خبر و دیدگاه

شیخ ازهر و پایان تمدن غرب

از سابق گفته‌اند، گاهی یک عکس گویاتر از هزار کلمه است. در این اواخر، عکسی از شیخ ازهر، احمد طیب، در فضای مجازی منتشر شده که وی را نشسته در هواپیما نشان می‌دهد، حال آن‌که در کنارش کتابی قرار دارد به نام «افول غرب» که نویسنده آن، شخصی است اهل مراکش (المغرب) به نام حسن اورید. این عکس دقیقاً زمانی برداشته شده که شیخ مزبور از سفری استعلاجی به آلمان، در حال بازگشت به مصر بوده است. شیخ طیب به‌صورت منظم به شفاخانه‌ای که مخصوص جراحی ستون فقرات در آلمان است، مسافرت و زیر نظر پزشکان آن شفاخانه دوا و درمان دریافت می‌کند. این عکس پس از این‌که عده‌ای از منتقدان الازهر و نویسنده‌گانی از طیف سکولار در مصر به آن واکنش نشان دادند، غوغا برانگیخت و نوشتن نظر و کامنت راجع به آن به سطح عموم کشیده شد.

یکی از نویسنده‌گان سکولار مصری به نام خالد المنتصر، در‌باره این عکس نوشته بود که اگر «غرب کافر» افول کند و تمدنش از هم بپاشد، شیخ ازهر نه دارویی خواهد یافت که بیماری‌اش را با آن درمان کند و نه هواپیمایی که با آن به این طرف و آن طرف جهان به سیر و سفر بپردازد. المنتصر در جواب مدافعان شیخ ازهر که گفته بودند هر کس حق دارد هر کتابی را بخواند و نباید ما تنگ‌نظرانه و حذف‌گرایانه نسبت به کتاب‌ها برخورد کنیم، نوشته بود که انتقاد او از شیخ ازهر بابت مطالعه فلان یا بهمان کتاب نیست؛ نقد او از احمد طیب و نیز به نهاد دینی‌ای که وی ریاست آن را بر‌عهد دارد، از این جهت است که آن‌ها مبانی‌ای را که مدرنیته بر آن استوار است، نمی‌پذیرند و در صدد تخریب و بدنام‌سازی آن برمی‌آیند. این مبانی عبارت‌اند از: نسبیت‌گرایی، مرجعیت عقل و آزادی فردی. شخص دیگری گفته بود، اگر تمدن غرب وجود نمی‌داشت، حالا شیخ ازهر مجبور بود برای سفر از شتر و قاطر استفاده کند و به منظور درمان بیماری‌اش به گیاه یا طلسم متوسل شود.

جدای از این‌که این انتقادها نسبت به شیخ احمد طیب و نهادی که وی در رأس آن قرار دارد چه‌قدر صواب و معقول است، نکته محرز و مسلم این است که بخش عمده‌ای از نخبه‌گان مسلمان، به جای این‌که نیرو و وقت خود را صرف عملی کردن اهداف و آرمان‌های خود کنند و برای تحقق شعارهایی که برای جذب افکار عمومی هر روزه سر می‌دهند جنب‌و‌جوش به خرج دهند، پیوسته در خصوص فساد و تباهی غرب و تمدن آن داد سخن می‌دهند. فرض کنیم فردا تمدن غرب فرو‌پاشید و همه دستاوردهای آن از بین رفت، چه سودی برای ما حاصل خواهد شد و ما پس از فروپاشی آن تمدن، چه حرفی برای گفتن به جهانیان خواهیم داشت و چه خلایی را قادریم پر کنیم؟

یکی از مزیت‌های تمدن غرب این است که از زمان ظهورش تا کنون، تلاش ورزیده معایب و کاستی‌های خود را بیابد و برای رفع آن‌ها بکوشد. جالب این‌جا است که تمدن غرب از سخنان منتقدانش بیشترین بهره را برده و آن نقدها را همیشه مورد توجه قرار داده و به کار بسته است. جالب‌تر این‌که زبده‌ترین و کار‌کشته‌ترین منتقدان تمدن غرب، در دامان همان تمدن پرورش یافته و به رشد و کمال رسیده‌اند. مغرب‌زمین نیازی به منتقدان عوام‌گرا و سطحی‌نگر جهان سوم ندارد؛ چون خودش به قدر کفایت افرادی را پرورانده که به‌صورت علمی و دقیق به این امر مهم مبادرت ورزند و نقایص و نقاط بحران‌زای تمدن غرب را بر‌آفتاب بیفکنند.

عمده درون‌مایه همین کتابی که شیخ ازهر آن را در هواپیما مطالعه می‌کرده، برگرفته از نظریات دانشمندان غربی است. حسن اورید که نویسنده آن است، خود به این مساله اعتراف می‌کند و با این اعتراف، می‌خواهد به‌نحوی بار ملامت را بر گردن دانشمندان غربی بیندازد. تمدن غرب چند سده است که با مساله‌ها و بحران‌های عدیده رو‌به‌رو شده، ولی در فرجام توانسته از آن‌ها به سلامت عبور کند. البته در کنار سپری کردن این بحران‌ها، کوشیده از حوادث عبرت بگیرد و برای بحران‌های احتمالی آینده، خود را آماده کند. تمدن غرب به‌خوبی از مشکلات و چالش‌های فرا‌راهش آگاه است و به همین جهت، برای مواجهه با این چالش‌ها همواره در صدد یافتن راه‌حل‌ها‌ است. به قول عبدالکریم سروش: «تمدنی که چند قرن است خود را مستمراً نقد می‌کند، قطعاً پایه‌های محکمی دارد، قطعاً شناختنی است و قطعاً برای باقی ماندن خود ارکان و استوانه‌هایی پدید آورده است.» (مدارا و مدیریت، ص ۱۲۶).

تقریباً یک قرن است که اسلام‌گرایان از آینده تاریک تمدن غرب سخن می‌زنند و زوال آن را رویدادی قریب‌الوقوع می‌شمارند. شما به نوشته‌های برادران قطب نگاه کنید. آن‌ها در تمدن مغرب‌زمین چیزی به جز تباهی و ویرانی نمی‌بینند و آن را یک‌سره زشتی و پلشتی به حساب می‌آورند. شایان ذکر است که سید قطب و محمد قطب و هم‌فکران آن‌ها، گاهی برای سرکوب اندیشه‌های مخالف از برچسب «غرب‌زده‌گی» استفاده می‌کنند و هر قرائت دینی‌ای را که با ذهنیت آن‌ها سازگاری نداشته باشد و هر برداشت و دیدگاهی را که مطابق میل‌شان نباشد، با توسل به این حربه از میدان بیرون می‌رانند. گاهی از خود پرسیده‌اید که از روایت‌های تک‌بعدی این دو تن و امثال آن‌ها در‌باره تمدن و ارزش‌های غربی تا کنون چه حاصلی به دست آورده‌ایم و چه سودی کمایی کرده‌ایم؟ یکی از نقاط قوت تمدن غرب، این است که شکست‌هایش را فرصتی برای یادگیری می‌داند و از آن برای آینده استفاده می‌کند. دریغ آن است که ما از آن‌جا که تک‌بعدی می‌اندیشیم و نمی‌توانیم جهان را در قالب روایت یگانه و تقلیل‌گرایانه خود بگنجانیم، وقتی شکست می‌خوریم، دست‌پاچه می‌شویم و چون نمی‌خواهیم حتا برای لحظه‌ای از مرکب غرور فرود آییم، شکست‌ها عواطف ما را صدمه می‌زند و ما را دچار خشم و سرخورده‌گی می‌کند. تا کنون محصول این‌همه خشم، سرخورده‌گی و خشونت چه بوده است؟

شایان تذکر است که نهاد دینی الازهر در دوران معاصر، شخصیت‌ها و اندیشمندانی را تربیت کرده که نسبت به تمدن غرب رفتار عاقلانه و سنجش‌گرانه داشته‌اند و با آن سر دشمنی نداشته‌ و از پیشرفت‌ها و مزایای آن، چشم‌پوشی نمی‌کرده‌ و بعضی از جنبه‌های آن را جذب و هضم می‌کرده‌اند. رفاعه طهطاوی، محمد عبده و علی عبدالرازق از جمله افرادی‌اند که در فضای الازهر نفس کشیدند و تربیت دینی این نهاد را دریافت کردند، اما سعی ورزیدند بسیاری از محصولات غرب را به کشورهای اسلامی وارد کنند. آنان را می‌توان پیش‌گامان روشنگری در جهان اسلام لقب داد. هرچند روابط این قبیل شخصیت‌ها با الازهر گواه فراز و نشیب‌ها و نوسانات بوده و گاهی با تنش توأم می‌شده است.

شیخ کنونی الازهر روی‌هم‌رفته شخصی معتدل است و با دگم‌اندیشان میانه‌ای ندارد و تا حدودی قادر شده توازن را حفظ کند و از تأثیر بنیاد‌گرایان و غرب‌ستیزان دور باشد. با این‌همه، وی ناگزیر است به علت این‌که نماینده دم‌و‌دستگاهی بزرگ است، همه طیف‌ها را در نظر بگیرد و دست به عصا راه برود. قطعاً قرار نیست نهاد الازهر تابو‌شکنی کند و از گذشته‌اش به‌کلی ببرد و راه و رسم تازه‌ای برگزیند. انتظاری که از آن برده می‌شود، این است که با افراط‌گرایان هم‌دست نشود و آن‌ها را از نظر فکری تغذیه نکند. از این جهت، حضور احمد طیب در رأس الازهر مغتنم است. او علاوه بر این‌که با سنت دینی به‌خوبی آشنایی دارد، در فرانسه تحصیل کرده است و با آن‌چه در مغرب‌زمین جریان دارد، بیگانه نیست.

یکی از محورهای گفتمان بنیاد‌گرایان در چندین دهه اخیر، دشمنی با غرب و دستاوردهای تمدن مغرب‌زمین بوده است. تیوریسین‌های این جریان این‌طور تبلیغ می‌کنند که غرب همواره در کمین مسلمانان قرار دارد و مترصد است که از هر فرصتی برای هویت‌زدایی از آنان بهره ببرد. این تیوریسین‌ها می‌گویند که مقوله‌های رایجی از قبیل «جهانی شدن» و «مدرنیته» پوشش‌هایی هستند برای سست کردن عقاید مسلمانان و تحمیل کردن ارزش‌های غربی بر جوامع اسلامی. بنیاد‌گرایان تصور می‌کنند که ماموریت دارند جامعه‌های اسلامی را در این جنگ فکری یاری رسانند و تهاجم فرهنگی غربیان را دفع کنند و در این جهت هر ابزاری را می‌توانند به کار گیرند. بیم آن است که نهادهای اعتدال‌گرایی همچون الازهر تحت تأثیر گفتمان بنیاد‌گرایان واقع شوند و دشمنی با تمدن غرب را ملاکی برای اثبات حقانیت خود بشمارند و به تصور دفاع از ارزش‌ها و احکام دین، با روشنگری، فلسفه و دانش از بیخ خصمانه برخورد کنند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، که در مواردی چنین اتفاقی روی داده است، ممکن است عقب‌مانده‌گی مسلمانان برای مدتی طولانی‌تر ادامه پیدا کند.

نقل از هشت صبح

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا