پشتونیزم و ناسیونالیزم کاذب افغان
احساسات وطنپرستی، آزادی خواهی و استقلال طلبی در افغانستان سابقه طولانی دارد. اما در سده نزدهم در اوج تجاوز «بازی بزرگ» میان انگلیس و روس، ناسیونالیزم کاذب بحیث ابزار استعمار برای منحرف ساختن ناسیونالیزم واقعی و وطنپرستی و احساسات آزادیخواهی وارد بازی شد. چنانچه پشتونیزم بحیث مکتب دست پرورده و میراثخوار استعمار با سوء استفاده از نام قوم شریف پشتون و بهره برداری از احساسات ملی گرایی مردم خُراسان ظهور کرد. در سده بیستم بویژه پس از ظهور کشوری پاکستان در 1947، پشتونیزم در لباس ناسیونالیزم افغان تحت نام داعیهای «لوی پشتونستان» ظاهر شد و بحیث تفکر و قدرت حاکم در افغانستان مبدل شد.
واقعیت اینست که معاهده دیورند آخیرین میخ را بر تابوت خُراسان تاریخی کوبید و کلید افغانستان ساخت استعمار را بدست میراثخوران «افغان» تسلیم کرد.
به بیان دیگر بیشترین نفع را از بازی بزرگ قبایل پشتون دو طرف مرز دیورند بردند و زیادترین زیان را تاجیکان و فارسی زبانان دو طرف دریای آمو متحمل شدند. چنانچه استعمار انگلیس و روس بد ترین بازی به سر نوشت زبان فارسی و فارسی زبانان در هند، آسیای میانه و افغانستان نمودند. زبان فارسی بحیث زبان اداری و علمی هم در هند و هم آسیای میانه از میان برده شد و جای آنرا زبان انگلیسی، روسی و ازبیکی گرفت. شهر های تاریخی بخارا و سمرقند به ازبکستان سپرده شد و تاجیکان هویت و سر زمین خود را از دست دادند.
در هندی بریتانوی و آسیای میانه حد اقل استعمار دست به تجدد و پیشرفت زد، ولی در افغانستان پشتونیزم عقب گرا حاکم شد و ریشههای هویت و تاریخ کشور را در ظرف یک سده برچید. چنانچ خُراسان تاریخی نه تنها نام و هویت خود را در تحت نام افغانستان و افغان از دست داد، بلکه فارسی ستیزی و افغان محوری قدرت و جابجایی «ناقلین» از هند بریتانوی و پاکستان کشور را به جهنم تبدیل کرد. اما نه استعمار انگلیس و نه پنجابیها هرگز چنین مصیبت را به سر قبایل پشتون نیاوردند. روی تصادفی نیست که اکثریت پشتونهای واقعیت بین سپاسگذار استعمار انگلیس و حکومت پنجابیها هستند، ولی ناسیونالیستهای کاذب افغان بیش از از 70 سال است که بنام «معضلۀ خط دیورند» ظاهراً از استعمار انگلیس و حکومت پنجابیها مینالند، ولی در عمل بحیث میراثخوران استعمار از نعمات مادی و معنوی آنان سود می برند.
بسیاری ها باور دارند اگر بازی بزرگ نبود و اگر معاهده دیورند میان عبدالرحمن خان و دیورند به امضا نمیرسید و اگر روس و انگلیس با مرز کشی مردم بومی خُراسان را از آسیای میانه و ایران جدا نمیساختند، آیا قبایل پشتون میتوانستند صاحب سر زمین خُراسان شوند؟
انصافاً باید گفت قبایل پشتون آنطرف مرز دیورند چه در تحت حکومت هندی برتانوی زندگی میکردند و چه در پاکستان پنجابی زندگی میکنند، حق دارند که وفا دار به انگلیسها و پنجابیها باشند. چنانچه پس از معاهده دیورند انگلیسها دست به ساخت و ساز و انکشاف اقتصادی مناطق قبایل پشتون زدند. راهها، خط ریل(آهن)، برق، مکاتب مدرن، کالجها و زندگی شهری را در قلب قبایل عقب مانده پشتون ساختند و آنها را از تاریکی و عقب ماندگی تاریخی نجات دادند. هم چنان نظم و قانون را بجای پشتونوالی و قانون جنگل وارد زندگی شان نمودند.
هزاران جوان پشتون به ارتش هند بریتانوی پیوستند و در جنگهای اول و دوم جهانی به نفع کشور انگلیس جنگیدند. هزاران دختر و پسر پشتون زبان انگلیسی فرا گرفتند و در مدارس دانشگاه های معتبر امپراطوری بریتانیا فرصت تحصیل یافتند. هزاران پشتون حق رفت و آمد آزاد به سایر مستعمرات انگلیسها از آسیا، گرفته تا آسترلیا، افریقا و امریکا و کانادا پیدا کردند. هزاران قبایل پشتون فرصت مهاجرت به آسترلیا، زیلاند جدید، کینا، افریقای جنوبی یافتند. هزاران خانواده پشتون به بریتانیا آمدند در شرق لندن، در ایالتهای مثل برمنگم و سکاتلند با هندیها، چیناییها، افریقاییها و مسلمانان سایر مستعمرات انگلیس زندگی مدنی را تجربه کردند و حتا تشکیل خانواده دادند.
خان عبدالغفارخان معروف به رهبر «جنبش خدایی خدمتگار» که بعد از تجزیه هند بحیث ناسیونالیست و داعیه دار پشتونستان و به «فخر افغان» معروف شد، شخصیت و هویت و شهرت او محصول تربیت استعمار انگلیس است. اوبیش از هر کسی دیگر نقش استعمار انگلیس را در تغییر جامعهای قبایلی پشتون به شهر نشینی خوب درک میکرد. روی تصادفی نبود وقتی ناسیونالیستهای هند در تحت رهبری گاندی شروع به جنبشهای استقلال طلبی کردند، پشتونهای هند بریتانوی علاقه به استقلال هند نشان ندادند. غفار خان که خیلی نزدیک با گاندی بود، بسیار تلاش کرد او را متقاعد سازد که هند از بریتانیا استقلال نگیرد. زیرا او می ترسید که استقلال هند باعث بی ثباتی و جنگ های داخلی نشود.
او بیشتر نگران قبایل پشتون بود که به برکت حکومت بریتانیا به ثبات و توسعه دست یافته بودند، به باور او استقلال باعث کشمکشهای قبیلوی خواهد شد. نگرانی او خیلی بجا بود ، چنانچه در جریان جنبش استقلال هند هزاران هندو و مسلمان به دلایل مذهبی کشته شدند. اما اکثریت قبایل پشتون برای ماندن در کشور جدید التاسیسی مثل پاکستان در کنار پنجابیها ایستادند. این در حالی بود که غفار خان و یک تعداد اقلیت پشتون برای پیوستن به هند مستقل رای دادند.
پشتونهای پاکستان در 70 سال اخیر بسیار هوشیارانه عمل کردند و در تحت تاثیر ناسیونالیستهای کاذب افغان نرفتند و کشور شانرا به جنگ داخلی و بحران نکشانیدند. واقعیت اینست که هیچگاه پشتونها نه برای ایجاد دولت مستقل پشتونستان و نه برای پیوستن به افغانستان تمایل نشان ندادند. اگر تمایل هم می داشتند و یا داشته باشند، پنجابیها و متحدین خارجی آنها انگلیسها و امریکاییها به آنها این اجازه را نمیدهند. اما ناسیونالیست های کاذب افغان بر رغم عدم تمایل پشتونها و بلوچهای پاکستان به افغانستان عقب مانده هفتاد سال است که همه هست و بود این کشور را قربانی آرمانهای پوچ و غیر عملی شان کرده اند و هنوز دست بردار نیستند.