نامۀ سرگشاده به دکتر عبداللهعبدالله!
جناب دکتر درود بهشما!
دردها زیاد است، ولی میکوشم مختصر بنویسم. در این دور انتخابات، من با این امیدواری از جناب تان حمایت کردم:
از میان شب سحر فرخنده میآید برون
روز پایان غم است و خنده میآید برون
بهشما و کارنامههای تان باور داشتم. شما را مرد روزگاردیده و سیاستمدار معتقد به ارزشهای انسانی میشمردم. بهعنوان یکی از دوستان نزدیک مسعود، برای تان احترام داشتم و گمان میبردم از او بیشتر از همه آموختهاید. در کارزارهای انتخاباتی هم با قاطعیت در کنار تان ایستادم و بدون هیچ چشمداشتی حمایت تان کردم. مثل من، هزاران جوان و پیر از شما حمایت کردند و در این راستا اعضای بدن، مال و حتا جان خود را از دست دادند. چرا؟ چون بهشما باور داشتند و شما را الگوی ارزشهای آزادهگی این سرزمین میدانستند.
میخواهم بدانید که نمیخواهم از دریچههای بسیار کوچک بحثام را پیشکش کنم، بلکه میخواهم از حیث یک دانشآموز سیاست، ناگزیریهای سیاسی، بینالمللی و منطقهای را در نظر گرفته، برای تان بنویسم.
افغانستان در طول تاریخ، فراز و فرودهای بیشماری را تجربه کرده است. از بنیانگذار افغانستان تا اشرفغنی احمدزی، در محور یک سیاست ایستادهاند و یکیپیدیگری، سیاستهای قومی، قبیلهای، زبانی، و… را بهتکرار با بیشرمانهترین خودفروختهگی بر مردم این سرزمین تحمیل کردهاند.
آنانی که بهخاطر قدرت، پدران، فرزندان، بستهگان و یکدیگر شان را میکشتند، کور میکردند، میبستند و به دار میآویختند، هیچ دلیلی جز به دست آوردن قدرت غیر مشروع نمیداشتند که این بیثباتی سیاسی سبب محدودیتهای جغرافیای، معاملهها و امضاء چندین معاهده ننگین را بهبار آورد. شرائط فعلی سیاسی، حاصل ایستادهگی و جانبازی کسانی است که در میدانهای نبرد برای آزادی ایستادند، برای آزادی رزمیدند و برای آزادی از دنیا رفتند. کسانی که بهخاطر بهدست آوردن قدرت، از انتخابات گفتند، از آزادی گفتند و از شائستهگی گفتند. هویت شان، اصلیت شان و کارنامههای شان در سینۀ تاریخ ثبت است که زمان خود در این رابطه قضاوت خواهد کرد.
شما، جهانیان، مردم و همۀ چشمداران فهمیدند که برنده انتخابات در دور اول کی بود و چرا انتخابات بهدور دوّم کشانده شد. بیبرنامهگیهای شما، عدم روابط همآهنگ شما با بیرونیها و کشورهای ذیدخل در قضیه افغانستان، خوشباوریها و… سبب شد که در یک فضای نامساعد سیاسی به مرحله دوم انتخابات بروید. مرحله دوم انتخابات نیز، «دزدان با پشتاره» داشت و خاک در چشمزدنهای بیمانند.
از تمام این موارد که بگذریم، بحث تشکیل حکومت «وحدت ملی» سبب شد که مردم با پشت پا زدن بر زخمهای شان، وضعیت نسبی را بپذیرند و بهشما بهعنوان نمایندۀ اکثر مردم افغانستان اعتماد کنند. ولی با تأسف که روز به روز از این اعتماد کاسته میشود و ناکاراییهای سیاسی شما یکیپیدیگری مشهود میگردند.
شاید شما بهپاسخ اینهمه، توجیه داشته باشید، ولی آنچه ما شاهد بودهایم چیزی است که انتظارش را نداشتیم. هنوز هم بر محرومیتهایمان افزوده شده و سیاستهای قومی و قبیلهای برای حذفمان رو به افزایش است. ملیاندیشیدن و باورمند به ملی بودن، ابزاریست که قبیله حاکم در دست دارد و از آن طریق میخواهد نقشمان را به دلخواه شان رقم بزنند. کسانی که با تقلب، تعصب، توهین، ترور، تزویر و… مشروعیت سیاسی خود را بهدست آوردهاند، بههیچ چیزی جز اصل خود که همان سیاستهای فاشستی است پابند نخواهند بود. بیگمان امروز زیر عنوان تخصص، شائستهسالاری و… خواستههای سیاسی شان را دنبال میکنند و خواهند کرد. معرفی کابینه، که خود محور قومیشدن سیاست گردیده است، بهگونه غیر تعادل و در مغایرت با تفاهمنامه سیاسی است. شما که مشروعیت احمدشاه مسعود، استاد برهانالدین ربانی و مارشال فهیم را دارید، با این بیتوجهیها از دست خواهید داد و میترسم در فرجام بهعنوان سیاستمدار خام، آرزوهای مردم افغانستان را نقش بر آب کنید.
ثبات فکری، تعقل سیاسی، شناخت محیط، برنامههای مردممحور و پاسداری از حقوق مردم آزاده، مؤلفههایی اند که در محور آن از شما حمایت کردهایم.
و در فرجام، نگذارید چهرۀ را که در کنار مسعود میدیدیم، با خطوط سرخ «چلیپا» بکشند.