اخبار و گزارشات

هفت و هشت ثور؛ رویدادهای متقابل با پیامد یکسان

afghanistanmap_fire

سی چهل سال اخیر در افغانستان دوره مملو از حوادث و بحران هایی است که تاریخ معاصر افغانستان را به شکل شدیدی متاثر ساخته است. در این دوره افغانستان بدترین وضعیت را در طول قرن بیست و بیست و یک تجربه کرده است و در طول این دوران روز های هفت و هشت ثور فراموش ناشدنی ترین روز ها در تاریخ افغانستان محسوب می گردد. دو روزی که افغانستان را در ورطه خشونت قرار داد و شیرازه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افغانستان را به طور کل در هم کوبید. اثرات مخرب این دو روز چنان است که حتا امروزه نیز بحران آن کاملا محسوس و قابل لمس است. هرچند این دو روز در تقابل کامل قرار دارند ولی به اشکال متنوع با هم در رابطه  اند. روز هفتم ثور برابر است به سی و دومین سال کودتایی که در تاریخ معاصر افغانستان به نام کودتای کمونیستی یاد می گردد.

در هفت ثور ۱۳۵۷ تعدادی از نیرو های سیاسی افغانستان که پیرو ایدیولوژی مارکسیزم _ لینینیزم بوده و بیشتر شان در شوروی سابق تحصیل کرده و از حمایت حکومت شوروی نیز برخوردار بودند، در همسویی با عده ای از افسران نظامی مارکسیست کودتایی را علیه حکومت جمهوری محمد داوود به راه انداختند و با کشتن سردار محمد داوود، قدرت را در افغانستان قبضه کرده و اساس حکومت به اصطلاع دموکراتیک را در افغانستان پی ریزی کردند. کودتای ثور با خود پیامدهای بی شماری را به همراه داشت که به عنوان ریفورم بر مردم افغانستان تحمیل گردید. این اصلاحات از آن جایی که با عقاید و باور های مردم در تضاد قرار داشت با واکنش مردم مواجه گردید و از سوی دیگر بخش بزرگی از جامعه جهانی که به طور مداوم در هراس گسترش کمونیزم به گوشه و کنار جهان به سر می بردند و کودتای ثور در افغانستان را یک کودتای کاملا روسی و هدایت شده از سوی کاخ کرملین می دانستند، در مقابل این حرکت قرار گرفتند و از ابزار مختلف برای سرنگونی حکومت تیپ شوروی در افغانستان استفاده کردند. مخالفین حکومت کمونیستی افغانستان که در راس آن امریکا قرار داشت، مردم را بهترین و بیشترین گزینه برای مخالفت صریح با حکومت دست نشانده شوروی می دانستند و همان بود که روند کمک برای مخالفین حکومت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان از سوی تعدادی از کشور های جهان روی دست گرفته شد و سنگر های جهاد و مقاومت در برابر حکومت یکی پی دیگری قد بر افراشت. با هجوم مستقیم ارتش سرخ شوروی به افغانستان، روند مخالفت ها بیشتر گردید و به تبع آن روند کمک به مخالفین حکومت نیز گسترش یافت. حکومت نیز که سرمست از نشه نظام کمونیستی بوده و حمایت ابر قدرتی به نام شوروی را نیز با خود داشت، در مقابل مردم قرار گرفت و در طول چهارده سال که از سال ۱۳۵۷ آغاز و الی سال ۱۳۷۱ ادامه داشت، از هیچ ظلمی بر مردم دریغ نکرد. حاصل این چهارده سال حکومت تیپ روسی کشته و معلول شدن میلیون ها افغان، مهاجرت میلیون ها افغان دیگر به خارج از کشور و از بین رفتن کلیه زیر ساخت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود. بخش بزرگی از جغرافیای افغانستان به خاک و خون کشیده شد. معارف، صحت، اقتصاد و جامعه دچار بحران عمیق گردید. حتا شیرازه مستحکم و سنتی خانواده در افغانستان با گسست هایی همراه گردید. حکومت برای بقای خود از هیچ راهکاری فرو گذاشت نکرد، حتا تا جایی که از کثیف ترین و جانی ترین افراد برای حفظ و بقای خود استفاده کرد. پیامد های این وضعیت برای آینده افغانستان چنان ناگوار و فاجعه آمیز بود که تا امروز به طور کامل قابل احساس است.

نجیب الله، یک تن از افسران نظامی افغانستان که عمری را در مخالفت با حکومت کمونیستی افغانستان گذارنده و بخشی از عمر خود را نیز در زندان بوده، می گوید پیامد کودتای ثور چنان بزرگ و اثر گذار است که حتا تا یک قرن دیگر نیز احساس خواهد شد. به گفته او تاثیرات کودتای هفت ثور بستر جهاد مردم را نیز به انحراف کشاند، تا جایی که بعد از پیروزی مجاهدین در هشت ثور ۱۳۷۱ چنان بحران و جنگ داخلی کشور را فرا گرفت که تمام ارزش های جهاد افغان ها زیر سوال رفت.

در همین حال محمد رستگار، یک تن از مجاهدین سابق می گوید حکومت کمونیستی زمانی که به سوی سقوط در حرکت بود، تلاش کرد تا نفاق عمیقی را میان مجاهدین که از اول هم چندان با هم متفق نبودند، به وجود آورد و آن را عمیق تر کند و در این راه پیروز نیز گردید. به عقیده آقای رستگار مجاهدین نیز خود هیچ گونه برنامه و طرحی بعد از پیروزی نداشتند و همین مساله باعث شروع جنگ داخلی در افغانستان گردید.

به این ترتیب حکومتی که به عنوان حکومت کمونیستی در افغانستان مسلط گردیده بود، توانست با حمایت مستقیم شوروی سابق حدود چهارده سال دوام کند. با خروج نیرو های روسی از افغانستان در سال ۱۳۶۸ و به دنبال آن فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و تقسیم این کشور به چندین کشور مستقل دیگر، سطح حمایت های شوروی از حکومت افغانستان رو به کاهش گذاشت و از سوی دیگر کمک به مجاهدین برای پیروزی کامل بیشتر شد تا بالاخره با آغاز سال ۱۳۷۱ روند سقوط رژیم داکتر نجیب الله، آخرین حکمران حکومت کمونیستی با سقوط مناطق مختلف کشور به شکل پی در پی سرعت یافت و به تاریخ ۸ ثور ۱۳۷۱ شهر کابل به طور آرام به تصرف مجاهدین در آمد. داکتر نجیب الله به دفتر سازمان ملل متحد در کابل پناهنده شد و مجاهدین از تنظیم های مختلف شهر کابل را به تصرف خود در آوردند.

خوشی آغازین و ماتم پسین

حضور نیرو های تفنگ به دست که لباس های متنوع و شخصی شان معرف مجاهد بودن شان بود، با خوشی و مقداری هم نگرانی در کابل بدرقه گردید. مردم کابل که اکثرا کارمند دولت بودند و بخشی از آنان را زنان تشکیل می دادند نگران این مساله بودند که با آنان چه برخوردی صورت خواهد گرفت. هرچند مجاهدین در همان روز های اول مسلط شدن بر کشور فرمان عفو عمومی را صادر کردند، ولی با این حال عده زیادی از کارمندان دولتی چه نظامی و چه ملکی به طور مخفی از بین برده شدند و تا امروز مشخص نشد که این افراد را چه کسانی کشتند. حکومت مجاهدین که تا هنوز رییس حکومتش هم وارد کابل نشده بود، با صدور اطلاعیه های مختلف مردم را به آرامش، حاضر شدن به وظیفه و رعایت حجاب توسط زنان دعوت می کرد و از مجاهدین نیز می خواست تا از هرگونه  آزار و اذیت مردم و چور و چپاول اموال عمومی امتناع کنند. ولی این اعلامیه ها کمترین ارزشی در نزد افراد رده پایین نداشت و از سوی دیگر به دلیل حضور تنظیم های مختلف که از همدیگر هیچ گونه اطاعتی نداشتند، کابل تبدیل به چپاول بازار گردید و در ظرف چند روز چیزی در دوایر دولتی برای کار باقی نمانده بود.

همزمان با تسلط کامل مجاهدین در افغانستان برخورد های تنظیمی نیز به شدت در گوشه و کنار کشور آغاز گردید. این برخوردها در شهر کابل شدیدتر از هر جای دیگر افغانستان بود، کما این که در بعضی نقاط افغانستان مانند هرات بعد از یک برخورد اولیه قدرت به دست یک تنظیم افتاد، به همین دلیل آرامش نسبی در مناطقی مانند هرات حکمفرما شد. ولی کابل از این قاعده مستثنا بود و جنگ های تنظیمی در شهر کوچکی مانند کابل چنان فاجعه ای را ایجاد کرد که مانندش را تاریخ کمتر به یاد دارد. ده ها هزار باشنده بی گناه کابل به طرز وحشیانه ای کشته شدند. قتل عام های قومی به شکل وحشیانه ای مردم را آماج قرار داد و بیش از نصف شهر کابل به ویرانه ای کامل مبدل گردید. روزانه هزاران راکت بر مناطق مسکونی کابل شلیک گردید و صد ها هزار نفر را این جنگ خانگی آواره دیگر نقاط کشور و خارج از کشور کرد.

عده زیادی از مجاهدین، جنگ های داخلی بعد از ۱۳۷۱ را نتیجه دست اندازی های خارجی ها می دانند و به این عقیده هستند که کشور های همسایه برای تثبیت منافع شان و طرفداری از تنظیمی خاص به بحران داخلی بیشتر دامن می زدند. ولی تعداد دیگر نیز عدم وجود یک برنامه برای کسب مشروع قدرت و بی اعتمادی تنظیم ها به همدیگر را بیشتر از هر مساله دیگر دخیل می دانند.

سید شاه یک تن از فرماندهان جهادی در هرات می گوید حتا در زمان جهاد نیز مجاهدین بیشتر از این که با رژیم وقت و نیرو های روسی بجنگند، میان خود درگیر بودند و این مخالفت ها بعد از پیروزی مجاهدین نیز ادامه داشت

او می گوید کشور های همسایه با فرستادن تجهیزات و امکانات و پول، آتش این جنگ خانمان سوز را شعله ور نگهداشتند تا این که طالبان ظهور کردند و طومار همه تنظیم های جهادی را در بیشتر نقاط کشور برچیدند.

به این ترتیب دوران حکمروایی مجاهدین نیز با ظهور طالبان به سر آمد ولی جنگ های دوران پنج ساله حکومت مجاهدین جزو تلخ ترین دوران تاریخ افغانستان به شمار می روند. تا جایی که هفت و هشت ثور را بیشتر مردم مترادف همدیگر دانسته و هر دو را روز های تلخ برای افغانستان عنوان می کنند. با اینکه روز هشت ثور به عنوان روز آزادی افغانستان از زیر سلطه تفکر کمونیستی تجلیل می شود.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا