خبر و دیدگاه
روشنگریِ دینی و چگونگی آن
هیچ گونه روشنگری در سرزمینهای ما بدون روشنگری در زمینهی دین به جایی نمیرسد، و بلکه روشنگری در این زمینه بر هر موضوع دیگری تقدم دارد. دین با ژرفترین لایههای وجودی انسانها، با پرسشهای بنیادین، و با معنای زندگی و غایت هستی سر و کار دارد. از همین رو، تاثیر آن در زندگی آدمیان، چه مثبت باشد و چه منفی، به هیچ روی نادیده انگاشتنی نیست. دین نسبتی با امر قدسی دارد، در واقع یا در ادعا، با متافیزیک مرتبط است، و خبر از باطن جهان میدهد، از قلمروی که عقل متعارف بدان دسترسی ندارد.
دین اما همه کارکردش این نیست. دین در بستر تاریخ تبدیل به نهاد/موسسه (institution) میشود و مانند هر نهاد دیگری دم و دستگاهی به نام آن پدید میآید که لوایح و قوانین خود را میسازد، متولیان خود را دارد، صلاحیتها و اختیاراتی را به خود اختصاص میدهد، همعَرْض دولت و دیگر نهادهای عرصهی عمومی بساط خود را پهن میکند، گاه با آنها به رقابت بر میخیزد، و گاهی دیگر به تصرف قلمرو آنها کمر میبندد، و احیانا همهی عرصهی عمومی را به تسخیر در میآورد. این همان دین تاریخی است که نسبت چندانی با امر قدسی ندارد، صورت مسخ شدهای از دین متعالی که جز حفظ برخی نمادها و نشانهها به قصد تحکیم سلطهی متولیان دین و مدعیان نمایندگی از خدا در روی زمین، سودای دیگری نمیپزد. این داستان دست کم در تاریخ سه دین ابراهیمی اتفاق افتاده است. ادیان بزرگ دیگر مانند هندوئیسم و بودیسم نیز، با آنکه تفاوتهایی دارند، اما هر گاه به طرف سیاست رفتهاند وضعیتی مشابه داشتهاند.
روشنگریِ دینی از تفکیک میان دین به معنای راهی به سوی عالم قدس، و دین به مثابه نهاد دینی شروع میشود، و این تفکیک نقشی اساسی در رهایی و آزادی انسانها دارد، همچنانکه دینداریهای آفتزدهی دنیوی را از دینداریهای اخلاقمدار معنوی جدا میکند.
دین به معنای نخست اساسا از نوع تجربهی دینی است که امری ذاتا شخصی است، و جز برای خودِ شخصِ تجربه کننده قابل سنجش و ارزیابی نیست. از هنگامی که آن تجربه صورتبندی زبانی پیدا میکند و از آن طریق با دیگران در میان گذاشته میشود میتواند مورد بررسی و سنجش فلسفی، کلامی، روانشناختی و.. قرار بگیرد. اما هر چه هست، چنان تجربهای غالبا کارکرد فردی دارد و بر سرنوشت اجتماع و عرصهی عمومی چندان تاثیرگذار نیست، از این رو، فارغ از صحت و سقم آن، خاطر دیگران از بابت آن آسوده است.
داستان نهاد دین اما سراپا متفاوت است، و بسیاری از مناقشهها، انتقادها و انگیزههای دینگریزی و دینستیزی ناشی از کارکرد نهاد دین و متولیان آن است.
دین به مثابه نهاد و موسسه، پدیدهای سراپا زمینی، بشری و تاریخمند است، و هیچ تفاوتی با دیگر نهادهای ساخته شده به دست انسانها ندارد، و کارکردهای مثبت و منفی آن شبیه کارکرد نهاد حکومت، نهاد اقتصاد، نهاد خانواده، نهاد آموزش و.. است.
نهاد دین به صاحبان و متولیان خود، از طریق شبکهی روابطی که شکل میگیرد و نفوذی که در میان پیروان شان پیدا میکنند، فرصت برخورداری از قدرت و ثروت را میدهد و این همان نقطه چالشبرانگیز ماجراست. اولین پیامد این وضع متوجه خود متولیان نهاد دین میشود. آنان دقیقا مانند دیگر صاحبان قدرت و ثروت، به تعبیر مولانا، اژدهای نفس را به تموز بغداد میآورند:
نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
گر بیابد آلت فرعون او
که به امر او همیرفت آب جو
آنگه او بنیاد فرعونی کند
راه صد موسی و صد هارون زند
کرمکست آن اژدها از دست فقر
پشهای گردد ز جاه و مال صقر
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
قرار گرفتن در موقعیت برتر و برخورداری از قدرت و ثروت، آنان را از پرداختن به امر قدسی و قضایای معنوی دور میکند و وا میدارد که مانند دیگر گروهها به ترفندها و شگردهایی رو بیاورند که مقتضای حفظ قدرت و ثروت و انباشتن بیش از پیش آن است. آنان فاسد میشوند.
ابزاری که متولیان نهاد دین را در این کار کمک میکند سوء استفاده از ایمان و اعتقاد به امر قدسی است که در میان تودهها پراکنده است، و آنان با پشتوانه قرار دادن آن، پروژههای خود را به پیش میبرند.
نهاد دین مانند نهاد حکومت میتواند فاسد شود، دروغ بگوید، ریا بورزد، شریک جرم باشد، به منافع مردم خیانت کند، در جنگ و تباهی سهم بگیرد، در ریختن خون و گرفتن جان نقش داشته باشد، و گاهی زیان آن برای مردم بیش از هر نهاد دیگری دامنه و گستره پیدا کند.
اگر نهاد دین موفق شود که نهاد حکومت را به تسخیر خود در آورد نظامی تئوکراتیک شکل خواهد گرفت که خود را نمایندهی خدا معرفی خواهد کرد، هر تصمیم خود را تصمیم خدا خواهد دانست، و هر مخالفت را معصیت و خروج از دین تلقی خواهد کرد و راه هر گونه مقاومت در برابر استبداد دینی را بر مردمان خواهد بست.
در اینجا سخن از دین به معنای تجربهی دینی و تلاش برای وصل شدن به امر قدسی نیست. سخن از نهادی است که خود را تجسم دین در جامعه معرفی میکند و حق سخنگویی از آن را در انحصار خود میگیرد و هر صدای دیگری را به خاموشی میکشاند. تاریخ بشر از شرق تا غرب داستانهای تلخ و تکاندهندهای از این دست جنایتها در حافظه دارد.
همانگونه که برای جلوگیری از فسادِ نهاد سیاست باید ساز و کارهای دقیقی پدید آورْد و جد و جهد عظیمی برای آن صرف کرد، به همان پیمانه، مهار نهاد دین و پاک نگه داشتن آن از بازی قدرت و ثروت و افتادن در منجلاب سیاست، تلاش پیوسته و خستگیناپذیری میطلبد.
نهاد دین اگر در دام وسوسههای دنیوی غرق شود تمام جامعه را با خود غرق میکند. این نهاد از نشانی خدا و امر قدسی به ترویج بردگی، ذلت، و زبونی اقدام خواهد کرد، و به عکس نهاد سیاست که کنترل بدن انسانها را هدف قرار میدهد، نهاد دین کنترل روح و روان آدمها را نشانه میگیرد و تا آنان را از درون مسخ نکند از هیچ تلاشی دریغ نخواهد ورزید.
نمونههای فساد در نهاد دین را در جوامع خود فراوان داریم، از آن آخوندی که هر گونه مخالفت با حاکمیت ط ا لبان را خلاف دین و شریعت قلمداد میکند تا آن منابری که خرافه و افسانه میپراکنند، تا واعظان عوامفریبی که به گفته حافظ “این جلوه در محراب و منبر میکنند..”
اولین گام در جهت روشنگریِ دینی پرده برگرفتن از عملکرد نهاد دین، تقدس
زدایی از متولیان این نهاد، و رهایی تودهها از بردگی در برابر کاهنان معبد است. همهی پیامبران کار خود را از مقابله با متولیان نهاد دین شروع میکردند. این کار، هم راهی به رهایی تودههایی است که در اثر ناآگهی به دام آنان افتادهاند، و هم راهی به رهایی امر قدسی از ابزاربودگی در دست کاهنان و سوداگران. تا معبد را بر سر کاهنان ویران نکنیم، دین از دام آنان رها نخواهد شد و تودهها نیز به آزادی نخواهند رسید. مرادم از معبد آن دم و دستگاهی است که برای آنان پول و مال و هیمنت میآورد. برانداختن این دم و دستگاه بهترین راه خدمت به خود دین و بزرگترین جهادی است که برای خدا انجام میپذیرد. بدون آن، هر تلاشی برای روشنگری و رهاییِ مردم محکوم به شکست است.