. این باور که چین به‌عنوان یک قدرت قوی، مسئول حفظ صلح و امنیت منطقه است، عامل دیگری است که بر اقدامات چین در افغانستان تأثیر می‌گذارد. چینایی ها بدون مدنظر داشت خصوصیت و ماهیت طالبان، در قدم نخست در تلاش امریکایی زدایی از منطقه است. در محاسبات این کشور، اولین قدم برای این کار، تقویت و همکاری نزدیک با طالبان است که نگذارند، امریکا دوباره بهانه ی برای حضور در منطقه داشته باشد.  به همین منظور، پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، چین اولین کشور خارجی بود که متعهد به کمک‌های بشردوستانه‌ی اضطراری به ارزش ۳۱ میلیون دلار به افغانستان شد. همچنین چین سه میلیون دوز واکسن کووید۱۹ را در طول همه‌گیری کرونا اهدا کرد.

با این همه تلاش، سئوال خلق می شود که هدف چین از گرم ساختن با طالبان، دنبال چه است؟

اول- چین بهتر می تواند با سیستم های بسته سیاسی و استبدادی کنار بیاید. رژیم طالبان مصداقی خوبی این مدعاست. همانطوریکه این کشور با کوریای شمالی، میانمار و سایر کشور های که در یک نظم سیاسی سربسته و به شکل دیکتاتوری، اداره می شوند، کنار آمده و با آنها همکاری تنگاتنگ دارد. چین کمونیست، بیشتر از آن که یک قطب ارزش گرا باشد، منفعت طلب، سو استفاده جو و به شدت محافظه کار است. بنا بعد از خروج آمریکا، چین صحنه را مساعد دیده و کوشش می کند با هژمونیسم قومی طالبان، کنار بیاید و این کشور را بعد از حضور امریکا، به علت منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی در کنترل وقبضۀ خود داشته باشد؛

دوم- منافع اقتصادی چین از درک بازار های افغانستان، معادن و منابع زیر زمینی، نقش تسهیل کننده این کشور در تطبیق برنامه های اقتصادی چین در سطح منطقه، منافع امنیتی، نفوذ و گسترش ساحه اعمال سیاست های توسعه طلبانه آن کشور، چین را بیشتر از پیش به طالبان علاقمند می سازد. چین با مدنظر داشت اینکه باید تقویت روابط اقتصادی خود با آسیای مرکزی، جنوب آسیا و خاورمیانه را در اولویت قرار دهد، افغانستان را اولین گام در این مسیر میداند. با توجه به توپوگرافی منحصر به فرد افغانستان که عمدتا از کوه‌ها، مناطق و دره‌ها تشکیل شده است، چین یا هر کشور قدرتمندی نمی‌تواند با رویکرد کلاسیک که معتقد به استفاده از قدرت نظامی و اشغال برای دستیابی به اهداف است، به منافع ژئواستراتژیک دست یابد. بنابراین، چین با استفاده از رویکرد ژئو اقتصادی اهداف ژئواستراتژیک خود را آماده می‌کند. این رویکرد چینایی ها، کارایی و موثریت بسیاری داشته است؛

سوم- چین برای ایفای یک نقش فعال در عرصه دیپلماسی و سیاست منطقه ای، به فضای امن و محیط عاری از شر اندازی های رقبایش نیاز دارد. این نقش نمی تواند بدون درنظرگرفتن تهدیداتی که در سطح منطقه متوجه منافع این کشور است، اجرایی شود. بنا برآورد های امنیت ملی و مقابله با تهدیداتی که متوجه آن است برای چینی ها در قدم نخست قرار دارد. چینایی ها می خواهند به هر طریقی که شده، افغانستان را عاری از محیط و عواملی بسازند که به گونه احتمالی بتواند برعلیه منافع امنیتی این کشور از جانب رقبایش استفاده شود؛

چهارم- چینایی ها در تلاش اند تا با استفاده از حربه های اقتصادی، یک مدل زنجیره هژمونیک توام با تمهیدات ایدئولوژیکی را در سطح منطقه آماده بسازند. برای این کار، قدم نخست منحیث نخستین اقدام آزمایشی، افغانستان خواهد بود.  چون این کشور بعد از خروج امریکا و سقوط نظام جمهوریت، در یک بلاتکلیفی سیاسی به سر می برد و فاقد یک نظام مشروع است که بتواند عضو فعال جامعه بین المللی محسوب شود. به این لحاظ فرصت پیش آمده برای چینایی ها، طلایی حساب شده و منحصر به زمان خودش است. این حلقه هژمونیک اقتصادی که با مولفه های عملگرایی اقتصادی نیز پیوند محکمی دارد، می تواند به بسط و قوام بیشتر جایگاه چین در مقام یک قدرت هژمون، کمک فراوانی نماید؛

پنجم- چینی ها در مورد افغانستان، مشوره های پاکستان را هیچگاه نادیده نمی گیرند. این مشوره ها که از جانب پاکستانی ها برای چینایی ها داده می شود، در جهت منافع مشترک هردو کشور در افغانستان تحت کنترول طالبان است. پاکستان می خواهد به واسطه سرمایه گذاری های چین، کمک های این کشور را در جهت تحکیم نظام طالبانی، گسترش نفوذ خودش و ایجاد فضای برد-برد در میدان این کشور، مهیا سازد.

نقش و اهمیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی افغانستان در کنار همسایگی با چین، عنصر مهمی در جهت برنامه های آیندۀ چین در این جغرافیا دارد. این نقش تنها منحصر به افغانستان نمی ماند، اما می تواند اولین اقدام در جهت این استراتژی بلند پروازانۀ چین محسوب شود. اژدهای زرد با محاسبات دقیق وارد میدان شده است. سرمایه گذاری های هنگفت، نفوذ فرهنگی، تلاش در جهت بوجود آوردن حلقه های ایدئولوژیکی به واسطه حربه های اقتصادی، تلاش در جهت امریکایی زدایی، محافظت از منافع بلند مدت چین در افغانستان و منطقه، استفاده از منابع طبیعی و زیرزمینی افغانستان، بازاریابی برای تولیدات چینایی در بازار های افغانستان، از جمله اهداف بلند مدت و میان مدت این کشور در امر همکاری با طالبان و تلاش برای حضور در افغانستان محسوب می شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا