خبر و دیدگاه

گذار از دوران انقلابی به جنبش سیاسی – مدنی امروز

revolution

 

فرخنده نام محمدطاهر بدخشی و یا مولانا بحرالدین باعث و شخصیت های دیگری همانند ایشان در دوران مبارزات مسلحانه و قیام های سنگین گروهی، بستر فکری خویش را بنا کردند.

آنها نخستین آموزگاران نسل تحول طلب و اصلاحگر زمان خویش بودند که در دوران آنها راه یکی بود و آن براندازی بود.

بدون شک، اندیشهء براندازی، از مطلق بودن فلسفه قدرت و تمرکز حاکمیت و نظام سیاسی تأسی میشود، خشونت در اندیشه ها بازتاب خشونت قدرت و غیر مدنی بودن مناسبات اجتماعی بود. هنگامیکه میان حکومت یا بعباره ای صحیحتر دولت و مردم نه تنها رابطه ی مناسبات اجتماعی نبود، بلکه واژگانی چون ؛ قین و فانه ، سیاه چال، چارواری، تیل داغ، زنجیر پیچ ، کشتن و دهها واژهء دلگیر دیگر ، از ژرفای خشونت و استبداد علامت میداد، پس بناچار پاسخ آن از همان جنس و از همان نسل نیز بود.

طرحها و نظریات نسل دوران سلطنت و افکار سیاسی آنان نمیتوانست ، آرامش های دموکراتیک و اصلاحی را تمثیل کند و بر پایهء  ارزشهای مدنی راه اصلاح قدرت را مهندسی کنند. این نیز قابل درک است که ، نقد مسوولان و پایه گزاران جنبش انقلابی در درجات پیش از شناخت دوران مبارزاتی ایشان قرار دارد و بدیهی است که، فهم یک مسأله بر نقد آن مقدم است.

بنابر این ، نقد اندیشه و افکار انقلابی که از جنبش های پیرامون و اردوگاه های مهم جهانی ، منجمله اردوگاه سوسیالیستی متأثر بودند، لابد می بایست آنها را در حوزهء افکار چپ و انقلابی قرار میگرفتند.

گروهی از جوانان پیشگام که در متن تحولات امروز و هموند خویش اند، گفتمانی را روبراه کرده اند که ، پایه و مایه اش تقلید محض و پیروی نابخردانه از اندیشه های نا آشنا و ناشیانه نیست. این گروه در حالیکه نقش و جایگاه نسل گذشته و نحلهء فکری آنانرا ارجمند میدارد؛ خود را ناگزیر به قبول جزمی آن نمی بیند و روش پراگماتیک و پازیتویستی را درخور تقلید میداند.

اینکه در گذشته ، از روند رویش سیاسی و تحول پذیری سودمند بدور مانده ایم؛ در همان گذشته بماند و اینکه چرا نتوانستیم به ملت فرا بروئیم؛ نیز رویکرد هایی را دارد که باید از سوی پژوهشگران متعهد و دراک روشن گردد. آنچه در گذشته پیش آمده بود، مال همان دوران و از داده های همان روزگار بود، اگر زیستن مسالمت آمیز، بدون خشونت و تنش بر پایهء برسمیت شناختن گروه های مردمی، تبار و تیره های قومی و پذیرفتن حقوق باهمی سامان داده نشد، از مسلمات نحوهء نظام داری و سُلطهء حکومت های قوم محور بوده است.

محمد طاهربدخشی تحول اندیشهء سیاسی خود را بیشتر در همین حوالی نشان داده است، چون حاکمیت با افزون خواهی و نفی نسبتی دیگران، راه همزیستی را بسته است و پایان هر بحران اجتماعی درین زمینه برخورد مشابه و تردید مُطلق است. جنبش های آن دوران قطعاً باید انقلابی می بودند و مقاومت منفی و نافرمانی از نوع آموزه های گاندی و عبدالغفار خان پاسخ خشونت تحمل ناپذیر نظامهای سیاسی آن دوران نبود.

ما که از نسل دیگری و در نوبت تاریخی دیگری هستیم، بی گمان باید اندیشه یی دیگری را در برابر خویش بگذاریم. اندیشه ی محمدطاهربدخشی انقلاب مردمی برای سرنگون استبداد حکومتی بود و فتوای مذهبی مولانا باعث نیز ایجاد جامعه ی فاقد خشونت به یاری فرمایشات دین در حوزه ی قدرت بود.

نسل ما آن تئوری ها و فرضیه ها را برای دوران گذشته سزاوار میداند و تحمیل آنرا بر زمانه خود مناسب نمی داند یا به خوانش علمی نیاز دارد. ما الزاماً از دوران جنبش های انقلابی به سیاسی کردن جنبش ها گذار میکنیم و این کار باید در نسل متوسط که بعداز پایه گزاران جنبش های انقلابی قرارداشت انجام می شد. اکنون دوران ما گزار از جنبش های سیاسی به حوزهء مدنی کردن جنبش هاست، پس تاریخ تحول اندیشه گران توسعه سیاسی را باگزار از جنبش های انقلابی به سیاسی شدن اندیشه ها و گزار از سیاست باوری به مدنی کردن اندیشه هاست.

ما معتقدیم که ساختن یک دولت ملی که از فرمایشات نسل های پیش از امروز است، برای نسل ما نیز هنوز فاقد ارزش نیست، اما ارزش ساختاری مناسب دوران ما نمیتواند باشد. ساختن دولت مشارکت قومی که همین اکنون بنا شده است، هیچگونه کارآیی ندارد، بلکه دچار آسیب های است که بر پایهء آن ، جامعه بحرانهای معینی را بدوش می کشد.

جامعه ایکه جنبش روشنفکری ندارد، نقش نهادها و احزاب سیاسی ، بسیار کم رنگ است و تحول اندیشه پس از حوادث انجام میشود، جامعه ایکه روشنفکری آن بیش از یک تقلید ناجور و نمایش ناصواب نیست؛ چه انتظار داشته باشیم که بهتر ازین شود؟

جامعه ایکه مطبوعات و نظام رسانه ای آن بی مایه است و حرف روزنامه نگار را نظام تمکین نمیکند به کجا باید برود؟ آیا در کل کشور نهادی موجود است که بتواند شماری را در صنف نسلی و گروه فکری خاص قرار بدهد؟ پس در هیچستان نازائی و فقدان اندیشهء ملی برای نیروی جوان جامعه، جز توهم و تقلید و بی مایگی چیز دیگر نمی روید.

ما پیش از آنکه سخن دراز دامن شود، با چند پیشنهاد ساده برای جنبش جوانان جامعهء نابسامان خود کوتاه می آئیم و فرازهایی را که در اولویت کار ما قرار میگیرند باید نشانی کنیم:

۱- باید گفتمان روشفکری ما در حوزهء جوانان، طرازنامهء همگرایی و همصدایی را مسوده کند تا رسم نسل ما برای آینده مشخص گردد. چنانکه همایش ” سیر تفکر ملی” چنین هدفی را در آجندای کار خویش قرارداده است. 

۲- جوانان؛ روشنفکری جامعه را مایهء نو به بخشنده و اندوه واگرایی و انزوای نسلی را در گروه اندیشه بزدایند. 

۳- الیت روشنفکری نسل ما، باید پیوند امروز را از نسبت گذشته بدر آورد و روش متعارف دنباله روی و نااستواری را ترک کند. 

۴- پایه گزاری یک نهاد فراگروهی که نسبت انقلابی را تا سیاسی ساختن جامعه و مدنی کردن جنبش های سیاسی را تا نهادینه گی ارتقا بخشد؛ لازمی بنظر می رسد. 

۵- مبارزهء افشاگرانه با مافیای قدرت و ثروت و نبرد با آفات اجتماعی کار ماست، درین کار پیشگام شویم.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا