خبر و دیدگاه

افغانستان یا زندان ملی – کدام یک؟

afghanistan2_map

 

عوامل نابسامان بودن اوضاع در افغانستان

بدون شک که در دنیای اسباب، هیچ معلولی بدون علت نیست. پس رویهمرفته، اوضاع و احوال در افغانستان هم به نوبه خود از عوامل عمده و مشخص متأثر میباشد که تشخیص درست و رسیدگی عندالموقع به انها در بهبود شرایط نقش تعینن کننده اي خواهند داشت.

 یک نگاه گذرا و اجمالی به تاریخ افغانستان به خوبی میرساند که سیر تاریخی در این کشور خیلی متلاطم و در نوسان بوده است . این مقال، روی سه مؤلفه (رهبری، اتفاق نظر، و مهارت) قویترین عوامل پیروزی، متمرکز می باشد. کمرنگی واکثراً فقدان این سه عنصر و دهها فکتور فرعی دیگر، اوضاع کشور را از مدتها بدین سو متشنج و نابسامان ساخته است.

اینک هر یک از مؤلفه های فوق به صورت علیحده مورد بررسی قرار میگیرد.

فقدان رهبری:

مدیریت و رهبری یک تیم ، سازمان و یا ملت متلاشی کار آسانی نیست، ولی رهبر و مدیر کارا و شایسته با ایجاد انگیزه، ایجاد اولیت ها و عزم برای پیروزی میتواند در سخترین شرایط، مناسبترین و سازنده ترین تصمیم را اتخاذ نماید. آنکه از عهده چنین کاری بر نمی آید، رهبر نیست.

 یک رهبر باید توانائی و همچنان ويژگی های رهبری را داشته باشد در غیرآن، چنین رهبری در هر سطح که باشد با سرنوشت سازمان، تیم و کشور و ملت خود بازی می نماید.

 با کمال تأسف، افغانستان از دیر زمانی بدین سو، از این ناحیه بزرگترین آسیب را متحمل شده است. ناکاراترین افراد بنابر روابط و ضوابط مرموز و نامروز در حساس ترین پست های رهبری قرار گرفته اند.

 بعد از فرو پاشی رژیم طالبان در افغانستان در سال 2001، یک فرصت طلائی برای افغانستان دست داد ولی به نسبت نبود رهبری توانا ، سالم و مدبر ، تمام فرصتها یا کم ثمر واقع شدند ویا بی ثمر.

 اگراین کشور زعیم با کفایت و کارا میداشت، امروز اوضاع در کشور به صورت چشمگیر تغیر میکرد. بعد از سقوط رژیم سیاه، زمینه برای تقویت وحدت ملی هموار شده بود و باید در زمینه گامهای برداشته می شد.

با استفاده از فرصتهای پیش آمده ، می بایست سیاست خارجی و داخلی افغانستان و همچنان قانون اساسی کشور و نظام سیاسی بر مقتضی عصر و شرایط خاص افغانستان اساس گذاری می شُد و واحدهای امنیتی کشور به خصوص پولیس سرحدی در مرزهای افغانستان گماشته می شد که تا مرز های کشور تحت پوشش امنیتی کامل قرار میگرفت و نهایتاً امنیت ملی استحکام میافت و همچنان در بخش تعلیم و تربیه کار های بنیادی صورت میگرفت. سکتور زراعتی به خاطر رشد اقتصادی تقویه می شد. حضور نیروهای خارجی در کشور زمان بندی می شد تا از یکسو تشویش کشورهای منطقه رفع و سوی هم، نگرانی و سوظن های گروهای بهانه طلب و همچنان مردم افغانستان، رفع میگردید.

مبارزه با مواد مخدر و همچنان فساد اداری به صورت جدی و سیستماتیک صورت میگرفت ولی با کمال تأسف نه تنها به اینها و دهها مسائل مهم دیگر به صورت درست پرداخته نشد، بلکه کارروایی و عملکردهای ضعیف دولت باعث بحران نا امنی، بی ثباتی و دهها مشکلات دیگر شده است.

 فقدان اتفاق نظر

شالوده وحدت ملی روی اتفاق نظر که مهمترین عامل پیروزی می باشد، استوار است. به عباره دیگر، نبود وحدت ملی ناشی از فقدان وحدت بینش و اجماع سیاسی است. هرانجا که وحدت ملی وجود ندارد، وحدت قومی و قبیلوی و سمتی شدت میابد و به پیکر وحدت ملی ضربه وارد می نماید و در نتیجه خود کامگی و خود رائی و استبداد در همه عرصه ها به و ضاحت پدیدار میشود که یک مثال زنده در دنیای معاصر افغانستان میتواند باشد – سرزمین ایکه در همه سطوح، اختلاف نظر بیشتر از اتفاق نظر است!

 اجماع سیاسی میان رهبران افغانستان وجود ندارد و این امر باعث میشود که رهبران اقلیت ها همه سلیقه ای برخورد نمایند و در نتیجه شیرازه وحدت ملی از هم بپاشد.

 اصل مساوات و برابری و عدالت اجتماعی و همچنان مشارکت سیاسی برای شهروندان افغانستان زمانی میتواند تأمین شود که اجماع سیاسی میان رهبران تمام اقلیت ها ساکن در افغانستان بر مبنی عدالت و برابری و فرهنگ هم دیگری پذیری، تحکیم یابد.

به صورت واقع گرایانه، تحکیم اتفاق نظر به گونه مطلوب و آیدآل در جامعه اي ما که اوضاع کنونی اش نتیجه سالها استبداد سیاسی و نارسایی ها و قلدری ها گوناگون بوده است، کار ساده ای نیست ولی به خاطر تشکیل یک ملت و بعد رسیدن به اهداف و آیده آلها، مردم افغانستان و در رأس آن حکما، علما و اهل خبره در قسمت تعریف اجماع سیاسی و تحکیم آن در میان سران و رهبران این کشور جبراً و ضرورتاً می باید تلاشها و اقدمات را به خرچ دهند تا ریشه های وحدت ملی که در متن تودها از قبل وجود داشته است، بیشتر تقویه گردد و نهایتاً با تعهد مشترک از استقلال ملی، امنیت ملی، منافع ملی با وجدان بیدار پاسداری شود.

شایان تذکر است که تعهد مشترک در این سرزمین به صورت مقطعی و انقلابی در بین تودها وجود داشته است ولی شیرازه وحدت ملی بنابر فقدان اجماع سیاسی بین رهبران افغانستان کمرنگ شده است . تعهد مشترک مداوم و پایدار بر مبنای اجماع سیاسی و وحدت ملی و تعریف آرمانها و ارزش های مشترک به سطح ملی ، نیاز مبرم است.

توفیق در نظر توفیق در عمل است. روی این اصل، اگر سیاستمداران و اهل خبره افغانستان به نیابت از مردم این سرزمین به صورت صادقانه و با وجدان بیدار، به اجماع سیاسی نایل گردند، در نتیجه، امکان بیرونرفت از لاک قوم گرایی، امتیاز طلبی، دستور پذیری، وابستگی، بدبینی ، ناامنی و بی ثباتی میسر خواهد گردید و زمینه برای شکل گرفتن یک نظام مردمی مهیا خواهد شد.

اختلاف نظر در کشور جوانب منفی زیادی را به قبال داشته است – نبود اجماع سیاسی در بین رهبران در دو دوره تاریخی باعث از دست رفتن فرصت ها شد.

دوره اول: بعد از پیروزی مجاهدین و شکست رژیم کمونیست در افغانستان ، زمینه شکل گرفتن یک نظام مردمی و اسلامی مهیا شده بود ولی آنچه باعث عدم شگل گرفتن نظام ملی شد، اختلاف نظر در بین رهبران سیاسی بود و آن باعث جنگ های داخلی و زمینه ساز مداخلا ت خارجی تحت پروژه ای به نام طالبان و دهها موارد دیگر گردید.

دوره دوم: بعد از سقوط رژیم طالبان، اجماع سیاسی بین رهبران این کشور مایه گرفته بود ولی ضعف مدیریت و بعضاً عملکرد های مغرضانه و متناقص در سطح رهبری باعث از بین رفتن آن گردید.

جستجوی و استقرار وحدت ملی و ثبات سیاسی پایدار بدون موجودیت اجماع سیاسی در بین رهبران با توجه به اوضاع وشرایط افغانستان، یک امر محال است.

موجودیت اجماع سیاسی در یک کشوری همچو افغانستان در صورتیکه رهبران متعهد و خدمت گذار در عرصه سایسی حضور داشته باشند، به صورت اتوماتیک زمینه را برای شکل گرفتن یک سیستم مؤثر و کارا هموار میسازد و آن سد راه شکل گرفتن نظام هااستبدادی، تک قومی و دموکراسی استبدادی در کشور خواهد شد.

دموکراسی واقعی زمانی میتواند استحکام یابد که در بین رهبران وحدت بینش وجود داشته باشد و رهبران دارای اندیشه خدمت گذار و ظرفیت های سیاسی و اخلاقی باشند.

فقدان مهارتها

متأسفانه مهارت چگونه زندگی کردن و همچنان چگونه حکومت کردن از جمله امور است که برخی از افراد حتی با داشتن تحصیلات عالی از آن آگاهی ندارند چه رسد به مردم ایکه از دیر زمانی بدین سو قربانی استبداد، جنگ، و عوامل متعدد داخلی و خارجی شده اند.

قبل از پرداختن به اصل مطلب بهتر است روی معنی و انوع مهارت، تبصره کوتاهی نمایم.

در فرهنگ فارسی ” معین” مهارت را ماهر بودن در کاری ،زبردست بودن ،استادی و زبردستی تعریف کرده اند اما در کتاب اسمیت (ترجمه نمازی زاده) به عملی که در حداقل زمان , با صرف حداقل انزژی با حداکثر کیفیت و کارایی انجام گیرد , مهارت ” گفته شده است.

در فرهنگ آگسفورد، مهارت (Skill) را توانايي انجام كار به وجه احسن معني كرده اند.

مهارتها انوع گوناگان دارند:

 مهارت خود آگاهي

توانايي شناخت از نقاط ضعف و قوت خواسته ها نيازها رغبت ها و تصوير واقع بينانه از خود است تا حقوق فردي اجتماعي و مسئوليتهاي خود را بهتر بشناسيم با كسب اين مهارت به سئوال اساسي “من كيستم”پاسخ مي گوييم.

 مهارت همدلي

همدلي يعني اين كه فرد بتواند مسائل ديگران را حتي زمانيكه در آن شرايط قرار ندارد درك كند و به انها احترام بگذارد . اين مهارت موجب مي شود تا به ديگران توجه كرده وآنها را دوست داشته باشيم وخود نيز مورد توجه و دوست داشتن ديگران قرار بگيريم وباايجاد روابط اجتماعي بهتر به هم نزديك شويم.

مهارت روابط بين فردي

مهارتي است كه موجب ميشود ضمن تقويت روحيه ي مشاركت اعتماد واقع بينانه و همكاري با ديگران بتوانيم مرزهاي روابط بين خود وكسانيكه دوستشان داريم را تشخيص داده ودرجهت ايجاد روابط صميمانه و دوستانه قدم برداريم هر چه زودتر به دوستيهاي نامناسب و نا سالم خود خاتمه دهيمپيش از آنكه مورد آسيب جدي قرار بگيريم.

مهارت ارتباط موثر

كسب اين مهارت به ما مي آموزد براي درك موقعيت ديگران چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش دهيم و چگونه ديگران راازاحساس ونيازهاي خوداگاه نماييم تاضمن به دست آوردن خواسته هاي خود طرف مقابل نيز احساس رضايت نمايد.

مهارت مقابله با استرس

در دنياي امروز همواره با تغييرات وسيع وپيچيده اي مواجهيم و هر تغييري با فشارهاي روحي ورواني (استرس)همراه است .ميزان استرس اگر بيشتر از حد و طولاني باشد بر زندگي و عملكرد ما تاثير منفي گذاشته و مشكلات جدي وزيادي را براي ما به وجود خواهد آورد.فراگيري اين مهارت به ما كمك مي كند تا استرسهاي مخالف و اثرات آن را شناخته و راههاي كاهش يا مديريت بر آنها را كسب نماييم.

مهارت مديريت بر هيجانها

اگر بتوانيم مديريت مطلوبي بر هيجانهاي خود مانند شادي غم خشم ترس ياس اضطراب و …..داشته باشيم روياها خاطرات و ادراكات ما جان مي گيرد.كسب اين مهارت به ما كمك مي كند تا ضمن شناسايي هيجانهاي خود و ديگران و تاثير آنها بر تفكر رفتارهايمان بتوانيم در مقابله با آنها واكنش مناسب را از خود بروز دهيم.

مهارت حل مساله

ماهرروزبامسايل فراواني رو به رو هستيم كه برخي ساده و برخي پيچيده اند .مهرت حل مساله اين توانايي را به ما مي دهد كه با توجه به تجارب علمي و توانمنديهاي ذهني خود بتوانيم در جهت “حل مسئله” يا مشكل قدم برداشته و به نتيجه ي مطلوب دست يابيم.

مهارت تصميم گيري

انسان در مسير زندگي همواره نيازمند تصميم گيريها ي مختلف است وموفقيت در زندگي در گرو تصميم گيري درست و بجاي اوست.مهارت تصميم گيري به ما كمك مي كند تا با اطلاعات و آگاهي كافي با توجه به اهداف واقع بينانه ء خود از بين راه حلهاي مختلف بهترين راه حل را انتخاب كرده و به كار بگيريم و پذيراي پيامدهاي آن نيز باشيم.

مهارت تفكر خلاق

فكر كردن مهارتي است كه از كودكي مي آموزيم .مهارت تفكر خلاق قدرت كشف وتوليد انديشه ي جديد را براي ما فراهم مي آورد.مهارت تفكر خلاق به ما كمك مي كند در مواجهه با حوادث ناگوار چگونه احساسات منفي خود را به احساسات مثبت تبديل كنيم .تفكر خلاق “نوع ديگر ديدن ” است در اين تفكر هيچگاه مشكل يك عامل مزاحم به حساب نمي آيد بلكه يك فرصت براي كشف راه حل هاي نو وبديع تلقي مي شود كه تا كنون كسي به ان توجه نكرده است .

مهارت تفكرنقادانه

تفكر نقادانه نوع ديگر از تفكر است .كسب اين مهارت به ما مي آموزد تا هرچيزي را به سادگي ودر بست قبول يا رد نكنيم ابتدا در مورد آن موضوع سئوال و استدلال كنيم سپس بپذيريم يا رد كنيم كسانيكه از تفكر نقادانه بر خوردارند فريب ديگران را نمي خورند و به راحتي جذب گروهها مخرب و ترویستی نمیشوند.

مهارتهای زندگی شامل مجموعه ای از توانایی‌ها هستند که قدرت سازگاری و رفتار مثبت و کارآمد را افزایش می‌دهند . در نتیجه شخص قادر می‌شود بدون این که به خود یا دیگران صدمه بزند ، مسئولیت‌های مربوط به نقش اجتماعی خود را بپذیرد و با چالش‌ها و مشکلات روزانه زندگی به شکل مؤثر روبه ‌رو شود.

نیازهای زندگی امروز، تغییرات سریع اجتماعی فرهنگی ، تغییر ساختار خانواده ، شبکه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی و تنوع ، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی و مباحث و مفاهیم معصر حکومت داری و ملت سازی انسان ها را با چالشها ، استرس‌ها و فشارهای متعددی روبرو نموده است که مقابله مؤثر با آنها نیازمند توانمندی‌های روانی- اجتماعی می باشد . فقدان مهارتها و تواناییهای عاطفی ، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشکلات آسیب پذیر نموده و آنها را در معرض انواع اختلالات روانی، رفتاری ، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار می ‌دهد.

ظرفیت سازی و کسب مهارت ها زمانی به سهولت انجام میپذیرند که فضای مساعد ، انگیزه و سیستم کارا وجود داشته باشد. در کشوری همچو افغانستان که هیچ چیز از گذشته تهداب گذاری علمی شده است و شرایط زندگی نا مساعد می باشد، یک روند روز گذرانی و روز چلانی وجود دارد. آنها ایکه انگیزه ای و در عین زمان مهارت دارند، زمینه و فرصت خدمت گذاری را مهیا نمی یابند و بعضی دیگری که حامل مهارت می باشند، بی انگیزه اند و عده دیگر بر عکس و اکثر مردم به خصوص جوانان و نوجوانان در جستجوی فرار از این مرز و بوم اند – گویی این سرزمین به زندان ملی مبدل شده است! همه لحظه شماری نموده تا به آن سوی مرزها، پناه یابند! چه فاجعه بززگی!

در چنین شرایط یأسف و ناامیدی، جستجوی رهبری کارا و مؤثر، تحکیم اجماع سیاسی و حدت ملی و بعد رشد مهارتها ، میتواند کشور را به ساحل نجات سوق دهد.

بلی خواننده محترم، برای پیروزی در هر زمینه ای از زمینه های زندگی ، رهبری مؤثر ، وحدت نظر و مهارت از جمله سه عامل عمده و بلقوه پیروزی می باشند.

اگر یکی از این سه مؤلفه وجود نداشته باشد و یا کمرنگ باشد ، دست یافتن به پیروزی و موفقیت را به چالش مواجه خواهد ساخت.

 

 

___________

منابع و مأخذ:

– بیست و یک قانون انکار ناپذیر رهبری – جان سی مکسویل (John C. Maxwell)

– مدیریت و مدارا ( دوکتور عبدالکریم سروش)

– سازمان بهداشت جهانی: http://noorportal.net/394/720/746/2682.aspx

–  تبیان: http://www.tebyan.net

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا