افغانستان یا «جزیره وحشت»
هر روز خبر از کشته شدن است، از انتحار است، از انفجار است، از قتل مردم بیگاه است. یک عده جنایت کاران وحشی هرروز جنایت میکنند مردم را به خاک خون میکشانند ولی یک عده بی احساس پول پرست در منزل پنجم آپارتمان های مجلل خود نشسته و خاک ودود آتش انتحار و انفجار را از پنجره های آپارتمان های خویش نظاره میکنند. وبرای برقراری صلح با جنایت کاران آدمکش شورای عالی صلح را رهبری میکنند.
خبرهولناک مرگ جنرال داود داود را زمانی شنیدیم که هنوز مراسم عزاداری مولانای سید خیل پایان نیافته است.هرروز فرماندهان صدیق وخدمتگار این دیار یکی پی دیگر توسط برادارن آذرده خاطر ریس صاحب جمهورکشور کشته میشوند.هرروز به وحشت و بربریت برادران آذرده خاطرما افزدوه میشود.
کسانیکه واقعا بخاطر برقراری صلح شب و روز کارمیکردند یکی پی دیگر کشته میشوند، ریاست جمهوری با ساخت وبافتی که با آذرده خاطر ها دارد با یک بار تقبیح مسوولیت دولت بودن خود را رفع میکند و در صدد طرح پلان های بعدی خود می برآید.
به هر اندازه که میزان جنایت، آدمکشی ووحشیگری اوج میگرد، به همان اندازه به طول و عرض شورای عالی صلح افزوده میشود. هرروز سرخط خبرکشور انتحاراست، انفجار است و آدمکشی. مردم در آتش انفجار و انتحار کباب میشوند برعکس آقای ریس جمهور بخاطر خدشه دارنشدن پروسه صلح و خشمگین نشدن برادران آذرده خاطر فقط یک بار ناخود آگاه «تقبیح» میکند و بس.
شورای عالی صلح با سیاست های صلح جویانه خود برهر وحشیگری و جنایت صحه میگذارد و آنرا برای تقویت صلح قلابی خود فال نیک میپندارد. شورای عالی صلح که در حقیقت شورای عالی طالب پروری است سیاستی است برای در هم کوبیدن نیروهای شمال و نخبگان شمال. مولانای سید خیل و جنرال داود کسانی بودند که برای امنیت شمال کارمیکردند . امنیت شمال در تقابل با سیاست های ارگ نشینان قبیله گرا قرارداشت. باید وضیعت شمال برهم بخورد طالب ها علاوه بر جنوب در شمال نیز نفوذ پیدا کنند وآقای کرزی جهانیان را متقاعد سازد که ترورستان و جنایتکاران به رسمیت شناخته شوند و قدرت کشور دوباره بدست مطلقه گرایان بومی سپرده شود. این سیاستی است که گام به گام پیش میرود.
تا زمانیکه آقای ربانی ریس شورای صلح است ، صلحی درمیان نیست این هم یک سیاست پاکستانی است. و تا زمانیکه این شورا به کار خود ادامه میدهند طالب ها از نظر نظامی قوی و قوی ترمیشوند و با قتل و ترور شخصیت های مهم اوضاع تمام کشور را مختل میسازند تا کرزی جهان را متقاعد سازد که طالب را به رسمیت بشناسند و با ترورستان کنار آیند.
گمان میرود که از ازل برلوح تقدیر این کشور بلاکش خون آتش باهم عجین شده باشد. همیشه باید خون بریزد، آدم کشته شود و حشت برپاگردد تا یک عده آدم نمای حیوان صفت در عزای مرگ بیگاهان نمازشکرانه برپاکنند و با فیر های شادیانه قتل مردم و وحشت قبیلویی خود را جشن گیرند.
اوجگیری وحشت ، افغانستان بی نام و نشان را به «جزیره وحشت» مبدل نموده است. ازاین ببعد نامی که میتواند زیبنده این همه وحشت و دهشت باشد غیر از «جزیره وحشت» چه بوده میتواند؟
مردم باید تشویش نداشته باشند همان گونه که رها سازی ترورست ها بخشی از پروسه صلح با جنایت کاران است ، ترورشخصیت ها وحمله به مردم بیگناه نیز بخشی از پروسه صلح به شمار میرود. این مسله به ادله بسیار زیاد نیاز ندارد. همه میدانند که رها ساری صد ها ترورست و آدمکش از زندان چه عواقب و پیامد های به دنبال خواهد داشت.
مردم ما باید بدانند که پروسه صلح کرزی با خون و انتحار عجین شده است. صلح با ترورست غیر از خون ریزی، انتحار، ویرانگری چه پیامدی خواهد داشت.
من تعجب میکردم که آیا دولت کرزی تعریفی از صلح دارد یانه ؟ ولی حالا به خوبی دانستم که بلی دارد. این پروسه ای است که جدیدا در دامن فاشیزم و تروریزم پرورده شده است. این صلحی است که جدیدا متولد شده است. مواد اصلی این صلح از کوره ترورزیم بیرون آمده است. اصلا بهتر است برای این نوع صلح «تروریزم پروری » نام بگذاریم.
تروریزم پروری یعنی رها سازی ترورستان از زندان، مسلح سازی مجدد شان و حمله تروستان و انتحاریان به مردم.
شورای عالی صلح که راس آن آقای ربانی قراردارد با ذلت تمام از تفاهم و گفتگو های صلح برای ختم جنگ حرف میزند. درحالیکه کرزی با سپردن ریاست این شورا به آقای ربانی میخواهد تروریزم را قدرت مند تر سازد و به آنها هویت کاذب دهد و با به پایان یافتن دوره قدرتش تمام هست و بود کشور را به آدمکشان و ترورستان بسپارد.
اینکه همیشه طالب ها مذاکره بادولت را رد کرده اند و دولت مکررا پیشنهاد صلح میکند یک سیاست ساختگی دولت کرزی با ترورستان است.
مایه تاسف اینجاست که کسانیکه در کنار کرزی در ارگ نشتسته اند اگر اندکی خرد سیاسی داشته باشند که دارند میدانند که این مسله بازی موش و خرگوش است. ولی این بدبخت ها در حصار های بسیار بزرگ قدرت و ثروت محصور شده اند که این سیاست هویت دهی و ترورست پروری را برای حفظ قدرت و ثروت خود موجه میدانند.
مردم باید بدانند که دولت اسلامی افغانستان به امارت اسلامی طالب ها تبدیل شده است. و عمداً و قصداٌ برضد مردم و منافع کشور واقع شده است. این دولت که متشکل از نا اهلان پوچ مغز است ایتلافی را با جنایت کاران و ترورستان حروفوی تشکیل داده است. گروهای مافیایی قدرت و ثروت در تبانی با جنایت کاران و ترورستان قبیله گرا در هماهنگی تمام دست به آذادی آدمکشان زدند و به مردم آشکارا پیام دادند که منتظر حملات انتحاری، جنایت های بیشتر و خون ریزی های فراوان خود ر ا آماده سازید.
با تاسف که ملت نیستم. اینکه کشور به گروه های فساد پیشه ، مافیایی، ترورست ، جنایت کار و… مبدل شده است ناشی از ملت نبودن ماست.
افغانستان ملت واحد نبوده و در آینده به هیچ صورت ملت نخواهد شد. سه دهه جنگ نهال قومیت ، سمت، زبان و مذهب را چنان بارورنموده که در چهار فصل سال شاهد میوه های آن (انتحار و قبیله گرایی )بوده ایم.
مردم دیگر باید درک کرده باشند که دولت کرزی مسوول تمام حملات ترورستی و انتحاری درکشور میباشد. دولت عملا ترورستان را پاداش میدهد و به شکل بسیار محترمانه آنها را آذاد میسازد. حتی بنده بعید نمی بینم که یک عراده اسکواتور را نیز برای کندن تونل برای جنایت کاران فراهم نکرده باشد . تونلی به این بزرگی که بدون خم شدن قامت، زندانیان میتوانند از آن عبور کنند کار اسکواتور است نه کار بیل و کُلنگ.
مردم باید تصمیم بگیرند یا با انتحارگران و حامیان شان کنار آیند ویاهم راه دیگری را پیش گیرند. کرزی و دستگاه فاسدش عملا جنایتکاران را برسرنوشت مردم مقرر کرده است. مردم باید بدانند که بازی های سیاسی کنونی به رسمیت شناختن «انتحاریسم» است.
زمان آن رسیده که مردم یا صلح در سایه عزت را انتخاب کنند یا صلح در سایه ذلت، خِفت وجنایت را.
دولت به معنی واقعی کلمه ازمیان رفته است. مردم بافرهنگ وباعزت کشور باید راه خود را ازقبیله گرایان، جنایتکاران، انتحارگران و… جداسازند.
با سف کسانیکه خود را رهبران مردم وجهاد کشور معرفی کرده اند غرق در ثروت و قدت شده اند و به نحوی در بحران آفرینی های فعلی دخیل اند. ظاهرا انتحارگران را محکوم میکنند ولی در عمل وفکر با ترورستان و آدمکشان قبیله گرا یکدست شده اند. قدرت و ثروت چشم خردشان را کورکرده است. مردم بی گناه ،گرسنه و بی هدف راسپر های ستبر قومی و زبانی ساخته اند و از آنها استفاده های سوٌء میبرند.
مردم هم در نبودو خلاءزعامت مردمی ومنتهای ناچاری طرفندهای این بت های ثروت و قدرت را لبیک گفته و از حضور سیاسی ، اجتماعی شان بنحوی حمایت میکنند.
کشوریکه هویت های قومی در آن بالاترین اصل باشد راهی جز این ندارد. چه باید بکنند و به کجا مراجعه کند؟
با توجه به این مسایل و دها مسله دیگر رهایی از بن بست کنونی راه سوم است.مردم قربانی میشوند ، جنایت کار و آدمکش پاداش میبیند و محترمانه از بند رها میشود.
اگر پروفیسور ربانی اندکی عقل میداشت با ید عاقلانه میدانست که طالب ها آدم های صلح نیستند. صد بار اگر از صلح و گفتگو حرف بزنید جواب آنها همان انتحار، خونریزی وجنایت است. اصلا در قاموس این آدمکشان صلح و گفتگو جای ندارد.
من از شما و سایر کسانیکه مردم را در بند کشیده اید فروتنانه تقاضا دارم که به خود بیایید و دیگر مردم خود را قربانی صلح بی آبرو و ذلت بار خود نسازید. 99 درصد مردم میدانند که صلح با طالب انتحاری غیر منطقی و غیر عقلانی است. طالب مرد صلح نیست طالب یک جنایت کار وابسته به حلقات ترورستی و استخباراتی منطقه است. طالب کسی است که سیاست های خیلی بزرگ استخبارات منطقه و گروههای ترورستی جهانی را در منطقه بازی میکند. آنها برای صلح نمی جنگند. آنها جاده پاکن های بیگانه ها اند. نه خود را گول زنید ونه مردم را در خون و آتش نگاه دارید. آقای کرزی بنابر ارتباطات قبیله ایکه با ترورستان و انتحارگران دارد عملا از جنایت کاران دفاع میکند. و آنها را برادر میخواند.
همه دنیا میدانند کدام مردم با القایده ارتباط نزدیک دارند و کی ها دست به حلال نمودن انسان ها میزنند؟
منصفانه قضاوت کنید کدام تاجک، ازبک، هزاره خود را انتحارکرده است؟
من به شما مارشال فهیم، خلیلی، ربانی، محقق، سیاف ، قانونی و… خطاب میکنم اگر اندکی احساس مردمی در نزد تان باقی مانده صف خود را از قبیله گرایان، جنایتکاران و انتحارگران ترورست جداسازید.
طالب ها قدرت مند تر و شما زبون تر و خوار ترشده اید. جهاد در مقابل جنایت کار انتحاری جاهل به مراتب با ارزش تر و انسانی تر از جهاد علیه شوری ها ست.
این جنایت کاران با تار گلوی انسان را بریده اند . این ها صد ها مرتبه جنایت کارتر ازسایر جنایت کاران روی زمین اند.
اگر روس ها مردمان بی اعتقاد و کافر پنداشته میشدند جنایت ضد بشری از این نوع در آنها دیده نشده بود. کسی را بجرم نداشتن ریش حلال نمی کردند.
پس از این داشتن هوس افغانستان واحد و یکپارچه را از سردورکنید.کشوری بنام افغانستان دیگر نمی تواند به حیات خود مانند سایر ملل جهان ادامه دهد. سناریوی ها و طرفندهای قبلی دیگر کارگر نیست . راهی سومی همان نجات مردم از قبیله سالاری ، انتحارگری و جهل مرکب است که میتواند زندگی انسانی مردم را تامین نمایید. بیاد داشته باشید که فقط سیاست گذاران قبیله سالار و مطلقه گرا اند که خواهان به زنجیر کشیدن دیگران تحت نام افغانستان واحد اند.
چرا به نام وحدت ملی افغانستان مردم را در کام ترورستان کشیده اید. ما زمانی میتوانیم به کشوری بنام افغانستان کاری انجام دهیم که ملت باشیم . ما دیگر نمی توانیم ملت شویم و ملت باشیم این خیال است و محال است و جنون. بیایید 10 فیصد منافع شخصی خود را نادیده گرفته به مردم تان فکر کنید که هر روز قربانی ترورستان و آدمکشان میشوند.
افغانستان واحد یعنی مرگ تدریجی مردم یعنی انتحار، یعنی جهل مرکب، یعنی برگذشت به عصر تاریکی ها ، یعنی حلال کردن انسان بنام خدا، یعنی قتل مردم بعنوان عبادت، یعنی فساد بی حد وحصر، وصدها صفت مذموم دیگر.
بهتر است ازتاریخ بیاموزیم و بایک حرکت مردمی صف آذادیخوان ها را از صف قبیله سالاران و انتحارگران بی فرهنگ جدا سازیم.
هرکه ناموخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد زه هیچ آموز گار