خبر و دیدگاه

روشنفکران ناکام؛ چرا روایت روشنفکری در افغانستان، مجهول است؟

 

 

روشنفکرکیست؟ شاید معمولی ترین سئوال همین باشد، اما با منطق قوی. باید از خود بپرسیم که هدف ما از طرح این سوال چه است؟ ما کی را روشن فکر خطاب می کنیم و تصور ما از یک روشنفکر،چه است؟ منظور ما از روشنفکر، آنچه که در ذهن ما متبادر می شود، نسخه ای نیست؛ نجات بخش که بتواند راهی را برای بیرون شدن از سیاهچاله بدبختی و بحران افغانستان، ارائه دهد. در عوض، روشن فکران ما، بیشتر با خصوصیت تقلیدی، استبداد رای، عدم تساهل و بدون توجه به واقعیت های زمان حرکت کرده و فاقد جسارت در طرح راه حل ها برای باروری اندیشه های رهایی بخش و نجات دهنده، به صورت مستقل بوده اند. این فقدان جسارت برای طرح مسائلی که مبتنی بر واقعیت ها باشد، مبدای مشکل به اصطلاح “روشنفکران” ما است. در جامعه ای که بصورت مادی و فکری، طبقاتی است و جایگاه طبقاتی همانند سایر جوامع، در تعیین میزان نفوذ و تسلط یک روشنفکر در جامعه تاثیر گذار است، تصویر روشن و الهام بخش از جایگاه طبقاتی روشنفکران ما، چگونه است؟ آیا آن طیفی از جامعه که خود را روشن فکر خطاب می کنند، رابطه منطقی و عاطفی با سایر اعضای آن، تامین شده است؟ به عبارتی ایا این روشن فکران توانسته اند از خواست ها، آمیال و نیات مردم، نمایندگی بکنند؟ تا اینجای کار، متاسفانه پاسخ منفی است. یعنی نضج گیری روال شکل گیری جریان های روشنفکری، یک تافته ای جدا بافته از واقعیت های عینی جامعه ی ما بوده اند. به همین دلیل است که روشنفکران ما در طرح موضوعات، پیشنهاد راه حل ها و میزان اثر گذاری بر وقایع و حوادث تاریخی- سیاسی، کمتر محسوس است. روشن فکر ما، از لحاظ موقعیت اجتماعی و پایگاهی طبقاتی، در یک جمع اقلیت قرار می گیرند. یک اقلیت در برابر اکثریت که همواره با رویکرد فردگرایانه از طرف جامعه مواجه شده اند. همانطوریکه قبلا مطرح ساختیم، روشنفکران ما، تافته ی جدا بافته از واقعیت های عینی جامعه و مردم اند، در درک و تشخیص اصلی مشکل و ماهیت بحران کشور، دچار سوتفاهم بوده و به همین خاطر است که خصوصیت منفی استبداد رای، تقلید، عدم تساهل و فقدان جسارت لازم در آن ها، کاملا مشهود است.

اشاره به خصوصیت یک روشن فکر از دیدگاۀ ادوارد سعید و احمد شاملو، یک مقدار توانسته به حل موضوعات مطروحه در خصوص تشخیص واقعی روشنفکران، کمک کند. آنچه را که ادوارد سعید نویسندۀ عرب در خصوص روشنفکر گفته در واقع، دیدگاۀ آرمان گرایانه و منبعث از تفکر غربی است. یعنی زمانی که وی، وظایف یک روشنفکر را بر می شمارد و آن را دسته بندی می کند، حتی خود ماهیت دیدگاه یک روشنفکر مانند آقای سعید نیز، یک مقدار به دور از واقعیت های عینی جوامع دچار منازعه، شرقی و به دور از نفوذ فرهنگی غرب است که در آن سیاست بیشتر به وجه سخت افزاری و واکنشی شدید تقابل و تصادم در مقایسه با صورت نرم افزاری رایج آن، در جامعه شرقی است. به طور مثال اقای سعید، یکی از وظایف یک روشنفکر را نقد نهاد های قدرت می داند. به زعم وی، باید یک روشن فکر جدا از ساختار سیاسی، به نقد بنیادی فلسفه ساختار بندی شده ی سیاست در درون دستگاه حاکم بپردازد. این جا دو چیز عیب مسئله را نمایان می سازد: اول- در جوامع غیر غربی، دچار منازعه و درگیر بحران بی ثباتی سیاسی، نقد دستگاه حاکمه به مثابه خود کشی است. یعنی هیچ روشنفکری، حاضر نیست، خودکشی کند. حتی اگر این نقد ها را به صورت نرم و بدون چرخاش مطرح کند، به مثابه مخالفت با دستگاه حاکم مطرح می شود. هیچ نظام سیاسی استبدادی در جوامع شرقی، این نقد را بر نمی تابد. فورا به آن واکنش نشان میدهد، چون طرح نقد های بنیادی را به اصل ساختار فکری قدرت حاکم، به مثابه دشمنی و سست و لرزان شدن، پایه های قدرت سیاسی اش می داند. دوم- در کجای جوامع شرقی، نظام های سیاسی، برآمده از خواست و اراده مردم بوده است که روشنفکر با طرح و وارد کردن نقد و ایراد، به اصلاح آن بپردازد؟ مگر نظام استبدادی ای که برخاسته از دل یک بحران سیاسی و خشونت است، با نقد و ایراد، قابل اصلاح است؟ متوجه می شویم که حتی گفته های آقای سعید در خصوص یک روشنفکر،  یک دیدگاه کاملا غربی و فاقد کارایی در جوامع شرقی و دچار بحران است. در خصوص وظیفه دیگر یک روشنفکر، آقای سعید، آگاهی دهی توده ها را، کار اصلی و تعیین کننده در مسیر انجام کار روشنفکری می داند. مگر به معنای واقعی کلمه، توده ها در جوامع شرقی و دچار بحران وجود دارد؟ ما از کدام توده ها صحبت می کنیم؟ اصلا توده ای وجود ندارد تا از آن برای آگاهی دهی، صحبت شود. در جوامع این چنینی، ما صحبت از قشر های جدا از هم، در خصوص مردم صحبت می کنیم و احساس توده ای برای هدف مشخص و آرمان مشترک وجود ندارد. آقای سعید از آن فراتر می رود و به امید داشتن روشن فکران برای رشد و پویایی پله به پله جامعه، تاکید می ورزد. آنچه را که وی مطرح می سازد می تواند در مورد یک اتوپیای سیاسی، صادق باشد، اما در مورد افغانستان و کشور های نظیر آن، هیچ مصداقی عینی ندارد. جامعه ی به شدت متفرق، منقطب و دچار گسست فکری، چگونه امکان دارد تا مسیر پویایی و رشد و بالندگی را به تجربه گیرد؟ در عوض، آنچه را که در سرنوشت چنین جوامع مشاهده می کنیم، در اصل مسیر نا معلومی است که هردم دچار تحول و نوسان است و گسست و انقطاع در آن بیشتر دیده می شود. وی روشنفکران را به دو گروه انقلابی و ارتجاعی، تقسیم می کند: گروه اول را با کسب عادت آزادی خواهی و عدم پذیرش اسارت به گونه کسبی، می پردازد. مستقل فکر می کند و جدا می اندیشد. این جدا اندیشیدن به معنای منفرد عمل کردن از جامعه نیست، بل مصونیت از گزند فشار، نفوذ و اعمال قوه فکری بر ذهنیت روشن فکر است که وی را یک عنصر برازنده ساخته و سکان و هدایت رهبری جامعه شمرده و هدایت آن را در مسیر پیروزی و پیشرفت سیاسی، به وی می سپارد. در مورد گونه دوم روشنفکر، آن خصلت ارتجاعی است که یک مجموعی از افراد را به نام روشن فکر بر جامعه تحمیل می کند. این روشنفکران بیشتر محصول، سازمان های اطلاعاتی، دستگاه های حاکم قدرت، و قدرت های بزرگ استند که در عملکرد شان، تقلید، استبداد رای و عدم تساهل، به وضاحت دیده می شود. روشن فکر ارتجاعی با جدا اندیشدن از دیگران، از جامعه طرد می شود. مدینۀ فاضله را نصب العین قرار میدهد و تصورش جدا از خواست های همگانی است. روشنفکران ارتجاعی، بیشتر  محصول گسست و انقطاع های حوادث تاریخی و سیاسی اند و جداز مردم حرکت می کنند.  دیده می شود که حداقل دسته بندی سعید از روشنفکران می تواند مصداق های در میدان افغانستان داشته باشد. ما روشنفکران ارتجاعی را زیاد دیده ایم و بیشتر محصول عملکرد شان را به گونه فاجعه بار به تجربه نشسته ایم. در واقع، جریان روشن فکری در افغانستان، یک روند معوج و منحرف از واقعیت های عینی جامعه بوده و باعث شده تا بحران ها، یکی پی دیگری، بر فضای سیاسی  افغانستان، عجین شوند. گستره ی بحران روشن فکری در افغانستان، بسیار وسیع است. با سواد و بی سواد، زن و مرد و پیر و جوان را در خود پیچانده است. روشنفکری در افغانستان،  دستمایه یک کار روشنگری و آموزش سیاسی نبوده، بل هدف روشنفکران افغانستان در آخرین تحلیل، تحمیل خود بر واقعیت های جامعه بوده که سبب شده تا جامعه و مردم به آن پاسخ منفی بدهند و دامن و گستره ای بحران بی اعتمادی و فاصله میان قشر به اصطلاح روشنفکر و مردم عام، هر روز وسیع تر شود. ما نباید فراموش کنیم  که به میزان روشن فکران دین ستیز، روشنفکران دیندار هم در تخریب وجهه روشن فکری و منور سازی جامعه، نقش دارند. حداقل چهل پسین افغانستان، محصول کار یک گروه روشنفکر بوده است. چپ و راست، میانه رو و دموکرات، دینی و غیر دینی، همه دچار استبداد رای شده بودند. افراط در عملکرد و بی اعتمادی به خود، مایه این بحران بوده است. چون بسیار به روشنفکران لیبرال، بعداز حضور غرب در افغانستان، تکیه می شد، تجربه ثابت ساخت که روشنفکران لیبرال، چاره ی کار نیست. روشنفکر عملگرا و قاطع می تواند، نسخه نجات بخش ارائه دهند. چون روشن فکران لیبرال در افغانستان، نتوانستند خود را برخلاف ادعای شان از لفافه قوم، مذهب و دگماتیزم ذهنی بیرون بکشند و به همین لحاظ، در تقابل با جامعه قرار گرفتند.البته نباید از یاد برد که تقابل جامعه با روشنفکران، به تاریخ مبارزه ی طبقاتی مشخص جامعه افغانستان مبدل شده است. دیالکتیک روشنگری مدرن، حداقل نشان میدهد که روشن فکری در افغانستان، با شکست مواجه شده است. بحث روشنفکری در افغانستان، به یک تابوی بن بست شده، مبدل شده است. روشن فکران ما نتوانستند پوستین  خود بزرگ بینی و دگر اندیشی معقول را از خود دور کنند. نسخه های پیچیدند و در بر آورده شدن آن، ناکام ماندند. شعار های دادند، اما در بر آورده ساختن آن، کم آوردند. همواره جدا از خواست همگانی عمل کردند، در تقابل با جامعه قرار گرفتند و نتوانستند از بحران بی اعتمادی نسبت خود، موفق بیرون آیند. همانند شاملو که در مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ می نویسد، که «روشنفکرکسی است که اشتباهات یا کجروی های نظامات حاکم را به سود توده های مردم که طبعاً خود نیز فرزند آن است افشا می کند … وظیفه اش آگاهی دادن و هوشیار کردن است نه بر کرسی حکومت نشستن». اما روشن فکر ما، آگاهی دهی را فراموش کرده و دستگاه قدرت را برای حاکم ساختن استبداد روشنفکری، ترجیح دادند. کرسی قدرت را که وظیفه اصلی یک دولت مدار است با کرسی روشنفکری  که معلم جامعه باید باشد، به اشتباه گرفتند. طرح پیچیدند و راهی را برای بیرون رفت هدف گرفتند، اما در آخر امر، خود به کج راه رفتند و آرمان های مردم را به معامله گرفتند. قدرت خواستند و این طلب قدرت، ماهیت شان را نابود ساخت و در گرداب فساد، غرق شان کرد.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. صادق
    درود به عبدالناصر نورزاد! یقینا” روی موضوع بسیار مهم انگشت گذاشته اید! ایجاد و تلقین ذهنیت تغیر وترقی و شگوفائی دریک کشور محصول کار روشنفکران آن کشور میتواند باشد. اما در افغانستان روشنفکران نتوانستند وظیفه و رسالت خودرا در ست انجام دهند. بدلیل اینکه در افغانستان مشکلات و موانع زیادی پیش روی روشنفکران وجود دارد. در اینجا به چند تای این مشکلات اشاره می کنم:
    ۱- عدم زمینه امکان تامین نیازمندیهای مادی روشنفکران افغانستان. طور مثال در افغانستان دولت یگانه مرجع کار و معاش میباشد. اگر روشنفکری که در دولت های انحصاری و متقلب و یا گماشته شده از طرف اجانب بخواهد به رسالت روشنفکری خود عمل کند، تشخیص گردیده و از کار دولتی معزول میگردد. شخص معزول شده دارای فامیل (خانم و اطفال ) می باشد. پس نمیتواند گرسنگی فامیل خودرا ببیند. به این دلیل از رسالت روشنگرانه خود صرف نظر نموده فکر و زبان خودرا می بندد. در اروپا که روشنفکران زیادی پیدا شد، بدلیل این بود که در کشور های اروپائی غیر از ارگانهای دولتی ادارات و تشبثات خصوصی زیادی وجود داشته و یا حد اقل دولتهای شان حداقل اصول دولت داری که در خدمت شهروندان خود باشند را رعایت می کردند. اما در افغانستان و سایر کشور های بسته به فرهنگ استعماری تازیها چنین زمینه و امکانات وجود ندارد. به این حساب انجام رسالت روشنفکری خیلی محدود و حتی بند می باشد. طور مثال در افغانستان در ادارات دولتی ، هزاره و یا تاجک و ازبک همه خودرا دل ناخواسته افغان مینامند. بدلیل اینکه اگر با جرئت بگوید که من هزاره هستم و افغان نمی باشم. چون قدرت دولت بدست نخبگان انحصار طلب و برتری خواه قومی یک قوم میباشد، مورد تهدید قرار میگیرد.
    ۲- جهل دینی و تسلط فرهنگ استعماری ( حد اقل بیش از هزار سال قبل تازیان ) در افغانستان کار روشنفکران را دشوار ساخته است. طور مثال اگر روشنفکری بگوید بهتر است دین از دولت جدا باشد. یعنی کار دین به عهده دین داران در مساجد و کار دولت به کارمندان و متخصصین رشته های مورد ضرورت دولت باشد. بالای او اتهام کفر و سیکولار زده میشود. حال انکه نظام دولتی سکولار هرگز با دین دشمنی ندارد.
    ۳- مداخله کشور های خارجی. بدبختانه که سیاست برتری جوئی قومی میدان را به مداخله کشور های خارجی ساده و آسان می سازد. مسلم است که هیچ کشور خارجی ای بخاطر کمک رساندن به افغانستان در امور افغانستان مداخله نمی کند.
    – … وغیره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا