خبر و دیدگاه

چرا جرگه مشورتی صلح مبهم است؟

jirga_taliban


جریان‌های سیاسی داخلی و خارجی نسبت به جرگه مشورتی صلح به دیده شک می نگرند. طرح نخستین آقای کرزی، لویه جرگه بود که بعدها از آن صرف نظر کرد و جرگه مشورتی صلح نام گذاشت. اما، جرگه مشورتی صلح مبهم است چون که دلایل توجیه کننده آن مبهم و مشکوک اند. واضح است که هیچ کسی در افغانستان مخالف صلح نیست، اما آیا این جرگه می تواند منجر به صلح شود؟

مشروعیت اخلاقی جرگه مشورتی صلح

صرفا به دلیل که این جرگه برای صلح و آرامش در افغانستان برگزار می شود، از نظر اخلاقی می تواند موجه باشد؛ چون خود تلاشی است در راستای صلح و ثبات در افغانستان. اما این نکته محل بحث دارد که آیا هرگونه روش و تلاشی برای حصول یک امر اخلاقی و هدف انسانی، می تواند اخلاقی باشد – در حالی که هدف نیز مبهم و مشکوک است؟ ممکن برگزاری یک جرگه مشورتی برای صلح، یک امر اخلاقی و قابل قبول پنداشته شود، ولی چگونگی برگزاری جرگه صلح نیز محل بحث است. به گفته فاروق ورک، وزیر معارف که مسوولیت برگزاری این جرگه را برعهده دارد، هدف از این جرگه تعریف مخالفان مسلح دولت افغانستان و نیز دست یافتن به میکانیزمی درست، جهت مصالحه با این مخالفان است. این سخن آقای وردک نیز بر اساس دلایل زیر محل بحث است. اول، آیا به راستی، هنوز کسی نمی داند که مخالفان مسلح دولت چه کسانی اند (چنانچه آقای وردک اعتراف به جهالت کرده، ادعا دارد که همه جاهل اند)؟ دوم، آیا این جرگه قادر است و صلاحیت آن را دارد تا مخالفان مسلح دولت و مردم افغانستان را تعریف کند؟ سوم، آیا این جرگه می تواند میکانیزم مصالحه با مخالفان را تعیین کند؟ با توجه به چنین سوال ها، مقام های دولتی هیچ گونه دلیلی برای برگزاری جرگه صلح ندارند. در حالی که واضح است که طالبان یا به گفته مقام های دولتی «مخالفان مسلح»، عبارت از کسانی اند که مکتب ها را می سوزانند و آدم می کشند و خود را طالب معرفی می کنند. طالبان هم در دوران عمارت شان و هم بعد از آن از خود به صورت واضح و روشن تعریف ارایه کرده اند. فاروق وردک می گوید، خودش نیز طالب است و از مدرسه دینی فارغ شده است. در حالی که طالبان و طالبانیزم، اصطلاحی است که در ذهنیت و شعور تاریخ مردم افغانستان بیانگر مفکوره و جریانی وابسته به پاکستان است، ضد زن  و تمامی ارزش های حقوق بشری مسلط بر جهان است، تاکستان‌های شمالی را به آتش کشاندند و در بامیان و مزار شریف قتل عام ها کردند. همچنان زنان و دختران مردم را تا پاکستان و پشاور به فروش رساندند. مگر فاروق وردک نمی داند که طالبان کیستند؟ مسلما می داند، ولی سخنان آقای وردک به معنای انکار خون قربانیان و به یغما رفتگان است و بی احترامی به تمام انسان هایی که زندگی شان برباد رفتند. هیچ دلیلی دیگر برای توجیه سخن آقای وردک وجود ندارد، مگر این که اعتراف کند که طالب است و به مرگ و عزت زنان بر باد رفته این مملکت تمسخر بزند. 

علاوه براین، مردم افغانستان نسبت به این جرگه به دیده شک و تردید می نگرند؛ جامعه بین المللی و کشورهای منطقه مثل هند نسبت به آن نگران هستند و نصف نفوس جامعه که زنان باشند، از آن بیم دارند. بنابراین، جرگه از بنیاد فاقد هرگونه مشروعیت و مقبولیت در افکار عمومی داخلی و خارجی است. افزون براین، هیچ گونه توجیه اخلاقی را نیز نمی توان بر این جرگه مرتب کرد. 

جرگه مرکز تحقیقاتی نیست

درست است که تعریف “مخالفان مسلح دولت”، باید با رویکرد سیاسی و استراتژیک صورت بگیرد که این تعریف نیز باید متکی بر درک اکادمیک از مساله باشد؛ ولی، اصطلاح حکومتی “مخالفان مسلح” دولت افغانستان، یک مفهوم ذهنی و انتزاعی نیست که نیاز به پژوهش اکادمیک داشته باشد، بلکه یک واقعیت عینی و تجربه شده در تاریخ افغانستان است. همه می دانند که طالبان کیستند و طالبانیزم چیست. اما، زمانی که فاروق وردک می گوید تعریف از طالبان ندارد و نیز نمی داند  که مخالفان مسلح دولت افغانستان چه کسانی اند، آیا در جرگه مشورتی صلح، با مشورت، نخست مخالفان مسلح دولت را که نه سال با دولت جنگیده اند تعریف و سپس مصالحه و یا مبارزه می کنند؟ تجاهل و نیرنگ بازی فاروق وردک، دلیل نمی شود تا مخالفان مسلح دولت یا طالبان و طالبانیزم را در مملکت کسی نداند؛ مردم دشمن شان را می شناسند و تجربه کرده اند. در ضمن، اگر مساله، درک ماهیت و هویت طالبان باشد نیز روشن است. اما، اگر مساله توضیح طالبانیزم و جنگ در افغانستان باشد، این کار جرگه مشورتی نیست که سران قبایل بیایند یک تبیین علمی و جامعه شناسانه از طالبان و جنگ در افغانستان ارایه بکنند؛ بلکه این کار مراکز تحقیقاتی است تا با پژوهش های اکادمیک، ماهیت، عوامل و انگیزه های جنگ و طالبانیزم در افغانستان را توضیح عملی بدهند. همه مردم افغانستان در مورد گروه تروریستی طالبان می دانند؛ ولی آنچه مهم است توضیح درست از طالبان به عنوان یک پدیده است تا دولت رویکرد دقیق سیاسی و استراتژیک در قبال آن داشته باشد. با جبنی و بزدلی سیاسی و معامله بازاری نمی توان بر خون و ناموس مردم پا گذاشته، طالبان را انکار کرد. انکار طالبان، به معنای خیانت به خون تمامی کسانی است که زندگی شان نابود شدند و خیانت به زنانی است که تا پاکستان و آن سوی دنیا به فروش رفتند و با حیثیت شان تجارت شد. در ضمن، شیوه های برخورد با طالبان نیز مطرح است. این نکته نیز نیازمند رویکردهای اکادمیک است تا دولت بر اساس رویکردهای اکادمیک در مبارزه با طالبان برخورد کنند. اما، جرگه و رهبران قبایل نمی توانند یک میکانیزم عملی را برای مبارزه پیشنهاد کنند. بنابراین، دلایل آقای وردک از بنیاد یک شیادی مطلق است. 
 

بحران رهبری-سیاسی

بحران رهبری و سیاسی یک واقعیت انکار ناپذیر کنونی افغانستان است؛ به خاطری که رهبران دولت کنونی نتوانسته اند یک گفتمان جدید سیاسی را خلق کرده، گفتمان های سنتی و رادیکال را تغییر بدهند. عمدتا گفتمان قومی در میان اقوام افغانستان با رهبران سنتی قومی حاکم است که ساختار و مدیریت سیاسی را نیز تحت شعاع قرار داده است. به عنوان مثال، در مناطق جنوب و جنوب-شرق کشور، مدیران و سایت گذاران کنونی حکومت نتوانسته اند یک گفتمان متفاوت و مدرن را جای گزین گفتمانی بکنند که ملا عمر و گلبدین حکمتیار را به وجود آورد. در حقیقت آقای کرزی و همراهانش می خواهند با “جرگه مشورتی صلح” در میان مردم نفوذ کرده، حمایت نسبی وابستگان قومی شان را جلب بکنند. اما، آنچه واضح است این که ممکن رضایت عده ای را جلب بکنند، ولی هرگز یک گفتمان جدید را نمی توانند خلق کنند، همان گونه که بحران رهبری-سیاسی را نمی توانند حل کنند. اما، واقعیت همین است که تیم کرزی به شکلی از اشکال می خواهد گسست خود را با رهبران قبایل حل بکند که ناممکن است. 
 

پیامدهای جرگه مشورتی صلح

هیچ کسی نمی داند که نتیجه این جرگه چه خواهد بود. آیا این جرگه به خاطر معامله تمام ارزش های انسانی به شمول قانون اساسی افغانستان دایر می شود؟ آیا به بخشش طالبان و آوردن آن ها در قدرت سیاسی به قیمت از دست دادن ارزش های انسانی، توسط این جرگه مشروعیت بخشیده می شود؟ وقتی گفته می شود که “مشورت و نظر مردم در رابطه به مخالفان سیاسی”، معلوم نیست که حاضرین حکومتی در زیر خیمه جرگه مشورتی، به تیم کرزی چه مشوره می دهند و این مشوره مبنای کدام عمل سیاسی در آینده قرار می گیرد؟ با وجود این ابهام ها، آنچه برای مردم افغانستان مهم است و نباید مورد معامله قرار گیرد، ازرش های حقوق بشری، قانون اساسی و دست آوردهای چند سال گذشته است.

این در حالی است که تلاش برای “حمایت اکثر مردم افغانستان از مشروعیت گفتگوهای صلح”، به معنای این است که حساسیت ذهنی و جمعی مردم را نسبت به جنایات طالبان کاهش داده، از هویت پدیده‌ای به نام “طالبان” انکار شود، تا طالبانیزم، بر اساس “مذاکرات” مبهم و مشکوک وارد صحنه شود. اگر رهبران و نخبگان دولت افغانستان می خواهند بحران سیاسی-رهبری را حل بکنند، باید به جای رویکرد به ملاعمر و طالبان، یک نهاد رهبری با گفتمان جدید را سامان بدهند و حمایت مردم را جلب بکنند. با نیرنگ کاری و فریب کاری و انکار جنایت و باج دهی و… نمی توان بر بحران کنونی فایق آمد.


برگرفته از روزنامه ی هشت صبح 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا