درست زمانی که رژیم طالبان از کار افتاد، حکومت افغانستان پس از آن نتوانست ریشههای آنان را بیرون بیاورد، در حالی که این کار خیلی سادهتر از امروز بود و میتوانست پیشگیریای بهتر از درمان باشد. تلاشهای پیهم حکومت برای پیوستن طالبان به برنامههای صلح، نشان داد که حکومت نخواسته بود گروههای باقی ماندهی طالب را از کشور بیرون براند و آنها را به گفتهی رییس جمهور «به لانههای تروریسم در آن سوی مرز» برگرداند.
در زمان ادارهی انتقالی، اگر حکومت واقعا به دنبال نصب نرمافزار ضد طالبان (آنتی طالبان) در کشور میبود، اینک صدای سرخ خون، از چشم هزاران خانواده این قدر با فزونی و وحشت بیرون نمیآمد. سهلانگاریها و طالبمداریهای حکومت، باعث شد تا اینک این دست آتشین (طالبان) بر یخن مردم دراز باقی بماند و هر لحظهای که دل این «برادران کرام» خواست، از هزار چشم، خون جاری کنند.
شاید حکومت آقای کرزی با سرکوب نکردن طالبان و بعدها هم با برادر خواندن آنان، میخواست از آنها در معادلات سیاسی داخلی بهره ببرد و موازنهی سیاسی و گروهی خودش را سنگین کند و هنوز نیز این آرمان باقی به نظر میرسد.
با جدی شدن دوباره حضور و فعالیت طالبان در کشور، حکومت (هم به خاطر آوردن امنیت و هم سنگینسازی پلهی ترازویش در برابر مخالفان سیاسی داخلی) بارها تقاضای آشتی و مصالحه کرد. ولی این خواستها نه تنها رد شدند، بلکه با موشک و انتحار و خونخواری پاسخ گفته شدند. تلاشهای مسالمتآمیز و برادرخوانیهای آقای کرزی برای صلح و آشتی با طالبان، تا اینک جز خشم و وحشت طالبان، واکنش و دستآوردی در پی نداشته است.
پیوستن شماری از طالبان در کندز، بغلان و ولایتهای شمالی دیگر به پولیس و دیگر نهادهای امنیتی، پیآمد درخواستهای برادرانهی پیهم حکومت و شورای عالی صلح نیست. در کندز صدها تن به دولت پیوستهاند. بنا بر شواهد، این پیوستنها، برخاسته از فشارهای نظامی و پیهم، زیر رهبری فرماندهی پولیس بر طالبان از یکسو و بیکاری و مجبوریت طالبان پیوسته به دولت، از سوی دیگر است. پس از این که حملههای پاکسازی در شمال و شمالشرق آغاز شد، زمینهی فعالیت گستردهی طالبان به شدت تنگ گردید. گروههایی که در این مناطق به خاطر برخی ملحوظات دیگر طالبنمایی میکردند، در آغاز تشدید حملهها، تفنگ بر زمین گذاشتند و طالبان هنوز در زیر پوست این مناطق (مثل تمامی نقاط کشور) حضور دارند، انتحار میکنند، ماین میگذارند و اگر دلشان خواست کارهای دیگری هم انجام میدهند.
نمایندگی شورای عالی صلح در کندز به تازگی ایجاد شد، ولی طالبان مجبور، پیش از آغاز کار این شورا، به فرماندهی پولیس پیوستند. از سوی دیگر اگر واقعبینانه بیندیشیم، طالبانی که به دولت پیوستهاند، طالب نبودند. آنها تنها صف طالبان را گرم کرده بودند.
دیده میشود که آقای کرزی و تیم همراهش، با مصرف ماهانهای نزدیک به سه میلیون دالر، تنها در کار شورای عالی صلح – دیگر انعامهایی را که ملامنصورها میبرند کنار میگذاریم- از همسویی با طالبان آدمکش، دستبردار نیست.
این نشانهها، میرسانند که حکومت باید از برادرخوانی طالبان و خواب پیوستن آنان به حکومت، ناامید شود. ولی اینگونه نیست. در این اواخر، با مروری بر اوضاع، میتوان به این نتیجه رسید که طالبان به حکومت نه، حکومت به طالبان میپیوندد!
حالا که کرزی و اسماعیل خان، طالبان را برادر میخوانند و شورای عالی صلح، به طالبان خانه، معاش و دیگر نیز امتیازات میدهد، شبیه این است که به قاتل برادرت بگویی: «آقا! برادرم را کشتی، بیا، مهربانی کن مرا نکش، برایت پول میدهم. خانه میدهم. معاش میدهم و…»
در کشور ما پیوسته از ارزشهای اسلامی، برای بهرهکشیهای مادی و یافتن جایگاههای سیاسی استفاده شدهاست و هیچ تضمینی وجود ندارد که چنین بهرهگیریهایی تمام شده باشند. مصداق درست این ادعا، فعالیت گروه طالبان و حزب اسلامیاست که با نقاب ساختن اسلام بر چهرههایشان، کشور را به خاک و خون کشیدهاند و میکشانند و امروز صدها خانواده در سوگ فرزندان و کودکانشان در پی حملههای انتحاری در کندز و جلالآباد خون گریه میکنند.
___
برگرفته از هشت صبح