شهید محمد هادی سیغانی
مقدمه
رسالهای که در دست دارید درباره مردی نوشته شده است که سالها در خدمت مردم خود بود و سرانجام در همین راه به شهادت رسید. سخن محوری این رساله در باب کارکردهای مرحوم شهید هادی خان سیغانی است.
در این رساله دوستداران شهید سیغانی از ولایتهای مختلف کشور در مورد شخصیت و کارکردهای ایشان مقالههایی نوشته اند. در نخست معرفینامه مرحوم شهید سیغانی نگاشته شده است تا خوانندگانی که تازه با شخصیت شهید سیغانی آشنا میشوند، کلیدی به هدف شناخت بهتر باشد. در ادامه، مقالههای دوستداران ایشان جا داده شده است، به ادامه مقالهها شعرهاییکه در وصف آن شهید مرحومی سروده شده، آمده است و در بخش اخیر تصاویر از شهید سیغانی گنجانیده شده است.
به این ترتیب از زحمات همهی دوستان و عزیزانِ که خاطرههای خود را از شهید سیغانی بیان کردهاند و عزیزانی که در بخش ترتیب این مجموعه یاری رسانیده اند، از تهدل سپاسگزاری میکنیم.
معرفی نامه شهید محمد هادی سیغانی
شهید محمد هادی سیغانی فرزند شهید محمد زمان خان سیغانی در سال 1340 خورشیدی، در ولسوالی سیغان ولایت بامیان دیده به جهان گشود. شهید سیغانی در سال 1347 شامل مکتب ابتداییه ولسوالی سیغان شد و در سال 1356 نظر به استعدادی که داشت به طور انتخابی به لیسه عالی ابن سینا شهر کابل فرستاده شد و مدت دوسال را در این لیسه درس خواند. سرانجام در سال 1358 از لیسه عالی کهمرد ولایت بامیان فارغ شد.
شهید محمد هادی بعد از شهادت پدرش در سال 1361 به پاکستان رفت و عضو حزب محاذ ملی شد و تا پایان رژیم داکتر نجیب الله به عنوان مسوول عمومی این حزب در بامیان فعالیت داشت. شهید سیغانی پس از روی کار آورده شدن رژیم طالبان همراه با خانوادهاش به پاکستان مهاجر شد و چندی پس از سقوط رژیم طالبان دوباره به افغانستان برگشت.
با روی کار آمدن حکومت موقت، شهید محمد هادی سیغانی سمت ولسوالی سیغان ولایت بامیان را به عهده گرفت و نزدیک به پانزده سال در سیغان و کهمرد بهطور خستگی ناپذیر در راستای رفاه، آسایش و شگوفایی سرزمین و مردمش تلاش کرد. دستاوردهای مرحوم هادی خان را در ولسوالی سیغان میشود اینگونه برشمرد؛ محو کشت کوکنار، نوسازی مکتبها و درمانگاهها، تشویق مردم برای تسلیمدهی سلاح و جنگافزارهای دست داشتهشان به برنامههای خلع سلاح افراد غیرمسوول.
با تمام شدن برنامه خلع سلاح، ولسوالی سیغان لقب “ولسوالی صلح” را گرفت و مردم سیغان این افتخار را نتیجه تلاشهای شهید هادی خان میدانند.
شهید محمد هادی خان در انتخابات مجلس نمایندگان خود را نامزد کرد. باآنکه وی توانست برای پیروزی رأی کافی به دست آورد؛ اما بنابر دلایل خاصی مثل دستکاری در صندوقهای رأیدهی، نتوانست به مجلس راه یابد. قابل یاد آوری است که این شهید مرحومی نماینده مردم سیغان در لوی جرگه اضطراری و لوی جرگه تصویب قانون اساسی نیز بود. در انتخاب رییس جمهور دوره انتقالی و تصویب قانون اساسی کشور، هادی خان به عنوان نماینده مردم نقش اساسی و کلیدی داشت.
سرانجام شهید محمد هادی سیغانی به تاریخ 26 جوازی سال 1395 خورشیدی، به دستور طالبان و با همکاری محافظان خدعهکارش در جریان وظیفه در مسیر راه سیغان- مرکز بامیان به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی باد!
یادی از یک دوست مردمدار و متواضع
جاوید کوهستانی- آگاه نظامی
با محمد هادی سیغانی که یکی از شخصتهای نامدار و بزرگ ولسوالیهای سیغان و کهمرد بود از دوران مهاجرت در پاکستان آشنا شدم. معلومات کافی و لازم در مورد خانواده و شخصیت این مرد بزرگ داشتم، پدر شهید هادی خان خدمات بزرگ و قابل ملاحظهای به مردم بامیان انجام داده است. او از جمله روشنفکران خوش نام و دانشمند ولایت بامیان بود. شهید زمان خان پس از کودتای هفت ثور و اشغال کشور توسط ارتش جماهیر شوروی پیشین آرام ننشست و به جهاد علیه رژیم وقت و اشغالگران شوروی در مناطق کهمرد و سیغان پرداخت. اما متاسفانه بعدها شهید زمان خان به سبب اختلافهای تنظیمی و گروهی دریک توطیه ناجوانمردانه به شهادت رسید.
پس از تحولات یازدهم سپتامبر وقتی نظام جدید روی کار آمد، شهید هادی خان پسر مرحوم زمان خان، از مهاجرت به کشور برگشت و نماینده مردم بامیان در تصویب لوی جرگه قانون اساسی کشور شد، من نیز عضو لوی جرگه قانون اساسی بودم، در این مدت باهم روابط نزدیک داشتیم و بارها روی مسایل مهم و حیاتی به مشورت میپرداختیم. وقتی شهید هادی خان به حیث ولسوال در ولسوالی سیغان مقرر شد، من نیز چند بار به ولایت بامیان سفر کردم، یک بار به حیث هیئت از جانب دولت و بار دیگر بهخاطر مسایل شخصی. در این دو سفر به تفصیل با شهید هادی خان و باشندگان سیغان، کهمرد و مرکز بامیان که در آنزمان مشکلات داشتند صحبت کردم. مردم سیغان و کهمرد از کاکردهای شهید هادی خان رضایت خاطر داشتند. او برای حل مشکلات باشندگان این مناطق که از جنگهای گذشته به میراث مانده بود، سخت تلاش میکرد و در این راستا دستاوردهای قابل ملاحظهای نیز داشت. این مساله باعث شده بود که او مورد قبول مردم قرار گیرد. شهید هادی خان در مردمداری و حکومتداری بهتر از همه مسوولان بامیان یک سر و گردن بلند بود، چون او تعهد به خدمت داشت و صادقانه در این راستا گام بر میداشت. در بخش امنیت و بازسازی هادی خان ولسوال پیشقدم در سطح ولایت بامیان بود، با زحمات شبانهروزی او مکتبها، درمانگاهها، سرکها، پلها و پلچکها در تمام بخشهای سیغان که یکی از محرومترین ولسوالیهای بامیان بود، اعمار شد.
شهید هادی خان از محدود چهرههای سرشناس و مردمی بامیان بود که از پایگاه وسیع اجتماعی برخوردار بود. خدمتگزاری به مردم، تواضع و بیکبری از ویژگیهای منحصر به فرد آن شهید مرحومی بود. هیچ نوع کبر و غروری بیجا در شخصیت شهید هادی خان دیده نمیشد. همیشه، چه روز و چه شب با یک موتر جیپ و با یک محافظ در مسیر سیغان- بامیان و سیغان- کمهرد سفر میکرد، این مساله من را به عنوان یک دوست نگران کرده بود، بارها برایش میگفتم که نباید اینگونه سفر کند، اما او چنان بر اوضاع منطقه مسلط بود و با مردم رابطه حسنه داشت که در نصفهای شب از مرکز بامیان روانه سیغان و کهمرد میشد. هادی خان هیچگونه کینه، حسادت و تنگنظری نسبت به هموطنانش نداشت و به همین دلیل بود که وقتی در انتخابات مجلس نمایندگان اشتراک کرد، بیشترین رای که معیار پیروزی بود، در ولایت بامیان به دست آورد، اما به دلایل خاص و برخی دستکاریها در نتایج انتخابات، شهید هادی خان از راه یافتن به مجلس نمایندگان باز ماند.
هادی خان در حالی که یک تاجیک سیغانی بود، اما کوچکترین گرایش قومی، زبانی و مذهبی در او دیده نمیشد، بیشترین مراودات شهید هادی با اقوام غیرتاجیک بامیان بود و به همین دلیل او محبوب قلوب همه بامیانیها شده بود. نداشتن گرایشهای قومی، مذهبی، سمتی و زبانی در شخصیت هادی خان سبب شده بود که اداره محلی بامیان و حکومت مرکزی پیوسته و بی دریغ او را به حیث ولسوال در ولسوالیهای سیغان و کهمرد تعیین کند. او دراین راستا نهتنها که حمایت حکومت را با خود داشت، حمایت قاطع و اکثریت مردم این دو ولسوالی را نیز با خود داشت. اما صد افسوس که دشمنان خاک و وطن شهید هادی خان را در سال 1395 خورشیدی، در یک دسیسه به شهادت رساندند. با این حساب مردم سیغان، کهمرد و در کل ولایت بامیان یکی از بهترین فرزندان روشنفکر و خدمتگزار واقعی خود را از دست دادند. نبود هادی خان در شرایط کنونی برای مردم بامیان به ویژه تاجیکان این ولایت ضایعه بزرگ و جبران ناپذیر است که به این زودیها جایش پر نخواهد شد؛ زیرا شهید هادی مدیر کار آزمودهای بود که در شرایط حساس و دشوار میتوانست مردمش را به ساحل نجات بکشاند.
امیدوارم که دوستان و بازماندگان شهید هادی خان به ویژه برادر عزیزش داکتر فایق سیغانی، راه شهید هادی خان را که همانا خدمت به مردم و وطن بود ادامه دهند تا روح آن مرحومی همیشه شاد باشد.
هادیِ متینِ مردمِ سیغان
حسینی مدنی- روزنامهنگار
هادی خان سیغانی فرزند زمان خان از بزرگان مردم سیغان، یازده سال به حیث ولسوال سیغان ایفای وظیفه کرد و به مردم محروم سیغان خدمتهای زیاد انجام داد. وی همچنین حدود چهار سال نیز ولسوال کهمرد بود و تا آخرین روز حیات خود در این منطقه از بامیان به مردم خدمت کرد.
با شهید سیغانی از نزدیک شناخت و آشنایی نداشتم و در زمان تبلیغات انتخاباتی در دومین باری که ایشان کاندیدا شده بودند، باری وی را در مرکز ولایت بامیان ملاقات کردم. آن زمان من نیز کاندیدای انتخابات بودم و بر همین اساس مایل بودم تا رقیبان انتخاباتی خود را بشناسم و سطح دانش و توانایی آنان را بسنجم.
در همان ملاقات، وی را فردی متین، بزرگ و ممتاز یافتم. زیاد اهل جنجال نبود؛ برای جلب رأی مردم راه تهدید و عذر را انتخاب نمیکرد. کمی در مورد بامیان و محرومیتهای مردم سیغان سخن گفتیم و ایشان نمونههای خوبی از این محرومیتها را در دل داشت. در آن انتخابات با وجود رقبیان محلی متعددی که داشت، به پیروزیاش در انتخابات امیدوار بود؛ اما با وجودی که رأی زیادی کسب کرد؛ در حق وی ستم شد.
به دلیل بافتهای قومی رایج در افغانستان و بامیان، نه من مرحوم هادی خان را رقیب خود میدانستم و نه ایشان مرا رقیب خود می شمرد. جغرافیای رأی هرکسی تقریبا معلوم بود ولی من، هم به کهمرد رفتم و هم سیغان را گشتم. این رفتن و دیدن و گشتن برای من فرصت مناسبی برای شناخت بود؛ هم حرف زیادی به گفتن داشتم و هم بهعنوان یک روزنامهنگار، سئوالات زیادی در ذهن خود داشتم که رفتن و دیدن و سخن گفتن با مردم، آنها را پاسخ میگفت.
هادی خان و سیغان
از روستاهای هزاره نشینِ قره طاق و بیگل و خواجه گنج و سیدبابا به مرکز ولسوالی سیغان رفتم که جمعیت زیادی از تاجیکها را در خود جای داده است؛ محرومیت از سر و صورت همه مردم و قریهها می بارید. دولت وقت، توجهی به وضع معیشتی، رفاه اجتماعی، تخصیص منابع مالی و کمک به امور کشاورزی مردم نداشت؛ در بازار ولسوالی جمعیت انبوهی از کودکان و نوجوانان در مکتب بزرگی صف بسته بودند؛ امید را میشد در چهرههای آنان دید.
در آن زمان دولت مرکزی، امکانات مالی زیادی در اختیار مسوولان محلی قرار نمیداد که بر اساس آن، یک ولسوال بتواند تغییرات اساسی برای مردمش ایجاد کند؛ اما آنچه مرا به تحسین از هادی خان واداشت، همین روحیه برادری میان اقوام همسایه تحت مدیریت ایشان بود.
مسوولان محلی زیادی را میشناسیم که بر موجی از حساسیت ورزیهای قومی سوار میشوند و تنشهای قومی را دامن میزنند تا امتیازهای فردی خود را به چنگ آورند. شمار زیادی از رهبران قومی تا مسوولان محلی در بخشهای از کشور چنین کرده اند و سرنوشت مردم برای آنان اهمیتی نداشته است. آنان تخم نفاق را کاشته اند و امتیازهایی برای خود کسب کرده اند و سپس به ریش مردم خندیده اند؛ اما هادی خان در این راستا و این وادی، دامن نیالود و خود را ملامت تاریخ و مردم نکرد. به ویژه حساسیتهایی که میان دو قوم تاجیک و هزاره در جریان منازعات تنظیمی در بامیان شاهد بودهایم، بسترهای آمادهای برای تشدید اختلافات فراهم کرده بود.
نگاه قومی هادی خان سیغانی، نگاهی مبتنی بر انصاف و برابری و احترام متقابل بود. روی همین دلیل باید وی را مورد ستایش قرار داد که بزرگیِ خود را در تشدید نفاقهای قومی ندید و بل، در راستای همپذیری و توازن قومی و زندگی مسالمتآمیز مردم تلاش کرد.
هادی خان و اخلاق فردی
آنچه برای من در این دیدار با هادی خان برجسته آمد، متانت و سربهزیری وی بود. لباس وطنی، کلاه پکول، قد میانه، سن و سال میانه و ریشی که میل به سفید شدن داشت با غباری از خاک سرک های خاکی بامیان بر روی گونه و لباس اش. این اولین و آخرین ملاقات ما بود در هوتلی در میانههای بازار…
آن مرحوم را فردی اخلاقمحور یافتم که اثری از غرورِ منصبداری در آن نبود. منصبداران زیادی میشناسیم که غرور ریاست و مکنت و منصب، چنان باد بر غبغبشان میاندازد که حیران میشوی.
در سیر و گذشت تاریخی، متکبران و لاف زنان، هرچه بزرگتر شوند؛ اما بازهم زود در ذهن و ضمیر انسانها میمیرند و خاکستر میشوند؛ اما آنانیکه با اخلاق و متانت و انساندوستی و خدمت به خلق روزگار بگذرانند؛ به آسانی از ذهن و خاطره تاریخی بشر پاک نمیشوند و در هر زمان و برههای، مردم قضاوت خود را میکنند.
هیچ بامیانی را نمیشناسم که از هادی خان سیغانی سخنی در مورد تکبّر و غرور ورزی وی گفته باشد؛ بل همگان بر متانت و نرمخویی و اخلاقمداری وی گواهی میدهند. لذا پس از یازده سال ولسوال بودن در سیغان، مردم کهمرد نیز وی را پذیرفتند و آن مرحوم چهار سال نیز مسوولیت ولسوالی کهمرد را بر دوش داشت تا بر اثر توطئهای به شهادت رسید.
قتلهای مشکوک و مبهم
پس از سقوط طالبان، چهرههای بیشماری از بزرگان ملی و محلی، به اشکال مختلف ترور شده اند. عوامل این ترورها همیشه مبهم و سربسته باقی میمانند. ترور احمدشاه مسعود، سیدمصطفی کاظمی، مولانای سیدخیلی، استاد ربانی تا به امروز، مبهم و بهعنوان یک معما باقی مانده است. قتل هادی خان نیز از همان جمله است؛ ظاهراً توسط اطرافیان وی این اتفاق افتاده است اما چرا؟ آنان از کجا مأموریت داشتهاند و یا چگونه ذهنیت داده شدند؟ خصومت شخصی یا برنامه سیاسی؟ ریشهها و عوامل این ترور چه بوده است؟ و…
از شنیدن ترور مرحوم هادی خان شوکه شدم. آقای سیغانی شخصیت محترمی بود. اهل تخاصم حزبی و تنظیمی نبود و گزارشی از ظلم و جفایی از وی بر کسی در جایی منتشر نشد.
برای مرحوم هادی خان سیغانی بهعنوان یک رفیق و رقیب ارزشمند، آرزوی بهشت برین میکنم.
روحش شاد و قرین رحمت الهی باد!
هادی خان در نگاه دیگر؛ برادری که پدرانه عمل میکرد
شهید محمد هادی خان سیغانی هنوز بیش از بیست و یک بهار زندگیاش را سپری نکرده بود که شکست تلخ و جبران ناپذیری را تجربه کرد؛ شکستی که تاثیرات منفی آن هنوزهم در ولایت بامیان و ولایتهای همجوار آن به وضاحت دیده میشود. این شکست که زندگی هادی خان شهید را تغییر داد همانا شهادت پدرش محمد زمان خان سیغانی بود. شهید زمان خان یکی از خدمتگزاران واقعی مردم بامیان، شخصیت مبارز و کم نظیر در عرصه سیاست و از نام آوران ولسوالی سیغان بود. شخصیتی که پس از 36 سال شهادتش هنوز در خاطرها جایگاه ویژهای دارد.
محمد زمان خان سیغانی به جرم دفاع از حقوق مشروع مردم، ممانعت کشتار جوانان به جرم مکتب خواندن و روشنفکر بودن و مخالفت با برپایی محاکم صحرایی ازسویی ناکسان شهید شد. بیشتر مردم بامیان به نسبت خدمات بیشایبه شهید زمان خان، همیشه به نیکویی از او یاد میکنند. مردم یقین دارند که در موجودیت شهید زمان خان، ولایت بامیان به ویژه ولسوالیهای سیغان و کهمرد به نابسامانیهای سی سال گذشته هرگز گرفتار نمیشد.
بعد از شهادت شهید محمد زمان خان مسوولیتهای اجتماعی و خانوادگی به عهده شهید هادی خان گذاشته شد. شرایط نامناسب سیاسی، نبود امکانات و سرنوشت نامعلوم برادرانش به نسبت نبود زمینه تحصیل همواره او را تحت فشار قرار میداد، اما شهید هادی خان نظر به استعداد فکری و جرأت عمل، هرگز تسلیم این مشکلها و نابسامانیها نشد و پیوسته مثل پدر در کنار مردم و اعضای خانواده قرار گرفت تا آنها احساس درهم شکستگی نکنند.
او تلاش کرد تا قانون خانواده را حفظ و آینده روشن را برای برادرانش ترسیم کند و همه سختیهای روزگار را به تنهایی بچشد. هیچگاهی فرصت نداد که اعضای خانواده کمبود از دست دادن پدر را احساس کنند، همواره برای کوچکترینهای خانواده روحیه بخشید تا روند زندگی به دور از هیچگونه مشکلی ادامه یابد. این همه مشکلات و فدا کاریها تغییرات مثبت در او ایجاد کرد و در جوانی از او یک شخصیت کاملا قابل ستایش با پختگی فکری و تجارب مردمداری با وسعت بینش سیاسی فراتر از محیط بامیان ساخت .
شهید محمد هادی سیغانی برعلاوه داشتن برنامههای خدمت به مردم، بیدرنگ تلاش ورزید تا از هر طریق ممکن زمینه تحصیلات عالی برای برادران و اعضای خانوادهاش را نیز فراهم کند. این مسأله یکی از دلایل مهاجرت او به کشور پاکستان بود. هادی خان در این بخش زندگی نیز پیروز شد و توانست همه اعضای خانواده را صاحب سرنوشت روشن سازد.
شخصیت شهید هادی خان در میان خانوادهی ما بینظیر بود، او نهتنها برای ما الگویی تکرار ناشدنی است، بل میتواند برای بیشتر خانوادههای درد دیده و ستم کشیده در شرایط نابسامان روزگار نیز الگو باشد. خدمتگزاری، صداقت، ایمان داری، راستکاری، جوان مردانگی، بیان حقیقت و مردمدوستی ویژگیهای ماندگار هادی خان است که هرگز فراموش خانواده و دوستانش نمیشود.
استعدادی که خداوند به او ارزانی کرده بود نهایت کمیاب است، او توانایی جلب توجه همه را داشت و در کوتاهترین دیدار با دوست و بیگانه، با خورد و بزرگ رابطه نا گسستنی ایجاد میکرد. صحبتهای او پندآمیز، نهایت شیرین، دوستانه و به دور از ریا و تملق بود، این امر سبب شده بود که مخاطب همیشه خود را با او نزدیک احساس کند. همواره تلاش میکرد تا در نخست یک رهنمای بهتر برای خانواده و سپس برای مردمش باشد، همین دلیل است که کمبودی او در سیمای هر سیغانی، کهمردی و در کل بامیانی احساس میشود.
شهید هادی خان مشکلات مردم را به درستی میدانست و بدون طمع و توقع تلاش میورزید تا راه حل مناسب برای آن پیدا کند. از جنگ و دشمنی نفرت داشت، همواره برای من به عنوان برادرش و همه اعضای خانواده تفهیم میکرد که از هرگونه خشونت، کینه ورزی و دشمنی دوری جوییم. وقتی دانشآموز مکتب بودم در یکی از رشتههای رزمی نیز تمرین میکردم، یک شب زمانی که از تمرین به خانه آمدم و نهایت خسته شده بودم، شهید هادی خان با لحن شفقت آمیز برایم گفت: “اگر اینهمه انرژی و وقت را در فراگیری درسهایت به مصرف برسانی خوب نخواهد بود؟” من که نوجوانی بیش نبودم با غرور تمام گفتم: “من این رشته را انتخاب نکردهام که به کسی آسیب برسانم؛ بلکه فرا میگیرم تا در موقع ضرورت از خود دفاع کنم.”
شهید هادی خان تبسم کرد و کتابی که در دست داشت بست و برایم گفت: “آیا بهتر نیست تا از طریق مطالعه منطقات را بهجایی برسانی تا زمینه درگیری کسی با تو مهار شود؟” و ادامه داد “انسان برای خدمت به نوع بشر و عبادت خدا آفریده شده است و تنها از طریق علم و فهم است که به این امر نایل میشود.”
شهید هادی خان مردمش را بسیار دوست داشت و به سرزمین خود عشق می ورزید. زمانی که جنرال صاحب غلام علی وحدت سمت ولایت بامیان را به عهده داشت یکبار بدون مشوره شهید هادی خان با والی صاحب روی تبدیلی شهید هادی خان به یکی از ولسوالیهای دیگر ولایت بامیان صحبت کرده بودم و زمینه تبدیلی آن شهید نیز تا حدی مهیا شده بود، اما زمانی که شهید هادی خان از موضوع اطلاع حاصل کرد بی نهایت بالایم قهر شد و برایم گفت: “من خطرهای موجود در منطقه را بهتر از شما درک میکنم. آگاهی دارم که دشمنان قسم خورده صلح، ثبات، آرامی و رفاه با همکاری کسانی که از نعمت فهم کافی و ظرفیت تحمل پذیری بیبهره اند و همواره آله دست دشمنان منطقه و میهن ما قرار گرفته و میگیرند در پی توطئه علیه من و دیگر کسانی است که برای مردم ما خدمت میکنند، اما من فرزند شخصیتی هستم که مردن در کنار مردمم را نسبت به زنده بودن با همه امکانات زندگی ترجیح میدهم و در این راه شهادت آرزوی من است.”
من که از کار خود به شدت سراسیمه شده بودم برایش گفتم: “طرز دید شما قابل قدر است اما سرنوشت این همه خانواده که بعد از خدا چشم امیدشان تنها تو هستی، خدای نخواسته در نبود تو چه خواهند شد؟” با خنده آرام برایم گفت: “زندگی و مرگ به دست خداوند است و داستان شهادت پدرم را برایم قصه کرد، همه مشکلات آن روزها یک به یک در خاطرش بود، باز ادامه داد تشویش من را نکنید من از کشت نیکی زمان خان در شرایط که مردم کمتر از علم و دانش برخوردار بود بهره بردهام و تا بدین جا رسیده ام، امروز مردم تحصیل کرده اند، خوب را از بد، سیاهی را از سپیدی و خدمتگار را از معاملهگر تشخیص میدهند.”
بعدها دیدم و فهمیدم که شهید محمد هادی سیغانی نظر به ایمان راسخ به خداوند و عزم متین در خدمتگزاری به مردم از مسیر انتخابیاش یک قدم عقب نگشت، مردانهوار زیست و مردانهوار به شهادت رسید.
روح برادر عزیزم شاد و یادش گرامی باد!
بامیان و ولسوالی صلح اش
فهیم فرواک- مشاور رسانهای ریاست اجراییه
بامیان به تناسب جغرافیای شگفت انگیز و مؤثریتی که برای کشور داشته است، اشخاص بی ادعایی که در مقاطع مختلف تاریخی در صلح و بازسازی کشور سهم داشتهاند را نیز در آغوشش پرورانده است. مؤثریت بامیان نهتنها از جهت موقعیت سیاحتی و سایر ویژگیهایش بوده که از لحاظ منابع بشری به ویژه در تاریخ معاصر کشور نیز بوده است. بی ادعایی مردم بامیان که از وطندوستی و نیکی نیت آنان نسبت به سایر هموطنان ناشی میشود، سبب شده است که از تمامی زحمات، قربانیها و جان فشانیهایشان چشم پوشی صورت بگیرد. این بی توجهی سبب پیامدهای چون محرومیت، توسعه نیافتن شهری و روستایی، بیبرقی، عدم بهرهبرداری از زمینههای سیاحتی و تجاری و از همه مهمتر، عقدهمند بارآمدن نسل نو سرزمینی است که در صلح، امنیت و مدنیت نام دارد.
رهبری دولت پس از سقوط رژیم طالبان، تنها نگاهی که نسبت به بامیان داشته؛ از دریچه سهمیهبندی قدرت به اساس معادلات قومی بوده است. این محاسبه اشتباه از یک طرف و بی توجهی به بازسازی و انکشاف و جان فشانیهای بزرگان بامیان از سوی دیگر سبب شده است که شاهد نارضایتیها و یک سلسله اعتراضهای گسترده بامیانیها طی یکی دو سال اخیر باشیم. اعتراضاتی که امروز مطرح است، ناشی از عقده محرومیت بوده و توجیه پذیر است.
بامیان با آنکه یکی از هفت عجایب دنیا را دارد و با آن توانسته است، افغانستان را در مقیاس جهانی مطرح کند، با آنکه پارک ملی کشور در بامیان است، یکی از ولایتهای مورد توجه جهانگردان بین المللی است، شهرهای بزرگ تاریخی ضحاک و غلغله را دارد و با آنکه در صلح و آرامی بهعنوان الگو مطرح است؛ هنوز مردمش در مغارههای کوه زندگی میکنند، مردم ولایت بامیان از ابتداییترین امکانات معیشتی برخوردار نیستند، به معارف ولایت بامیان توجه نشده است، دانشگاه بامیان از نداشتن ساختمان معیاری رنج میبرد، طی یکونیم دهه حکومت پس از طالبان و سرازیر شدن میلیاردها دالر کمک جامعه جهانی، بامیانیها با ابتداییترین امکانات صحی ساختند و پانزده سال را در تاریکی و بیبرقی سپری کردند و دم نزدند تا آنکه به ستوه آمده در دم زدن تا پای جان ایستاد بوده که نمونهاش را در تظاهرات دهمزنگ جنبش روشنایی شاهد بوده ایم. درست است که انتقاداتی مبنی براینکه از جریان معترضی چون جنبش روشنایی و غیره حرکتها به نام بامیان، یک سلسله بهرهکشیهای سیاسی مطرح و وارد است؛ اما از بی برقی و محرومیت از روشنایی بامیانیها که حاصل بی توجهی حکومت طی پانزده سالِ پس از طالبان بوده قطعاً نمیتوان چشم پوشید. چنانچه از بحثی مبنی بر نابرابری قومی که در بامیان مطرح است و این همچنان بنابر سنجش اشتباه رهبری همان حکومت پانزده ساله بوده و برای اعتراضات و عقدهمندیها بستر سازی کرده است.
بامیان افزون به سرمایههای طبیعی و استراتیژیکش از لحاظ منابع بشری خدمتگزار و صاحب نفوذ بر سیاست کشور، به شمول تمامی اقوام ساکن در آن ولایت نیز نقش داشته است. مباحث فوق ایجاب میکند از تک تک افرادی که برای نهتنها بامیان که کل کشور خدمت کردهاند و در آبادی و آزادی افغانستان قربانی و نقش داشتهاند – فارغ از هر نوع دید تباری و سمتی – یاد شود. یاد دیگران را گرامی داشته؛ اما از این که در آستانه نخستین سالگرد شهادت یکی از فرزندان بامیان قرار داریم، به امید اینکه به فرهنگ بیتوجهی نقطه پایان گذاشته شود، با اشاره فشرده به ابعاد کارها و شخصیتشان می پردازیم.
محمد هادی سیغانی که به حیث ولسوال در شهرستان کهمرد ولایت بامیان در خدمت مردم بود. او را از نزدیک نمیشناختم؛ اما خبر داشتم که یکی از خدمتگزاران درس خوانده کشور بودند که سالها خدمت به مردم را به نقد جوانی خرید تا دشمنان کشور، ناجوانمردانه جانش را گرفتند و مهلت خدمت بیشتر را برایش ندادند.
هادی خان پسر زمان خان “یکی از مجاهدین” بامیان بود. در آن زمان یکی از همسنگران زمان خان از او در مورد پسرش (هادی) که در آن زمان سن و سالی نداشته میپرسد و از عدم سهمگیری هادی در سنگر ابراز نارضایتی میکند؛ اما زمان خان بدون اینکه خم بر ابرو بیاورد به همسنگرش میگوید: «هادی جوان باظرفیت است، هادی را گذاشته ام که درس بخواند. جنگ تفنگ را ما میبریم، بگذاریم آنها درس بخوانند تا جنگ قلم را ببرند.» هادی خان درس خواند و مطابق نقشه پدر مرحومش با قلم کار میکرد، با قلم حرف میزد و با قلم مبارزه میکرد. هنوز وقتش نبود، کار نکند و وقتش نبود که حرف نزند دیگر…
هادی سیغانی با آن که در یکی از ولایتهای محروم زاده و بزرگ شده بود در زمان خدمتش کارنامههای درخور ستایشی از خویش بهجا گذاشته است. چنانچه گفته آمدیم، علاوه بر ایجاد صلح و امنیت و ایستادگی هادی سیغانی در برابر دشمنان مردم، در زمینه صلح محلی و همدیگرپذیری و مهار شکاف میان اقوام بامیان توجه و جان مایههای لازم را به خرچ داده است.
ولسوالی سیغان ولایت بامیان، یکی از ولسوالیهایی است که بیشترین با سوادها را در آن ولایت دارد و مردم این ولسوالی از گذشته تا اکنون در دستگاههای نوسازی و بازسازی کشور در ادارات و ساختارهای مختلف مشغول کار بوده اند. سیغان در سال 1386 خوشیدی به عنوان ولسوالی صلح افغانستان نامگذاری شد که در آن زمان، هادی سیغانی متصدی امور (ولسوال) آن ولسوالی بود. صلح یکی از مؤلفههای اساسی حکومتداری سالم و خوب بوده و یکی از لازمههای اساسی نظام یک کشور میباشد. صلح از موضوعاتی است که امروزه گفتمانهای سرنوشتساز کشور را مسیر میدهد. این مهم یکی از پایهها و مباحثی است که حضور جامعه جهانی را در افغانستان توجیه و توجهشان را از آغاز تا اکنون در افغانستان ضمانت کرده است. بااینحال هنگامی که شخصی از بامیان در آغازین وهلههای لابی برای صلح در افغانستان کار میکند تا یکی از ولسوالیها با صلح نامگذاری شود، کار اندک نیست. از این روست که اعتراضات بامیانیها توجیه پذیر میشود و نارضایتیهایشان بهجا است.
مبارزی که؛ به دستِ خشونت پسندها شهید شد
نصرالله حافظی- روزنامهنگار
شیوههای روی صحنه آمدن و به شهرت رسیدن در مناطق مختلف، بسیار متفاوت و در مواردی هم متضاد است. رسیدن به قدرت در مناطقی که همه از یک تبار استند بسیار سهل است تا به قدرت رسیدن درمناطقی که ساکنان آن را تبارهای مختلف تشکیل میدهند.
شماری از نویسندگان غربی افغانستان را «موزایک اقوام» عنوان کرده اند. در هر ولایت کشور اقوام مختلف ساکن استند. این اقوام هر کدام دید خاصی نسبت به ماحول خودشان دارند. قومی که اکثریت ساکنان یک ولایت را تشکیل دهد، بیشترین قدرت هم در دست نخبگان همان قوم هست. بامیان نمونه خوبی از کثرت اقوام بوده میتواند. در این ولایت اقوام هزاره، تاجیک، سادات و پشتون ساکن استند. با آنکه قدرت در این ولایت همواره در دست یک قوم خاص بوده است؛ اما تعداد اندکی هم بودهاند که در راه توزیع عادلانه قدرت در بامیان راههای دشواری را پیموده اند و سرانجام از طریق خدمت به مردم به اوج شهرت رسیده اند.
شاد روان هادی خان سیغانی یکی از همین دولتمردان بود که راههای دشواری را با مشقتهای فراوان اما با عشق به مردم خود پیمود و به هدف رسید. او میدانست که خواستن توانستن است، به همین دلیل از مبارزه دست نکشید و ازبهر منفعتهای عمومی ساکنان شریف بامیان به مبارزه مدنی خود ادامه داد. او توانست با این شیوه مبارزه به قدرت برسد و راه به دل مردم باز کند. راه بازکردن به دل مردم در هیچ برههای از زمان کار آسانی نبوده است. بردباری، نکته سنجی، شجاعت، جوانمردی و مهمتر از همه تلاشِ معطوف به هدف، از شاخصههای بنیادین به قدرت رسیدن و باز کردن راه به دل مردم است؛ به دلهایی که صاحبان آن را آدمهایی از تبارهای گوناگونان تشکیل میدهند.
با آنکه تلاشها برای کنار زدن هادی خان سیغانی از سوی چندین جناح آغاز شده بود؛ اما مرحوم سیغانی با حمایت مردمی که داشت، برای مدت زیادی به حیث ولسوال در ولسوالیهای سیغان و کهمرد ولایت بامیان باقی ماند. تلاشها وقتی به نتیجه نرسید، حذف فیزیکی ایشان یکی از کارهای غیر انسانی بود که عملی شد و هادی خان سیغانی به درجه عالی شهادت نایل آمد.
رقابت برای بهدست گرفتن قدرت در جهان امروزی شیوههای زیادی دارد. به خصوص زمانی که انسان بخواهد قدرت را از دست حاکمی بگیرد که در دلهای مردم جا داشته باشد. سازماندهی اعتراضهای مدنی برای رسیدن به هدف، موثرترین و انسانیترین شیوه در نظامهای مردمسالار است. وقتی زمینه برای مبارزه دموکراتیک مساعد باشد، متوصل شدن به مبارزه «خشنود آمیز» نهتنها ضروری نمینماید؛ بل نشان میدهد که افراد باورمند به این نوع مبارزه، چقدر ظرفیت پایین دارند.
حالا وقتی مبارزه از مرز خشونت نیز بگذرد و برسد به حذف فیزیکی یک مقام محلی، بسیار شرم آور است و اصلن نمیشود گفت که افراد باورمند به حذف فیزیکی عضوی از خانواده بزرگ انسانیت قرن حاضر است.
«خشونت پسندها» ممکن به این فکر باشند که با حذف فیزیکی یک شخص میتوانند به هدف برسند، درحالیکه با این کار نه تنها وجدان خود را به خواب زمستانی فرو میبرند؛ بل هیچ چیز بالاتر از ارزش «زنده ماندن» یک انسان به دست نمیآورند. در مقابل اما شخصی که مورد خشنونت قرار میگیرد، به شهادت میرسد و بلندترین درجه را در نزد خداوند کریم از آن خود میکند. به گفته استاد برهانالدین ربانی شهید، «زندگی مبارزه و جهاد است». خوشا بهحال آنانیکه برای رسیدن به حق مبارزه میکنند و در همین راه شهید میشوند. در تاریخ مبارزه بشریت تنها نام کسانی ماندگار مانده هست که صادقانه مبارزه کردهاند و در همین راه جان باخته اند.
شادروان هادی خان سیغانی گذشته از مبارزهای که کرد و خدمتی که به مردم ارایه نمود، شخصیتی بود که به نزدیکانش اعتماد داشت. اعتماد بر نزدیکان و زیردستان از ویژگیهای یک مدیر توانا و مدبر است. از این لحاظ اگر کارکرد هادی خان را به بررسی بگیریم، دیده میشود که ایشان تنها با چند نگهبان راههای پرپیچ و خمی را عبور میکند و به مرکز ولایت بامیان خودش را میرساند و با ختم جلسه رسمی دوباره تنها با چند نگهبان راهی محل وظیفه خود میشود. این نشان میدهد که ایشان بر نگهبانانش اعتبار زیادی داشته و ایمان راسخ اش سبب شده بود که هرگز نسبت به اطرافیان خود بدگمان نباشد. سفر کردن در درههای بامیان با شمار اندکی از نگهبان زمینه را برای به شهادت رساندن وی از هر لحاظ سهلتر میکرد؛ اما دشمن زبون هرگز نتوانست به گونه مستقیم با ایشان روبهرو شود و سر انجام با توطئهگری پیچیده او را از راه خود برداشتند و به شهادت رساندند.
این شیوه توطئه از سالها به اینسو در افغانستان مروج بوده است. احمد ولی کرزی برادر حامد کرزی رییس جمهوری پیشین در پی همینگونه توطئهای به شهادت رسید. در زمان جهاد نیز فرماندهان مدبر و نکتهسنج با همین سازوبرگ از میان برداشته میشدند. اینکه دشمن از فقر دانایی و مالی نگهبان یک مقام دولتی استفاده کند، نهایت زبونی را نشان میدهد و نیز نشانگر این مسأله است که مرحودم هادی خان سیغانی، نخواسته از امکانات دولتی به نفع خود و نگهبان خود استفاده غیر مجاز کند. چون اگر او میخواست میتوانست دستکم فقر مالی نگهبانان خود را برطرف کند آنهم از پول دولت؛ اما ایمان راسخ او به حساب و کتاب اخروی ایشان را بازداشت تا دست به حرام برد و شکار توطئه حرامخورانی شود که اعتقادی به آخرت و ترازوی اعمال ندارند. روبهرو شدن با چنین دشمنی که اعتقاد کمی هم به آنچه یاد شد ندارد، از ویژگیهای انسان مدبر، صالح و درستکار بوده میتواند؛ انسانی که برای خدمتگزاری به همنوع خود حاضر است جان بدهد؛ اما سر تسلیم فرود نیاورد.
مقامهای زیادی دولتی بودهاند که در صورت روبهرو شدن با مشکلات یا کنار رفتهاند و یاهم سکوت کردهاند؛ ولی بسیار اندک بودهاند مقامهایی که به مبارزه برای تحقق عدالت ادامه دادهاند و در همین راه به شهادت رسیده اند. شاد روان هادی خان سیغانی نیز از همین دسته انسانهای پاک نفس بود که سر انجام شهادت نصیبش شد و نام نیکی از خود به یادگار گذاشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد!
شهید هادی خان سیغانی؛ نماد صلح و همگرایی
سیدعبدالبصیر مصباح- استاد دانشگاه
وقتی هادی خان سیغانی، توسط دشمنان صلح و ارزشهای دموکراتیک شهید شد، اکثر بامیانیهایی که او را میشناختند، غمگسار شدند. بسیاری از دوستان در شبکههای اجتماعی و نشستهای فرهنگی و سیاسی، این رویداد خونین را تقبیح کردند و برای هادی سیغانی درود گفتند و اشک ریختند.
هادی سیغانی مشهور به هادی خان، از شخصیتهای موثر، خوشفکر، روشناندیش و صلحگرایی در بامیان بود که با همه اقوام ساکن در این ولایت، رابطه حسنه، دوسویه و خیلی خوبی تامین کرده بود.
با شهید سیغانی در سال 1386 آشنا شدم، او فرزند زمان خان، از بزرگان این ولسوالی و درعین حال، دارای ظرفیت بلندی جهت توسعه این ولایت بود.
سیغان از ولسوالیهای مهم و اساسی بامیان است. اغلب ساکنان این ولسوالی را، مردم شریف و عزتمند تاجیک تشکیل میدهند و این مردم از لحاظ فرهنگی، مذهبی و اجتماعی، رابط اثربخش و نیکویی با دیگر اقوام ساکن سیغان و بامیان دارند، و به نظر میرسد که یکی از عوامل عمده این روابط حسنه، فعالیتهای درازمدت و باورهای مثبت آقای هادی خان نسبت به این مساله بوده است.
هادی خان در طول فعالیت اش در سیغان، نهتنها به کار اداری ولسوالی اندیشید؛ بلکه زمینههای صلح، فرهنگی شدن و آبادی این ولسوالی را نیز در حد توانش فراهم کرد؛ چیزی که به اندیشه بلند و والایی نیاز دارد.
هرچند شماری از باشندگان این ولسوالی دارای اندیشههای سنتیاند، و هنوز هم از ارزشهای مدرن دوری میجویند، اما هادی سیغانی با توجه به باورمندی که به دموکراسی و ارزشهای مدرن داشت، زمینه حضور جوانان تحصیلکرده و روشنفکر را نیز در کنارش فراهم کرده بود. او به جوانان و تحصیلکردهها ارج میگذاشت و به نظرهای آنان توجه میکرد. علاقه در کار فرهنگی داشت و از این ارزشها از تهِ دل حمایت میکرد.
از ویژگیهای مهم سیغانی، توجه و ارزشگزاری به صلح سراسری در افغانستان، بامیان و به خصوص سیغان بود. او تا توان داشت، زمینههای رشد، پرورش و بارور شدن صلح در بامیان و این ولسوالی را فراهم میکرد. در زمان حاکمیت هادی خان، ولسوالی بزرگ سیغان، به ولسوالی صلح مسما شد. این نامگذاری، در سطح ولسوالیهای بامیان و دیگر ولایتها، تاثیرگذار و دارای پیامدهای مثبت اجتماعی و فرهنگی بود.
هرچند بامیان از ولایتهای آرام و صلحآمیز افغانستان است. در طول یکونیم دهه اخیر، زمینه کوچکترین ناامنی در این ولایت فراهم نشده است، اما سیغان از ولسوالیهای است که احتمال بروز و افزایش ناامنی، از سوی ولایتهای همجوار، در آن وجود دارد؛ اما سیغانی با جدیت، باورمندی، مدیریت و تعهدی که داشت؛ زمینه تحکیم صلح پایدار را در این ولسوالی، فراهم کرد و توانست سیغان را به عنوان ولسوالی صلح معرفی کند.
در دوره مأموریت هادی خان سیغانی، در این ولسوالی، فعالیتهای زیاد و قابل توجهی صورت گرفت؛ او توانست در عرصههای فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی خدمات شایانی در حد توانش باتوجه به وضعیت حاکمیت در افغانستان انجام دهد.
اما متاسفانه، عناصر نفوذی و مخالفان صلح و همگرایی، نگذاشتند تا او به اهداف بزرگی که داشت، به صورت کلی نایل آید و سرانجام به صورت بی رحمانهای شهید کردند و صدای این مرد بزرگ را خاموش کردند.
اما آرمانها و اهداف شهید هادی سیغانی برای همیشه جاوید و ماندگار خواهد ماند. اگر سیغانی نیست، هستند کسانی که برنامههای او را جهت رشد و شگوفایی مناطق بامیان ادامه دهند و تطبیق کنند.
هادی سیغانی از جمله کسانی بود که در راستای تحکیم صلح، ثبات و ارزشهای قانونی و دموکراتیک افغانستان جان عزیزش را از دست داد. او از قربانیهای راه صلح، ترقی و توسعه در افغانستان بود. او مانند هزاران بی گناه دیگر بود که در راه آزادیها و رشد اقتصاد و فرهنگ وطن عزیزش، جان شیرین خود را از دست داد.
اکنون او رفته، اما آنچه مهم است؛ توجه به اهداف، آرمانها و بازماندههای او است. بدبختانه، حکومت پیشین و حکومت کنونی این سرزمین، تاهنوز نسبت به آرمان بلند شهدای افغانستان کم توجه و در برخی از موارد بی توجه بوده اند. در این جغرافیا، هر روز بیشتر از دیروز به آمار شهدا و قربانیان افزوده میشود. هر روز هموطنان بیچاره و دردمند این وطن به گونههای گوناگون به خون آغشته شده و میخوابند، اما واکنش دولتمردان افغانستان، تقبیح و ذکر جملات تکراری و دهان پرکن است که جز خستگی و پوچی، چیزی در پی نداشته است.
فراموش نکنیم که آزادی افغانستان و موجودیت دموکراسی و آزادی بیان، ناشی از خون مقدس شهدای واقعی این سرزمین است. با پاسداری از خون شهدای این کشور، شهدای که در مرکز و ولایتهای افغانستان در طول این مدت جان داده اند، عامل رشد افغانستان و سربلندی مقامهای مسوول است.
بدون شک وارثان شهدای افغانستان، به دلجویی، همکاری و توجه جدی حکومت افغانستان نیاز شدید دارند، این مساله که ازسوی دولت پیشین صورت نگرفت و بهعنوان داغ بزرگی بر سینه مردم این سرزمین باقی مانده است.
مطمیناً اگر به چنین مسایل بهصورت ریشهیی توجه شود، روح شهدای چون شهید هادی خان سیغانی، شهید سید نعمتالله رضایی یکاولنگی و هزاران شهید دیگر این وطن شاد و دل وارثان آنان هم آرام خواهد شد.
به یاد سرایشگر محرومیت ها
کام بخش نیکویی- استاد دانشگاه
“ملتهای روزگار ما نمیتوانند کاری کنند که در میان آنها شرایط برابر حاکم نشود، ولی میتوانند که این برابری و مساوات به بندگی بیانجامد یا به آزادی، به دانش یا به توحش، به نیکبختی و یا بدختی.”
(توکویل)
جامعه افغانستان چه در تکوین تاریخی و چه در تحولات پسین و معاصر خویش، سرنوشت شوم و خونینی داشته است. این سرنوشت خونین و استبداد زده در هر زمان و مکانی با چهره، نماد و نشانههایی رنگارنگی خودنمایی کرده است. امروز نسل ما بر سر نمد رنگین استبداد و نابرابری نشسته است و ننگنامه شومی را تکرار میکند که شانههای همه ما را خم کرده است. در واقع این نمد خونین پیوسته در شیرازه تاریخ پهن بوده است و حاکمان و شاهان گذشته هرچه خواستهاند، همه جنایت بوده است و سرنوشت انسان افغانستانی را با خون نوشتهاند و با خیانت و جنایت رقم زده اند. امروزه نیز این سنت ننگین نظمداری و دولتداری خودنمایی میکند.
شکل گیری فرایند دولت- ملت و تعریف و بازتعریف هویت سیاسی در افغانستان معاصر برپایه اصل ساختارهای قبیلهیی و امتیاز دهی قومی پایهگذاری شده است و ارجحیت کلی از آن کسانی بوده است که به دستگاه قدرت و قبایل حاکم برکل منطقه نزدیک بودهاند و پیوند قومی و نژادی داشته اند. این سازه قبیلهیی و خویشاوند سالاری و نوع نگاه تحقیر آمیز بر بقیه، سنت حاکم برجامعه سیاسی افغانستان بوده است، که این سنت هنوز هم با توجه به دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی در جهان؛ در گوشه گوشهای از کشور خودنمایی میکند و هنوز استبداد مضاعف و نگاه تحقیر آمیز حاکمیت بر گوشه گوشه این ملک دیده میشود. دولت و ساختارهایی سیاسی حاکم برجامعه نیز این نمد استبداد و جبر و جباریت را در حال پهن کردن و بسط دادن هستند.
اما کسانی بودهاند که با بازتعریف هویت خویش، قومی و اقتدار محلی در برابر این رذالت و خودخواهی و قبیلهگرایی- خویشاوندسالاری ایستادهاند و فریادِ داد و دادگری را بلند کردهاند که امروز این صدای سهمگین طنین انداز قلهها، شهرها و خیابانهایی است که شهروندان ستم دیده و ستمکش یک به یک صدا سر میدهند. این صدا هنوز بر شهرها، روستاها و دشتهایی میپچید که نسل نو و تازه آن را با خشم فریاد میزند که ما «رهایی و آزادی و برابری و صلح» را با خود میآوریم و در پی محرومیت زدایی و بازتعریف خویش در فرایند سیاسی و قدرت محلی استیم.
بنابراین، این صدای حق و آزادی و این صدای عدالت و اعتدال و برابری از جایی بلند میشود، که هنوز طعم تلخ محرومیت، اسبتداد و نابرابری را میچشد. ولایت بامیان به طور عام و ولسوالی سیغان و کهمرد به طور خاص از مناطق محروم و فراموش شده است که نگاه حاکمیتها و سیاستگزاریها چه در مرکز و چه در محل بر امر نابرابری و تبعیض استوار بوده است و این سازه هنوز که هنوز است نواخته میشود. اما در دل این جامعه ستمدیده و فراموش شده انسانهای آزاده با روحیه عدالتگرایی و آزادیخواهی برای برپایی حق و عدالت، آزادی و برابری صدا سر میدهند و مردمان را به حق خواهی و بیداری دعوت میکنند تا خویشتن را برپایه اصل حق و حقوق شهروندی تعریف کنند.
محمد هادی سیغانی که یکی از فرزندان صدیق و راستین سیغان بود و در دامن مادر سیغانی پرورش یافته بود و غرور را از این محل کسب کرده بود با صدای حق و آزادی، برابری و عدالت اجتماعی و محلی را فریاد زد و از محرومیت و فراموشی حقیقی صحبت کرد و مردمان را به صلح، همگرایی و همدیگر پذیری دعوت نمود و از محرومیتها، نابرابریها، بیعدالتیها و جباریت حاکمان محل و مرکز گفت. مرحوم هادی خان سیغانی سرایشگر درد و محرومیت قومی و محلی بود که ظلم و استبداد شانه مادران و پدران ستوده و نستوه این محل را خم کرده بود. او برای برابری، برادری و اعتدال و همگرایی تلاش میکرد. شهید هادی خان سیغانی حق و حقوق مردمان محل را در بستر مردمسالاری و روشهای مدنی مطرح میکرد و مردمان را به رواداری و روحیه همپذیری دعوت میکرد تا فرهنگ عالی صلحخواهی و همگرایی محلی و قومی در بستر همدیگر پذیری برای بازخواست حق و حقوق شهروندی مساعد شود.
اما، با دریغ و اندوه، لشکریان سیاه و خون و ننگ، مردی را با چنین روحیه و صفات در2 دل شب به گلوله بستند و آن مسیرهای ناپیودهای هادی خان را که آزادی، برابری و عدالت در باور و اندیشهاش بود به نیستی کشاندند و بستر حقخواهی و عدالتگرایی را به حاشیه بردند و غمُ اندوه را بر قلب زن و مرد سیغان و کهمرد مسلط ساختند. اما مسیرها هنوز برای رفتن و پیمودن و دادگری و دادخواهی هموار است، میشود راه را رفت و آن مسیرهایی که سیغانی طرح و پایهریزی کرده بود را دوباره باز آفرینی و تجربه کرد تا نسل بعد در مسیر آزادی، برابری و صلح خواهی قدم بزند.
هادی خان شخصیت بی بدیل
وسیم احمد ادیب- روزنامهنگار
محمد هادی سیغانی فرزند مرحوم محمد زمانخان از ولسوالی سیغان ولایت بامیان است. مرحوم زمانخان سیغانی (پدر هادی خان) از شخصیتهای مبارز، عدالتخواه و وطندوست کشور ما و از پیشگامان جهاد مردم بامیان در برابر ارتش سرخ شوروی سابق بود. نام زمانخان معادل الگوی از شجاعت و متانت در سینهها نقش بسته و همگان بر جوانمردی، بزرگواری و عدالتگستری وی اعتراف دارند.
به یاد دارم از دوران طفولیت که در کنار پدر مرحومم در مجالس بزرگان اشتراک میکردم، همیش از شادروان زمانخان به نیکویی یاد میشد و اهل مجلس با دریغ و آه بر روان پاک آن بزرگوار اتحاف درود میداشتند. زمانخان با به یادگار گذاشتن خاطرات بیشماری دار فانی را وداع گفت و اما با به میراث گذاشتن سنتهای سازنده و انسانیاش ماندگار شد. رسم ایثارگری، آزادیخواهی، خردورزی، همبستگی و خدمتگزاری را میتوان ازهنجارهای بجا مانده از زمانخان و امثال ایشان در حوزه مرکزی کشور برشمرد. مهمتر از همه زمانخان فرزندی بجا گذاشت که این فرزند صدیق توانست با قدمهای استوار در جهت تحققِ اهداف والا و انسانی، مشکلات زیادی را در بنوردد و وجیبه ایمانی و انسانی خود را در زمینه خدمت به خلق الله رسالتمندانه ادا نماید. این فرزند فرزانۀ زمانخان، شهید هادی خان سیغانی است که با درنظرداشت تغیر و تحول زمان میتوان از وی به عنوان «زمانخان دوم» نام برد.
مرد نمیرد به مرگ مرگ از او نام جست
نام چو جاوید شد مُــردنش آســان کجاست
هادی خان شخصیت فراقومی
شهید هادی خان هرچند “سیغانی” تخلص میکرد؛ اما او با درایت و وسعت فکری که داشت از تعلق به تنها ولسوالی سیغان پا فراتر گذاشته بود و قلبهای بیشتری را در سراسر ولایت بامیان و حتا باشندگان سایر ولایتها تسخیر کرده بود. در سیرت و کارنامه شهید هادی خان میخوانیم که گسترۀ خدمات او تنها به ولسوالی سیغان خلاصه نمیشود؛ بلکه باشندگان ولسوالیهای کهمرد، شیبر و حتا مرکز ولایت بامیان نیز از خدمات بی شائبه و فعالیتهای موثر ایشان مدیون اند.
مصداق این مسئله را نهتنها در مدارک و افتخارات مندرج در کارنامۀ هادی خان میتوان یافت؛ بلکه از حزن و کسوف سیمای هر شهروندی که افتخار معرفت با او را داشت نیز هنگامیکه خبر دردآور مرگِ مرموز آن شهید را شنیدند، به وضوح نمایان بود که همه شهروندان اعم از بامیانی و غیربامیانی در ازای این ضایعه اشک میریختند و سراسر وجود شان را تألم فرا گرفته بود. حتا من درحالیکه هیچگاه با هادی خان از نزدیک ندیده بودم به محضِ آگهی از این حادثه غمانگیز سخت حزین شدم و مبهوت مانده بودم که چرا بزرگان ما اینچنین به سادگی ترور میشوند؟!
ولایت بامیان در بیشتر از یک و نیم دهه پسین از امنترین ولایتها در سطح کشور قلمداد شده اما نمیتوان انکار کرد که این ولایت نیز مانند سایر ولایتهای افغانستان چند قومی است که اقوام مختلف با دیدگاههای متفاوت و رسوم گوناگون در آن زیست دارند و تردیدی نیست که رفتارهای ناسالمِ مانند یکسری خصومتها، حسادتهای اجتماعی و مذهبی و تکتازیهای عدهای زورگو و جاهطلب در درازنای نزدیک به بیست سال اخیر در این ولایت پیش نیامده باشد؛ اما این از درایت و مدیریت شهید هادی خان و نظیر ایشان نخبگانیست که گوشه گوشهی بامیان را چنان اداره کردند که سرانجام این ولایت در دو دهه اخیر از ولایتهای امن به حساب آمد و مردم این سرزمین در آرامش زندگی کردند.
در این زمینه حجتِ روشنتر از این نمیتوان یافت که ولسوالی سیغان ولایت بامیان در زمان ماموریت هادی خان در سِمت ولسوال و تلاشهای خستگی ناپذیر ایشان در راستای تحکیم همدلی و صلح در میان مردم این ولسوالی، سیغان به «ولسوالی صلح» مسمی شد و با همین نام شهرت گرفت.
این از کیاست هادی خان در راستای حکومتداری و از رویکرد خردمندانه ایشان در زمینه خدمتگزاری برای مردم بود که توجه دولت و ملت را بخود جلب کرده و همه را مجذوب خویش کرده بود.
از همین جاست که شهید هادی خان، “هادی سیغانی” نه؛ بلکه به نام “هادی خان” معروف میشود؛ زیرا او در کنار فعالیتهای رسمیاش که مدت پانزده سال سمتِ ولسوالی را در دو ولسوالی «کهمرد» و «سیغان» ولایت بامیان برعهده داشت، در همه احوال و اوقات خدمتگزار و غمخوار مردم بود.
حکومت و هادی خان
از طرفی دیده میشود که در این حکومت متزلزل و پرتلاطم که همه روزه شاهد برکناری، استعفا و عزل مقامهای حکومتی و مقامهای محلی و همچنان شاهد سقوط و واپسگیری ولسوالیها و شاهد هرج و مرجِ ناشی از بیکفایتی و ناکارگی مقامهای مرکزی و محلی در سراسر افغانستان هستیم؛ شهیدهادی خان در بحبوحهای از هنجارهای ناپسند و نابرابریها مدت پانزده سال تمام و پَیهم را از آدرس ولسوال در خدمت مردم قرار میگیرد و ملت و دولت هم همواره او را میخواهند. چون همه میدانستند که هادی خان کسی نیست که در انزوا نگهداشته شود و حکومت مرکزی نیز انزوای هادی خان را ضایعه میپنداشت و حاضر نبود لحظهای از توانایی و شایستگی وی بیبهره بماند.
هادی خان با تلاشهای پَیگیر و پشتکاری که داشت نه تنها ملت بلکه دولت را نیز شیفته خود ساخته بود. حکومت پیهم برای دوام ماموریت ولسوالهادی مُهر تایید میگذاشت و از کارکردهای ایشان تقدیر و تحسین میکرد. این نه از استبداد و فساد؛ بلکه از شایستگی، کارایی و خدمات هادیخان بود که همیشه در قلب مردم و خاطر حکومت جا داشت و همگان بر محورش میچرخیدند.
همه میدانیم که در طول یک دهه دموکراسی و بیشتر از آن و از زمان زمامداری حامد کرزی تا اکنون که نزدیک به سه سال از ایجاد حکومت وحدت ملی به ریاست اشرف غنی میگذرد، احراز کرسیها و پُستهای حکومتی به ویژه مقامهای محلی با گذر از هفت خوان رستم گره خورده است. درعینحال بادرنظرداشت عوامل گوناگونِ مانند فشارهای ازسوی باندهای مافیایی، خائنین و معاملهگران، ایفای وظیفه در یک مقام حکومتی با دشواریهای زیادی همراه است. اما هادی خان با مبارزه در برابر تمام عوامل درونسازمانی و بیرونسازمانی که او را تهدید میکرد راه خود را در راستای خدمت و ادای مسئولیت به میهن و مردمش ادامه داد تا اینکه سرانجام با دادن جان خویش که عزیزتر از آن نداشت ثابت کرد که در دفاع از حقوق مردم و تامین عدالت و خدمتگزاری برای مردم از هیچ نوع قربانیای دریغ نمیکند. او در این راه جان خویش قربان کرد و جاودان شد.
امانتدارانِ روشن ضمیر
از آنجا که همه میدانیم انسان در زندگی خود امانتهای را بر دوش میکشد که تا آخر عمر مامور و مکلف به حفظ و استفاده مناسب از این امانتها میباشد؛ هستند در جوامع بشری انسانهای متین و با ایمانِ که این ودایع الهی را محفوظ داشته و به صاحبان آن بر میگردانند. عقل، علم، عز و مقام، جوانی، استعداد، زبان، قدرت فکر، ظرفیت، ظرافت… اینهمه همان امانتها و ودایع الهیاند که فقط جهت آزمایش برای انسانها عطا گردیده است. شهید هادی خان از جمع کسانی است که مصداق این امانتدهی و امانتداری بوده است. او با تمام وجود همه هست و بودش را در خدمت خلق خدا برای آزادی و آبادی بهکار بست و حتا در این راه جان خود را نثار کرد.
نه تنها هادی خان بلکه بزرگان و جوانمردان دیگری هم در ولسوالی سیغان روزگاری در دفاع از ارزشها، در راستای روشنگری و جهلزدایی، در زمینه فرهنگسازی و عدالت گستری نقش سازنده و فوقالعاده خود را بازی کردند. از جمله میتوان به نامهای استاد محمد اختر سیغانی و استاد میرزاگل سیغانی اشاره کرد. استاد اختر و استاد میرزاگل سیغانی نیز از جمله کسانی هستند که اگر پیرامون شخصیت و کارکردهای نیک ایشان نوشته شود رسالهها ترتیب میشود. اینها بودند قهرمانان روزگار و اینها اند الگوهای از انسانیت و صداقت. روح همه شان شاد و یادشان گرامی باد!
ضرورت ما
تردیدی نیست که کشور ما در کنار غنامندیهای مادی و معنویاش سرشار از استعدادهاییست که نمیتوان از وجود آن چشم پوشید. نوابغ بیشماری در دل هر درّه و در دامن هر شهر این مملکت فریاد میزنند؛ اما با تاسف فراوان که سنگسنگ این میهن، دشت و دمن این جغرافیا و سراسر شهرها و دهات مملکتمان از جنگ حکایتها دارد. جنگ پدیدهی شومی است که هرجایی برود آنجا را با همه دارُ دسته اش نابود میکند و ثابت است که یگانه کلید چیره شدنِ جنگ بر امن فقط نادانی است و بس!
سوگمندانه باید گفت که سرزمین ما نیز از شر جنگ در امان نمانده است. این پدیده شوم و ویرانگر استعدادهای ما را سرکوب کرده و مجال تحرک و تعالی را از ما سلب نموده است. با این وجود جامعه ما در شرایط کنونی نیاز مبرم به جهلزدایی و بلند بردن سطح آگاهی شهروندان دارد و این امر مستلزم تلاشهای صادقانه و پیَگیرِ اشخاص روشنفکر و افراد باوجدانِ بیدار و متعهد در کشور است.
نسل حاضر و نسلهای آینده مادامیکه از کارنامههای پیشینیان، نیازهای اساسی و اولویتهای حال و از الزامات آینده خویش آگاه نباشند، مسلماً نمیتوانند راه درستی را انتخاب کنند؛ بناءً جامعه کنونی ما ضمن اینکه اشد ضرورت به تعلیم و تربیت، ترویج صداقت و اخلاق، نهادینه سازی اصل اتحاد و همدیگرپذیری دارد؛ توجه به فرمول یادشده (شناخت سیرت گذشتگان، درکِ نیازها و اولویتهای حال، دانستن لازمههای آینده) نیز از ضرورتهای اساسی جامعه ما است.
بر این مبنا و با توجه به اینکه در کشور ما بر عرصههای یادشده کمتر توجه صورت گرفته است این نیازمندی، خود از اهل سواد و قلم میطلبد تا در اغنا و اکمال خلاهای موجود اخلاصمندانه و با متانت گام بردارند.
نتیجه:
آنچه را که گفته و خوانده آمدیم و سرانجام رسالهای را که در دست داریم فقط یک نکته اساسی را در ذهن ما تداعی میکند و آن اینکه ما آفریدههای غیرمسوول و بی تکلیفی نیستیم. همانطوریکه خداوند متعال خطاب به ما میفرماید انسان ها [و همه هستی] را بیهوده و عبث خلق نکرده است. پس بر ماست که برای ادای مسوولیت ایمانی و وجدانی خویش تا زنده هستیم تلاش نماییم.
روی این اساس بایسته است کوچکترین گامهای که در زمینه رشد و اغتنای عقلی و فکری در جامعه برداشته میشود را به فال نیک گرفته و به آینده خوشبین باشیم. برداشتن ابتداییترین قدمها، امیدها را برای گامهای استوار بعدی زنده میکند.
در اخیر از آدرس یک شهروند از تمامی دوستانی که با تحرکات و جریانهای عقلانی و انسانی، صادقانه همگام و همنوا میشوند ابراز تشکر دارم.
با اتحاف درود بر روان شهدا و گذشتگانِ این میهنِ خسته از جنگ و به آرزوی تحقق آرمان شهدا و موفقیتهای مزید برای جوانان صادق و فرهیخته!
اسطوره نا تمام صلح و بازسازی یک جغرافیای فراموش شده
مقام سیغانی- روزنامهنگار
یک سال پیش در ماه جوزا یکی از بهترین و خلاقترین انسان سرزمین خویش را از دست دادیم، انسانی که از پیشگامان و معماران اصلی صلح، بازسازی، دموکراسی و اقتدار طی پانزده سال گذشته در منطقه ما بود.
نگونبختانه تحمل اهریمنها مقابل این رسای بلند قامت و دژ مستحکم امنیت و ثبات سرآمد و او را برای همیش از ما گرفتند. درحالیکه یک سال از رفتن این اسطوره صلح و بازسازی میگذرد، اما مردم ما هنوز او را در خاطرهها دارند؛ خاطرههای که با آرمان صلح، بازسازی اقتدار، دموکراسی و برابری گره خوردهاست. اگر این خاطرهها را بازگو کنیم، هرکدام آن حامل پیامهای ماندگاری است؛ پیامهایی که انسان امروزی به لمس کردن و چشیدن آن لحظه شماری میکند.
درست یکسال پیش در بیست و ششم جوزای 1395 سرزمین ما سیغان، کهمرد و در کل ولایت بامیان یکی از بهترین و متعهدترین فرزندانش یعنی محمد هادی سیغانی را از دست داد، فرزندی که در یکونیم دهه گذشته توانست آبرومندانه مردم و سرزمین خود را از موجهای بیرحم توطئه به ساحل نجات بکشاند. دسیسهها و توطئههای زیادی در این یکونیم دهه برای نابودی یا حداقل تضعیف مردم ما در عرصههای گونهگون صف کشیده بود، اما او به هیچ کدام این توطئهها اجازه سر برآوردن نداد و یکسره آنها را به حاشیه راند تا مردم سرزمیناش به صلح و رفاه زندگی کند.
هادی سیغانی را محافظان ناسپاسش به دستور بیگانهها به ویژه گروه اجیر و مزدور طالبان به شهادت رساندند. گروه تروریستی طالبان در یک اعلامیه مطبوعاتی شهادت هادی خان را به عهده گرفت و او را مانع اهداف شوم این گروه در ولسوالیهای سیغان و کهمرد اعلام کرد. طالبان در اعلامیهی خود تذکر دادند که هادی خان همیشه سد راه برنامههای این گروه بود و از همین جهت اقدام به ترور وی کردند. این جنایت ضد انسانی طالبان آنقدر برای مردم ما غمانگیز بود که این قلم نمیتواند همه گوشههای آنرا بیان کند. اما میتواند این قدر بگوید که شهادت وی چنان سهمگین بود که همه را بهتزده کرد و هنوز مردم و منطقه ما از این بهتزدگی رهایی نیافتهاست، انگار کوهی برما فرو افتادهاست که نجات از تهآوار آن ناممکن به نظر میرسد.
شهادت هادی خان فاجعه بزرگ تاریخ مردم و منطقه ماست، فاجعه که جبران آن در کوتاه مدت، دور از انتظار است. شهادت این مرد سُترگ و روزهای دشوار چنان زخم عمیق بر پیکر جامعه ما وارد کرده است که التیام یافتن آن شاید سالها زمان گیرد و یا حتی شاید التیام نیابد؛ زیرا امکان ناچیز وجود دارد که سیغان باردیگر چو هادی خان پوری بزاید تا در راستای سرفرازیاش متین و استوار گام بردارد.
با گذشت یکسال از شهادت هادی خان، هوادارانِ کارهای جاودانه این شهید در سردرگمی مطلق به سر میبرند و هنوز موفق به درک این شهادت رمزآلود و پیچیده نشدهاند. در سطح محل و منطقه ما، هم در فضای حقیقی و هم در فضای مجازی چه مخالف و چه موافق همه از او و کارکردهایش به نیکی یاد کردند و شهادت وی را ضایعه بس بزرگ نیروی انسانی خواندند، نیروی که دغدغه همیشگیاش صلح، بازسازی و پیشرفت مردم و منطقهاش بود.
پیش از رویکار آمدن نظام جدید، مردم و منطقه ما گواه ناهنجاریهای فراوان بود، از این ناهنجاریها حتا خانواده شهید هادی نیز متاثر شده بود. با آنکه هادی خان و خانوادهاش در سالهای جنگ و ناامنی برای تامین مردم سالاری و تساهل قربانی بزرگ داده بودند؛ اما این شهید هرگز به گذشته برنگشت تا میل انتقام کند. آنچه که هادی خان را از امر انتقام برحذر میداشت غریزه صلح طلبی او بود؛ پدیدهای که تاهنوز گمشدهای مردم افغانستان است. اکنون پس از گذشت یک سال از شهادت هادی خان، او همچنان نماد بازسازی، صلحطلبی و برابریخواهی در گفتمان درون منطقهای ماست. درحالی که دیگر عملا هادی خان با ما نیست و روحاش به دنیای ابدی پیوسته است، اما او هنوزهم یکى از پرنفوذترین و زبانزدترین چهره سیاسی در میان مردم ماست، چون او بیشمار کارهای جاودانه از خود به میراث گذاشته است که هیچ انسان با انصاف نمیتواند از آنها چشم پوشی کند.
صلح چه در سطح محلی و چه در سطح ملی یکی از آرمانهای دایمی و ناتمام شهید هادی خان بود. هادی خان چنان در این راستا عاشقانه و مستحکم قدم برداشت که سرانجام به ابتکار و مدیریت او ولسوالی سیغان ولایت بامیان در سال 1386 خورشیدی از طرف دولت آنهم برای نخستین بار در سطح کشور به عنوان ولسوالی “صلح” نامگذاری شد. این مساله نشان میدهد که شهید هادی به صلح و دوری از جنگ باور عمیق و ایمان راسخ داشت؛ زیرا اگر نمیداشت چنین امری نیکو و افتخار بزرگ هرگز نصیب مردم و جامعه ما نمیشد. اگر نگاه واقع بینانه و منصفانه به این مساله داشته باشیم، چنین کار تاریخی از حیطه هر مامور حکومتی آنهم در سطح یک ولسوال خارج است؛ چون درآن روزگار افغانستان تازه از جنگ فارغ شده بود و در هرخانه و نزد هر فرمانده سابق سلاح و تفنگ موجود بود و آنها میتوانستند نسبت به هرمسالهای سر پیچی کنند و امنیت را به مخاطره اندازند. هادی خان اما با مدیریت نبوغ آمیزش توانست پای این همه فرماندهان را نه از راه زور و تهدید، بل از راه گفتگو و تشویق بهسوی صلح و تابعیت از قانون بکشاند تا آینده روشن سراغ نسلهای بعدی آنها و سرزمین شان بیاید نه تاریکی و جهل، چون تفنگ مایه جنگ است و جنگ مایه تاریکی، بدبختی و بیسوادی. فرماندهان سابق با کمال میل سلاحها و مهماتشان را تسلیم دولت کردند. شماری آنها روانه زندگی عادی شدند و شماری دیگر جذب صفوف نیروهای امنیتی، با این حساب فرش صلح و امنیت در سرزمین ما هموار گردید.
یکی دیگر از ویژگیهای شهید هادی که زبان زد عام و خاص است؛ درایت و عملگرایی او در بازسازی و نوسازی بود. منطقه ما یعنی ولسوالیهای سیغان، کهمرد و بخشهای از ولسوالی شیبر در این پانزده سال از نظر بازسازی و توسعه کمتر مورد توجه بوده است. دولتمردان محلی و مرکزی در عرصه انکشاف و بازسازی در مناطق نامبرده تا اندازهای بیمهری کردهاند و این بی مهری هنوزهم به نحوی ادامه دارد. اما شهید هادی با وصف اینهمه مشکلات و بیمهریها با مدیریت فوقالعاده که داشت توانست بخشهای مهم نظیر معارف، صحت، زراعت و حکومتداری خوب را در ولسوالیهای سیغان و کهمرد توسعه دهد. امروز منطقه ما پس از تحمل سالها رنج و ویرانی به جزیرۀ صلح، وحدت ملی، قانونگرایی و مردمسالاری تبدیل شده است. در زمان حاکمیت شهید هادی حداقل تمام مکاتب و درمانگاهها در ولسوالیهای سیغان و کهمرد صاحب ساختمان شدند و این یک پیشرفت بزرگ در عرصه ارایه خدمات حکومتی به مردم است.
هادی خان مدت پانزده سال به حیث ولسوال در ولسوالیهای سیغان و کهمرد اجرای وظیفه کرد و در این مدت به دلیل درایت و شایستگی در خدمت به مردم و حکومتداری خوب بارها مورد ستایش حکومت و نهادهای مدنی قرار گرفت. او حمایت قاطع مردم را با خود داشت و از این بابت همیشه وقتی به جلسات و سمینارهای حکومتی اشتراک میکرد، با مسوولان بلندپایه از درب اقتدار صحبت میکرد نه ماموریت. این نکته تمایز جدی و اساسی هادی خان با سایر ماموران حکومتی منطقه ماست. باشندگان ولسوالیهای سیغان و کهمرد در پانزده سال گذشته هرگز مقابل شهید هادی و روش حکومتداری او اعتراض نکردند؛ چون او را خدمتگار خویش میدانستند و آن شهید نیز صادقانه و بدون آلایش به مردم خدمت میکرد.
خلاصه این که نام هادی خان در میان مردم ما مترادف واژههای صلح، امنیت، بازسازی، اقتدار و مردم سالاری است؛ زیرا او با تمام توان در راستای تحقق این آرمانهای مقدس تلاش کرد تا این که شهادت نصیباش شد.
بی قید و شرط میشود گفت که هادی خان «اسطوره ناتمام صلح و بازسازی یک جغرافیای فراموش شده» است که اسم این جغرافیا سیغان و کهمرد میباشد. اما دژخمیان روزگار که آرمان اولی و آخریشان برکندن صلح، امنیت، ثبات و مردمسالاری از جغرفیای ماست شهید هادی را با این رویاهایش تحمل نتوانستند و به سراغ نابودی وی برآمدند. این دشمنان مرز و بوم سرانجام در این نیت کثیف خود پیروز شدند و صدای این کبوتر صلح، آزادی و مردمسالاری را به طور همیش خفه کردند.
روح شهید هادی سیغانی شاد و یادش گرامی باد!
هادی خان، پیروز دو نبرد
محیالدین فرهمند- مسوول جنبش عدالتخواهی
فرزند یکی از خانهای مشهور بامیان بود، زندگیاش با مردم و مشکلات مردم گره خورده بود. یعنی از روزهای نخست زندگی، کارش مردمداری و قدم گذاشتن در مسیر خدمت به مردم بوده است. زمانی شهید هادی خان به عنوان ولسوال سیغان شروع به کار کرد که این ولسوالی و سایر ولسوالیهای عمدتا تاجیکنشین بامیان دچار از همگسیختگی اجتماعی شده بود. برای بار نخست او توانست یک گام در مسیر گذار بردارد، گامی به ظاهر زیاد جدی نه، اما برای جامعه آنروز یک گام سازنده برای گذار. سیغان اولین ولسوالی صلح افغانستان شد، معنایش این بود که منازعات نفسگیر محلی، کشمکشهای حزبی و جنجالهای قومی یک حل اساسی برای گذار از آن وضعیت پیدا کرده بود. مهمترین مسأله آنروز افغانستان، گذار از جنگ به صلح و از همگسیختگی به سوی قانونمداری بود. او این مهم را به خوبی به عنوان الگوی سایر جاها آغاز کرده بود. نقش او در حل منازعات ریشهدار در سیغان یک نقش مهم و برجسته بوده است، که در نبود او ممکن هرگز این اتفاق نمیافتاد. شهید هادی خان در راستای مبارزه با کشت مواد مخدر نیز نخست بود، او این ولسوالی را عاری از کشت مواد مخدر نیز کرد که در تمامی بیشتر ۳۶۵ ولسوالی افغانستان پیشگام بوده است.
مرحوم سیغانی پشتکار و دقت زیادی به خرج داد تا کار حکومتداری با مردمداری در یک مسیر حرکت کند، تجربه تاریخی افغانستان نشان داده است، هرگونه حکومتداری در سایه مردمداری است که موفق میشود، این کار نیازمند آشنایی با مردم و دردهای مردم داشت که بدون آن نا ممکن بود، تا حکومتداری خوب را تامین کرد.
با مردم به خلق نیکو رفتار میکرد، از همه جهتها میدانست مردم باید مورد نوازش قرار گیرد. برای خدمتگزاری بیشتر به مردم خودش را برای راهیافتن به مجلس نمایندگان نامزد کرد. این پیکار در حقیقت گام دیگری برای نهادینه کردن مردمسالاری و نقش مردمش در این مردمسالاری بود. نفس مبارزات انتخاباتی یک موفقیت دیگر بود.
باورش بر این بود که سیاست و حکومت برای مردم باشد، بر خلاف عده زیادی که مردم را برای سیاست و حکومت میخواهند. این باورش او را محکم در مسیری که انتخاب کرده بود، استوار نگهداشت. هر گز دمی از خدمتگزاری به مردم نفس فرو نبست و خادمانه سیاست و حکومت را برای مردم به خدمت گرفت.
دوران مأموریت او در سیغان یکی از بهترین دورههای آرامش و تلاشهای خستگی ناپذیر برای بهسازی جامعه سیغان بودهاست، دورانی که توام با خوشنودی مردم از حکومت محلی ولسوالی سیغان و حکومت گره خورده بود. بدون شک فاصلههای به وجود آمده میان حکومت و مردم در بامیان ناشی از حکومتداری ناعادلانه است، جمعی از شهروندان هزاره که در این شهرستان زندگی دارند، از او خاطره نیکو دارند و دوران حکومت او را یک دوران به دور از طرح مسایل تباری و تبعیض عنوان میکنند.
اعتقادش به عدالت اجتماعی و نبود تبعیض در بامیان و علیه هیچ بامیانی اعم از تاجیک، هزاره، پشتون و سادات در دستگاه حکومتداری محلی، او را نمونه در کار حکومتداری کرده بود، زیرا او نبرد با شکافهای بهجا مانده از جنگ و تلخکامیهای گذشته را با دقت به وصل تغییر داد. باورش که رفع تبعیض در بامیان از نمونه های بارز آن است، روایت سرشت نیکوی او را در سیاست ورزی به نمایش میگذارد، روایتی که به نسل جوان میخواهد پیام تلاش و مبارزه برای زدودن تبعیض و نبود انکشاف متوازن را انتقال دهد.
ظرافت دیگر او در پرهیز از تبعیض، هماهنگی بسیار زیرکانه میان تعلق سیاسی و سیاست ورزی در حوزه بامیان بود. هر سیاستمداری دیگر به دام این تنگنا میافتاد نمیتوانست خودش را بدون آلایندگی بیرون کشد، بهتر است در این کار نیز او را بستاییم.
او در میدان صلح افغانستان پیروز نخستین و در میدان نبرد با مواد مخدر موفق بود، او دو نبرد مهم را برای مردمش در عرصه خدمتگزاری برنده شد، نبردهای که بسیار شکوهمند و ارزشمند برای مردم ماست. نبردهای که سرنوشت مردم افغانستان در بخشهای بزرگ این کشور به آن بستگی دارد.
زندگانی او برای شهروندان آگاه ما یک درس تاریخی است، برای خدمتگزاری تا پای شهادت ایستاد و شهادت را لحظه وصال با حضرت دوست پنداشت و با این باور هرگز لحظهای از تلاش خادمانه دست نکشید. روحش شاد و یادش گرامی باد!
ترور؛ پاداشی برای بزرگان این سرزمین
مهدی هاشمی- روزنامهنگار
هادی خان سیغانی یکی از بزرگان و سیاستمداران روشنفکر و نام آشنای ولایت بامیان بود. همه او را میشناختند همانگونه که او جامعه خود را به خوبی میشناخت. او مردی بود که از متن جامعهی رنج دیده خود برخاسته بود، درد و رنج مردمش را با پوست و استخوان درک کرده بود. او فریادگر عدالت و برابری بود و به آن ایمان و باور داشت و مخالف سرسخت بیعدالتی در جامعه بود و آنرا مایه بدبختی و سیه روزی مردمش میدانست.
گرچه تاجیک بود؛ اما هرگز از قوم خاصی نمایندگی نکرد. درد او درد قوم، نژاد، سمت و یا مذهب نبود، بلکه او از محرومیت مردمی رنج میبرد که در طول تاریخ قربانی سیاستهای زیادهخواهی بودند. درد او درد یک ملت بود. هادی خان، انسانی وطندوست، صادق، درستکار و شخصیت ملی و دلسوزی بود که آنرا در گفتار و کردارش ثابت کرده بود.
او با وجودی که جایگاه بلند اجتماعی داشت، هیچگاه از مردمش فاصله نگرفت بلکه روز به روز با آنان نزدیک و نزدیکتر میشد. ویژگیهای شخصیتی او در کنار کارنامه درخشان و پرافتخار کاریاش زمینهساز آن شد که تا محبوبیتی خاصی در میان اقشار مختلف جامعه خود پیدا کند.
هادی خان که سالها بود برای مردمش صادقانه خدمت میکرد، به یک چهره و شخصیت سرشناس و محبوب مبدل شده بود. دیگر جایگاهش در میان مردم غیرقابل انکار بود. به نظر میرسید که مردم بامیان پس از سالها، خدمتگزار واقعی خود را پیدا کرده بودند و مسوولیتهای سنگینتری به عهده او گذاشته میشد، اما در کمال ناباوری هادی خان در یک توطئه ناجوانمردانه ازسوی دشمنان قسم خورده این خاک و سرزمین در جوزای 1395 خورشیدی در منطقه سوخته چنار ولسوالی سیغان به شهادت رسید.
باور شهادت این انسان صادق و دلسوز برای همه بامیانیها بسیار سخت بود، به گونهای که گلیم غم و اندوه در تمامی ولسوالیهای بامیان پهن شد و زن و مرد و پیر و جوان در غم از دست دادن این فرزند پاک دیارشان گریستند. شهادت هادی خان همانگونه که برای همه دردآور بود، سوال برانگیز نیز بود که چگونه در یکی از امنترین ولایتهای افغانستان این ترور ننگین و شرمآور صورت گرفته است؟ پرسشی که باید حکومت جواب دهد.
بزرگان گفته اند که دردهای بزرگ مردهای بزرگ میزایند و مردهای بزرگ نیز دردهای بزرگ میخواهند. افغانستان سرزمین دردها و رنجهاست، پس طبیعی است که افغانستان در زمانهای مختلف شاهد تولد انسانهای بزرگ بوده باشد – اشاره به این نام و کارکردهای این بزرگان در محدوده این نوشتار نمیگنجد- در همه جوامع معمول است که بزرگان خود را بزرگ میدارند و احترام میکنند، کارکردها و تلاشهایشان را پاس میدارند و نام شان را زنده نگه میدارند؛ اما انگار در سرزمین ما، پاداش بزرگان و انسانهای صادق و درستکار، با ترور داده میشود.
زنجیره ترور شخصیتهای ملی و جهادی در افغانستان با ترور احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور آغاز شد. اما با وجود این همه ترور، وحشت و جنایت، حکومت افغانستان تاهنوز عاملان و طراحان اصلی هیچ یک از این ترورها را شناسایی نتوانسته است. دلیل این که چرا حکومت نتوانسته این پروندههای ترور را پیگیری کند میتواند دو عامل باشد؛ اول این که شاید رهبران حکومت ارادهای برای پیگیری این قضایا نداشته باشند و چهرههای ملی و مردمی را مانعی بر سر حکومتداری شان میدانند و به نوعی با ترور از آنان استقبال میکند. دوم این که حکومت توانایی و ظرفیت تعقیب و پیگیری این پروندهها را ندارد که این مساله هم نمیتواند دلیلی قانع کننده برای مردم افغانستان باشد بلکه عذری بدتر از گناه به نظر میرسد. اما به هر دلیلی که باشد حکومت خود زمینه ساز این ترورهای زنجیرهای شده است، اگر حکومت از ابتدا ترورهای شخصیتهای ملی را با جدیت پیگیری و عاملان آنرا شناسایی و مجازات میکرد، بدون شک ترورهای بعدی اتفاق نمیافتاد.
باید گفت که ترور هادی خان سیغانی نه اولین ترور بوده و نه آخرین آن، گرچه حکومت در پیگیری پرونده ترورهای قبلی ناکام بوده و این ناکامی زمینه ترورهای بعدی را فراهم کرده است، اما اگر حکومت میخواهد بعد از این جلو ترورهای زنجیرهای شخصیتهای ملی را بگیرد باید پرونده ترور هادی خان را با جدیت تعقیب کند.
رسیدگی به پرونده ترور هادی خان به دلیل آنکه ولایت بامیان از نگاه امنیتی، پیچیدگیهای سایر ولایتها را ندارد، سادهتر به نظر میرسد، چرا که در ولایت بامیان برعکس سایر ولایتهای کشور، شمار گروههای مخالف مسلح و افراد مسلح غیرمسوول اندک و تقریبا مشخص اند. پس پیگیری پروندههای ترور در این ولایت نیز باید نسبت به سایر ولایتها آسانتر باشد. اما مهمتر از همه اینها، اراده حکومت است که میتواند در شناسایی عاملان و طراحان اصلی ترور هادی خان نقش اساسی و کلیدی داشته باشد.
بدون شک اگر حکومت پرونده ترور هادی خان سیغانی را با جدیت و قاطعیت پیگیری نکند و از کنار آن سطحی عبور کند، سلسله این ترورها در امنترین ولایات افغانستان ادامه خواهد داشت.
چگونگی بررسی ترور هادی خان سیغانی و شناسایی و مجازات عاملان و طراحان اصلی ترور او، معیار قضاوت بامیانیها درباره موضعگیری و اراده حکومت در برابر ترورهای چهرهها و شخصیتهای ملی در یکونیم دهه گذشته خواهد بود. هرگونه کوتاهی حکومت در راستای شناسایی عاملان اصلی ترور هادی خان سیغانی، شایعات درباره این که حکومت و سران حکومتی به نوعی به صورت مستقیم و غیرمستقیم در ترور چهرههای سرشناس ملی نقش دارند را پررنگ خواهد کرد. باید دید که حکومت با پرونده ترور هادی خان سیغانی چگونه برخورد میکند؟
وقتی سیاهکاران تاریخ كاج بلند سیغان را به رگبار بستند
قدرتالله فرزان- فعال مدنی
وقتی نام شهید هادی خان سیغانی به زبان میآید سپهر آزادی، آبادی، غرور و نقشآفرینی در ذهن خسته و رنج دیده هر سیغانی و بامیانی به تجلی در میآید. او قد برافراشت تا واژههای صلح، بازسازی و آزادی را از کورههای تنگ و تاریک یک جغرافیای محروم که اسمش سیغان است، ورد زبانها سازد. این کاج بلند همت و خط درشت آزادی، عدالت و برابری بیمآبا برای مردم و سرزمیناش کار کرد تا منطقه و جغرافیایش سکوی باشد برای پرواز کبوتران صلح، آزادی و بازسازی.
این فرزانه مرد سیغان سرانجام پله به پله به این خواست انسانی و اخلاقیاش نزدیک شد تا آن که در سال 1386 خورشیدی، ولسوالی سیغان برای نخستین بار در تاریخ معاصر کشور لقب ولسوالی صلح را کمایی کرد. پرچمدار اصلی این افتخار بزرگ تاریخی، معنوی و اخلاقی جز هادی خان سیغانی دیگر کسی نیست؛ زیرا او شب و روز از راه گفتگو و منطق با صاحبان تفنگ و جنگ که میراث بهجامانده از سی سال نابسامانیهای گذشته بود، کلنجار رفت تا آنها تن به قانون و قانونگرایی بدهند. طبیعی است که آرزوی شهروندان هرجامعه قانونمند و قانونپذیر زندگی در صلح، رفاه و آسایش است و اما هادی خان با شگردهای مثبت مدیریتی چنین امر نیکو و پسندیده را در سرزمیناش نهادینه کرد.
از هرجهتی که شخصیت شهید هادی را بازخوانی کنیم در مییابیم که خواست کانونی آن مرد آزاده و خدمتگزار، سربلندی و سرفرازی مردمش بوده است. او بدون آلایش و به دور از تفاوتهای قومی، مذهبی و زبانی به مردمش عشق میورزید، شب و روز تلاش میکرد تا هموطنانش در صلح و رفاه زندگی کنند؛ امری که کمتر سیاستمداری در افغانستان کنونی از ته دل به آن اعتقاد و باور دارد.
شهید هادی در سالهای ماموریتش در ولسوالی سیغان از خدمت به مردم زجرکشیده و رنج دیده این منطقه لحظهای غفلت و فروگذاشت نکرد، او شب و روز تلاش کرد تا به مشکلات مردم رسیدگی کند، حتی بیاد دارم که این شهید راه صلح، آزادی و بازسازی در اوقات غیر رسمی و اکثرا شب هنگام در منزل شخصیاش به حل مشکلات مردم میپرداخت، بدون آن که پاداش و یا خواست از آنها داشته باشد.
بارها شاهد بودم که بسیاری از باشندگان سیغان از روستاهای دور با دنیای از مشکلات شب هنگام به خانه او میآمدند تا این مدیر خدمتگزار و صادق در حل مشکلات شان کمک کند. شهید هادی خان مثل یک حاکم با مردم رفتار نمیکرد، بل مثل یک خدمتگار صادق که سراپا فروتنی در شخصیتاش موج میزد در خدمت مردم بود. در مدتزمان خدمتگزاری شهید هادی در سیغان مکتبها اعمار شد، درمانگاهها و سرکها ساخته شد و در قسمت زراعت و محو کشت کوکنار توجه قابل ملاحظهای صورت گرفت که حافظه تاریخی هر سیغانی آنرا فراموش نخواهد کرد.
وقتی هادی خان حاکم سیغان بود، من دانشآموز مکتب بودم، درحالی که برخی خانوادهها به دلیل باورهای سخت مذهبی و فرهنگی، فرزندانشان به ویژه دختران را اجازه مکتب رفتن و مکتب خواندن نمیدادند، اما هادی خان شهید همیشه و در هرمجلس و محفل مردم را تشویق و ترغیب میکرد تا فرزندانشان چه پسر و چه دختر را روانه تحصیل و آموزش کنند. او بارها به مردم گوشزد میکرد که کلید اصلی ترقی و پیشرفت در منطقهتان درس و تحصیل است، اگر دراین راستا گام برندارید، پایان تاریک به سراغ شما و نسلهای بعدی تان خواهد آمد. به یاد دارم که دوستان زیاد من به کمک و تشویق مستقیم و غیرمستقیم شهید هادی خان شامل مکتب شدند و امروز سرمایههای بزرگ معنوی و انسانی جامعهمان هستند. برما جوانان است که راه او را ادامه دهیم و برای تحقق آرمان هایش متین و استوار گام برداریم.
هادی خان امید كوچک نبود، او امید یک ملت بود؛ ملتی رنجكشیده، درد دیده و ملتی که سی سال تجربه جنگ، فقر و محرومیت را با گوشت و پوست تجربه کرده بود. وجدانهای آگاه میدانند و باور دارند که فراموش کردن چنین نخل ثمربخش و امید بزرگ هرگز و هرگز متصور نیست. سنگ سنگ سیغان بر او خواهند بالید؛ بر مدیر با تدبیری كه دامنههای پر غرورش را از هجوم بیگانگان دور داشت و آنجا را به قصد هیچ سرزمینی ترك نكرد. كوههای خشک و درههای ریگ زار سیغان عزیز بر روح شهید هادی خان شامگاه و سحرگاه غبطه خواهند خورد چون او برای آن سرزمین محروم و ستم دیده غرور آفرید. مادران سیغان به خود میبالند كه چنین فرزندی از دامان شان برخاست و نام آنها را در صلحخواهی و مردمسالاری سرخط خبرهای افغانستان و جهان کرد. شهید شدن هادی خان، اندوه همیشگی سینه تاریخ ماست. در بیست و ششم جوزا از سالگشت شهادت این قامت بلند غرور و اقتدار گرامی داشت میشود تا صلح، بازسازی و آزادی از دستان بیرحم توهم و عقب گرایی رهایی یابد!
شهید هادی خان روایت سربلند ماندگار سرزمین ماست، نامش گرامی و اندیشه صلح خواهیاش در روح تاریخ ما جاری باد. و اما صد افسوس كه اندوه نبود او همچنان پا برجاست و جای چهره تابناك اش پُرخالی!
مرحوم سیغانی؛ مرد گفتگو پسند
انجنیر زین الله سیغانی- بزرگ قوم
زنده و جاوید ماند هر که نیکو نام زیست
کز عقبش ذکر خـــــــیر زنده کند نام را
با ذکر خیر از نام شهید محمد هادی سیغانی این مرد صلحخواه و صلحدوست، روح پاک این جوانمرد مردم سیغان و بامیان باستان را شاد میخواهم.
چند کلمهای را میخواهم در ارتباط به انساندوستی و صلحخواهی شادروان محمد هادی سیغانی، شهید راه صلح و عدالت پهلوی هم قرار داده و آنرا با ذکر از غزل زیبای شاعر پُرتوان کشور ما دوکتور سمیع حامد که ناله وجدان دردمند تاریخ و فرهنگ ماست آغاز کنم.
خورشید خسته بود ولیکن نه این چنین درخون نشسـته بود و لیکن نه این چنین
در آبشــــــار قامت مصـــــلوب آیینه فردا شکســـــته بود و لیکن نه این چنین
حد اقل غرور شـهاب حضور داشـت شب نا خجســته بود و لیکن نه این چنین
تاری که در تلاوت گیتار مـــــی تپید از خود گسسـته بود و لیکن نه این چنین
گلدسته های سرخ گروه های سبز را بیـــــداد بـســـته بود و لیکن نه این چنین
شهید هادی خان سیغانی از پیشگامان برجسته صلح و عدالت خواهی در وطن ما بود. او در فعالیتهای صلح خواهی و عدالت خواهی از طرز زیست پُرفراز و فرود و ارزشهای فرهنگی و معنوی سرزمین خود الهام میگرفت و با آشنایی از کارنامههای سرداران بزرگ تاریخ سیغان چون پدر مرحومش شهید محمد زمان خان و دیگران در راه تامین صلح و گسترش دوستی استفاده میکرد.
او مرد با متانت، شرف و شجاعت، صلحدوست و عدالتخواه محسوب میشد، قصاوت و بدبینی را هرگز به خود راه نمیداد. او صلحدوست، فرهنگدوست و فرهنگ شناس بود. عاشق میهن و مردمش بود. شهید هادی براین باور بود که انسان مجهولالهویت که هویتش را از دست داده باشد به نظر چنان مینماید که قوه دید و بیناییاش را از دست داده باشد.
هادی سیغانی برای تامین صلح و نهادینه شدن فرهنگ گفتگو در میان مردمش متین و استوار گام برداشت که تاریخ هرگز آنرا فراموش نمیکند. شهید سیغانی به این باور بود که تامین صلح میان اقوام در هر گوشهای از کشور ضامن اصلی همبستگی و وحدت ملی در بامیان باستان نیز بوده میتواند. این باور را با رشادت و صداقت مطرح کرد؛ زیرا اندیشه او فاقد هرگونه تعصب، تنگنظری و برتری جویی بود.
مرحوم هادی خان سیغانی با همکاری بزرگان و دانشمندان همدیار خود مردمش را از جنگ و خشونت و انتقام جویی به صلح دعوت کرد و در برآورده ساختن این امر مهم و انسانی شب و روز خانه به خانه، کوچه به کوچه و ده به ده با مردم بود تا در فاصله زمانی محدود توانست صلح را در سراسر ولسوالی سیغان تامین کند.
این پدیده پسندیده و نیک انسانی در بین مردم ما جایگزین جنگ و خشونت شد. با تلاشهای شهید هادی خان، ولسوالی سیغان ولایت باستانی بامیان لقب نخستین ولسوالی صلح را در سطح کشور کسب کرد و برای مردمانش افتخار برزگ آفرید و صلح را در قلب افغانستان بنیاد نهاد. تولید موج در وسط یک حوض سبب فراگیر شدن تمام امواج در داخل حوض میشود. وقتی صلح واقعی از قلب افغانستان یعنی سیغان بامیان به پیشگاه عمل قد برافراشت همانند موج فراز و نشیب، کنج و کنار و پستی و بلندی این مرز و بوم را نیز فرا گرفت.
با رویکرد به فرهنگ معاصر سیاسی، کمپاین همدیگر فهمی، دگراندیشی، تحمل اندیشههای مخالف و قبول منطق مسامحه و تساهل و آشتی برسر مشترکات ملی و میهنی راه و رسم نوین را به امید رهایی از فتنه بیباوری، مخاصمتهای رو به افزایش، نجات وطن از پرتگاه مخوف جنگ، تامین صلح عادلانه، احیا و اعمار افغانستان سربلند مسوولیت تاریخی هر شهروند این کشور است که خوشبختانه هادی خان یکی از داعیهداران این ارزشها بود.
باید همه فرزندان سیغان همانند هادی خان شهید در راه صلح و عدالت متعهد شوند و برای نهادینه کردن این ارزشهای نهایت سُترگ و انسانی از هیچ تلاشی دریغ نهورزند. نسل جوان چنان باید سکاندار گفتگوهای انسانی و عقلانی شود که دیگر هیچ انسانی در جامعه ما از بهر صلحخواهی و عدالتخواهی به شهادت نرسد.
به قول دکتر علی شریعتی: “اگر یک خون پیام نداشته باشد در تاریخ گنگ میماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه نسلها نگذارد، جلاد شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است.”
یاد و نام شهید هادی خان سیغانی و همه مبارزان راه صلح و عدالت، آزادی و ترقی گرامی باد.
هادی خان؛ مردی که به گفتگو باور داشت
شاهین شمال- روزنامهنگار
درکنار اتاق که زندگی میکنم نهاد اجتماعی جوانان ولسوالی کُهمرد ولایت بامیان موقعیت دارد. این نهاد مردمی را جوانان تحصیلکرده کهمرد مدیریت میکنند. بیش از سه سال میشود که در منطقه کوته سنگی شهر کابل باهم همسایه استیم. جوانانی هستند بادانش، حلیم، اما دردمند. همیشه از محرومیتهای تاجیکان بامیان میگویند و من هم علاقه دارم بیشتر و بیشتر از آنها در این باره بشنوم.
در گذشتهها فکر میکردم که بامیان یعنی برادران هزاره، اما اکنون دریافتهام که قریب به نیم از باشندگان بامیان تاجیک اند.
یادم است نیمههای شب بود، باهم- بابچه های کهمرد- صحبت داشتیم. روی چگونه سهم داشتن تاجیکان در حکومت محلی بامیان. تلفن یک رفیق کهمردی ما به صدا درآمد. پس از دقایق صحبت، تلفن را قطع کرد و گفت: “میگویند هادی خان ترور شده است.” هادی خان را از نزدیک ندیده بودم و با چهرهاش آشنایی ندارم. اما درباره هادی خان زیاد شنیدهام، خیلی زیاد. البته در باره فکر سیاسیاش، از نامزد شدنش در انتخابات مجلس نمایندگان هم خبر بودم.
هادی خان بیشتر به گفتگو باور داشت. راه حل مشکلات میان اقوام ساکن در ولایت بامیان را تنها گفتگو میدانست. سعی میکرد که برای حل مسایل مهم و اساسی میان تاجیکان و هزارههای بامیان که هردو قوم یک واقعیت انکار ناپذیراند، بحث و گفتگو صورت گیرد. سیاست کردن عرصه اقناع است؛ با سر و صدا و چاقوکشی نمیشود سیاست کرد. به باور من هادی خان به اصل مساله میپرداخته است و یا انگشت را همان جای که درد بود میگذاشته است. من که دوستان زیادی از بامیان دارم چه تاجیک و چه هزاره، تایید میکنم که گفتگو میتواند یگانه راهحل معقول میان اقوام باهم برادر و برابر در بامیان باشد. زیرا تاریخ نشان داده است که هیچ قوم، مذهب و زبان، قوم، مذهب و زبان دیگر را حذف کرده نمیتواند.
زیاده خواهی تنها مانع پیشرفت یک جامعه میشود و هیچ سودی دیگر ندارد. میدانم که در بامیان هم اکنون چه میگذرد. حجم مشکلات به حدی بود که توجه مجلس نمایندگان را به خود جلب کرد و مجلس هیاتی را برای بررسی وضعیت مردم به بامیان فرستاد. هیات فرستاده شده مجلس در باز گشت از بامیان، مشکلات موجود را فهرست کرد و با رسانهها در میان گذاشت. بیشترین مشکلات متاسفانه ناشی از حق تلفی و زیادهخواهی بوده است. دو طرف (تاجیکها و هزارهها) باید یکدیگر را به عنوان واقعیت انکار ناپذیر قبول کنند. هزاره بدون تاجیک و تاجیک بدون هزاره نمیتواند در بامیان روز بگذراند.
مردم عام بامیان باهم مشکل ندارند، همدیگر را میپذیرند، عقیده من این است که نسل نو هزاره و تاجیک روش سیاسیون این دو قوم را در سطح کلان کشور الگو قرار ندهند. شعارهای سیاسیون تاجیک و هزاره در بیرون از بامیان چیزی دیگریست، اما واقعیت زندگی مردم در بامیان بحثهای دیگری را میطلبد. نسل جوان هزاره بدون در نظرداشت باورهای رهبران هزاره، تاجیکها را بپذیرند و از سویی دیگر تاجیکان بامیان نیز هزارهها را بهعنوان برادران خود قبول کنند و در موارد که نیاز باشد گردهم آیند و باهم گفتگو کنند. نسل نو هر دو قوم دانش دارند و میدانند که حذف راهحل نیست.
باور من این است که نه نسل نو اهل سنت و نه هم نسل نو اهل تشیع بامیان، نباید رد پای پیش قراولان سیاسی شانرا تعقیب کنند. هر قدر باهم در جبهههای مخالفت قرار گیرند، به همان اندازه پیش قراولان سیاسی چاقتر میشوند.
همیشه یک تعداد “کج رفتار” هست که به سرنوشت اکثریت خاموش بازی میکنند. اگر نسل نو هزاره بانسل نو تاجیک بدون در نظر گرفتن شعارهای رهبران خودخوانده بالای تقسیم قدرت و ثروت از راه گفتگو باهم به تفاهم نرسند، شاید در آینده بامیان ناامن را ما شاهد باشیم. هرچه زودتر دو طرف رفتارهای شان را عوض کنند.
مرگ، پایان راه نیست
عبدالحیات کوشا- فعال فرهنگی
شهید هادی خان سیغانی، یکی از شخصیتهای سرشناس و اجتماعی ولایت بامیان بود. ایشان سالهای سال، محور حل معضلات اجتماعی و منطقهای در بامیان به شمار میرفت. صراحت کلام، نکته سنجی و مهمان نوازی وی مثال زدنی است. این ویژگیها مرحوم هادی خان را از قلب هر سیغانی و بامیانی فراموش ناشدنی کردهاست.
اگر کارنامه سیاسی و اجتماعی شهید هادی خان سیغانی را مرور کنیم، دیده میشود که در برابر استبداد برخاست و مدتی نگذشت که به جاویدانگی پیوست. در وضعیت دشوار کنونی هرچند هادی خان در میان ما نیست؛ اما در حقیقت ایشان زنده است و زد وبندهای حق و باطل را به تماشا نشسته است. چنانچه شهید نظارهگر انسانهای بعد از خود است، هادی خان نیز نظارهگر اعمال دوستان و ادامه دهندگان راهش. این مسوولیت ما و شما است که ادامه دهنده راه شهدا از جمله هادی خان شهید باشیم.
شهید هادی خان سیغانی همچون شمع سوخت تا برای نسل بعد از خود مسیر پرخم وپیچ سیاست را هموار کند. عملکرد شهید هادی خان مترجم اسمش بود و مسیر سیاست و حکومتداری خوب را برای مردمان سیغان و کهمرد نشان داده است. هادی خان منافع مردمش را در اتحاد و همبستگی میدید.
شهید سیغانی ازمیان مردم برخاست و صدای مردم محروم سیغان را بلند کرد و برای برداشتن سنگهای محرومیت از سر مردمان کهمرد و سیغان از هر وسیله ممکن و مشروع استفاده کرد. در اینجا نیاز به یادآوری و فهرست کردن خدمتهای هادی خان نیست چون تاریخ یک دههی اخیر سیغان گواه این مدعاست و کسی نمیتواند کارکردهای ایشان را نادیده انگارد.
شهید هادی خان قلب تاریخ ولسوالی سیغان است، همانگونه که قلب محور فعالیتها در بدن است و شهید محور تاریخ، هادی خان سیغانی محور مردمداری و خدمتگزاری در سیغان بود. تپهها و درههای سیغان گواه کارکردها و خاطرههای ماندگار شهید هادی خان است.
نیاز میپندارم که دراین قسمت اشارهای به بخشی از توصیههای شهید هادی خان داشته باشم. گرچند در مورد ویژگیهای شخصیتی شهید هادی خان سیغانی زیاد شنیده بودم به ویژه در مورد مردمداری و مهمان نوازیشان، اما از نزدیک با او زیاد آشنا نبودم چون من مصروف درس و کار در کابل و مرکز بامیان بودم. برحسب تصادف، روزی در بامیان به هوتل “نوربند قلعه” در یک کارگاه آموزشی شرکت کردم، در آن کارگاه تمام ولسوالان ولسوالیهای ولایت بامیان حضور داشتند. بدون تاخیر و در مرحله نخست نزد هادی خان رفتم و بعد از احوال پرسی خود را معرفی کردم که از سیغان هستم. هادی خان خوشحال شد و مرا به درس و مطالعه و خدمتگزاری به مردم تشویق کرد. چون هادی خان صادقانه و راست سخن گفت، حرف هایش به دلم چنگ زد. این باعث شد که مرا شیفته خود کند و در ساعت تفریح بیشتر همکلام شویم و در مورد مشکلات ولسوالی سیغان و راههای حل آن، بیشتر صحبت کنیم.
ایشان برنامههای زیادی برای آبادانی سیغان داشت: از جمله اسفالت سرک بامیان- سیغان، استخراج معادن ذغال سنگ، اعمار ذخیره آب و طرح چندین پروژهی دیگر که متاسفانه تمام این طرحها بدون عملی شدن با شخص هادی خان در دل خاک خوابید. هادی خان شخص صادق و با تعهد در برابر منافع مردم بود، این دو ویژهگی سبب شدهاست که امروز جای او در میان مردم عمیقا خالی احساس میشود.
سفر به سیغان و یادی از شهید هادی خان
نعمت سیغانی- روزنامهنگار
هوا سرد شده بود، بر فراز کوتل آقرباط قرار داشتیم و همه جا را برف پوشانیده بود. از این کوتل وقتی پایین بروید صخرههای شامخ و قلههای سر به فلک کشیدهاش نمیگذارد بر آسمان صاف و نیلگون سیغان ببینید. کوههای پیش آمده بر فراز سرک، سنگهای سیاه و گُل کرده، بتههای تازه سبز شده و پرندگان کوهی که اینطرف و آنطرف بال میزنند آدمی را چنان شیفته میکند که فقط بنشینی و تماشا کنی. درهای را که راه افتادهایم عموما مردم سیغان به نام درهای سوخته چنار میشناسند. دراین دره انبوهی از درختان دیده میشود به ویژه درخت چنار، ممکن از بابت که دراین دره به وفور چنار سبز میشود و قد میکشد، سوخته چنار نامیده باشند و اما این دره درهای با خیری نیست. شدت تاریکی موهوم و درختان پیچ در پیج، این دره را ترسناک کرده و ما خوبترین جوانان خود را دراین دره از دست دادهایم.
به پیش میرویم کنار بیرق شهید گلگون کفن سیغان که دراین دره خونش برای آرامی مردمش ریخته شده است میرسیم ،کنار بیرق شهادت شهید هادی خان سیغانی. صحبت از هادی خان و تعریف از او و خدماتش در میان میآید؛ خدماتی که طی چندین سال برای مردم سیغان، کُهمرد، غندک و مرکز بامیان انجام داده است.
شهید هادی خان سیغانی به نظر من یکی از بزرگان تاریخ بامیان و سیغان ماست که هرگز کار و خدماتش فراموش نمیشود. یک مجموعهای از تضاد؛ هرکه منظوری دارد، کسانی هستند که حرفهای ضد و نقیض را پای شهید هادی خان سیغانی نبشته میکنند و اما هادی خان یک شخصیت خدمتگزار بود، از خدماتش تا جسارتی که در مقابل تعصب مشتعل در بامیان داشت، برابری، برادری حفظ حقوق شهروندی و روابط حسنه با اقوام مختلف بامیان مشهود میشود که او (هادی خان) مرد نیکو اندیش و انساندوست بوده است.
آری تا زمانی که من به یاد دارم از شدت با تدبیر بودن این مرد مدبر در سیغان گلولهای بر آسمان شلک نشد، سیغان به اسم ولسوالی صلح در دنیا شهرت یافت و اما بعد از شهادت این مرد، امنیت کهمرد و درهی شکاری برهم خورد. حضور طالبان در کهمرد و درهی شکاری عواقب ناگواری را در پی دارد که بعد از شهادت این مرد، رنگ و بوی بیشتر گرفته است.
من همواره از آزادگیهای هادی خان سیغانی دیدهام و شنیدهام، باری مشکلی داشتم و با شهید هادی خان سیغانی به تماس شدم، حرمت، پذیریش و اخلاق پسندیدهای داشت، آرام و عمیق سخن میگفت، گوش فرا میداد و بعد راهحل پیدا میکرد.
شهید هادی خان سیغانی مرد مدبر، معظم، محترم، جسور و توانمند را در ماه مبارک رمضان سال پار، شب هنگام در حالی که از بامیان روانه ولسوالی کهمر بود دو محافظ فروخته شدهاش در میان چنارهای سبز شده سوخته چنار در نبش سرک به شهادت رساندند که بیرق سه رنگش حالا دارد نعرهای عدالت، حق و دادخواهی سر میدهد. مشیت الهی بر این تعلق گرفته که بهار زندگی را خـزانـی ماتم زده بـه انتظار بنشیند و این بارزترین تفسیر فلسفـه آفـرینش در فراخنای بیکران هستی و یگانه راز جاودانگی اوست. مردم ما از به شهادت رسیدن هادی خان فراوان متاثر شدند، چون ولسوالی ما یکی از بهترین فرزندان راستیناش را از دستداد.
در موتر با عالمی از غم و اندوه، از خدمات شهید هادی خان میگویم؛ سخت است سیغان چنین آدم استثنایی و خدمتگزاری به این زودیها دریابد. به قول مقام سیغانی “احیا کننده اقتدار سرزمینمان بود”. فراهم کردن تعلیم و تربیت، مکتب و تمام امکاناتی را که برای مردم سیغان، شهید هادی خان سیغانی فراهم کرده است فراموش نا شدنیاست!
با درد از شهادت هادی خان سیغانی راه میزنیم. راه پرخم و پیچ است، نمیشود موتر خوب سرعت بگیرد آهسته، آرام و غمزده راننده موتر راه جلو میزند. قریه دهن سرایک میرسیم سپس از بالای پل بزرگ که از زحمات هادی خان سیغانی است رد میشویم، بازار سیغان میرسیم؛ بازاری که سنگ سنگاش شاهد خدمات بیشایبهای هادی خان سیغانی است. صخرهها و کوههای سرخ و زرد که از هرطرف این بازار شعله میدهند آدمی را بیشتر از پیش شیفتهی نوشتن میکند تا از درد و رنج این ولسوالی به غم نشسته و فراموش شده و یا به قول بابه جان سیغانی “قلب خاموش افغانستان” بیشتر و بهتر بنویسیم.
خدا آگاه است و میداند
طریق و راه و رسم زندگانی را
مشو غمگین و باور کن
که تقدیرش همین بوده
به وصف آنکه جسماً بیش ازین در جمع مایان نیست،
طریق زندگانی را
برای نسلهای بعد به دستان توانمندش
به خون خویش به لوح سینه تاریخ
چنان مردانه حک کرده
که تاریخ تا ابد مدیون احسان
چنین فرزانه فرزندش خواهد بود
و آن جمع که در پندار غفلت زندگی دارند
و از مرگ چنین زیبایی هستی دل شاداند
نمیدانند؛ شهادت افتخار دیگری
بر افتخارات او میباشد
که دایم آرزویش بود
دوکتور فایق سیغانی
ای جفا تو کوکب از ملک سیغان بردهای
یوسف مصر مرا درچاه کنعان بردهای
زان که او از مهربانی غیرت سرشار داشت
همدم خدمت منش مرد مسلمان بردهای
ای بسا با افتخار ای شهیدی قهرمان
از میان دیو و دد خورشید تابان بردهای
کشورم را مفتخر بودی تو ای مرد حکیم
صد مبارک برتو بادا این که ایمان بردهای
فیض الدین عرفان سیغانی
و حالا که تو دگر نیستی
سرها خستهاند
مثل کودکان پا برهنه کابل
که در دل روزهای سوزان
هر چه فریاد سر میدهند
نیست کسی که صدای شان را بشنود
و دست مهربانی بر سر شان بکشد
و حالا که تو دگر نیستی
کرباس پوشان میهنم ناله سر میدهند
گویی تو در قلب شان مسکین گزیده بودی
که کنون با رفتنت مراسم سوگواری برپاست
مقام سیغانی
شهر فراق
ای وادی بامیان تو کان گوهر هستی
تو باغ بهشتی تو جای ثمر هستی
در گوشهی دلها بهار تو زیباست
در فصل خزانم تو جای بهتر هستی
شهر ها همه دیدم مثل تو نبودند
مردم همه خلاق تو شهری دیگر هستی
غلغله و بودا فلسفهی تاریخ
بازار توریستی شیر و شکر هستی
این هم فخر بزرگیست لافیده بگویم
فرهنگ شده معنا تو تاج کشور هستی
جا دارد که بگویم از پاکی هوایت
جانا وطن من تو مثل قمر هستی
از اسم عدالت اینجا خبری نیست
ای جان وطن من تو چرا بی خبر هستی
مردان نبردت خوابیده به غفلت
تعداد که رفتند تو شاید خبر هستی
درگیر و دار یاران از هادی خبری نیست
شهادت شده نصیب اندوه دفتر هستی
در ایام جوانی دست من کردی کوتاه
افسوس تو افسوس دشمن نگر هستی
از بی شرمی زمانه هر چند گله دارم
نادیده من نگیرم که مثل مادر هستی
از کشتار و شهادت چشمت حیا ندارد
معنوی شده خسته چرا بی کمر هستی
محفوظ الله معنوی
مرد سالار کهن دل، قلعه بابا چه شد؟
اختر اسحار روشن، باد در باغها چه شد؟
شمع اشک ریز بیدرنگ که راد مرد صلح خواه
عندلیب کوهسار و نغمه در صحرا چه شد؟
نیست روشن همچو نامت غندک و کُهمرد کنون
شیر مرد ملک سیغان، هادی مأوا چه شد؟
نام تو در دود مان ملت ما جاری است
شهکار مرد میدان تاریخ هویدا چه شد
می دهم پیوند ترا با مادر آن شهریار
همچو فرزند کتایون تاج آن کلاه چه شد؟
رستم دوران گویم نام تو پاینده باد
همچو سهراب هدفمند در مسیر راه چه شد؟
محمد باشی قاسمی
فغان و داد از اين چرخ دون بى بنيان
كه برد از كف ما نخبه مرد هادى خان
از اين زمانهى پر فتنه كام دل نگرفت
كنون برفت ز دنيا به حسرت و حرمان
از اين جهان پر آشوب رفت به عالم قدس
سفر کرد ز دنيا به روضهى رضوان
ببست رخت سفر ما به سر فگنديم خاک
دگر چه چاره بود دوستان به اين فقدان
به دستگيرى مسكين و بى نوا و غريب
انيس مردم خود بود در كرانهى سيغان
دل غنى و فقير را گذاشته بود يكى مرهم
به راه خدمت مردم گذشته بود از جان
رواست اين كه به جاى سِرشک خون باريم
به مرگ مردى برازنده، حاكم سيغان
بدان كه روح و روان هادى شاد است
مقام و منزل او با يقين بود به جنان
زبير واعظى