خبر و دیدگاه

از سپیده دم امید تا شامگاه یأس

casting_vote_afghanistan

هشت سال پیش، با حضور گسترده سیاسی-نظامی جامعه جهانی در افغانستان و ساختار اداره موقت و به تعقیب آن انتقالی و بعداً انتخابی، مردم، فکر کردند که دوره اختناق و خشونت پایان یافت؛ جنگجویان تارومار و نابود گردیدند؛ افغانستان به عنوان یک کشور مستقل دارای قانون اساسی و نظام سیاسی شد و حکومت مردمی را از راه انتخابات برای اولین بار موفقانه تجربه کرد.

نویسندگان و پژوهشگران، پایان دوره سیاه حاکمیت طالبان و آغاز حاکمیت مردمی را به فال نیک گرفته و آنرا یک چرخش عظیم در تاریخ سیاسی کشور عنوان کردند.

مردم افغانستان که از سه دهه جنگ و ویرانی، سرقت و تاراج، قتل و خونریزی، آوارگی و ذلت و… در داخل و خارج کشور به ستوه آمده بودند، چشم امید به حکومت شان دوختند که امنیت را در سراسر کشور تامین خواهد کرد؛ صلح، برادری و مساوات را برای تقویه یک اداره ملی و مترقی اساس گذاشته و طیف های مختلف مردم را زیر یک چتر جمع خواهد نمود. اما بر عکس آن، سازمانهای استخباراتی بزرگ جهان، یکبار دیگر، افغانستان را به میدان نبرد مبدل ساخته و در مقابل هم به زور آزمایی پرداختند.

در این میان آنچه افغانستان شدیداً به آن نیاز داشت، یک رهبریت ملی آگاه و خردمندانه بود. اما با تأسف که در این مقطع حساس تاریخ، زمام امور به دست شوربختانی افتاد که همه ارزش ها را فدای منافع شخصی و روابط خانوادگی خویش نمودند؛ شکی نیست که در طول تاریخ سیاسی جهان، ابرقدرت های استعمارگر برای حضور درازمدت خود در منطقه یی به خصوص در شرایط کنونی، فقط از چنین عناصر و حلقات می توانند استفاده نمایند.

برای مردم افغانستان که همواره از افتخارات تاریخی و سربلندی ها و قهرمانی های نیاکان شان در گذشته می لافند، ایجاب می کرد که پنج سال پیش در انتخاب زعیم سیاسی خویش اندکی غور و دقت می نمودند و با اراده ملی خود سرنوشت کشور را رقم میزدند اما چنان نشد؛ که در نتیجه آن، نا امنی ها بیشتر از هروقت گسترش یافت تا آنکه از جنوب به شمال رسیده و مرکز را فرا گرفت؛ کشت و قاچاق مواد مخدر هیچ گاه از 90 فیصد کاهش نیافت و مهره های بلندپایه دولت به شمول برادر رییس جمهور به آن پرداختند.

ضعف مدیریت و نارسایی کلی به ادارات دولتی، سبب شد که افغانستان (در یک تحلیل) در ردیف پنج کشور فاسد جهان قرار گیرد و در یک نظر دیگر، به عنوان فاسدترین دولت در دنیا شناسایی شود.

اختلاس و سرقت دارایی های دولت جزو فرهنگ افغانستان گردید و به جای اینکه حس وطن دوستی در ذهن مامورین دولت تقویه می شد و در قبال مردم احساس مسوولیت می کردند، حس زراندوزی و (به اصطلاح) پیدا و پناه از راه های غیر مشروع در باور آنها رشد کرد وچنان نهادینه شد که مانند مرض کشنده یی یک نسل را از بین خواهد برد.

با گذشت هشت سال، هنوز دموکراسی در حد شعار باقی مانده و آن هم از سوی کسانی بلند می شود که مفهوم آنرا نمی دانند و اصلاً به آن باور ندارند؛ دموکراتهایی که معتقد به نظام قبیلوی اند و در خانه و محیط خویش نظام استبدادی سنتی را خود رهبری می نمایند. خواهان دموکراسی ای اند که در آن جهل و بی سوادی، فقر و بیکاری، خشونت و زورگویی و زراندوزی غیر مشروع حاکم باشد.

همین کج اندیشان سیاسی اند که با دست زدن به تقلب گسترده و سازمان یافته ای در انتخابات بیست ونهم اسد که تا هنوز در هیچ کشوری سابقه نداشته است، یکبار دیگر جایگاه بلند افغانستان را در خانواده ملل متحد زیر سؤال برد و تمام افتخارات گذشته آنرا ضرب صفر کرد. با ارتکاب این خیانت ملی، دست آورد هشت سال حاکمیت کابل، سراسر بدبختی و سرافکندگی شد.

حال، سؤال اینجاست که در آستانه دومین انتخابات ریاست جمهوری که با گذشت هر ساعت، یک گام به آن نزدیکتر می شویم و فرصت از دست نرفته است، آیا مردم افغانستان برای پنج سال بعد، همین حاکمیت را می خواهند تمدید نمایند یا در تغییر و تحول آن تصمیم می گیرند؟ شاید هم انتخابات برگزار نشود اما اراده مردم شریف افغانستان مهم است که در آوردن نظام سیاسی، باید نقش داشته باشد.

مردم ما باید بدانند که دیگر چهره ها نمی توانند در نظام مؤثر باشند، بلکه افراد شایسته وبا هدف و دارای برنامه ملی و استراتیژی مشخص می توانند برای رشد و ترقی آنها کاری انجام دهند؛ افرادی که دارای تخصص و تعهد بوده و از سوابق نیک در میان مردم برخوردار باشند؛ افرادی که دارای تحصیل و تجربه کافی بوده و در حرف ها و حرکت های خویش در مقام شخصیت های ملی برتر، ممثل افغانستان و مردم مجاهد آن باشند.

لاله ی این چمن آلوده ی رنگ است هنوز

سپر از دست میانداز که جنگ است هنوز

ای که آسوده نشینی لب ساحل برخیز

که ترا کار به گرداب و نهنگ است هنوز


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا