خبر و دیدگاه

باید در مورد افغانستان پس از طالبان فکر کرد

بحث اول:
شاید برخی ها حکومت پس از طالبان را پیش از وقت و یک خیال خام بدانند، زیرا تصور می کنند هیچ نیروی بدیل طالبان و یا علائم سقوط امارت طالبان دیده نمی‌شود.
چنانچه بسیاری ها خروج ذلت بار امریکا و متحدین آن از افغانستان را شکست استراتیژیک تلقی کردند و امارت تازه به دوران رسیده طالبان را بمعنای مرگ جمهوریت، انسانیت و مدنیت و پایان تاریخ تعبیر کردند. چنین باور شد که طالبان بحیث یک واقعیت جدید بدیلی حد اقل برای چند دهه ندارند. اما حوادث سه ماه اخیر نشان می دهد که این تصور خام و سطحی است.
باید گفت کسانیکه به چنین نتیجه گیری رسیده اند نه تاریخ مبارزات افغانستان را خوب خوانده اند و نه درکی درستی از اوضاع داخلی و عامل زمان و نظام بین الملل دارند و نه هم از طالبان شناخت درستی دارند.
بحث دوم:
عامل زوال طالبان قبل از همه در رفتار، گفتار و جهان بینی آنها نهفته است. آنها در خشونت گری و تخریب کاری خیلی مجرب و ماهر اند ولی در سازندگی در شرایط صلح آمیز خیلی ناتوان و بیچاره اند. تضاد های ایدئولوژیک، قبیلوی، سازمانی و وابستگی به استخبارات جهانی و شبکه جهانی تروریزم هرگز به آنها مجال یک نیروی منضبط، متحد و باورمند به یک نظام طالبی نیرومند و پایدار را نمی دهد. چنانچه علیرغم فشار ها و توصیه های حامیان خارجی شان آنها قادر نشده اند یک دولت کارا، نیرومند و خدمتگزار مردم و سازگار با نظام بین الدول بسازند. امارت ترور محور و دروغ محور آنها غرق در ” غُلتون” جهالت و وحشت هستند. آیا می‌شود در سده بیست و یکم با سرکوب زنان، محروم ساختن دختران از تحصیل و یا نسل کشی، کوچاندن اجباری و به گروگان گرفتن ۳۵ میلیون مردم گرسنه، فقیر و بیمار دولت پایدار ساخت که مورد حمایت و احترام مردم و جهانیان قرار گیرد؟
بحث سوم:
با آنکه فشار های بین‌المللی از جمله برسمیت نشاختن و تعزیرات اقتصادی بمنظور تغییر رفتار غیر انسانی طالبان تا حال نتوانسته تاثیری موثر داشته باشد، ولی در سقوط امارت طالبان از پرتگاه می توانند نقش تعیین کننده بازی کنند. چنانچه هم طالبان و هم حامیان منطقوی شان احساس می کنند که اگر این فشار ها افزایش یابند، شاهد فروپاشی امارت طالبان تا چند ماه دیگر خواهند بود. تصادفی نیست که خلیلزاد، لابیست طالبان در سطح جهانی که نقش کلیدی در قدرت رساندن این گروه در قدرت داشته است، خیلی نگران سقوط طالبان است. او جهان را هوشدار می دهد که با طالبان کنار بیایند، اگر طالبان سقوط کنند افغانستان به مرکز تروریزم جهانی تبدیل خواهد شد.
پاکستانی ها و روسها و چینائی ها هم عین نگرانی رادارند و آنها مدعی اند بدیل امارت طالبان خلافت داعش خواهد بود. این در حالیست که طالب و داعش پشت و روی یک سکه تروریزم هستند. اگر امارت طالبان سقوط کند داعش هرگز نمی توانند خلا طالبان را پر کنند. زیرا داعش یک کارت بازی برای حمایت از طالبان است.
بحث چهارم:
خلاء طالبان را باید یک دولت ملی جمهوریت محور پر کرد، که هم در خدمت مردم باشد و هم با جهان ساز گار باشد. جمهوریت سه نفره منفور و فاسد غنی مرد، ولی داعیه جمهوریت طلبی، پیشرفت و تعامل مشروع و مدنی با جهان نه مرده است. هزاران کادر علمی، سیاسی، نظامی، مدنی و تحصیل یافته هنوز در داخل و خارج کشور نفس می کشند. به بیان دیگر با استقرار امارت وحشت طالبان ارزش و اهمیت جمهوریت نه تنها پایین نیامده، بلکه بلند و حیاتی تر شده است. زیرا اهمیت یک نعمت را در تضاد با دیگری بهتر می توان احساس کرد. شاید حتا کودکان هم به اهمیت جمهوریت نسبت به جهنم امارت طالبان پی برده باشند.
بحث پنجم:
برای سقوط امارت طالبان حتمی نیست که یک مقاومت خونین و نفس گیر را براه انداخت. البته در جای که نسل کشی و کوچاندن اجباری جریان دارد مقاومت مسلحانه هم نیاز است و هم مشروع. ولی در مجموع نیاز به مقاومت مدنی در داخل و خارج کشور است.
جبهه مقاومت ملی تحت رهبری احمد مسعود در حال حاضر یگانه تکیه گاه نجات ملی کشور بحساب می آید که با مقاومت نظامی و مدنی برای فردای روشن افغانستان بعد از طالبان مبارزه می کند.
اعتراضات مدنی در سراسر جهان و باز گشایی دفتر سیاسی در امریکا نخستین گام ها در راستای نجات افغانستان از شرر تروریزم طالبی و داعشی می تواند باشد.
برای تغییر سرنوشت با شکم گرسنه و امید به آینده مبارزه کرد. بار کج امارت ترور محور طالبان هر گز به منزل مقصود نخواهد رسید!

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا