خبر و دیدگاه

فدرالیزم، نقطه پایان بر فاشیزم و تروریزم

fedralism-afg

 

شاید یک عده با شنیدن نام نظام فدارل واکنش نشان دهند و نظام فدارل را دریچه ای بدانند به سوی تجزیه کشور. نظام فدارل در کنار نظام های ریاستی و پارلمانی در کشورهاییکه با تعدد اقلیت های قومی زبانی به سرمیبرند یکی از نظام های موفق به شمار می آید.

در افغانستان کنونی همیشه جنگ بر سر به دست آوردن قدرت نظامی –سیاسی بوده است. این جنگ قدرت سالهاست که فاجعه می آفریند و کشور را از کانون تمدن و پیشرفت بازمانده است. کسانیکه خود را بنام اکثریت بالای مردم تحمیل نموده اند با ترفند ها و توطیه های خصمانه خود میخواهند قدرت را درحیطه صلاحیت های قبیلوی و قومی خود نگاه دارند. این اکثریت کاذب سالهاست که با فرهنگ ,علم، پیشرفت و ترقی کدام الفتی نداشته و بیشتر در لاک قبیله و قوم گرایی زیسته اند میخواهند که قدرت مطلقه خود را به هر طریق نامشروعی که باشد دوباره بدست آورند و با ادعای دروغین اکثریت بالای سایر ساکنین کشور بر حکومت ظالمانه و قبیله گرایانه خود ادامه دهند.

یکی از خواست ها و اهداف این اکثریت کاذب تمرکز قدرت است. وقتی از نظام های پارلمانی و فدرالی اسمی به میان می آید به صورت غریزه وی واکنش منفی نشان می دهند و فدارل را مساوی به تجزیه میپندارند.

تمرکز قدرت در افغانستان که از اقلیت های قومی ساخته شده به یک معضل تاریخی –اجتماعی مبدل شده است. و سالهاست که مردم ما از این معضل رنج میبرند.

نظام های متمرکز درافغانستانی که هنوز هویت های قومی حرف اول را میزند و از ملت جز شعارهای میان تهی و دروغین خبری نیست یک نظام ناکام و ناکارا میتوان یاد کرد. این نظام تحت شعار ملت یک قوم را بر سایر اقوام حاکم ساخته و تا امروز فاجعه آفریده است. نکته مهم این است که قبیله گرایان همیشه از اکثریت و اقلیت حرف میزنند . و بلافاصله خود را اکثریت و سایرین را اقلیت ها میدانند. بر مبنی همین اصل کاذب خود ساخته خود سالهای متمادی خود را در محور قرارداده و ظالمانه و وحشیانه بالای مردم سلطه قبیله گرایانه خود را تحمیل نموده اند. این اکثریت کاذب در حدود دوصد شصت سال سلطه خویش کشور را از کانون تمدن , ترقی , پیشرفت , رفا, فرسنگ ها به عقب برده و شهرنشینی و مدنیت را بربیابان گردی و کوچی گری، جنگ، ترجیع داده اند.

سیاست های قبیله گرایی در عصر جدید برمحور چند مقوله مهم میچرخد .یکی ادعای اکثریت کاذب , دوم تظاهر بر ملت واحد در زیر پوشش فاشیزم به علاوه تروریزم.

افغانستان کشور اقلیت های قومی است و هیچ اقلیتی به تنهای توانایی کشیدن بار مسوولیت مملکتی را به نحوی درست آن ندارد. وثانیا هرکدام از این اقوام به ویژه تاجک ها و پشتون ها که در میان سایر اقوام به لحاظ نفوس بیشتر اند , نمی توانند به تنهایی یک دولت مبتنی بر عدالت اجتماعی را که در آن مشارکت ملی به معنی واقعی کلمه تبارزیاید تشکیل دهند. خواهی نخواهی سلطه سیاسی نظامی یک قوم منجر به استبداد می شود کما انیکه چینن نظام ها را شاهد بوده ایم. حضور تاجیک ها، هزاره ها، ازبک ها و سایر اقلیت ها در ساختار نظام های قبلی تا اکنون دردی را دوا نکرده. برای اینکه سیاست فاشستی وغیر منطقی اکثریت و اقلیت نمی تواند مبنای بر مشارکت عادلانه تمام اقوام در ساختار نظام باشد.

کسانیکه به تصاحب چند چوکی در ساختار نظام اندیشیده اند و تا حال می اندیشند ظاهرا نشان داده اند که در صدد اعاده حقوق اقلیت ها استند. در حالیکه اصل قضیه خلاف این مسله را نشان میدهد. این قلداران بیشتر منافع شخصی خود را تامین کرده اند. و منافع اقلیت ها را در پای خواسته های شخصی و گروهی خود قربانی کرده اند. رسوایی این نوع معامله گری را که آقای محقق با آقای کرزی نموده بودند دیدیم .

اگر آقای محقق به مشارکت ملی و یک حکومت ملی می اندیشد چنین معامعله رسوا بر انگیز را هیچ گاهی انجام نمی داد.

karzai_nazi_afghanflagحامد کرزی چند چوکی وزارت را به محقق وعده داد و آقای محقق به این وعده ها سرخم نمود و از وی حمایت نمودو بعدها یاد آور شد که وعده های کرزی مُسککنی بیش نبوده است.

نتنها چشم های آقای محقق تنگ بود بلکه ذهن و دماغش نیز از این تنگی و بی خبری رنچ می برد. شوق چند چوکی وزارت چنان جناب شان را ذوق زده و مست ساخته بود که از توطعه های پشت پرده آقای کرزی و تیم قبیله گرای وی بخبر مانده بود.

ازاین زدو بند های قدرت که بیشتر تامین کننده منافع شخصی و گروهی افراد است و هیچ موثریت در حل مشکل اساسی کشور ندارد باید نتیجه گرفت که راه حل های منظقی تر دیگر ی نیز وجود دارد که بتواند معضله کشور را حل نماید.

درکشوری که سالهاست بنحوی از انحا چه در خفا و چه آشکار جنگ قدرت بوده و این جنگ فرسایشی تمام هست بود مردم را گرفته و میلیون ها انسان این سرزمین را به کام مرگ برده و ملیون های دیگر را از خانه و وطن شان مهاجر ساخته و صد ها هزار انسان را معلول و معیوب ساخته و بلاخره شیرازه یک همزیستی مسالمت آمیز را از همه ربوده است باید فکر دیگر ی کرد و به حال این مردمی که زنده اند و لی زندگی نمی کنند باید چاره ی اندیشید.

تجربه های جهانی نشان داده است که کشور های که به این معضل تاریخی و اجتماعی مواجه بوده اند یا نظام فدارال را پذیرفته اند و یا منتج به تجزیه شده اند.

شاید از نام فدارل و تجزیه بسیاری ها برنجند و حتی دشنام و ناسزا هم بگویند و نیز اظهار نمایند که فدرال سازی و تجزیه به سود کشور نخواهد بود .

ولی باید دانست که در کشوری که سالهاست جنگ قدرت بوده است بهترین راه تقسیم قدرت است. شاید هضم تقسیم قدرت به استیلاگران و سلطه گرایان و غاصبان قدرت بسیار گران آید و به هیج صورت حاضر به قبول آن نباشند , ولی این یک حقیقت است که کشور ما ازنظام های متمرکز زیان های بسیار زیادی رادیده و مردم ما از این ببعد تاب تحمل جنگ فرسایسشی قدرت و قدرت مداران را ندارند.

چرا همیشه اکت کاذبانه ملت را کنیم ؟ چرا همیشه شعارهای میان تهی اقوام باهم برادر را بلند کنیم؟ چرا همیشه تظاهر به برادری زیستن نمایم ولی در عمل همیشه در صدد توطیه و دسیسه سازی بر علیه یک دیگر باشیم؟

چرا قبول نکنیم که نظام متمرکز یک الگو خوب یک نظام عادل در کشور نبوده است؟

چرا همیشه شعار های ملت واحد را بلند کنیم ولی در عمل سراز لاک قومیت برآوریم؟

دیگر فریبکاری و کاذب اندیشی بس است.بعد از این نباید مشارکت را فدای قساوت های تاریخی نمایم نباید عدالت را در پای ظلم و ظلم پراگنی قربانی کنیم. نباید به توطعه گران و ستم گران اجازه دهیم که از مسند حق و عدالت خود را بر اکثریت مردم تحمیل نمایید. بیایید شجاعانه اعتراف کنیم که تا امروز تحت شعار های کاذبانه حکام ستمگر تحت عنوان افغانستان واحد قوم جنگی، زبان جنگی، سمت جنگی، و مذهب جنگی کرده ایم. شاید یک عده خُرده گیرند که نظام های ایکه در زمان ظاهر شاه و محمد داود بودند یک نظام متمرکز کامیاب در عرصه حکومت داری بوده اند.

برای این افراد باید گفت که درست است که این نظام ها به نحوی کشور را در ثبات نسبی و یک امنیت نسبی نگاه داشته بودند. و لی نفس این نظام ها مبتی بر سلطه یک قوم بر سایر اقوام و از مجراهای غیر دموکراتیک بود. آنها آذادی و عدالت را قربانی امنیت نموده بودند و با اندک ترین عدالت خواهی شدید ترین واکنش را نشان میدادند. مردم از ترس کشته شدن خود , فامیل و حتی قوم خود مهر به لب میزدند و در سایه استبداد قبیله گرایان به زندگی عاجزانه خود ادامه میدادند. عمل عبدالخالق هزاره در برابر نادر شاه منجر به قتل عام تمام خانواده اش گردید. و از این نوع مظالم خیلی زیاد است که نمی شود بر آنها پیچید. قتل عام های عبدالرحمان , نادر شاه و سایرین نشان دهنده آن است که نظام استبدادی چنان فضای خفقان را در کشور مسلط نموده بودند که نفس کشیدن در آن مجال نبود. یکی از این سیاست های غاصبانه و ظالمانه ناقل ساختن اقوام پشتون در شمال و واگذاری هزاران جریب زمین زراعتی به آنها میباشد.

سیاست های استبدادی و قبیله گرایانه، غضب زمین های اقوام غیر پشتون توسط پشتون در صفحات شمال،  تغیر نام های بسیاری از مناطق تاریخی از فارسی به پشتو و حتی تغیر الواح قبر ها از فارسی به پشتو یکی از سیاست های اصیل و بنیادی حکومت های مستبد قبلی بوده است تغیر نام فوشنگ به شندند، تغیر نام سبزوار به پشتون زرغون، تغیر نام قره تپه به تورغندی یکی از سیاست های فرهنگی نظام های مستبد در طول تاریخ بوده است. که میخواستند هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ سیاسی اقوم غیر پشتون را از صحنه کشور محو کنند.

امروز وقتی به گروه ترورستی طالب مینگریم میبینم که در لباس قوم، مذهب و به دستور ISI در صدد احیای قدرت مطلقه پشتون ها در افغانستان اند.

اگر دوستان خواننده دقت بیشتر در اوضاع کشور کنند و از منظر تاریخی و اجتماعی –سیاسی جریانات کشور را زیر عینک ذره بینی خود قرار دهند به روشنی خواهند دریافت که جنگ وبدبختی دوامدار کشور در ماجراجوی ها ,تمامیت خواهی های قوم پشتون در افغانستان است. جنگی که امروز در کشور به رهبری ملاعمر، سراج الدین حقانی، گلبدین حکمیار و دها جنایت کار دیگر جریان دارد منسوب به همین قوم میباشد. این قوم بادیه نشین که سیصد سال طعم شرین قدرت وثروت مطلقه و ظلم و جنایت را برسایر اقوام چشیده اند به هیچ عنوانی خواهان تقسیم و یا توزیع عادلانه قدرت نمی باشند. آنها ودوستان ارگ نشین شان ظاهرا اکت دموکراسی و مشارکت اقوام را در ساختار نظام به زبان می آورند و لی در عمل در صدد توطیه , دسیسه و سرکوب اقوم غیرپشتون اند.

نظام فدارل میتواند کشور را از شر قدرت طلبی ها، جنایت ها ی این قوم جاهل نجات دهد. این کار مبارزه عملی و قربانی میخواهد. باید دقت کرد که با گفتن قند دهان شرین نمی شود. و با گفتن ملت و مشارکت نه مشارکتی خواهد بود و نه ملتی فقط اراده قوی و عمل میتواند این رویا را به حقیقت مبدل سازد

اوضاع فعلی به خوبی آشکار میسازد که کی ها در صدد بربادی کشور اند؟ کدام سمت کشور ترورست پرور بوده است؟ کدام یک از ولایات کشور منطقه امن و مطمین به ترورستان بوده است؟ و کدام قوم از ترورستان حمایت میکند. وبرعکس کدام ولایات کشور بر ضد تروریزم میباشد.

تا زمانیکه یک بخش از کشور خود ترورست باشند و مرکز عمده ترورست پروری باشند جنگ دوام خواهد داشت و صلح یک امری محال و خیالی بیش نخواهد بود.

چرا در بامیان، تخار، بلخ، بدخشان، پروان، کاپیسا، پنجشیر و بلاخره ساحاتی که اقوام غیر پشتون زندگی میکنند صلح و امن نسبی برقرار است و برعکس ساحاتی که اقوام پشتون زندگی میکنند مانند هلمند، کندهار، ارزگان، فراه، غزنی، خوست،  کنر، پکتیا، لوگر، جنگ و ویرانی جریان دارد؟ چرا در جنوب معلم کشته میشود مکتب سوزانده میشود؟ چرا همیشه کشور از مرزهای جنوب مورد تجاوز قرارگرفته است؟ و صد ها چرای دیگر.

مردم ما با وجودیکه حضور نیروهای خارجی رادر کشور خود دوست ندارند و در طول تاریخ نشان داده اند که با حضور قوت های بیگانه مخالف بوده اند ولی نسل کشی قوم پشتون در بامیان در شمالی چه در زمان عبدالرحمن و چه در زمان ملا عمر باعث آن شده است که مردم ما حضور یهود و نصارا را براین قوم جنایت پیشه و بیابان گرد ترجیع دهند.

آنها دلیل برتری یهود و نصارا را بر بیابان گران بی فرهنگ و جاهل با این شعر نظامی گنجوی برهان میکنند که گفته است:

دشمن دانا که غم جان بود           بهتر از آن دوست که نادان بود

آخر چرا یک بخش عظیمی از کشور که نه مرکز ترورستان است ونه با ترورستان رابطه دارد در آتش جنگ زجربکشند و در فقر و بدبختی به سربرند وبار وحشت آفرینی این قوم وحشی را بدوش بکشند؟

اگر از حق نگذریم باید آشکارا اعتراف کنیم که جنگ، بدبختی، آدمکشی، جنایت در مناطق و ولایاتی جریان دارد که در آن پشتون ها زندگی میکنند. این قوم بدبخت با صلح و آرامش هیچ پیوندی ندارند . آنها زمانی صلح را خواهند پزیرفت که سایر اقوام برده وار در سایه نظام مستبد شان زندگی کنند.

این قوم بدبخت در صدد بنای یک حکومت قرون وسطی برمبنای پشتونیزم میباشد. دین مذهب، قرآن در نزد این قوم وحشی و بیان گرد وسیله ای بیش نیست.

نظام فدارل میتواند با شعار تقسیم قدرت چه بر مبنای قومی و چه برمبنای جغرافیایی نقطه پایان به رنج و درد و جنگ تحمیلی جنوب علیه شمال بگذارد .

دیگر نباید فریب شعار های میان تهی وحدت ملی را خورد. در کشوری که یک قوم با تیغ مذهب پول عرب، ودستور ISI دست به نسل کشی میزد و عملا در صدد تداوم جنگ و نابودی کشور است موضع درست بایدگرفت و کار را یکطرفه باید کرد.

صف مکتب سوزان , معلم کشان , از صف علم دوستان و و دانش پروران جداساخته شود.صف تروریزم از صف انسان های مسلمان و مومن جدا ساخته شود. باید میان انسان مسوول , خدمتگذار و انسان جنایت کار و آدمکش خط قرمز کشیده شود تا صف انسان از انسان نما ها جدا گردد.

جنایت,وحشت ,آدمکشی , ترور و بلاخره صد ها عمل ضد انسانی را یک قوم بی فرهنگ و بیابانگرد انجام میدهد برعکس دیگران مسوولیت و شرمساری اعمال ضد بشری آنها را به دوش میکشند

هر که پا کج مینهد خون دل ما میخوریم             شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما

جنوب علیه صلح قیام میکند, آدم می کشد, مکتب میسوزاند , معامله میکند , کشور را به دود آتش می بندد در مقابل شمال از کشور دفاع میکند و زجر تمام بدبختی های تحمیلی را میکشد.

نبایدجلو یک اکثریت عظیم به طناب یک قوم جاهل,بی دین , ضد علم و ضد آرامش بسته باشد.

امرروز باید به این دقیقه توجه جدی مبذول داشت که یگانه را ه برقرارای صلح نظام فدارل درکشور است و بس.

با توجه به اوضاع کنونی کشور و با توجه به پروزه آشتی تروریزم با فاشیزم که عملا زمینه سازی برای آن در دستور کار قبیله گرایان قرار دارد باید از خطرات آن آگاه بود و نگذاشت تا فاشیزم در تبانی با تروریزم طرح عبدالرحمانی وملاعمر بریزند .

نظام فدرال میتواند کشور را از منجلاب جنگ تحمیلی جنوب علیه شمال رهایی دهد و نقطه پایان بر تیوری توطعه و حاکمیت ظالمانه پشتون ها بگذارد. و درعین حال نقطه پایانی باشد بر نعش پلید فاشیزم به علاوه تروریزم.

 

______

در همین زمینه:

اکثریت دروغین و تار خام وحدت ملی


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا