خبر و دیدگاه

از عدالت “عمري” تا عدالت ” نظري”

Judgement

 

در حديثي از حضرت پيامبر بزرگ اسلام آمده است،‌ ” هر گاه كه كار به غير اهلش سپرده شود،‌ انتظار قيامت را بايد كشيد” ( اذا وسد الامر الي غير اهله فانتظر الساعه ).

درست حوالي ساعت 11 پيش از چاشت روز دوشنبه ي هفته پار، كميسيون مستقل انتخابات افغانستان شاهد هجوم و يورش قضات،‌ سارنوال ها، و پوليس تا دندان مسلح بود،‌ صحنه آن گونه كه تصاوير رسانه ها حكايت مي كرد شبيه يك تعرض به يك لانه ي تروريستي بود.  نوع گويا عدالت گستري قضات و سارنوال هاي اعزامي به كميسيون انتخابات مرا به ياد چگونگي تامين عدالت عمري كه موسس عدالت رسمي در نظام اسلامي است،‌انداخت،‌ عدالتي كه هنوز با گذشت قرن ها به عنوان الگو و نمونه ي برتري از عدالت گستري در جهان باشد.

مي گويند شبي حضرت عمر (رض) بر حسب معمول گزمه ي شبانگاه انجام مي داد كه از خانه ي صداي موسيقي مبتذل بلند شد،‌ خليفه اسلام از سر ديوار وارد آن خانه شد و صاحبش را توبيخ و سرزنش كرد،‌ بلافاصله صاحب خانه به حضرت عمر گفت: من يك اشتباه را مرتكب شده ام،‌در حالي كه شما مرتكب سه اشتباه شده ايد( سه قانون شرعي را نقض نموده ايد) ؛‌ حضرت عمر پرسيد آن سه چيستند؟ مرد گفت: نخست شما بي اجازه داخل خانه ي من شده ايد حالانكه پروردگار متعال در قران كريم مي فرمايد( شما داخل خانه ي كسي نشويد تا آن كه اجازه نگرفته و سلام نكرده باشيد) ،‌ دو ديگر اين كه شما نه از راه در ،‌ كه از راه ديوار وارد خانه ي من شده ايد،‌ در حالي كه خداوند مي فرمايد كه شما از راه دروازه وارد خانه شويد،‌ و سوم اين كه شما تجسس و كنجاوي نموده ايد حالانكه،‌ خداوند متعال صريحاً از تجسس و تفحص مسلمين را منع كرده و فرموده( تجسس نكنيد) . گويند خليفه مسلمين حضرت عمر بن الخطاب ( رض) از صاحب خانه پوزش خواست و او را رها كرد .

حالا نفس و ماهيت اين روايت را مي شود بر آنچه قضاء و دادستاني  كه براي گويا رسيدگي به دعواي انتخاباتي انجام مي دهند،‌ بسط بدهيم .

شايد جايي براي گله از سارنوالي نمانده باشد،‌زيرا به وضوح اين  نهاد نشان داده اند كه جز وسيله ي فشار و سركوب آن هم به دست حكومت،‌ چيزي بيش نيستند،‌ و انتظار بيشتر از اين نهاد ها ره به جايي نمي برد. 

محكمه تبديل شده است،‌به دست پاك حكومت،‌هر باري كه دستان حكومت ملوس شود،‌ محكمه خوبترين گزينه براي زدودن الودگي ها و پاك كردن آن هاست و جالب اين كه در رقابت براي مزدوري به حكومت گوي پيروزي را از كميسيون نام نهاد و تازه كار نظارت بر تطبيق قانون اساسی نيز ربوده و بر سكوي پيروزي نشسته است.

آيا محكمه داران مي دانند عاقبت كار شان چيست ؟ مگر در جريان نيستند كه قاضي القضات  خلف شان ساليست كه در بستر بيماري انتظار مرگ را مي كشد،  اما مرگ نيز كه شرف انساني و تحفه ي مسلماني است،‌ از وي فرار كرده است. اول مجلس نمايندگان از او سلب اعتماد كرد،‌ سپس با غم خواري رييس جمهور رييس شوراي علما باقي ماند،‌ اما خاتمه ي كارش به كجا رسيده است. مگر پيامبر بزرگ اسلام( ص) نفرموده اند كه ( انما الاعمال باالخواتيم ) اعمال( سرنوشت زندگي) بستگي به فرجام آن دارد.  آيا گاهي محكمه داران بزرگوار كنوني فكر كرده اند كه فرجام كار شان با چنين قانون ستيزي و قانون شكني،‌ و توجيه گري مطابق به ذوق و سيلقه ي حاكميت ،‌ به كجا خواهيد رسيد؟

اي قاضيان رفته به گمراهي ! اگر آخرت را نسيه مي دانيد ( نعوذ باالله ) از نقدي كه پس از حاكميت جابرانه ي موجود،‌ خواهد بود كه ديري هم باقي نمانده است،‌ چه ؟

شما مي دانيد كه در تاريخ كشور ركورد وابستگي به حاكميت بسته ايد؟ گاهي هم به زندگي قاضي مرحرم عبدالبصير خان رييس تميز دوره شاهي و شاد رواني دكتر وليد حقوقي،‌ آمر عمومي قوه ي قضائيه را ورق زده ايد كه رمز خدمت گزاري در عدم وابستگي را مي آموختيد؟

وقتي دستار پيامبر بزرگ اسلام را بر سر مي نهيد،‌ حرف آن عقل كامل بشر را نيز باور مي كنيد؟ كه فرموده اند: از سه قاضي ،‌دو در دوزخ است،‌ يكي در بهشت. البته مراد حديث قاضي هاي دوره ي صدر اسلام بوده است.

آيا امروز از حد اقل 9 قاضي بزرگ كشور مان كه امور ديوان قضاء را عهده دار اند، بر اساس حديث ذكر شده كدام سه تن از آتش جهنم نجات خواهند يافت؟ آن سه تني كه غير قانوني سرپرست اند،‌ و  زمان كارشان به پايان رسيده ؟ آن سه تني كه در وسط اند يا هم آن سه كه از همه عمر وظيفوي درازتري دارند ؟

پناه به خداوند كه با لقب قاضي قاضيان ( داور داوران) مواجه شود؛‌ در اصطلاحات شرعي داور داوران ما فقط خدا را مي دانستيم و اين لقب را به تعبير مستقيم آن به مخلوق شرك مي پنداشتيم و شايد هم به اين دليل در قانون اساسي و قوانين نافذه اين لقب وجود ندارد، اما در نامه هاي رسمي به تزين نام والا مقام همايوني سردسته ي داوران آخر الزمان حكم مي گردد.!

اما بايد توجه داشت كه همه دستار فضليت بر سر ندارند،‌ كساني نيز كلاهي را به نام قراقل كه شبيه اونيفورم رييس الملكت به عنوان نمادي از قضاوت به سر دارند كه الحق سزاوار براي قاضيان آخر الزمان همين تاج قره قل است ،‌ زيرا اين پوست جوجه ي نوزاد گوسفنديست كه مادر را اجازه نوازش فرزند پس از تولد نيست ( آثار ظلم بواح )‌.  به هرحال به حاشيه نرويم،‌ مراد از آنچه گفتيم چيزي ديگريست ،‌ و آن اين كه وقتي ما را شايسته ي كاري مي دانند،‌ و برما اعتماد مي كنند،‌ واجب آن است كه ما نيز خودمان را ،‌درونمان را و نيت مان را ،‌ برابر و درخور همان كار بسازيم .

همانگونه كه مردم ما مي گويند،‌ قدرت شده است لنگ حمام،‌ شايد دوستاني اكنون آن را به دور خود بچرخانند،‌ اما مطمين روزي به دست ديگري خواهد افتاد،‌ و اين كار دير يا  زود شدني است،‌ پس ما بايد خواه يا نا خواه بدانيم،‌كه اگر برفرض از محكمه و دادگاه مردم با فريب و تزوير خود را رهايي بدهيم،‌ و توجيه گري هاي غير قانوني،‌ به خود دستاويز قانوني گويا بتراشيم،‌ از دادگاه پروردگار فرار نيست. دست هاي بلاكيف عدالت پردودگار گلوي ما را خواهد گرفت و خواهد فشرد .

عدالت گستري كه اكنون از حنجره آقاي نظري معاون دادستاني و كساني جز او كه تنها اجرا كننده هاي فرمان هاي سلطان اند،‌ فرياد مي شود،‌ با عدالتي واقعي و عدالت عمري تفاوت فراواني دارد .

ميان ماه من تا ماه گردون

تفاوت از زمين تا آسمان است

مطمين باشند مردم بزرگ افغانستان،‌ حالا به اين سطح از آگهي و خبرگي سياسي رسيده اند كه ميان عدالت عمري و عدالت” نظري ” و امثال هم ،‌ قوه تميز و منطق به خرچ دهند  و راه صواب از خطا جدا كنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا