خبر و دیدگاه

اندیشمند دوم دنیا و جلالتمآب

نامه‌ای متحدالمال از ریاست اجرایی کشور عنوانی تمام وزارت‌خانه‌ها و ادارات دولتی فرستاده شده و در آن آمده است که نام و سمت آقای عبدالله عبدالله در نامه‌های رسمی اشتباه نگاشته می‌شود و باید از این به بعد نوشته شود، جلالتمآب عبدالله عبدالله، رییس اجرایی جمهوری اسلامی افغانستان. مبادله نامه‌های رسمی میان ادارات مختلف امری معمول است، اما آنچه که تعجب بسیاری‌ها را برانگیخته است، کلمه «جلالتمآب» در این نامه است. از متن نامه ریاست اجرایی به اداره‌ها چنین استنباط می‌شود که رییس دفتر داکتر عبدالله به تمام اداره‌های دولتی گفته است، ذکر کلمه جلالمتآب پیش از نام رییس اجرایی کشور الزامی است.

آقای مجیب‌الرحمان رحیمی، سخنگوی رسمی داکتر عبدالله، در صفحه رخ‌نامه‌اش نوشت که منظور آنان از نامه‌نگاری این بوده است تا نام اصلی سمت داکتر عبدالله را روشن بسازند. به نوشته آقای رحیمی آنان می‌خواستند به اداره‌های دولتی حالی کنند که داکتر عبدالله، رییس اجرایی جمهوری اسلامی افغانستان است، نه رییس اجرایی حکومت وحدت ملی یا چیز دیگر، آقای رحیمی در صفحه‌اش نوشته است، ذکر کلمه جلالتمآب پیش از نام داکتر عبدالله لزومی ندارد و به‌دلیل عرف نامه‌نگاری اداری در نامه آنان ذکر شده است. اما نحوه نگارش نامه نشان می‌دهد که نویسنده نامه از همه مخاطبان خواسته است جلالمتآب را پیش از نام رییس اجرایی جمهوری اسلامی افغانستان ذکر کنند.

سخنگویان رسمی داکتر عبدالله باید نامه ریاست دفتر ایشان را پیش از انتشار مرور کرده، اصلاح می‌کردند. نشر این نامه این ذهنیت را در شبکه‌های اجتماعی به‌وجود آورده است که داکتر عبدالله سخت خودشیفته است و می‌خواهد همیشه جلالتمآب بشنود. سخنگویان رسمی داکتر عبدالله که جوانان تحصیل‌کرده هستند، می‌دانند که در هیچ کشور دموکراتیکی به روسای جمهور و نخست‌وزیران‌شان، جلالتمآب نمی‌گویند. در تارنماهای رسمی دیوید کامرون و بارک اوباما، هیچ لقب تحسینی و اشرافی دیده می‌شود. القابی مثل جلالتمآب و اعلی‌حضرت بازتاب فرهنگ اشرافی و استبدادی گذشته این سرزمین است.

سخنگویان تحصیل‌کرده داکتر عبدالله به‌جای توجیه‌گری باید با این فرهنگ مبارزه کنند. نسل جوان تحصیل‌کرده در ادارات دولتی، مایه امید مردم افغانستان هستند. این جوانان باید با تمام مظاهر فرهنگ استبدادی و اشرافی گذشته، مبارزه کنند. این جوانان باید اجازه ندهند بلندپایگانی که با آنان کار می‌کنند، میز هفت‌صدهزار افغانیگی بخرند، دیکراسیون گران‌قیمت فرمایش دهند و عطر فرانسوی بپاشند. این درست است که باید در رسمیات بلندپایگان حکومتی لباس رسمی و تمیز بپوشند، اما تقلید اخلاق اشرافی گذشته به هیچ‌وجه شایسته نیست و جوانان تحصیل‌کرده‌ی همکار مقام‌های دولتی باید با آن به ستیز برخیزند.

آقای رحیمی و دوستانش حتا باید رفته‌رفته، عرف نامه‌نگاری دفتری را که در آن کار می‌کنند تغییر دهند. اگر آنان به دوستان‌شان مشوره دهند که از ذکر القاب اشرافی در نامه‌های رسمی خودداری کنند، این فرهنگ از میان می‌رود. درج القاب اشرافی در نامه‌های رسمی هیچ الزام قانونی ندارد و بازتاب فرهنگ استبدادی گذشته است. فرهنگی که بلندپایگان دولتی را به لحاظ حقوقی و ارزشی برتر از مردم عام می‌داند. در فرهنگ دموکراتیک همه شهروندان یک جمهوری، حقوق برابر دارند و رییس‌جمهور، رییس اجرایی، رییس امنیت ملی و رییسان دیگر همه شهروند اند. جوانان تحصیل‌کرده‌ی همکار مقام‌های دولتی باید مدافع اخلاق شهروندی در برابر تقلید از اشرافی‌گری فرتوت گذشته باشند. توجیه‌گری، رسالت تاریخی این جوانان تحصیل‌کرده نیست، آنان باید رسالت خود را در این برهه از تاریخ سیاسی کشور درک کنند.

نظام بروکراسی فاسد و فرتوت، نباید جوانان تحصیل‌کرده در دانشگاه‌های کشورهای دموکراتیک جهان را در خودش حل کند، این جوانان باید تا جایی که توان دارند، این نظام را اصلاح کنند. رسالت تاریخی آنان اصلاح‌گری است نه توجیه‌گری. مشکل تنها در دفتر داکتر عبدالله عبدالله نیست. اطرافیان و هواداران رییس‌جمهور اشرف غنی نیز، در مورد توانایی‌های علمی او به طرز وحشتناکی مبالغه می‌کنند. جالب این است که برخی از اطرافیان آقای غنی حتا در پیش روی تلویزیون‌ها هم او را دومین اندیشمند دنیا می‌خوانند. این خیلی مسخره است. تاکنون هیچ انسانی در این کره خاکی خودش را اندیشمند دوم جهان لقب نداده است.

همین حالا در دانشگاه‌های کشورهای پیشرفته جهان اندیشمندانی حضور دارند که تالیفات‌شان قفسه‌های کتابخانه‌ها را پر کرده است و شهره آفاق‌اند، اما هیچ‌کدام آنان خودشان را اولین یا دومین اندیشمند دنیا نخوانده‌اند. از کشورهای غربی که بگذریم در همین کشور همسایه ما ایران، انسان‌هایی زندگی می‌کنند که به حق می‌توان آنان را امپراتوران تفکر و دانش خواند. آقای بابک احمدی، ده‌ها جلد کتاب در مورد متن‌شناسی و فلسفه نوشته است. داریوش آشوری، پژوهش‌های فراوانی در مورد زبان انجام داده است. هر دوی این اندیشمندان حداقل به چندین زبان زنده دنیا، تسلط دارند، اما هیچ کسی آنان را در آن سرزمین، اندیشمند چندم جهان نخوانده است. به تیوریسن اسلام لیبرال مجتهد شبستری نگاه کنید، صدها صفحه در مورد تفسیر متون دینی نوشته است. اندیشه‌های این مرد و نحله فکریی که از آن نمایندگی می‌کند، تا حدودی در کشورشان اجتماعی شده است و جنبش دموکراسی‌خواه ایران، بر مبنای همین اندیشه‌ها، فعالیت می‌کند، اما نه آقای شبستری و نه هیچ یک از همفکران او خود را اندیشمند دوم یا «لوی‌مفکر» نخوانده‌اند. آقای اشرف‌غنی چند ماه پیش تخلص قبایلی را از کنار نامش حذف کرد. ایشان باید یک شجاعت دیگر هم بکند و از هواداران پروپاقرصش بخواهد تا دیگر او را دومین اندیشمند دنیا نخوانند.

andishmand

 

__

مطلب بالا در روزنامه هشت صبح منتشر شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا