صلح پایدار و همه جانبه در چارچوب ساختار غیر متمرکز فدرال در افغانستان
صلح و آزادی، باارزشترین و مهمترین پدید هۀ حیاتی در زندگی انسانها است
به گفته باروخ اسپینوزا فیلسوف مشهور هلندی صلح به معنی نبود جنگ نیست ، به همان قسمی که آزادی به معنی نبودن در زندان نمی باشد.
در ادبیات قدیم پارسی هم صلح بمعنای آشتی و به معنای مقابل حرب و جنگ آمدهاست، اما در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرقی آسیایی و بعدها تفکرات مسیحی که صلح درونی را معرفی کردهاند آمیخته شدهاست. در این مفهوم ، صلح شرایطی آرام، بیدغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح یک آرمان مردمی و جهانی تلقی میشود.
صلح ماندگار یا صلح آرمانی، بر پایه نظر امانوئل کانت فیلسوف نامدار آلمانی محصول وضعیتی است که در آن دولتها با پذیرش نظام مردمسالار به اتحاد آشتیجویانه و قوانین جهانگستر دست مییابند.
کانت درین جا برای دست یابی به صلح پایدار به نظام مردم سالار اشاره نموده است ،
اگر وضعیت موجود کشور به ویژه درین دو دهه اخیر را به بررسی قرار دهیم، شوربختانه که با وجود سرازیر شدن میلیاردها دلار کمک جامعه جهانی در موجودیت نظام ریاستی متمرکز هنوز هم مواجه به بحران عمیق گردیده ایم.
زیرادر موجودیت همین نظام مطلقه متمرکز است که درین سه دوره اخیر ریاست جمهوری با نصب گروه های غیر مردمی و مزدور در قدرت مرکزی، توسط بیگانگان ، کشور به لبه تجزیه و نابودی کشانیده شده است.
،سیستم متمرکز اداره دولت در ذات خود بحران زا است برای تصاحب این قدرت متمرکز تاریخ شاهد کشتار های خانوادگی (پدر پسر را ، پسر پدر را ، برادر برادر را ) و در سده اخیر ما شاهد کودتا های قبیلوی و نظامی و در سه ده اخیر شاهد کودتا ها ی مدرن انتخاباتی زر و زور وحمایت بادار قدرتمند بصورت علنی هستیم
فرض کنیم اگر همین لحظه به جای قدرت متمرکز بحران زا ، یک سیستم دموکراتیک فدرالی می داشتیم وبا توزیع و تقسیم قدرت سیاسی بین اداره مرکزی فدرالی و اداره های ایالتی متعلق به خود مردم در ایالات هیچ وقتی به بحران انتخاباتی موا جه نمیشدیم.
در شرایط موجود معضل در کشور ما تنها جنگ با ، تروریستان و آنهم یک گروه ازین جنایتکاران نیست که جامعه جهانی روند صلح را با آنها به راه انداخته است و ما هم ساده لوحانه و خوشبینانه به یک صلح دایمی و همه جانبه باورمند شدهایم .
من در بالا متذکر شدم که کشور ما در بحران عمومی و منجمله بحران عمیق سیاسی(ساختار نظام سیاسی یا اداره دولت ) که منشا همه بحران ها ،از جمله بحران ،امنیتی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی میباشد قرار دارد .
افغانستان/ خراسان در تاریخ بیش از یک سده خویش اکثرا شاهد نظام های متمرکز خانوادگی و قومی بوده و از سوی یک گروه محدودی از یک قوم رهبری شده است به همین دلیل از ظرفیت و مشروعیت لازم در راستای تامین نیازمندیهای شهروندان و پاسخگویی به خواستهای آنها برخوردار نبوده اند. در کنار این، بخش قابل ملاحظهای از بحـرانهـای سیاسـی–امنیتـی، ریشه در اقتدار گرایی و تمرکزگرایی مفرط در ساختار نظام سیاسی کشور دارد. در طول تاریخ این کشور، تنها چندتن معدود آن هم مربوط یک قوم مشخص مدیریت کلان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور را در دست داشتهاند و هر طوری که خواستهاند، بالای مردم حکومت کردهاند. این افراد به دلیل دیدگاههای تنگ و کوچک قبیلهای، جلو رشد مردمسالاری و سهمگیری فعالانهی شهروندان را در نظام گرفتهاند
در شرایط فعلی موجودیت نظام ریاست جمهوری متمرکز در جامعه کثیرالملیت با اقلیتهای قومی که درین دو دهه توسط گروههای حاکم در قدرت به نظام مطلقه ، خودکامه و یکه تازِ مرکزی تبدیل گردیده خود یک فاجعه عظیمی را بوجود آورده است که همه امروز شاهد آن می باشیم .
اگر درین سیستم مطلقه متمرکز هرکسی و از هر قومی در راس قدرت مطلقه قرار میداشت ویا قرار بگیرد وضعیت بدتر ازین را شاهد خواهیم بود.
بناان درچنین وضعیت ازنظر من و همباوران من موثرترین گزینه برای نجات کشور از بحران موجود ، تغییر ساختار ریاستی جمهوری متمرکز به ساختار جمهوری دموکراتیک فدرال یعنی توزیع قدرت سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به ایالت ها به خود مردم و یا به عبارت دیگر تعیین سرنوشت مردم بدست خود مردم در محلات شان مطابق به قانون مرکزی جمهوری فدرال و قوانین ایالتی.میباشد .
موضوع ساختار و مکانیزم سیستم دموکراتیک فدرال بحث وسیع و مفصل است که د رین لحظه پرداختن به آن خارج از محدودیت زمانی بوده که من تنها به چند مورد از برقراری روند صلح دایمی در ساختارسیستم دموکراتیک فدرال اشاره خواهم داشت .
از وضعیت بحرانی موجود به این نتیجه میرسیم که ما به نقطهی پایان رسیدهایم و نیاز است تا فصلی جدید در کشور رقم بخورد.
موجودیت گروههای تروریستی به هر وسیله و شیوه که بوجود آمده ورشد یافتهاند که بحث آن را درین جا لازمی ، نمیدانم، اگر بخواهیم ویا نخواهیم به واقعیت انکار ناپذیر جامعه ما مبدل گردیده و بخشی از عامل عمده بحران بویژه بحران امنیتی را تشکیل میدهند ،
نه جامعه جهانی و نه هم مزدوران نصب شده شان در قدرت متمرکز دولتی اراده از بین بردن تروریستان را دارند ونه هم تروریستان اراده گذاشتن سلاح های شان را به زمین ، نه مدغم شدن شان را زیر اداره حاکمیت موجود و نه هم توانایی تصاحب مکمل اداره دولتی را دارند.
بناان نیاز است تا بادر نظر داشت واقعیتهای عینی موجود پروسه روند صلح را با گروههای تروریستی در چهار چوب سیستم ویا ساختار سیاسی فدرال آغاز و با تقسیم قدرت مرکزی به ایالت ها و یا ولایات به مردم
که اگر طالبان هم جز آن مردم باشند به تفاهم رسید .
طالبان و یا هر کدام دگر از گروهای تروریستی مسلح ، مطابق به قانون اساسی مرکزی فدرال ودرتفاهم با حاکمیت مرکزی فدرال می توانند با حفظ سلاح های شان بطور موقت در مناطق زیر حاکمیت شان به پروسه سیاسی روند صلح زیر اداره مرکزی فدرال بپیوندند.
برای برقراری صلح پایدار و همه جانبه در جامعه کثیرالمله با اقلیتهای قومی افغانستان در قدم نخست نیاز به تأمین حقوق حقه تمام اقوام و شهروندان و تأمین عدالت اجتماعی در همه امور سیاسی ،اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی و تفاهم با همه گروههای مسلح درگیر در چهارچوب سیستم دموکراتیک فدرال میباشد .
صلح پایدار با گروههای مسلح تروریستی با سه گزینه میتواند عملی گردد:
گزینه اول : پیوستن گروههای مسلح به دولت با به زمین گذاشتن سلاح و مدغم شدن شان به پروسه عادی سیاسی، که این امر با در نظر داشت وضعیت و موقف تروریستان از نظر من دشوار و ناممکن خواهد بود .
گزینه دوم: جابجایی تروریستان در محلات تحت حاکمیت شان در چارچوب سیستم فدرال زیر اداره مرکزی فدرال که موثر ترین گزینه در شرایط موجود میباشد .
اگر گزینه دوم پذیرفته نشود .
گزینه سوم : آوردن فشار نظامی تا سرحد قطع فعالیتهای نظامی شان توسط اردوی ملی فدرال و ایجاد مقاومت در پروسه دفاع خودی مردم از محلات شان درچهارچوب سیستم غیر متمرکز فدرال میباشد .
در سیستم غیرمتمرکز فدرال دو نوع اداره وجود می داشته باشد
اداره قدرتمند مرکزی فدرال که شامل سه قوا، قوه اجراییه یا کابینه مرکزی ( اردوی مسلح ملی ، امنیت داخلی سراسری ،سیاست خارجی ، بودجه سراسری ملی) قوه مقننه (پارلمان مرکزی که شامل دو مجلس ، مجلس نمایندگان و مجلس اعیان یا نمایندگان فدرال ) ، دادگستری عالی مرکزی ویا قوه قضاییه سراسری فدرال ، و اداره های ایالتی .
تنها ساختار سیاسی دموکراتیک فدرال میتواند که با توزیع قدرت سیاسی بطور دموکراتیک و عادلانه به مردم در ایالات شان و در اختیار قرار دادن سرنوشت شان بدست خودشان کشور را از بحران عمومی نجات دهد موضوع فدرالی شدن افغانستان در بالا هم یادآور شدم به یک بحث وسیع و همه جانبه نیاز دارد که درین جا پرداختن به آن نا ممکن بوده و من در اخیر به یک پرسش از عده دوستان میخواهم بپردازم که سیستم فدرالی را در جهان مثبت و امتحان شده میدانند ولی برای جامعه افغانستان غیر لازمی .
در طی شش، هفت سال اخیرکه طرح سیستم فدرال در افغانستان به یک گفتمان وسیع ملی تبدیل گردیده است با سه نوع بر خورد مواجه هستیم
مخالفین ،موافقین و مشکوکین
١– مخالفین نظام فدرال در افغانستان را نیز می توان به دو دسته تقسیم نمود
آگاهانه و ناآگاهانه
کسانی که آگاهانه به نظام فدرال می تازند متشکل از برتری طلبان قومیی هستند این ها می دانند که با تحقق نظام فدرال در افغانستان امتیازات قومی، سمتی ، برتری طلبی و تمامیت خواهی شان به خطر می افتد. و به هیچ وجه حاضر به از دست دادن قدرت متمرکز نیستند و به همین اساس با تبلیغات شوم اینکه گویا فدرالیزم در افغانستان کشور را به تجزیه میکشاند میخواهند این پروژه را در ذهنیت ها بد نام و ناکام بسازند .
نا آگاهانه کسانی به فدرالیسم در افغانستان می تازند که واقعاً درباره ی فدرال چیزی نمی دانند و یا کمتر می دانند . مخالفین ناآگاهانه به این باور هستند که فدرالیسم متعلق به کشور های پیشرفته است ، این ها با نظر داشت این مشکل تغییر در طرز دید بعد ها در صف موافقین قرار خواهند گرفت.
– موافقین:
این ها کسانی هستند که ستم قومی را در افغانستان احساس و لمس کرده و خطر های نظام متمرکز را درک نموده اند. حتا بعضی این حلقات مشکل را جدی تر می دانند و مشکلات دیگری را از جمله کثیرالقومی با تشنجات موجود ، موقعیت جغرافیایی و به ویژه بحران موجود سیاسی ،امنیتی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، ناشی از بیعدالتی و فاصله مردم از حاکمیت رانیز طرح می کنند که این مشکلات را جز رفتن به سوی فدرالیسم نمی توان حل کرد. بنابراین احساس می کنند که برای بیرون رفت از این بحران راهی جز فدرالی شدن کشور وجود ندارد.
در پرسش دوستانی که استقرار ساختار فدرال را در شرایط موجود به دیده شک می نگرند و به این فکر اند که نخست کشور از بحران نجات پیدا کند و وضعیت موجود نرمال گردد و بعدن فدرالیزم تحقق یابد .
باید گفت طرح ساختار فدرال در شرایط موجود برای نجات کشور از بحران است نه برای شرایط نرمال جامعه و کشور ،
.زیرا در هیچ کشور جهان با ساختار نرمال سیاسی ، فدرال طرح و عملی نگردیده است در.تمام کشور های فدرالی دریک شرایط با نیاز های برای نجات از بحران و بهبود جوامع شان ساختار فدرال تحقق یافته است .
ومن الله توفیق