خبر و دیدگاه

اندیشۀ تجزیه افغانستان حرف تازه ی نیست

afghanistan2_map

 

این نبشته چندی قبل در پاسخ پرسشهای یک خبر نگار آزاد نگارش یافته بود، متأسفانه ژورنالیست عزیز مان، بنابر ملاحظات سلیقوی، از نشر آن اباء ورزیدند. از آنجائیکه موضوع تجزیه و تقسیم کشور مان روز تا روز داغتر شده می رود، خواستم از آدرس خود، در نشر آن اقدام کنم.

اجازه بفرمائید پیش از ابراز نظر و پاسخ به سوالات شما، فشرده ای مقدمه گونه در رابطه به گذشته های کشور و مردمم داشته باشم.

بیش از یکقرن است که مادر وطن مان، در برابر توفان های هولناک وویرانگر، ارتجاع منطقه، استعمار و استثمارگران بین المللی، با وجود مصائب دردناک داخلی، چون سرو صبور مقاوم و سر بلند ایستاده است.

هر زمانیکه پای تعرض در کشور مان رسیده، همه اقوام با همبستگی و همدلی، شجاعانه بدفاع برخاسته اند، در نتیجه، دشمنان به شکست مواجه و سرفرازی را نصیب شده اند.

رمز این مقاومت و سر بلندی، نهفته در همبستگی اقوام، در برابر تهاجمات بیگانگان بوده است.

در شرایطی که ما، همگام با کاروان جهانی میخواهیم به پیش برویم، دردمندانه صدا های تجزیۀ و تقسیم از زبان یک خارجی، که به گمان قوی با تفاهم به عمال اجیر شدۀ داخلی طرح ریزی شده باشد، شنیده می شود.

علل و عوامل تجزیه، پیامد های تلخ تجزیه را، در لابلای پرسشها و پاسخها خواهید یافت.

س ـ آیا به نظر شما صلاحیت طرح تجزیۀ یک کشور را نهاد ها و یا افراد کشور دیگر دارند؟

ج ـ پاسخ واضح است، با در نظر داشت منشور سازمان ملل متحد، هیچ نهاد و افراد یک کشور حق ندارد درموضوعات داخلی کشور دیگری مداخله کند . اما اعضای سازمان ملل متحد حق دارند تا بخاطر حل قضایای سیاسی، اختلافات قومی، مخاصمات و دیگر عواملی که حقوق بشر را پامال کند، بر مبنای اصول حقوق بین المللی بطریقی که صلح و امنیت دوامدار بوجود آید، طرحهای شانرا پیشکش نمایند.

س ـ مسلۀ تجزیۀ افغانستان برای شما منحیث نویسنده و صاحب نظر و در نهایت یک افغان چگونه قابل برداشت، تفسیر و تعبیر است؟

ج ـ شما به سه کلمۀ مهم و ارزنده « برداشت » « تفسیر» و « تعبیر» اشاره فرمودید، که ایجاب تفصیل بیشتری را می کند.

برداشت من در کل و خیلی مختصر در مورد تجزیۀ کشور اینست که : با نیت تجزیه، باید چار تکبیر بر پیکر زخمی مادر وطن خود بخوانیم، زیرا در بلند مدت، تمام اقوام افغانستان بهای سنگینی خواهند پرداخت.

من متعجبم، چرا یک ملتی که سالیان طولانی در غم و اندوه و شادی یکدیگر شریک بودند، روی چه علت و عواملی، این کشور و ملت واحد را از هم جدا و به جز های کوچکی میخواهند تبدیل کنند.

تفسیر این مسلۀ قابل دقت است !. می بایست در قدمۀ نخست، خود را از مسائل و طرح های کینه توزانۀ منافقین خود خواه و سلطه جو، گروه ها و افرادی که بنابر مصلحت هایی، اهداف فایشستی و انارشیستی خود را در هالۀ ابهام پیچانیده اند و نمی توانند آنرا آشکار بسازند، آگاه ساخته و مقاصد شوم و شیطانی شانرا افشاء بسازیم.

طرح تجزیۀ افغانستان هر چه باشد، حرف تازه ی نیست، که از زبان یک خارجی می شنویم ، بلکه این بگو مگو ها و اسباب چینی های ماهرانه، از سالیان درازی باینطرف، آی اس آی پاکستان در پشت پرده، بسیار زیرکانه، با اتحاد نظر آنانیکه رویأی یک پشتونستان بزرگ را در سر می پرورانند و جبر زمان قوت انحصارگرایانۀ شانرا عقیم ساخته، روی دست است .

بیائید با دقت و مؤشگافانه برخی از این اسباب چینی ها را بخوانیم.

۱ ـ آقای احدی رهبر حزب ناسیونالیزم ( افغان ملت ) ووزیر اقتصاد کشور، در مقاله زوال پشتونها نوشت: در صورتیکه بر پذیرش هویت پشتونی کشور و دولت بطور واضح تاکید صورت نگیرد و به نحو رضایت بخشی حل نگردد ثبات سیاسی در افغانستان فراء چنگ نخواهد آمد . و یا جای دیگری از وی میخوانیم : دولت افغانستان بوسیلۀ پشتونها تشکیل شده و افغانستان تنها دولت پشتونی در جهان است و اقلیتها باید هویت پشتونی دولت افغان را بپذیرند.

در اینجا سوالی در ذهنهای مردم بومی کشور پیدا می شود که، هرگاه کشور شان هویت پشتونی را گرفت، پس سر نوشت، هویت و تکلیف توده های ملیونی خراسان قدیم چه می شود !! در صورت عدم پذیرش، ثبات بوجود نمی آید، بدین معنی، تا که ما هستیم خونریزی ادامه خواهد داشت.

آقای احدی وارونه بازی می کند، وی خوب می داند که مردمان بومی این مرز و بوم تا آخرین قطرۀ خون شان همچو طرحهای منافقانه را نخواهند پذیرفت، نهایتاً او احساسات دیگران را با خدعه و نیرنگ و بعصیان آوردن آنها بر می انگیزد، تا دست به جدایی بزنند و آنگاه تقصیر را بگردن سایر اقوام باندازد.

۲ ـ ببینید سالهای قبل با همین فرمول، حکومات مستبد و خاندان ( آل یحیی ) جمعیت کثیری از پشتونهای آنطرف و اینطرف خط دیورند را به سمت شمال کشور به بهانۀ تناسب و توازن قومی اسکان دادند، با وجود فاصلۀ زیاد شمال از سرحد دیورند و در اقلیت بودن ناقلین، شمال در یک امنیت نسبی بسر می بُرد، اما درین اواخر دیده شد که، نتائج مزۀ تلخ و نکبت آور به اصطلاح تناسب و توازن قومی را می چشیم، طالبان بی همه چیز، در آن ولسوالی هائیکه ناقلین سکونت پذیرند، گسترده تر می شوند و امنیت شمال را مختل می سازند.

۳ ـ محمد گل مومند، پدر انارشیستهای افغان نازی، با یک زمینه سازی دقیق، تمام کتب و آثار تاریخی سمت شمال را با قلعۀ باستانی شبرغان نابود و نام های قدیمی دهات و قصبات و شهر های را پشتونی ساخت، ملا عمر با نسل کشی، تندیسه های بامیان را منهدم و تاکستان های کوهدامن را آتش زد، تا آثاری از هویت تاریخی غیر از پشتونها باقی نماند و یگانه هدف، یعنی « هویت دولت پشتونی در جهان » متجلی تر گردد.

۴ ـ مولانا فضل الرحمان با اتحاد و نظر قبائل دو طرف خط دیورند، با تائید و تاکید جلال الدین حقانی، بار بار پشنهاد تشکیل یک دولت پشتونی را کرد . گلبدین حکمتیار طرح کنفدریشن افغان ـ پاکستان را با ضیاالحق ریخت، ملا عمر خواهان جدایی ده ولایت پشتون نشین شد.

این همه شواهد و اسناد، که محتاج به برهان و دلیل ندارد، نشاندهندۀ آنست، تا یک دولت مستقل پشتونی، در بر گیرندۀ تمام پشتونهای دو طرف خط دیورند، تشکیل گردد.

با صراحت گفته می توانیم، که اندیشۀ تجزیۀ افغانستان، حرف تازه ای نیست، اگر این عالی جنابان در گسترش حرکت خود مؤفق می بودند، تا کنون کشور عملاً تجزیه بود .

از دید صاحب نظران بدور نیست که، حزب افغانملت با تلاشها و بر نامه ریزی های حساب شده و دراز مدت، دقیقاً بخاطر طرح تشکیل یک کشور جدید، با هویت پشتونی ، زمینۀ تجزیۀ کشور را برابر می کند، آنها یقین حاصل کرده اند که صوبه سرحد پاکستان ابداً به اینطرف ملحق شده نمی تواند، بهترین راه، الحاق به آنطرف است، بپذیریم یا نپذیریم، با بمیان آمدن کشوری بنام پشتونستان، خود بخود کشور دیگری بنام قدیمی اش (خراسان ) رجعت دوباره می یابد.

برنامه سازان پشتونیست، گرچه بظاهر مخالف تجزیه هستند، اما در باطن نــه …

بر میگردیم بروی دیگر سکه. فاشیستان دست به جعل تاریخ زدند، کتاب دویمه سقاوی را نوشتند و عملاً خط قرمز بین ملیتها کشیدند . اسماعیل « یون » در تمام نوشته ها و مصاحبه هایش از رجعت سلطۀ دوباره و گرفتن حق طبعی و کنار زدن زبان پارسی، اکثریت مطلق و ستون فقرات گفتنها، دفاع و قلمفرسایی دارد، عبدالباری جهانی قبالۀ کندهار را باسم بابای خویش میداند، روستار ترکی، یاغیگری و سر بریدنهای طالبان را مقاومت ملی توجیه و از احیای مجدد امارت طالبان و حاکمیت وحشت افزاء قانون قبیله در سرزمین ما، در فشانی می کند و جناب فاروق اعظم ارگ نشین، با پُررویی کابل و هرات را مناطق پشتون نشین قلمداد می نماید، تا در صورت تجزیۀ کشور، این دو ولایت عمدتاً تاجیک نشین به پشتونستان الحاق شود . ازین اراجیف گوها بیشمارند، مشت نمونۀ خروار را نگاشتم . خود قضاوت کنید که این همه جفنگ گویی ها، که قابل پذیرش هم نیست، جز زمینه ساز قطع ارتباطات طبعی اقوام ، نفرت، خشم و انزجار و در نهایت جدایی توده های ملیونی کشور چیز دیگری تلقی شده می تواند؟

به تعبیر من، پیوند های ایدولوژیکی و فرهنگی القاعده و طالبان، بنیادگرایان آی اس آی پاکستان و ناسیونالیزم سیاسی تنگنظرانۀ پشتونی، باین نتیجه رسیده اند که، در سمت شمال کشور نمی توانند پایگاه امنی برای شان بسازند، در صورت تجزیه و تقسیم افغانستان می توانند در کوه های قبائلی که محفوظ ترین و تسخیر ناپذیر ترین لانه برای شان محسوب می شود تمرکز، و از آنجا تختۀ خیزی به منطقه و جهان را پایه گذاری و رنگ نقشه های انگلیسی را با خون افغانها ، در طرح و اجرای جغرافیای جدید آسیای مرکزی و خاورمیانه، با کوچک ساختن کشور های بزرگ رنگین و به هدف شوم شان برسند.

توقع من اینست، نباید مردم افغانستان فریب فاشیستان را بخورند، میراث نیکو و گرانقدر خود را بمعرض معامله گری، که رو سیاهی تاریخی بار می آورد، قرار ندهند .

س ـ آیا افغانستان به نظر شما قابلیت تجزیه شدن را دارد، اگر دارد بکدام دلیل وگر نه بکدام دلیل؟

ج ـ   پیداست که افغانستان قابلیت تجزیۀ را ندارد، درینجا یک باریکی وجود دارد، تجزیه بمعنی جُز جُز کردن جسمی به اجزای کوچک است، تجزیۀ کشور به اساس چارقوم بزرگ، خود یک فاجعه و بحران آفرین است، درین حالت حقوق بسیاری از اقلیتهای پامال میگردد. اما تقسیم بر دو، باساس حق طبعی مالکیت خراسان کهن و افغانستان، مثل چکوسلواکیا، کوریا، ایرلند، پاکستان ـ هند ـ بنگله دیش، قبرس امکان پذیر است . اما در مرحلۀ تقسیم، یک استراتیژی طویل المدت بکار است، تا کل ساختار سیاسی، اجتماعی واقتصادی موجود کشور تغیر و تحول ریشه ای کند، البته این ترکه و تقسیم، بنابر عدم بهره مند بودن پویایی فرهنگی، در جامعۀ سنتی افغانستان نیز مشکلات بلند مدت خود را دارد . جابجایی اقوام، تعین مرز ها، ترکه و تقسیم کوه ها، رود خانه ها، جاده ها، خط های استراتیژی و بندر های تجارتی، یکی از معضلاتی خواهد شد، که اقوام افغانستان سالیان درازی در جنگ، خونریزی و برادر کشی سپری خواهند کرد.

س ـ شما فکر می کنید که با تجزیه شدن افغانستان به شمال و جنوب تنشها و نا آرامی های که موجب عدم امنیت گردیده به ثبات وضع و آرامش بانجامد؟

ج ـ اگر تقسیم مطابق قوانین و تضمین های بین المللی، طرح ها و راه های اساسی طویل المدت، عدم مداخله در امور کشور های دیگر، حسن روابط نیک همجواری، زنده گی مسالمت آمیز انسانی باشد چرا ! وگرنه، طوریکه قبلا عرض کردم، اقوام، زمینها، رود خانه ها، کوه ها و دیوار ها در افغانستان چنان بوریا بافت شده اند که با کشیدن یک رشتۀ آن تمام ریخت بهم می خورد.

علاوتاً ما در طول تاریخ شاهدیم که اقوام و قبائل، روی مسلۀ قطع اشجار کوه ها، که آنهم ملکیت عامه بشمار می آید، به توافق نرسیده اند و هر سال ده ها انسان را بخاک و خون می کشند، جنگ و خشونت میان قبائلی ها به یک فرهنگ و زندگی عادی مبدل شده، تاسیس یک دولت جدید با مفکوره های حاکمیت جمود فکری جابرانه و فاشیستی درد سر آفرین خواهد بود.

س ـ  در تجزیۀ شدن افغانستان کیها نفع می برند، مردم افغانستان و یا خارجی ها؟

ج ـ واضح است که تجزیه افغانستان، بقول رابرت بلیک : واشنگتن برای حفظ تمامیت خود باید افغانستان را بدو بخش تقسیم کند . بیش از اینکه به نفع افغانستانیها باشد، در قدمۀ نخست به نفع همسایگان حریص ما تمام می شود، آنها کشور های کوچک را، در خود هضم خواهند کرد، بیخبر از آنکه در قدمۀ بعدی، تجزیۀ افغانستان آغازی است برای جدایی طلبی بلوچها، کـُرد ها و کشمیریها و مسلمانان چینی.

س ـ بجای طرح تجزیۀ افغانستان، طرح پیشنهادی شما در زمینه چیست؟

ج ـ از آنجائیکه اندیشه های نو، بمثابۀ دوای تلخیست، که به سختی در گلوی جامعۀ سنت گرأ فرو می رود، لذا ما و جامعۀ جهانی، بطور کلی از لحاظ طرح و اصول، بر پایه تحقیقات منطقی، علمی و فلسفی، به جنبۀ عملی آن باندیشیم، از ریشه، عمق بحران و عوامل زایندۀ آن خود را آگاه سازیم و برای رفع دشواریها و انجام شیرین، قفس های سر بسته و تنگی را که برای مان می سازند بشکنیم، تا درد های تازه ی بوجود نیاید. دسترسی به این توفیق بزرگ، همبستگی، وفاق ملی، پرهیز از تنگنظری و تعصبات خام، استقرار نظامی که از هر جهت مورد پذیرش آگاهانۀ مردم قرار گیرد، می باشد . امید به آینده های پر شور و نشاط عمومی، در پذیرفتن خواسته های مشروع توده های وسیع کشور است، که با تأسف در سه قرن حاکمیت رژیم های استبدادی، این خواسته های مشروع نادیده گرفته شده بود.

ما باید برای مخاصمات قبیلوی خشونت طلبان، ناسیونالیزم طالبی، که چون غدۀ سرطانی مردم را به فغان آورده اند و هر چند ناممکن است، راه چاره ی و حلی پیدا کرد و آنها را معتقد ساخت که پرورش فرهنگ خشونت و خرد گریزی، دامن زدن به مسائلی که دیگران را وادر به جدایی بسازد، به نفع جامعۀ ما نیست، اگر غدۀ سرطان را که باعث مرگ گردد، در نهایت مجبوری جراحی شود، عملی خردگرایانه خواهد بود.

سر انجام بخاطر قطع مداخلات پاکستان، وحدت ملی، صلح دایمی، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، حفظ شرف و ناموس، رشد اقتصادی، از بین بردن فقر، بیعدالتی اجتماعی و بخاطر پایدار ماندن حکومت های مردمی، ریشه کن ساختن برتری قومی و تعصبات لسانی، مذهبی، یگانه راه بیرون رفت ازاین معضلات، بدیل تجزیۀ و تقسیم را ایجاد یک سیستم فدرالی در کشور می بینم . فدرالیزم در سطح بین المللی یکی از الگو های پیشتاز ساختار سیاسی جوامع کثیرالملیت میباشد، نتایج احیای این سیستم در تقابل به رشد ناسیو نالیزم، شناخت هویتهای ملی و سیاسی مردمان بومی میگردد، در سیستم فدرالی هرکس در ولایت خود احساس غرور، نشاط می نماید، رقابت های فرهنگی و اخلاقی باعث می شود که بین ولایات خود مختار وحدت ملی تامین گردد.

نکتۀ مهم دیگری را نباید فراموش کنیم: از آنجائیکه بُرنده ترین سلاح طالبان در پناه شرعیت خود ساخته، دیکتاتوری، اختناق، نظام نوع تک ملیتی، عوام فریبی و تکیه بر نا آگاهی توده هاست و یکی از علل اصلی تجزیه می باشند. مرگ، تجزیه و تقسیم هزار بار نسبت به زنده گی تحت لوای حاکمیت جاهلترین انسان نماهای طالبی، با عزت تر و با شرف تر است، اگر جامعه جهانی و دولت افغانستان سعی کنند، یکبار دیگر حاکمیت تاریک اندیش ترین، زن ستیز ترین، عقبگراء ترین و تمدن ستیز ترین سر بُر های حرفی طالب را بالای مردم بقبولانند، آگاه باشند، فاجعه ی مرگباری ببار خواهد آمد، که نظیرش را دنیا ندیده باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا