خبر و دیدگاه

عوامل ناامنی درافغانستان و ریشه های تاریخی آن

afghanistanmap_fire

پس از سقوط طالبان، ایجاد نظام سیاسی جدید و حضور پررنگ و گسترده ی جامعه بین المللی درافغانستان، مردم مصیبت زده افغانستان که بار مصیبت سه دهه جنگ و آواره گی را بردوش کشیده بودند، نسبت به برقراری صلح و تامین امنیت امیدوار گردیده و پیش بینی میگردید که افغانستان کم کم از آتش سه دهه بحران ومصیبت نجات پیدامیکند و مردم آن فصل جدیدی از زندگی را درسایه صلح و امنیت و قانون آغاز مینمایند. اکنون که نه سال از آن زمان میگذرد، می بینیم که متاسفانه چنین نشد. جنگ هنوز ادامه دارد، مصیبت های مردم افغانستان هر روز بیشتر میشود، از صلح وامنیت خبری نیست، ودولت که باید نافذ قانون باشد ناقض قانون است و حتی در گسترش دامنه های ناامنی نیز سهیم است.

با توجه به این واقعیت، به نظرمیرسد که ریشه های ناامنی درافغانستان خیلی پیچیده تر ازآن است که تاهنوز به آنها پرداخته شده است و عوامل ناامنی هم خیلی بیشتر ازآن است که تاهنوز مورد توجه قرارگرفته است. درجریان نه سالی که گذشت عوامل مهم ناامنی وعوامل بازدارنده ی صلح، درمناطق جنوب کشور تربیت گردیده  و ازآنجاتکثیر شده است که این خود بیانگر یک واقعیت ناگفته است. هرگاه این عوامل بصورت درست ومنطقی مورد دقت وبررسی قرار بگیرد، این واقعیت روشن میگردد که عوامل ناامنی، رفتار بازدارنده صلح وارزش ستیزی ریشه درسنت های حاکم وتاریخ این سرزمین داردکه همیشه باجنگ و ویرانگری رقم خورده است. متاسفانه بسیاری از دوستان ما زمانیکه درمورد پدیده های مانند تامین امنیت، برقراری صلح، و سرنوشت مردم افغانستان صحبت میکنند، بسیار سطحی و طفلانه با قضایای تاریخی و ضرورت مردم افغانستان برخورد میکنند. بعضی ها بااحساسات گرم گلوپاره میکنند که حضور نیروهای غربی باعث استمرار مصیبت های مردم افغانستان گردیده است. اینها کسانی هستند که خواسته وناخواسته درجهت اهداف دشمنان مردم افغانستان تلاش میورزند . همه میدانیم که بیرون رفتن جامعه بین المللی ازافغانستان دوباره آمدن طالبان برسرنوشت این مردم میباشد. اقتدار مجدد طالبان یعنی حذف هزاره ها، ازبک ها وتاجیک ها از ساختار نظام سیاسی . هرچند که آقای کرزی نیز دراین خصوص تلاش ورزیده است وهمانگونه که درجریان هستید، دراین روزها هم تهدید کرده است که اگر فشار جامعه جهانی بیشترگردد به طالبان خواهدپیوست.

به تصورمن، تنها ملاعمر و حکمتیار عامل برهم زننده صلح و امنیت در افغانستان نیست که با پیوستن آنها به نظام سیاسی، صلح و امنیت در افغانستان تامین گردد. مانع تامین صلح و امنیت در افغانستان، سنت، فرهنگ و باورهایی است که ملا عمر و حکمتیار را تولید میکند.

اصولا، پدیده های صلح وامنیت، یکی از نمادهای برجسته دولت و ملت میباشد. یا به عبارت دیگر، صلح و امنیت حاصل تعامل دولت و ملت همبسته میباشد که بر اساس توافق جمعی به وجود می آید. اما از آنجاییکه در افغانستان تاهنوز دولت و ملتی وجود نداشته است، صلح و امنیت نیز به معنی واقعی کلمه در این سرزمین حکم فرما نبوده است و مردم افغانستان هیچ گاهی در امنیت و آسایش خاطر زندگی نکرده است. مراجعه به تاریخ افغانستان نشان میدهد که حاکمیت های سیاسی دراین سرزمین خود عامل بی ثباتی، مروج نفاق ومسبب تنش وبحران بوده است. تاریخ افغانستان درواقع ازیک طرف درمبارزه خونین قدرت میان دوقبیله سدوزایی ومحمدزایی و ازطرف دیگر درقتل عام وتاراج اقوام غیر پشتون توسط حاکمیت های سیاسی رقم خورده است. حکومت سیاه امیر عبدالرحمن و نادرشاه دو نمونه بسیار روشن تاریخی ازقتل عام وتاراج  اقوام غیر پشتون درافغانستان میباشد که مردم این سرزمین را برای چندین نسل از زندگی صلح آمیز محروم کرد وبه جای آن کینه، تعصب، دشمنی وتنفر را ترویج ونهادینه کرد. هرچند که بعضی ها سالهای پادشاهی ظاهرشاه و جمهوریت داود را سالهای صلح وامنیت درافغانستان می نامند، اما درواقعیت این سالها به آرامش بعد ازطوفان شباهت دارد که مردم مصیبت دیده اند وسردرسکوت فرومی برند. رفتاروافکارسیاسی ظاهرشاه و داودخان درحقیقیت دنباله افکارورفتار همان نادرشاه بود که بافتوای  شیخ المشایخ آقای مجددی برای تاراج مردم شمالی لشکر کشید ودریای خون جاری کرد.

با توجه به این واقعیت، رفتار و افکار حاکمیت های انسان ستیز قبیله ی، فرهنگ و سنتی را از خود به یادگار گذاشته اند که با صلح و همزیستی مسالمت آمیز، و حتی با هرگونه مدنیت انسانی و ارزشهای دموکراتیک در تضاد و در ستیز میباشد.

از همین رو است که امروز مخالفت با ارزشهای انسانی و مخالفت بامدنیت به عنوان یک سنت و فرهنگ در رفتار و افکار طالبان تجلی می نماید. از آنجاییکه این رفتار به عنوان یک سنت تاریخی در اعمال ونگرش اعضای قبایل نهادینه شده است حتی ذهن ناخود آگاه آقای ریس جمهور کرزی نیز ازاین مرض مصئون نمیباشد. چنانچه که دراین اواخر آقای کرزی تهدید کرده است که اگر غرب براو فشار واردکند به صف طالبان خواهد پیوست. این سخن کرزی ظاهرا یک جمله ساده به نظرمیرسد اما اگر اندکی بیشتر مورد دقت قرارگیرد بیانگر یک رفتار ونگرش تاریخی میباشد که همیشه با صلح، امنیت، زندگی مسالمت آمیز، و ارزشهای انسانی درتضاد ومخالفت بوده است.

taliban_afg_pakهمگان میدانند وهمه میدانیم که طالبان چه کسانی هستند و چه فاجعه ومصیبت های خونین را برمردم افغانستان وارد کرده اند. وقتی که آقای کرزی ازاین همه جنایات طالبان چشم می پوشد و به همین سادگی درصف طالبان قرار میگیرد، روشن است که تامین صلح وامنیت درافغانستان راه خیلی دراز وطولانی دارد وریشه های ناامنی قبل ازهمه چیز درفرهنگ وسنت قبایل گره میخورد. هرگاه رفتار سیاسی آقای کرزی وتیم همراه وی دراین نه سال، مورد بازبینی قررگیرد، روشن میگردد که آقای ریس جمهور بیشتر به گسترش ناامنی کمک کرده است تا برای تامین امنیت وبرقراری صلح درافغانستان. هرچند که تفصیل این ماجرا دراین جا نمی گنجد، اما سهم آقای کرزی در گسترش دامنه های ناامنی روشن تر ازآن است که به آن پرداخته شود.

باتوجه به این حقیقت وباتوجه به حوادث تاریخی افغانستان، عوامل بازدارنده صلح وریشه های ناامنی دراین سرزمین، تاهنوز مورد دقت وبررسی منطقی قرارنگرفته است. آنچه که تاهنوز دراین مورد گفته شده است بیشتر سطحی وباغرض ورزیهای قومی همراه بوده است که هیچ گاهی به واقعیت های تاریخی وسنت های باز دارنده تماس نگرفته است. اما واقعیت این است که ریشه های ناامنی وعوامل بازدارنده صلح قبل ازهمه چیز، در درون مرزهای این کشور میباشد ودربستر سنت وفرهنگ بخشی ازجامعه تولید وتکثیر میگردد. طالبان وافکارطالبانی را اگر قرار باشد که یکی ازعوامل برجسته بازدارنده صلح بدانیم، محصول فرهنگ وسنت های حاکم در جامعه پشتون میباشد. پس تازمانیکه این فرهنگ باهمین ماهیت وکیفیت باقی بماند افکار ورفتار طالبانی همچنان درحال تولید وتکثیر خواهد بود وحتی کسانی مانند آقای کرزی نیز در آخرین تصمیم همان طالبی خواهد بود که برای نابودی این مردم کمر بسته است.

ازهمین رو، مردم افغانستان راه دراز وطولانی برای رسیدن به یک جامعه همگرا و صلح آمیز دارد. صلح وامنیت درواقع مفهوم خیلی وسیع تر ازآنچه را دارد که ما درافغانستان ازآن تصویر وتصور داریم. به تصورخیلی ها صلح یعنی ختم جنگ. درست است که ختم جنگ اولین گام به سوی زندگی صلح امیز است اماشرایط زندگی صلح آمیز زمانی فراهم میگردد، که تمام عوامل ناامنی وانگیزه های اخلال امنیت مهار گردیده ومردم به نظام و قانون معتمد و وفا دار باشند. به عبارت روشن تر، نظام سیاسی وقانون نافذه چنان باشد که درآن تبعیض نباشد، ارزشهای شهروندی معیار قضاوت حاکمیت باشد وقدرت وثروت ملی به صورت عادلانه تقسیم گردد. 

اما متاسفانه افغانستان بااین معیارو با این شرایط زندگی، فاصله طولانی دارد. نظام فعلی هرچند که با شعار دموکراسی وحمایت از ارزشهای انسانی بو جود آمده است اما عملکردورفتارسیاسی نظام درواقع بیانگر خصلت ورفتار قبایلی آن میباشد که به شدت با حضورنمایندگان سایراقوام درساختار این نظام مخالفت ومبارزه می نماید. همانگونه که اشاره شد رفتار وعملکرد نظام سیاسی خود سبب ترویج وگسترش ناامنی وتقویت عوامل ناامنی بوده است. پس وقتی که نظام سیاسی دراین سرزمین بسترپرورش عوامل ناامنی باشد، سخن از برقراری صلح وامنیت دراین سرزمین هنوزیک شعار سیاسی وبرای فریب مردم میباشد که با استفاده ازاین شعار تلاش میگردد تا پایه های قدرت قبایل مستحکم ترگردد.

لذا ریشه ها وعوامل ناامنی را درافغانستان قبل ازهمه چیز باید دررفتار حاکمیت های سیاسی وبستر فرهنگی آن جستجو کرد. راه ورود بیگانگان دراین سرزمین و همچنان زمینه مداخله آنها  درسرنوشت مردم این سرزمین، درواقع توسط همین حاکمیت های فاسد فراهم گردیده است که خود برای بقای قدرت همواره به دامان بیگانگان متوسل شده اند.

afghanpeacemapشرایط زندگی صلح آمیز زمانی درافغانستان فراهم میگردد، که قبل ازهمه چیزحاکمیت سیاسی برایند اراده آزاد مردم این سرزمین باشد وسنت های که عوامل ناامنی درخود پرورش میدهند مورد تغییر وتحول قرار گیرد. این کار ممکن نمیگردد مگراینکه به واقعیت های تلخ این جامعه اعتراف نمایم وبپذیریم که عوامل ناامنی وباز دارنده صلح ریشه درفرهنگ وسنت های حاکم دارد. همان گونه که خداوند ج فرموده است ” سرنوشتی قومی را تغییر نخواهم داد مگر اینکه خود درنفس های شان تغییر وارد نمایند.

تامین صلح وامنیت درافغانستان قبل ازهمه چیز مستلزم اعتراف به واقعیت های تلخ این جامعه میباشد که ریشه های ناامنی را آبیاری کرده است وعوامل ناامنی را تولید وتکثیر میکند. هرچند که این واقعیت ها بی شمار اند، اما عمده ترین آنها، رفتار قبایلی نظام های سیاسی وسنت های ارزش ستیز قبایل میباشد که موانع جدی بر سر راه تامین صلح و وایجاد شرایط زندگی صلح آمیز درافغانستان، قرار داشته است.

به عنوان کلام آخر، خرفم را درجملات فشرده خلاصه میکنم و آن اینکه:

– ریشه های ناامنی درسنت، فرهنگ و رفتار بخشی ازمردم این سرزمین گره خورده است وتازمانیکه به این حقیقیت اعتراف صورت نگیرد گره ازمشکل ناامنی باز نخواهد شد؛
– نظام های های سیاسی درافغانستان عوامل ناامنی را درافغانستان گسترش بخشیده اند که حکومت آقای کرزی دراین تعامل سهیم است؛
– برای برقراری صلح وتامین امنیت، ضمن ایجاد تغییر وتحول در ساختار باورها وسنت های حاکم، ضروت های معاصر افغانستان ایجاب میکند که ساختار نظام سیاسی دراین کشور باید از یک ساختار متمرکز به ساختار غیرمتمرکز تبدیل گردد تا شهروندان این کشور به صورت مساوی درقدرت وثروت این سرزمین سهیم باشند؛
– تامین صلح وامنیت به معنی واقعی کلمه ممکن نمیگردد تااینکه تغییر درساختار تفکر واندیشه حاکم وارد نگردد؛
– استفاده از آموزه های شهید مسعود میتواند ما را برای رسیدن به صلح و تامین امنیت کمک نماید.


______

نوت: متن صحبت فرشته حضرتی که قرار بود در “کنفرانس بین المللی صلح” در هالند ارائه گردد، اما به دلیل کمبود وقت و تراکم سخنرانان مهمان از خوانش آن صرف نظر گردید، اینک – با اندکی ویرایش – به دست نشر سپرده میشود.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا