توطئۀ امریکا در افغانستان یا حکایت “فیل در تاریکی” مولانا
در کشوریکه رییس جمهورش کم سواد و احساساتی، معاونین اش ملا و رییس خبرگانش صبغت اله مجددی باشد، جا انداختن نظریۀ توطئه مگر مشکلی دارد؟
در یکی از روز های سوزان تابستانی آفتاب گرفتگی رخ داد ه بود. من در جمع شصت یا هفتاد نفری که با هم در یکی از موسسات خارجی در پشاور کار میکردیم همه بمیدان پردیم تا قهر آسمانرا نظاره کنیم. وقتی آسمان تاریکتر شد عدۀ از چوکیدار های موسسه چنان به هیجان آمدند که حلقۀ تشکیل داده و بصدای بلند به الاهو الاهو گفتن شروع کردند. صدای قرائت قران شریف و چند آذان از بلندگو های مساجد دور و نزدیک هم آغاز شد. برای کارمندان خارجی بیش از تاریکی آسمان، قیل و قال زمینی ها خیلی جالب شده میرفت. خودم را نزدیک حلقۀ الاهو کردم. یکی میگفت که هفتاد هزار ملائیکه آفتاب را به زنجیر بسته اند. دیگری میگفت خداوند سر گنهکاران غضب شده. یکی که چند صباحی در یک مدرسۀ دیوبندی درس خوانده و از همه اوقی تر بود، تیوری آخرزمان را پیشکش میکرد و دیگری هم از ظهور عنقریب خردجال حرف میزد.
از آن حادثه بیست و چند سال میگزرد و آفتاب بگفتۀ خیام همچنان “از سلخ به غره آید، و از غره به سلخ” بدون اینکه از آخر زمان خبری باشد و یا هم در فهم ما نسبست به اتفاقات طبیعی و غیر طبیعی چندان تغییری آمده باشد.
این حکایت یا ” توطئۀ آسمانی” را بخاطری مقدمه کردم تا شباهت آنرا با ” توطئۀ امریکایی” افغانستان بیان دارم. توطئۀ که عدۀ روز افزونی از تحلیلگران یا بهتر بگویم “اوقی های سیاسی” ما خواب شان نمیبرد تا از آن در بحث های تلویزونی و نوشته هایشان سخن پراگنی نکنند. و نظریۀ توطئه را چنان در فکر عوام ذهنشین کرده اند که گویی امریکا بخاطر دلچسپی به ریش و برقع ما حادثۀ یازده سپتمبر را خود براه انداخته باشد.
حضور امریکا به حکایت “فیل در تاریکی” مولانا میماند که اوقی های ما هرکدام از آن تعبیر های مختلفی ارائه میدارند. حضرت مولانا در داستان “فیل در تاریکی” خود خواسته رابطۀ مستقیم کم فهمی با سؤ تعبیر را عیان ساخته و برای نجات شمع دانش را چنین توصیه بفرمایند:
در کف هر یک اگر شمعی بودی…اختلاف از قول شان بیرون شدی
در حالیکه ده ها هزار سرباز امریکایی ده ها سال میشود که در کشور های آلمان، جاپان، کوریای جنوبی و عربستان سعودی وغیره حضور دارند و کسی هم خم به ابرو نمیآورد، حالا ببینیم که چه عواملی با عث شده که مردم افغانستان شیطانشناس شده و به هر چیز از عینک تردید مینگرند.
درین نوشتار در مورد اینکه چرا امریکا به افغانستان آمده و چه اهدافی را دنبال میکند حرفی نداریم. بلکه حرف ما روی اینست که آیا برای توجیه حضورش درین کشور مگر امریکا به بهانه یا توطئۀ نیاز دارد؟
الف- امریکا سالانه صد ملیارد مصرف میکند، صدها قربانی هم میدهد و حزب حاکم امریکا روز بروز پشتیبانی مردمی را هم از دست میدهد. برای چه؟ برای توجیه حضورش نزد ایران، پاکستان، روسیه و یا مردم افغانستان؟
ب- بیایید از خود بپرسیم که اگر بهانه نکند، چه نیرویی امریکا را از افغانستان خواهد کشید؟ بخصوص که اگر نیروی امریکا از پشتیبانی مردم افغانستان، مردم خودش و جامعۀ جهانی برخوردار هم باشد و مشروعیت جنگ را از سازمان ملل نیز گرفته باشد؟ بدون شک هیچ نیرویی.
ث- آیا میشود باور که امریکا با ایران و پاکستان یکجا شورشیان را کمک میکنند؟
ج- آیا ایران با کمکهایش برای طالبان و حکمتیار در توطعۀ امریکا شریک است؟
خ- یا اگر امریکا بهانه نکند، روزگارش بد تر از امروز خواهد شد؟
حالا اگر چنین نیست پس ببینیم عواملی باعث شایعه پراگنی شده اند
الف- پایین بودن سطح فهم مردم افغانستان، توقع بیش از حد از توانایی نظامی غرب و طولانی شدن جنگ از عوامل عمدۀ قوت گیری تیوری توطئه اند. مردم از خود میپرسند که در حالیکه ماهواره های امریکایی که یک قطعی گوگرد را در روی زمین تشخیص میدهند، چه گونه در محو طالبها عاجز مانده اند؟ ولی از سایر عوامل مثلأ عوامل سیاسی برای جنگها محدودیت ایجاد میکنند چیزی نمیدانند.
ب- امریکا چرا مراکز طالبها را در پاکستان از بین نمیبرد؟ پس حتمأ کاسۀ زیر نیم کاسه است! جواب: نیروهای شوروی هم هیچگاهی به مراکز مجاهدین در پاکستان حمله نکردند و آن بیشتر ناشی از محدودیت ها بود تا عدم توانایی. امریکا نمیخواهد جنگ به پاکستان کشیده شود زیرا پاکستان پر نفوس و مجهز با سلاح اتمی بمراتب نزد غرب عزیز تر است تا افغانستان بی سر و پا. اگر انتخاب بین ثبات پاکستان و ثبات افغانستان باشد، منافع امریکا در ثبات پاکستان بیشتر تأمین میشود تا در افغانستان. اگر در هر دو کشور بتواند ثبات را تأمین کند – نور الا نور.
ج- البته بخش اعظم از استدلال های عدۀ از کارشناسان بیکار ما در مورد عوامل دوام جنگ و حضور امریکا در اقغانستان کماکان شبیه برداشتهای همان چوکیدار های پشاوری از عوامل آفتاب گرفتگی اند. بیشتر تحلیلگران سیاسی ما زبان غرب را نمیدانند پس چگونه میتوانند سیاست پیچیدۀ دنیا و ذهیت حاکم بر غرب را هلاجی و درک کنند. متاسفانه بیشتر هست و بود عدۀ در مورد حضور امریکا همانا مطالعۀ چند مقالۀ تحریف شدۀ ایرانی اند تا چیز دیگر.
ح- تبلیغات ایران. این کشور مبالغ هنگفتی را صرف مبارزه و تبلیغات علیه حضور امریکا در منطقه میکند. به دو دلیل: اول، حضور امریکا در افغانستان موجودیت رژیم را تهدید میکند. دوم، صلح افغانستان را به دهلیز پایپ لاین های آسیای میانه مبدل کرده و مانع انتقال گاز ایران به دو اقتصاد بزرگ هند و چین میگردد. به همین دلیل، در پهلوی کمک به شورشیان طالب و حکمتیار، عدۀ از نویسندگان و تحلیلگران ما را نیز به کرایه گرفته تا ذهنیت مردم فیل ندیدۀ ما را در مورد حضور امریکا مغشوش نمایند.
خ- به بن بست رسیدن جنگ. بروز اختلافات، شایعه پراگنی ها و انداختن بار ملامتی بر یکدیگر از علایم شکست و یا بن بست اند. این علایم در مواقع پیروزی دیده نمیشوند.
ذ- تبلیغات پاکستان (احتمالأ در تبانی با چین) و افراطگرایان خلیجی در مورد “دسائیس” امریکا علیه جهان اسلام. “هرکس برای مقصدی دلبری کند”.
د- تبلیغات کرزی علیه مریکا. کرزی برای مقابله باانتقاد های غرب از فساد گسترده و حکومتداریش دست به عمل بمثل زده حتی تا آنجا پیشرفته که دریک سخنرانی اش ز انتقال شورشیان به شمال “توسط هلیکوپتر های مشکوک” حرفهایی به زبان آورده است. در سخنرانی اخیرش (بیستم اکتوبر) بدون اینکه از عواقب حرفهایش چیزی بداند، ظاهرأ به شوخی گفت “ما سه هزار ملیارد دالر سرمایه زیر زمین داریم، اینها (امریکا) بی هیچ هم اینجا نیستند”. چنین سخنان سنجیده یا نسنجیده آنهم از زبان رییس جمهور کشور شایعات توطعۀ غرب علیه افغانستان و جهان اسلام را به اوجش رسانده است و آب به آسیاب دیگران میریزد
حضرت مولانا میگوید:
پیش چشمت داشتی شیشه كبود
لاجرم دنیا کبودت مینمود