پیامدهای قبیلهای شدن ارتش
ارتش ملی در واقع بیانگر هویت ملی و نمادی از استقلالطلبی، حفظ تمامیت ارضی و نوامیس ملی یک کشور میباشد. ملتهایی میتوانند دست مداخله و اشغالگری بیگانهها را قطع کنند که ارتش ملی به مفهموم واقعی کلمه داشته باشند. تاریخ ما شاهد ابزاری شدن ارتش و نیروی نظامی این سرزمین در برهههای مختلف بوده و طعم تلخ این حالت دشوار را نسل اندر نسل، این مرز و بوم تجربه کردهاند.
برای رسیدن به جامعهی انسانی و رو به تکامل، شهروندان ما نیاز جدی به ارتش ملی با انگیزه، مردمسالار و آزاداندیش دارند؛ چون زیرساخت همهی برنامهریزیها و مدیریتهای سیاسی و قوام گرفتن آنها برای ساختن یک کشور نظاممند، داشتن یک ارتش ملی با ظرفیت است که قابلیت تـأمین امنیت و دفاع از تمامیت ارضی کشور را داشته باشد.
دست یافتن به چنین مهمی (ارتش ملی قوی و باظرفیت)، منوط به فربه شدن انگیزه و تفکر ملی و میهندوستانه در سطح رهبری ارتش و انتقال آن به ردههای پایین و سربازان میباشد؛ آنچه که متأسفانه در ارتش ما خیلی کمرنگ و ضعیف است.
یکی از ویژگیهای اساسی یک ارتش با مورال و نیرومند بنا بر تجارب موفق نظامی، مجهز بودن فکری آن به ارزشهای وطندوستانه و آزادیخواهانه میباشد.
اگر ارتش افغانستان را از لحاظ تجهیزات با تمام معیارهای استندرد بینالمللی برابر سازیم، اما اگر دارای انگیزهی ملی و قوهی تعریف و تشخیص از دوست و دشمن نباشد، هیچگاه نمیتواند به کمال مطلوب برسد؛ بدین روی ارتش ما در پهلوی تجهیزات محاربوی و تسلیحاتی، نیازمند تجهیز فکری بوده و این دو لازم و ملزوم یکدیگراند.
شکلگیری یک ارتش ملی واقعی و با انگیزه، بدون شک یک سری تلاشهای فراقومی و زبانی را میطلبد و اعمال هرگونه سیاستهای سلیقهای، در میان صفوف ارتش کشور شکافهای قومی و تنشهای زبانی را فربه نموده و پروسهی همبستگی و وحدت ملی را شدیداً خدشهدار میسازد.
درین اواخر ما شاهد تغییرات و تقررهای سیاسی در پستهای کلیدی وزارت دفاع هستیم که متأسفانه بدون درنظر داشت ارزشهای مسلکی و مهارتهای وظیفهای و توازن قومی که از مولفههای ارتش است، صورت می گیرند. مشارکت ملی در سطح رهبری و سطوح پایین ارتش، یکی از شعارهای اساسی وزارت دفاع محسوب میشود؛ اما در عمل کوچکترین وقعی هم برای حفظ این وضعیت به سامان دیده نمیشود.
کادرهای اساسی متعلق به هویتهای دیگر به نحوی از انحا کنار زده میشوند و اشخاص و افراد مرتبط به تنظیمها و جریانهای قدرتمند، جایگزین افسران مسلکی و مجرب ارتش میگردند. این گونه حرکتها پیکر نیمبند وحدت ملی ما را شدیداً آسیب رسانیده و پروسهی ملت شدن را به سوی قبیلهای شدن سوق میدهد.
همچنین در قسمت شمولیت دانشجویان در اکادمی ملی نظامی، یک تفاوت فاحش و سلیقهای پس از تغییر رهبری این نهاد ملی، به ملاحظه میرسد که بسیار دردآور است. در آزمون شمولیت سال 1390 خورشیدی این کانون معتبر نظامی کشور، حدود 4568 نفر از تمام افغانستان شرکت نمودند، که 36 درصد آنان برادران پشتون، 42 درصد تاجیکتباران و متباقی از تمام اقوام و قبایل کشور بودند.
بنا بر تقسیمبندی و مشارکت اقوام در این کانون، در سالهای قبل از برادران پشتون42 درصد پذیرفته میشدند، اما اکنون میخواهند 44 درصد از آنها را جذب کنند، و30 درصد هم حق هویت تاجیکتبارها بوده، که اکنون 25 درصد از این ملیت جذب میگردد، و سهم هزارهها که 12 درصد بوده، اکنون به 10 درصد تقلیل یافته است، و ازبکها که قبلاً 9 درصد حق داشتند، حالا 8 درصد برای آنها در نظر گرفته شده و از سایر ملیتها نیز 13 درصد پذیرفته خواهند شد.
این حالت غیرملی مدیریت ارتش و چالشها و دشواریهایی که در آیندهی نه چندان دور متوجه نیروهای امنیتی افغان است (سپردن مسوولیت امنیتی به نیروهای افغان)، امیدواریها را برای مدیریت درست بحران خیلی کم ساخته و ادامهی این وضعیت نامطلوب، یک فاجعهی بزرگ را نوید میدهد.
بنابرین رهبری حکومت باید توجه جدی به پیامد این نابرابریها و حرکتهای تبعیضآمیز داشته باشد؛ زیرا هرگونه اعمال ضد ارزشهای مردمی به سود یک هویت نه، بل بر ضد یک ملت و یک سرزمین خواهد بود.
در جغرافیایی بهنام افغانستان یکهسالاری و تکهویت خواهی، یک تجربهی ناکام، فرسوده، متروک و پوشالی بوده و باید در زبالهدان تاریخ برای همیش مدفون گردد.
اکنون همه حق دارند درین سرزمین زندگی آبرومند داشته باشند و برای زنده ماندن امتیازات سیاسیشان تلاش کنند تا دیگر در پیرامون سرنوشت خویش قرار نگیرند.
ما نسل هزارهی سوم هستیم و از بار دوش بودن پارینههای خود خسته شده ایم و به قول مشهور دیگر نمیخواهیم جنازههایی متحرک باشیم. بدین روی زندگی سایهای، صدبار ننگینتر از مزدوریست و مرگ را هزار بار از آنگونه زیستن، ترجیح خواهیم داد و پیوسته در راه تحقق حق و عدالت، مبارزه خواهیم کرد.
برگرفته از ماندگار
___
در همین زمینه: