خبر و دیدگاه

نبردگاۀ جدید ژئوپولیتیک هندوکش ها و موضوعات امنیتی مرتبط

 

افغانستان هنوز هم در محور بازی های خونین قدرت های متخاصم منطقه ای و جهانی قرار دارد. این محور زمینه ساز روحیه تفاهم و یا امتیاز گیری در سایر نقاط مورد منازعه محسوب می شود. استدلال می شود که افغانستان دیگر از جایگاه سابقش در نزد قدرت های بزرگ برخوردار نیست. اما به دلایلی افغانستان توانسته این اهمیتش را حفظ کند. 

نگارنده در لابلای این تحلیل به این دلایل خواهم پرداخت. اما برای ورود به بحث باید محوریت ژئوپولیتیک هندوکش را در این نبردگاه، تحلیل کنیم. اصل بازی بزرگ جدید که در قالب دکتورین بی ثبات سازی منطقه ای، می گنجد، بر محوریت هندوکش ها در یک بازی خطرناک و چند لایه امنیتی جریان دارد. محور این بازی در اصل نبردگاه هندوکش ها است که محل تلاقی راهبرد های سیاست های قدرت های منطقه ای وفرا منطقه ای قرار گرفته است. زیرا این بازی در جنوب افغانستان میدان ندارد و نه به صرفه قدرت ها است که در جنوب شاخ به شاخ شوند. توپوگرافی، ژئوپولیتیک و منافع اقتصادی که این جغرافیا( هندوکش ها) برای قدرت های درگیر در میدان افغانستان فراهم آورده است، نشان می دهد که تنها حوزه جنوب می تواند هزینه ساز آن محسوب شود. به عبارتی، در شمال جنگ و نزاع جریان دارد و خرچ و دخلش را جنوب از درک قاچاق مواد مخدر، تامین می کند. به این حساب، از اینکه جنوب خصلت اقتصادی و تامین هزینه های این جنگ را دارد، محل تلاقی هندوکش ها انتخاب شده است. علت آن، نزدیکی این جغرافیا به قطب شمال قدرت در آسیای مرکزی و چین است که هدف نهایی آن، به چالش کشیدن هر دو موتلف تازه در عرصه رقابت های جهانی شمرده می شوند. 

دلایل اینکه چرا جنوب محور این بازی خونین نیست، به شرح ذیل است:

اول- اگر در جنوب بجنگند، برای چه بجنگند و منابعش را از کجا تامین کنند؟ 

دوم- اگر در جنوب بجنگند، باید با پشتون ها و قبایل مستقر در پاکستان بجنگند. این راهبرد در بیست سال گذشته علی رغم منابع وافر اقتصادی که از درک کشت و تولید مواد مخدر تامین می شد و در سایه جنگ و کشمکش های نظامی و امنیتی، مستور مانده بود، یک راهکار اشتباه و چالش برانگیز حساب می شود؛

سوم- در جنوب هیچ رقیب قدرتمند امریکا و انگلیس وجود ندارد. ایران در یک سازش راهبردی با اجنداهای امریکا قرار دارد و این بازی کماکان برای سالیان متمادی ادامه داشته است. شمال افغانستان و مخصوصا نبردگاۀ هندوکش ها، عرصه اصلی تقابل و تخاصم میان قدرت های منطقه و بزرگ محسوب می شود؛

چهارم- همانطوریکه روس ها استدلال می کنند، کمربند بی ثبات سازی برای به چالش کشیدن روسیه و چین  در محور هندوکش ها خلاصه شده و در تحت دکتورین بی ثبات سازی منطقه ای امریکا، اجرایی می شود.

به اساس دلایل ذیل، تحلیل حاضر را بر محور اهمیت ژئوپولیتیک هندوکش ها و خصلت اصلی این بازی اختصاص داده ام و تلاش دارم تا بدنۀ اصلی این تحلیل را در ورای این معضل بی ثباتی که ناشی از یک معمای امنیتی است، انجام دهم. برای این کار چند دلیل واضح را که دال بر خصوصیت اصلی این منازعه است و موجب آن شده است که غرب و منطقه با طالبان، روش تعامل را در پیش گیرند و محور هندوکش را، میدانگاۀ اصلی خود انتخاب کنند، به اختصار می نویسم:

اول- محور هندوکش ها که مشرف بر شعاع امنیتی چین و روسیه است، حساسیت زیاد استراتیژیک دارد. این حوزه نه تنها در تقابل میان روسیه و چین با امریکا و متحدانش اهمیت یافته است، بل در نبرد های آیندۀ میان هند و چین نیز کماکان اهمیتش را حفظ خواهد کرد؛ 

دوم- هندوکش ها در حصار قوی یک شعاع امنیتی غیر قابل رویت اما به شدت تاثیر گذار واقع شده و خصلت راهبردی آن موجب شده که غیر قابل تسخیر باشد. قدرت های بزرگ با درک این نکته تلاش می کنند تا به این نقطه برسند و یکی از دیگری پیشی گیرند؛

سوم- محور هندوکش ها، خصلت تاریخی دفاع از تمدن شمال در برابر جنوب را دارد. این شمال و جنوب هم در مورد افغانستان صادق است و هم می تواند فراتر از آن، قابل بحث باشد. در وضعیت کنونی که نظم جهانی برای بقایش آزمون دشواری را پیش رو دارد، هندوکش ها و محوریت آن، تعیین کننده ترین عامل در جهت تثبیت جایگاه قدرت های بزرگ و تحول طلب در نظریه هارتلندی دارد؛

چهارم- تلاش زیاد طالبان به دستور فرا منطقه، استقرار قابل اطمینان در محوریت هندوکش ها است. اگر خوب توجه کنیم، درمی یابیم که تمرکز قوای نظامی، امکانات تسلیحاتی و علاقمندی خاص خارجی ها به محوریت هندوکش ها، چیز غیر معمول را نشان می دهد؛

پنجم- هندوکش ها یک دیوار دفاعی قابل اطمینان است. در صورت هرنوع طوفان از طرف جنوب، بیاید، این دیوار قابل اطمینان و قابل دفاع، سنگری خواهد بود که باعث جذب علاقمندی قدرت های منطقه و جهانی می شود؛

ششم- هندوکش ها، محور اصلی رقابت میان ژئوپولیتیک شیعه و سنی است. ایران و عربستان و منطقه که دو مذهب عمده شیعه و سنی را در بطن خود می پرورانند، نمی توانند جدا از محور هندوکش ها برای رقابت فکر کنند. جنوب که مهد تفکر دیوبندی است و ولایت فقیه با شاهی وهابی عربستان، هیچگونه و هیچ نقطۀ مشترک بر این محور ندارند که جور آمد کنند.

اما خصلت بحران کنونی افغانستان که بیشتر ابعاد امنیتی و اطلاعاتی دارد به مدد یک جنگ هیبریدی، پیش می رود. جنگ هیبریدی که تمام مولفه های سخت افزاری و نرم افزاری را در اختیارش دارد و تمام جنبه های این جنگ را پوشش می دهد، جنبه جدید رقابت در میدان افغانستان است. در ضمن، چند بعدی بودن این جنگ و رقابت میان قدرت های منطقه و فرا منطقه، باعث شده تا شعاع مضر امنیتی آن تمام منطقه را پوشش دهد و هرروز گسترش بیشتر پیدا کند و به نگرانی های آن، بیشتر دامن بزند.

بازیگران متعدد با توانمندی های مختلف، اجنداهای متضاد و متخاصم امنیتی و ائتلاف های موقت امنیتی و ملاحظات اطلاعاتی که بیشتر خصلت پیش گیری کننده دارد، از خصایص دیگر این جنگ است. منطقه با فرا منطقه، منطقه با منطقه و منطقه با فرا منطقه علیه منطقه( ایران، روسیه، چین و هند- چین بر علیه روسیه و ایران- پاکستان و چین برعلیه دیگران و پاکستان در مثلث انگلیس و امریکا) از عجایب این جنگ است. طالبان در این میان نفع بیشتر این بازی را برده اند. در قدرت مانده و زمینه ساز این رقابت به نفع هرکی که امتیاز بدهد، می شوند. اما یک بیم برای منطقه و فرامنطقه وجود دارد: مبادا این بازی چند بعدی، از کنترول یکی خارج و در مدار رقیب آن قرار گیرد. این جای کار، وضعیت پیچیده می شود. تصادم رخ می دهد و معمای امنیتی، حاکم می شود. خون بیشتر می ریزد و حجم سرمایه گذاری های منطقه و فرامنطقه بر طالبان در میدان افغانستان، بیشتر می شود. به همین ملحوظ است که می گویم، امیدی برای فردای روشن و عاری از طالبان وجود ندارد. این کار نباید با طرح این مسئله که بیشتر جنبه اطلاعاتی و تبلیغاتی دارد که ” طالبان بدیل ندارند”. به اشتباه گرفته شوند. طالبان بدیل دارند، اما خصلت کاربردی شان، بیشتر است و منافع بیشتری را برای قدرت های منطقه و فرامنطقه، فراهم می کنند که مخالفان شان برای فعلا از چنین جایگاهی برخوردار نیستند.

آنچه را که روس ها مبنی بر ایجاد کمربند بی ثباتی در محور منافع امنیتی و سیاسی روسیه و متحدانش عنوان می کنند، درست است، اما تنها افغانستان عملا به کارزار آن مبدل شده است. یاد ما نرود که در مورد آسیا صحبت می کنیم. مسئله اکراین و اروپا و هم مواردی مربوط به افریقا در یک معادله پیچیده دیگری، قالب می شوند. اما مسئله افغانستان، حقیقتا در محور راهبردی بی ثبات سازی امریکا پس از ترک این کشور، قرار دارد. در این بازی که در قالب دکتورین بی ثبات سازی آسیا زیر زنخ چین و روسیه پیش برده می شود،  کدام جبهه منظمی وجود ندارد و این خصلت عجیب این بازی است. همه ی طرف ها در یک جبهه و برعلیه یک دیگر، می جنگند. تنها حصار امنیتی ای که می تواند مرز میان منطقه و فرامنطقه را جدا کند، هندوکش ها است. اما این محور هنوز هم مورد توافق تمام بازی گران نیست. پس نمی توان خط کشی منظم از صف ها کرد. چین با طالبان، با ایران و روسیه بر علیه امریکا اما طالبان هم با امریکا و هم با چین، روسیه و ایران. پاکستان در هر دو پله ترازو بازی می کند. هم با چین است و در کنار طالبان، به لابی گری ادامه می دهد و اما با امریکا است و راهبردی جدید بی ثبات سازی منطقه ای را در قالب دکتورین بازی بزرگ جدید به نفع امریکا و انگلیس پیش می برد. ایران با طالبان و روسیه با ایران و طالبان در تفاهم با پاکستان. پس می توانیم بگویم که کدام صف مشخصی از دوست و دشمن و متحد و مخالف، وجود ندارد. بل اساس این بازی بر این اصل و قاعده استوار است که هرکی، هرکجا به اساس منافعش برداشت می کند و به اندازه توان، قدرت و خصلت کاربردی خود، دریافت خواهد کرد.

از سوی دیگر، جنگ نیابتی که در میدان افغانستان، تاریخچه طولانی دارد، سیمای جدید اش را نشان میدهد. به این دلیل که معمولا نیابتی ها، گروه های در خدمت منافع قدرت های بزرگ اند و ساختار منظم سیاسی را اداره نکرده و در کنترول ندارند. اما جنگ نیابتی امروز در میدان افغانستان، به وسیله یک ساختار منظم سیاسی که در کنترول طالبان است و جدا از اینکه رسمیت داشته باشد یا خیر، به نفع دیگران، به کار افتاده است. هم منطقه و هم فرامنطقه، در تلاش استفاده از این فرصت استثنایی اند.

برعلاوه، دیده می شود که استفاده ابزاری از خاک افغانستان، فرصت شناسی و عبور و انصراف از در این بازی، به قاعده کلی آن مبدل شده است. هیچ اجندای ثابتی، هیچ دوست و دشمن دایمی، هیچ صف مشخصی وهیچ برنامه درازمدت در میدان فعلی به نظر نمی رسد. هرکس با تشخیص منافعش دست دوستی دراز میکند و یا هم در مسیر دشمنی قرار می گیرد. این کار باعث شده تا هر بازی گر به اندازه توانش در میدان افغانستان به گونه نوبتی بازی کند و حق انتخاب دوستان و دشمنانی را نیز داشته باشد.

از لحاظ اجندا، منطقه با فرا منطقه در یک نقطه تقابل پیدا میکنند: اینکه منطقه طرفدار حفظ وجود موجود برای جلوگیری از سرایت ابعاد وسیعی این بحران به فرامرز های افغانستان است و نمی گذارد شعاع امنیتی و اطلاعاتی آن، با نقاط ضعف شان، گره بخورد و به نفع فرامنطقه تمام شود. در حالیکه فرا منطقه در جهت استفاده از میدان افغانستان در جهت استفاده از فرصت ها برای تخته خیز به سوی فرا مرز های افغانستان است. پس هر دو جانب با مدنظر داشت این اصل، بازی را تا زمان معین پیش می برند.

قبلا گفتیم که طالبان برای فعلا، یگانه بازیگر مطرح در میدان افغانستان شناخته می شوند. این کار به دلیل اینکه حضور گرم اطلاعاتی منطقه و فرامنطقه اساسا در تحت سایه یک دولت پوشالی، امکان پذیر است، بنا” برگ برنده برای طالبان شده است. به همین خاطر است که می گویند “طالبان بدیل ندارند”.  بنا قدرت های منطقه و فرامنطقه، با مدنظرداشت این اصل، هیچگونه اتحادی را مجال نمیدهند و آنچه که به عنوان صف بندی، نشان داده می شود، در اصل ائتلاف های امنیتی توام با شک و تردید اند. در چنین مواقعی، میدان مشترک مبدا نزاع و تصادم است و بازیگران مطرح آن در جستجوی فرصت ها برای به چالش کشیدن دیگران.

در ادامه، تمام طرف ها می دانند که جنگ فعلی برنده نخواهد داشت. اما یک بازنده قطعی در آن وجود دارد: مردم افغانستان. بنا طرف های متخاصم بدون مدنظرداشت عواقب و تبعات این بازی خطرناک امنیتی، بی باک از نتایج آن و بی خیال از هزینه های آن، به آن ادامه میدهند. اما همانطوریکه قبلا گفته شد، نگرانی اصلی منطقه و فرامنطقه، گسترش شعاع امنیتی به اساس ضربه و ضد ضربه است که یک کمی از شدت آن می کاهد. و گرنه جنگی که منابع تمویل مالی آن از خودش به دست بیاید را، پایانی نیست. یک اختلاف دیگر نیز در این بازی وجود دارد: منطقه می خواهد با طالبان متحد کنار بیاید و منافعش را تامین کند، اما فرامنطقه با دید منقسم ساختن طالبان، در تلاش است تا با هر توته ی طالب، جداگانه اتحاد ایجاد کند و منطقه را به چالش بکشد. پس هم منطقه و هم فرامنطقه در کلیت طالبان، چیزی را جستجو می کنند که تامین منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی نامیده می شود. هم منطقه و هم فرامنطقه با یک بازیگر که روایت خشونت را یدک می کشد، تعامل تاکتیکی و راهبردی دارند.

نتیجه را هیچ کسی نمی تواند، حتی تخمین بزند. تمام برداشت ها در مورد آینده، مبتنی بر حدس و گمان است. چرا چنین است؟ چون خصلت بازی نا معلوم، قاعده کلی مبهم، اهداف نهایی مستور و بازیگران دایمی وجود ندارد. هر لحظه خصلت پویایی بازی در میدان افغانستان، همه را گیچ ساخته است. دوست و دشمن نا مطمئن و اصل قاعده ( منطقه برعلیه فرامنطقه، منطقه با فرا منطقه علیه منطقه) هنوز هم حاکم است. طالبان را فعلا در این مخمصه پیچیده امنیتی، منحیث یک ابزار فشار استفاده می برند. این کار برای منطقه و فرامنطقه در عوض درگیر شدن با آن، به میزان زیاد به نفع شان است. پس اگر توافق چنین است، سرنوشت بیش از سی میلیون انسان گرسنه، بی سواد، فقیر و فاقد عنصر انسجام سیاسی و اتحاد ملت شدن، چگونه می شود؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا