اخبار و گزارشات

کابل دیروز و امروز

kabul_south

یاد ایام قدیم بخیر. هنوز دوران شیرین تحصیلات عالی ام را در کابل پارینه فراموش نکرده بودم، که در سال ۲۰۰۵ میلادی بعد از سالیان دراز باز گذرم به کابل افتاد. این بار کابل دوران جنگ درازدامن را سپری کرده بود و داغ گلوله ها هنوز در پیکرش دیده می شد. جامعه دگر آن ساخت و بافت پارینه را نداشت. گشت و گذار در شهرنو، باغ بالا، غرقه و پغمان به مانند سابق چنگی بدل نمی زد.   

آلودگی فضای شهر نفس آدم را تنگ می کرد. ترافیک سنگین، ازدحام نفوس، کثافات جویها و دریا و گرد و خاک فراوان، کابل را بسی بویناک و غیر بهداشتی ساخته بود. ترکیب ناهنجار نفوس، مهاجرتهای گسترده و هجوم خارجیان در پهلوی فضای آلوده، جوّ فرهنگی و اجتماعی را نیز خفقان آور کرده بود.     

بیاد روزگار پیشین چندین ماه در کوچه و بازار کابل قدم زدم و از نزدیک تغییر و تحولات را لمس و احساس کردم. در سال ۲۰۰۷ میلادی دوباره از این شهر دیدار نمودم؛ اوضاع نه تنها بهبود نیافته بود، بلکه بحران عمیق تر و بسیار وسیع تر شده بود. در اینجا بطور بسیار فشرده به گوشه هایی از آن اشاره می کنم. اگر می خواهید کابل فعلی را بشناسید، لطفاً این نبشته را تا به آخر بخوانید.

در حسرت سیلوی کابل:     

ساعت ۶ بعد از ظهر بود که در بلوار جمال مینه (یا دوسرکه کوته سنگی-پلتخنیک) به قدم زدن آغازیدم. بجانب سمت چپ تعدادی از ترانسپورت های مسافربری جلب نظر می کرد؛ در سمت راست ساختمان ها و منازل رهایشی دیده می شد. کمکی جلوتر سیلوی کابل که در زمان سلطنت ظاهرخان توسط روسها ساخته شده بود، مرا بیاد دوره تحصیلات عالی ام در دانشگاه کابل در ادوار داوودخان، نورمحمد ترکی و حفیظ الله امین انداخت. همیشه با بایسکل گردن قفل لندنی ام از جلو آن عبور می کردم و گاهی قدم زنان آن مسیر طولانی را می پیمودم. اما دیگر از آن سیلوی فعال و جالب خبری نبود؛ از سر و صورت آن بوی کهنه گی، کسادی و شکست و ریخت بمشام می رسید؛ مثل اینکه سنگ روزگار، و گلوله های آتشین جنگ آیینه های در و کلکین های آن را شکسته بود.     

از یکی از کارمندان غرفه کوچک نان فروشی علل انزوا و ادبار سیلو را جویا شدم؛ او در پاسخ چنین لب به سخن گشود: کسی به فکر بازسازی و ترمیم سیلو نیست. دولت به غم ملت نمی باشد. هرکس در این آشتفه بازار به فکر پر کردن جیب هایش است. صنایع داخلی و تولیدات ملی ما در اثر ورود سرسام آور امتعه خارجی نابود شده است. سیلو را می خواهند به بخش خصوصی بفروشند؛ اما تا حال کسی دل پیش نکرده است. نمی دانم که گران است و یا بمانند تجارت مواد مخدر، ورود کالای یکبار مصرف و بنجل خارجی، مارکت سازی، هتل و تالار سازی و حزب و پروژه سازی سود آور نیست.

کابل مکان دود و کثافات:  

poverty_kabul_childهنوز چند گامی از دکه نان سیلو دور نشده بودم که در لابلای توفانی از گرد و خاک گم شدم. در گوشه یی از پیاده رو برای مدتی آرام گرفتم، تا موج بزرگ توفان آرام گرفت. مردم فقیر و پیاده گرد کابل به هـوای آلـوده و کثیف این شهر  عـادت دارند و آن را از گلـوله ها، راکت هـا، بمب ها و انفجارات جنگ، شکنجه و شلاق طالبان خـوشتر می بینند.        

در کابل دود و کثافات وسایط نقلیه با خاکروبه، آشغال و مواد فاضله حیوانات و انسان یکجا می باشد. تمام جوی های کابل به زباله دانی و محل تجمع کثافات تبدیل شده است. دریای کابل که می بایست بر زیبایی و تازگی شهر می افزود، به زباله دانی بزرگ، محل ذخیره آشغال و کثافات شهر و به بیت الخلاء و توالت عمومی تبدیل گردیده است.     

فرهنگ رعایت نظافت و پاکیزکی از بین مردم رخت بسته است. مسئولین بلدیه (شاروالی) هم بغم پاکی شهر نیستند. رئیس جمهور در چهار دیواری ارگ محصور است؛ وزیران و بلند پایگان دولت هم با موترهای شیشه بسته و گارد امنیتی تردد می کنند. آلودگی شهر به آنان اثر چندانی ندارد. آنان در بین توده مردم نیستند که درد، رنج و مشکلات شان را درک کنند.

سنگ های وارداتی در سنگستان:  

از سیلو که تیرشدم به دوکان های سنگ و مصالح فروشی رسیدم. نخست از دیدن سنگ های تعمیراتی، سرامیک های قشنگ، کاشی های رنگارنگ و مواد تعمیراتی خوشحال شدم. بدل خود گفتم، باید در افغانستان پر از سنگهای تعمیراتی و سنگهای تزئینی و کابل کـوهستانی این همه سنگ وجـود داشته باشـد.        

بدم یکی از دکان ها ایستادم و از مغازه دار پرسان کردم. او در جابم گفت: این سنگ ها از پاکستان می آید، سرامیک ها از ایران و کاشی ها از چین. درست است که شهر کابل در آغوش کوه های سنگی غنوده است و وطن ما کان سنگهای تزئینی است، اما کو غمخواری و کجاست دولت خدمتگزاری. همه بفکر جیب های شانند. طالب پاکستانی سرمی برد و وطن را تخریب می سازد و سران دولتی کشور را چور و چپاول می کنند.           

افزایش روزافزون تفاوتهای طبقاتی:

poverty_familyبا گام زنی در خیابان ها، جاده ها و کوچه و پسکوچه های کابل آدم به تفاوتهای فاحش طبقاتی، رفاهی، اقتصادی و اجتماعی پی می برد. یکی در کوخهای محقر زندگی می کند و دیگری در کاخهای گران قیمت؛ یکی با چهره خاکزده، آفتاب سوخته و اندام استخوانی در لابلای گرد و غبار و هوای آلوده کابل پیاده راه می رود، بایسکل رکاب می زند و یا در صف پر ازدحام موترهای مسافربری شهری ایستاده است و آن دیگری در موتر آخرین مدل و لوکس سوار است و برای پیاده گرد بیچاره حتی فـرصت عبور از سرک را هـم نمی دهد. ثروت عـده قلیلی به بهـای فقــر و بیچارگـی تعــداد کثیـری روز بروز بیشتـر می شود.     
بسیار کـودکانی اند که برای لقمـه نانی روزهـا در سـرک هـای کابل سـرگردانند. بزرگسالانی را دیـدم کـه در پشت یک بساط عـادی از صبـح تا شـام خاک افتو می خورند. چه جوانان و نوجوانانی به شغل های کاذب، حمالی، گاری کشی و غیره مشغول اند. بسیاری از فامیل های فقیر کابل برای سیر کردن شکـم با نان خالی و پرداخت کرایه منزل، خرد و کلان کار می کنند؛ از طفل خـرد سال تا پیر هفتاد سالـه، ولـی بازهـم نمی توانند مصـارف روزمره خـود را تأمین سـازند.      

در سوی دیگر سران مافیای مواد مخدر، قوماندانهای بزرگ، رئیسان موسسات خارجی، سران بلند رتبه دولت و تاجران عمده از پول های باد آورده خارجی، قاچاق، رشوت و معاملات بی حساب و کتاب در بین پول و ثروت غرق شده اند و تعداد موترهای گران قیمت، کاخ های مجلل، عروسی ها و مهمانی های پرمصرف دم بدم زیاد تر می شود.       

این حالت نامتعادل و بحرانی در حقیقت نتیجه سه دهه جنگ، خشونت و نا امنی های جاری، فساد سرسام آور اداری، ضعف بیش از حد دولت، مداخلات خارجی، ورود عناصر کاذب سرمایه داری (مانند مصرف گرایی و رقابتهای منفی) و خستگی، نا امیدی و عدم اعتماد مردم بحال و آینده است، که جامعه را بسوی بحران عمیق، نا امنی، بی ثباتی و انفجار می کشاند.

درد دل دو هموطن:

در جوار دیوار عمارت ولایت کابل سر صحبت را با قربان علی و وحیدالله گشودم. قربان مدتی می شد که از مهاجرت از کشور ایران برگشته بود. او همه پس انداز خود را در همان ماه های نخست بمصرف رسانیده بود. کار و بار ثابتی نداشت. از مجبوری کارت موبایل می فروخت.  با این درامد کم هرگز نمی توانست خرج پنج سر عائله و ۱۵۰۰ افغانی کرایه یک اتاق کوچک را بپردازد. با دل پر درد می گفت: «همان طعنه و زخم زبان ایرانی ها به مراتب بهتر بود از این به اصطلاح خاک وطن»          

وحیدالله ۱۲ سال درس خوانده بود و رتبه دگروالی داشت. بعد از بیست سال سابقه کار مجبور شده بود که در کنار خیابان بایسکل سازی کند. او می گفت که مثل من در این شهر بی سر و صـاحب کم نیستند و بد از بدتر بسیار است. او از دوره خلقی هـا راضی بود. حـد اقل با کار دولتی گذاره اش می شـد. کار و کاسبی مردم رونق داشت.       

وقتی از روسها و امریکایی ها از او پرسیدم، او در حالی که آه سوزانی کشید، گفت: «روسها برای ما می آوردند و هی می دادند؛ آخر آنان سنگ طبقه کارگر و مردم فقیر را به سینه می کوبیدند. وای از سرمایه داری، وای از امریکایی ها و انگلیس ها، آنان جز به منافع خود به هیچ چیز نمی اندیشند. بدون تضمین سود بیشتر شان، حاضر نیستند حتی بوتل خالی شراب خود را بسوی ما پرتاب کنند.

گدایی دیگر ننگ نیست:

در ایام قدیم مردم از گدایی ننگ می کردند. در افغانستان تعداد گدایان بسی معدود بود. برای نگهداری از آنان از جانب دولت محلی اختصاص داده شده بود. مردم به اقوام فقیر خود کمک می کردند. از آنان در منزل شخصی خود اجاره اتاق نمی گرفتند.  به فقیران در مساجد غذا می بردند. حالا مثل این که آن رسم و راج ها و عنعنات پسندیده را فراموش کرده اند؛ نه به گدایان ننگی مانده و نه اغنیا سخاوتمندی دارند. دولت هم که بار گرانی بر شانه های زخمین مردم فقیر و بیچاره است.          

اگر مبالغه نشود، در دیگرگاهان در شهر نو کابل تعداد گدایان از تعداد پیاده گردان کمتر نیست. گدایی در کابل دگر عیب نیست. اطفال، زنان، دختران و پیرمردان زیادی گدایی می کنند. در پشت سر خارجیان هماره خیل گدایان و اطفال خردسال روانند. زنان و دختران با ناله و زاری شیشه موترها را در هنگام توقف می کوبند. در سطح کابل باندهای منظمی، گدایان حرفوی را رهبری می کنند. گدایی در کابل نه تنها از روی مجبوری صورت می گیرد؛ بلکه در مواردی برای کسانی تجارت بی سرمایه می باشد.

اعتیاد و فحشا:   

میراث نامیمون دیگر جنگ و طالبان کشت تریاک و گسترش اعتیاد می باشد. اعتیاد بیشتر از ایران و پاکستان بوسیله مهاجرین معتاد وارد شده است. توسعه کشت تریاک و تولید مواد مخدر به تشویق و حمایت طالبان و سران مافیا بر دامنه اعتیاد به مواد مخدر در افغانستان بسی افزوده است.            
فقر، بیکاری و اعتیاد، فحشا را در کابل گسترش داده است و ورود عناصر منفی فرهنگ خارجی آن را تقویت کرده است. وقتی آدم در جاده های کابل گام می زند و با تاکسی وانان سر صحبت را می گشاید، بیشتر به رمز و راز این پدیده مخفی پی  می برد. برخی از زنان و دختران از فقـر و تنگدستی به فحشا کشانیده می شـوند و تعـدادی هـم در دام باندهای تبهـکار و مافیایی می افتند. 
دولت به این معضلات اجتماعی راه حل عملی ندارد. برای مبارزه استراتیژیک با اعتیاد و فحشا باید ریشه کشت تریاک، تولید مواد مخدر، فقر و بیکاری از جامعه  کنده شود؛ ارزشهای اصیل فرهنگ و مدنیت ما بر مبنای علم و تکنولوژی صیقل و جلا داده شود. این فقط توسط دولت مردمی، پاک و خدمتگار عملی شده می تواند.

اطفال غریب:      

هرچه بیشتر در کوچه و بازار شهر قدم بزنید زیادتر به فقر و فاقه مردم پی می برید. بی شمار غریب طفلکانی را می بینید که در پشت لقمه نانی زار و حیران می گردند. مشاهده می کنید که سران دولت با موترهای لوکس چه بی تفاوت از کنار این طفلکان می گذرند و هرگز خم به ابرو نمی آورند.           
خانواده ها از مجبوری اطفال شان را اجازه می دهند تا در بازارهای شهر غریبی کنند. این طفلکان به سیگار فروشی، آب فروشی، واکس زنی کفش، کارت موبایل فروشی، بساط، دستفروشی، جمع آوری اشیای کهنه از آشغال دانی ها و از بین کثافات و خاکروبه های دریای کابل و کارهای شاقه و پست دیگر مشغول اند. بسیاری از کودکان گدایی می کنند.         

در کشوری که بیشترینه مردم آن در زیر خط فقر بسر می برند؛ نا امنی، فساد اداری و بیکاری بیداد می کند؛ سران دولت فقط بفکر پرکردن جیب های خود اند؛ خارجیان کاری به این کارها ندارند، تنها بدنبال اهداف و منافع خود اند؛ حال و روز اطفال از این بهتر شده نمی تواند. بقول قدیمی ها در این شهر خربوزه چـراغ مرده و آسیاب می گردد.

فساد و رشوه:    

در تاریخ افغانستان فساد اداری و رشوه هرگز به این سطح نبوده است. دولت کنونی در واقع از درون و بیرون فاسد شده است و با این ابزار علیل و فاسد ناممکن خواهد بود که جامعه را از بحران عمومی نجات بخشید. فساد اداری، رشوه، کارشکنی، وسیله و واسطه، بی قانونی و بی عدالتی از حد گذشته و به بحران خطرناک تبدیل شده است.  

مردم از دستگاه حکومت، پولیس و محاکم می گریزند. به دولت هیچ اعتمادی ندارند. با چشم سر مشاهده می کنند که پولیس با جنایت کاران حرفه ای و باندهای تبهکار رابطه دارد و محاکم از آنان رشوه می گیرند. نیروهای خارجی فقط ناظر آنند و برای اجرای کارهای اداری خود از دادن رشوه هم پرهیز نکنند. مثل اینکه این جزء پلان درازمدت است و می خواهند دولت را همین طـور فـاسد، ضعیف و دور از مردم نگهدارند.   

مردم ما در دوره مهاجرت از فساد اداری، رشوه و پولیس غرق در فساد پاکستان بسیار عذاب کشیده بودند. از زخم زبان و توهین در ایران دل خونین داشتند. آنان آرزوی برگشت به آغوش افغانستان آزاد، پاک و محبت آمیز را می کردند؛ غافل از آن که باید از زیر ناودان بر خاسته و بزیر شرشره بنشینند و گرفتار دولت ضعیف، بی کفایت و غرق در فساد شوند. 

فساد اداری و رشوه از رأس تا قاعده و از پائین تا بالا جریان دارد و به طور سیستماتیک و پلان شده انجام می شود. زمانی این را خوب دانستم که یکی از دوستانم در وزارت مالیه و مستوفیت کابل در سال ۲۰۰۶ کارش بند بود. او از کامندان سابق این وزارتخانه بود و تعدادی از رئیسان را می شناخت. 
یکی از دوستانش که در پست ریاست یکی از ادارات کار می کرد، قسمتی از مشکل او را بدون رشوه حل کرده بود. این برای دوستم غیرعادی بود؛ می دانست که بدون رشوه هیچ کاری انجام شده نمی تواند؛ زیرا چوکی ها سرقفلی دارد. اگر کسی رشوه نستاند، باید حق مقامات بالایی را از جیب خود بپردازد.  بدلش بس نیامده از دوست قدیمی خود پرسان کرد؛ او در جواب گفت: «تو به چند هزار افغانی نه می ارزی؛ بلی! من حق مقامات بالا را از جیب خود پرداختم. برو این بارمهمان من باش»

مشکل مسکن:

در کابل بیشتر مردم منزل نشیمن ندارند. کرایه ها بالا رفته است. تفاوت در بین کوخ های فقیران، خانه های محقر  بغل کوها و خیمه های سرد و سوزان مهاجران با قصرهای مجلل خرپول ها و مافیای مواد مخدر و قدرت از زمین تا آسمان است. مـوسسات و شرکت های  خـارجی، کارمندان و پرسونل آنها قیمت خانه ها و اجاره منازل را بالا برده اند.        

مردم فقیر از مجبوری آهسته آهسته به قله های کوه بالا می روند و در مناطق دور دست برای خود خانه می سازند. زندگی در منازل کوهی طافت فرساست. انتقال آب، مواد سوخت و خوراکه مشکل است. بالا و پایین شدن برای بیماران و بزرگسالان رنج آور می باشد. رفت و آمد در کوچه های خـاکی و گل آلود کابل هـم کار آسانی نیست. از در و دیوار این منازل فقـر، بدبختی و سیه روزی می شارد.      

در عوض بازاراعمار منازل گران قیمت، مارکت سازی، هوتل و تالار سازی گرم است. مافیای زمین که بعضی به آنان زمین خوار گویند (در همکاری با برخی سران دولت و خرید قوه قضائیه)، دشت ها و اراضی دولتی را بفروش رسانیده و اسعار را هم از افغانستان خارج کرده اند. دولت طی سالیان متمادی بجای کمک به مردم و حل قضیه گرهناک مالکیت و مسکن، در همکاری با مافیای زمین این مشکل را پیچیده تر ساخته است.

شهر فرهنگ ها و سلیقه های مختلف:         

از آن کابل پارینه با فرهنگ و سیمای صمیمی و مردمان اصیل دیگر خبری نیست. سه دهه جنگ و مهاجرتهای داخلی و بیرون مرزی ساختار اجتماعی، فرهنگی و جمعیتی کابل را دگرگون ساخته است. بسیاری از کابلیان بومی، تحصیل کرده و سابقه دار در طول جنگ هـای طـولانی مجبور به ترک این شهر شـدند و در کشورهای خارج زندگی می کنند. عـده زیادی از نفوس اطراف و ولایات در پایتخت نشیمن گرفته اند.

بعد از سقوط دولت دکتور نجیب سیل مهاجرین از پاکستان و ایران به این شهر سرازیر شد. تعداد زیادی از قوماندان های مجاهدین در کابل سکنا گزیدند. در عوض بلند پایگان دولت نجیب الله به کشورهای خارجی پناه بردند. پس از تسلط طالبان بر کابل باز سیل جدیدی از مهاجرت ها براه افتاد و بافت جمعیتی این شهر بهم ریخت. لیکن پس از سقوط طالبان دوباره پروسه بازگشت مهاجرین از پاکستان، ایران، کشورهای حوزه شوروی سابق و کشورهای غربی به افغانستان سرعت گرفت.           

به این صورت طی سه دهه جنگ و بحران ساخت و بافت جمعیتی کابل بارها بهم خورده است و هنوز ثبات و استقرار معین و لازم نیافته است. وقتی آدم در شهر قدم می زند به طرز لباس و پوشاک بس متنوع زنان مانند: چادر بقره، چادر مشکی، مقنعه و مانتو، پوزبند با چادر سیاه، بالاپوش سابقه، پیراهن توتنبان سابقـه با قـدیفه هـای بزرگ، شال هـای کلان، مدلهای جـدید و غیره روبرو می شود.          

در بین مردم کابل زبان دری مسلط است؛ اما مردم واژگان  بس متنوع بکار می برند و بالهجه های گوناگون سخن می گویند، که سبب آن مهاجرتهای بس وسیع است. در زبان دری کابل واژگان و اصطلاحات فارسی مروج در ایران، کلمات اردو و پشتو، انگلیسی، ترکی و غیره فراوان است.            

زبان دری اصیل و روان کابلی تا حدودی تغییر کرده است؛ نامرتب و مخلوط شده است. کابل کنونی در مرحله پروسس، امتزاج و ساخت فرهنگی قرار دارد و می رود تا برمبنای فرهنگ و مدنیت تاریخی و اصیل کابلی که ترکیبی از فرهنگ ریشه دار هندی-خراسانی است، فرهنگ معیاری خود را بسازد.

صدور افراطگرایی و فرهنگ مبتذل:          

از قضای روزگار گذرم به جاده نادر پشتون افتاد. در آنجا فیلم های ویدیویی و فیته های رقص و آواز زیادی مشاهد کردم. بعد از جستجو معلوم شد که بیشترینه آن از پاکستان می آید. بخود گفتم، چه مضحک است که افراطگرایی و فیلم های برهنه و سی دی های غیر اخلاقی باهم از پاکستان وارد افغانستان می شوند.          

این کالاهای بحران ساز و فسادآور فقط برای تخریب و انهدام فرهنگ و مدنیت ارزشمند و ریشه دار ما در کارگاه استخبارات پاکستان طراحی می شوند و از راه های مختلف و به شیوه های گوناگون به اینجا می رسند.    

خنجر خون ریز پاکستانی دو دم دارد، در یک دم آن اسلام افراطی و عصبیت های قومی نقش بسته است که با آن اختلافات سنی و شیعه، پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک را دامن می زنند و در دم دیگر آن فرهنگ ابتذال جا داده شده است، که با آن ازرشهـای اصیل و پسندیده اخلاقی جـامعه ما  را نابـود می سازند.

مردم افغانستان طی ده های اخیر با گوشت و استخوان درد و سوز این خنجر دو دمه را درک و احساس کرده اند. حالا تیغ دسایس مکارانه پاکستان به ستبر صخره های وطن خورده است؛ بسی کند و از کار افتاده است.

کابل شهر خارجی ها و سد معابر:   

با گشت و گذار در سرک های کابل آدم به پدیده های جدیدی روبرو می شود؛ از سد معبابر گرفته تا مهمان خانه ها، موسسات، شرکت ها، بانک ها، رستورانت ها و هوتل هـای خارجی. بار (شراب فروشی ها) و فـاحشه خـانه هـا از چشم عـوام دور می باشند.  

ورود فرهنگ خارجی همراه با قوای نظامی و تأسیسات متبارز اقتصادی، اجتماعی، خبری و تکنولوژیکی، در تضاد با فرهنگ داخلی قرار گرفته است. حضور گسترده خارجیان، دولت آلوده به فساد، ضعیف و وابسته به آنان و حمایت آشکار و پنهان حلقات خارجی و دولت از طالبان و غفلت آگانه در خاموش کردن نا آرامی های مصنوعی، بحران قابل مهار افغانستان را روز بروز عمیق تر و گسترده تر کرد.   

بحران عمومی جاری در بعد امنیتی بازار کمپنی های بیمه های امنیتی، موسسات خارجی و داخلی حفظ امنیت و ساخت دژهای امن و مصئون را گرم ساخته است. از این آشفته بازار حلقات زیادی در خارج، پاکستان و افغانستان سودهای کلانی به جیب می زنند. طالبان به یاری استخبارات پاکستان از طرف های ذی ربط مبالغ هنگفتی رشوه و باج سبیل مـی ستانند. این جوّ پدیدار شده مصارف خارجیان را بسیار بالا برده است و قسمت عمده یی از کمک هـای خـارجی به افغانستان در این راه به مصرف می رسد.       

وقتی آدم در پیاده روهای خیابان اصلی و سرک های فرعی وزیراکبرخان قدم می زند به تعداد این سدهای معابر پی می برد. بدور سفارت خانه ها، بانک ها، مهمانه خانه ها و موسسات خارجی دیوارهای بلند و سنگرهای مستحکم ساخته شده است.   

این شیوه امنیتی مرا بیاد حصارها و دژهای امنیتی قدیم وطن می اندازد. هنوز ویران دیوارهای بلند کابلشاهان، باره های هرات، خرابه های قلاع بلخ، بامیان، غور، غزنه، قندهار و غیره حکایتگر آن روزگارانند؛ اما شکل و سیمای دژهای کنونی با آنها متفاوت است. حالا از امکانات و تکنولوژی پیشرفته و سلاح های مدرن استفاده کنند. سیم های خاردار، دوربین ها و نورافکن ها جای برج و باروی کهن را گرفته است. حضور گسترده قوای نظامی و ملکی خارجی، دژهای امنیتی و سد معابر کابل اشغال شده را به قلعه جنگی و پایگاه نظامی مبدل کرده است.

خستگی مردم از راه بندانهای روزمره:       

هنگام قدمزدن در مسیر چهارراه وزارت خارجه و چهارراه شیرپور چشمم به لباس شخصی های امنیت، پولیس و وسائط نقلیه زیادی افتاد. به مردم و عراده جات اجازه حرکت نمی دادند. تعداد زیادی در پیاده رو چهار راه ها ایستاده بودند. در چهار راه شیرپور از مرد پخته سالی پرسیدم؛ کاکاجان چه گپه؛ «اوه! مثل این که کدام خرکوس می آیه، شما که این قدر می ترسید، چطور حکومت می کنید!!».          

مردم از انتظار طولانی و ضیاع وقت بسیار خسته و عصبانی شده بودند و با پولیس ها قال مقال می کردند. بعد از لحظاتی دراز و رفت و آمد موترهای گزمه؛ یکبار چند موتر (در حالی  که از دریچه های دو موتر مسلسل داران مردم را نشانه گرفته بودند) با سرعت زیاد عبور کردند. مردم با نیشخند معنی دار باخود می گفتند: «ایشان با این بزدلی و ترس چگونه می توانند امنیت ما را بگیرند، وای بحال ملت». 

این صحنه ها با عبور و مرور مقامات خارجی و سران دولت هر روز تکرار می شود. تعدادی از جاده های کابل بروی وسائط نقلیه بسته است. خارجیان و دولت بجای مقابله با جنگ افروزان و دستگیری شان، روز بروز بر تعداد سد معابر و راه بندانهای درون شهری می افزایند و مانع ترانسپورت شهری و کسب و کار مردم می شوند.

بازار گرم تبلیغات:           

از پدیده های متبارز فرهنگ غرب در کشور جنگزده و عقب نگهداشته شده افغانستان همین بازار گرم تبلیغات، اعلانات و ورود تکنولوژی مصرفی است. تلویزیون ها بیشتر به تبلیغات و اعلانات مشغول اند. در کـوچه و بازار، در جـاده و خیابان پوسترهـای بزرگ تبلیغاتی و اعلانات شـرکت هـای تجارتی، بویژه شـرکتهای مـوبایل روشن و افغـان بیسیم نظر آدم را بخـود جلب می سـازند.        

در افغانستانی که شکم اکثریت مردم به نان گندم سیر نیست، بیشترینه اهالی در زیر خط فقر زندگی می کنند و نا امنی و بیکاری جان مردم را بلب رسانیده است، خرید و استفاده از موبایل به مد روز تبدیل شده است. از سرمایه دار گرفته، تا دهقان، خرکار، حمال، مزدور سرچوک و غیره موبایل دارند.    
استفاده از موبایل طبق ضرورت های اقتصادی ، کاری و نیازهای ضروری صورت نمی گیرد، بلکه به وسیله بازی، فن و رقابتهای منفی در جامعه تبدیل شده است. مردم غریب از آب و نان خود میکاهند تا مصارف موبایل  را پرداخت کنند.    

تکنولوژی ارتباطی و معلوماتی مانند انترنیت، تلیفون و موبایل اگر بطور سالم و به منظور سرعتبخشی به امور اقتصادی و تجارتی، ارتقای سطح فرهنگی و معلوماتی و رفع نیازهای اجتماعی صورت گیرد بسی مفید است و رشد و انکشاف جامعه را سریع می سازد. حالا تماس به ولایات و خارج بسیار آسان شده است. در هر گوشه و کنار شهر کلپ انترنیتی وجود دارد. جوانان در موسسات خارجی و دفاتر داخلی به کامپیوتر آشنا شده اند.       

در جهت نا سالم، افغانستان به مرکز بنگاه های تبلیغاتی و دستگاه های خبرپراکنی تبدیل شده است. در بخش اقتصادی و تجارتی مردم را به مصرف گرایی، خرید کالاهای وارداتی و مـد و فشن دعوت می کنند. مردم از شنیدن اخبار رنگارنگ، متناقض، فـریبنده و جـوسازی شبکه هـای عریض و طـویل خـبری و اطلاعـاتی خـارجی در مـورد سـرزمیـن شـان براستی، سـرگیـچ شـده اند.     

در ابعاد سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک هر کس ساز خود را می نوازد؛ هنوز در بین نوازندگان و شنوندگان رابطه متقابل برقرار نشده است. مردم چونان در پشت روزی خود گم اند و دلهره های نا امنی، بی عدالتی و رشوت، آنان را پریشان ساخته است، که گوش شنوایی به این سازهای ناموزون نمی گشایند و دل و دماغ رقص و پایکوبی را هم ندارند.

رادیوتلویزیون و نشرات: 

گسترش رادیوتلویزیون و نشرات معمولاّ نشانگر رشد فرهنگی و بیداری یک جامعه است؛ اما از این تکنولوژی و ابزار هم در راه آزادی و استقلال استفاده شده می تواند و هم در جهت وابستگی و اسارت؛ هم می توان با استفاده از آن به تبلیغ و ترویج ارزشهای گران سنگ فرهنگ و تمدن تاریخی و ملی کشور پرداخت و هم می توان فرهنگ بیگانه و متضاد با ارزشهای اصیل جامعه را از طریق آن پخش کرد.         

بعد از سقوط طالبان اگرچه در کابل رادیوتلویزیون و نشرات توسعه افزون یافته است، لیکن تا هنوز به پختگی، بلوغ فکری و استقلال لازمی نرسیده است. گردانندگان آن از عمق و پهنای فرهنگ و مدنیت تاریخی و ملی شان آگاهی کافی ندارند، تا برنامه ها را در جهت استقلال و خودکفایی جامعه پس از جنگ سمت و سو دهند و از علـم و تکنولوژی جهانی و تجارب مثبت ملل، در راه درخشندگی و صیقل دهی فرهنگ و تمدن اصیل خود استفاده کنند و با این کـوله بـار در صحنه رقابتهای بین المللی و داد و ستـد فرهنگی و تمـدنی حـاضر شوند.       

افزایش نشرات هرچند نوید افغانستان خوب فردا را با خود دارد؛ اما توسعه کمی و تعدد نشرات به تنهایی کافی نیست، بلکه رشد کیفی، ارتقای سطح تحقیق و پژوهش، قدرت نقد و بررسی و استقلال فکری دارای اهمیت زیاد می باشد. با این نیرو و توانمندی است که می توان در راه استقلال، آزادی و روشنگری گام برداشت و جامعه افغانستان را از این بحران عمیق نجات بخشید.

کابل مارکت امتعه خارجی:

کابل نه تنها به پایگاه نیروهای نظامی، موسسات و شرکتهای خارجی تبدیل شده است، بلکه مارکت اجناس و کالاهای پاکستانی، چینی، ایرانی و غیره می باشد. تأسیسات، صنایع و زیربنای اقتصادی کشور طی دوران درازدامن جنگ تخریب شد. قسمت باقی مانده زراعت ومالداری را خشک سالی های متواتر ضربات کاری زد.            

سپس دوره استبدادی طالبان و سیاست های بی حساب و کتاب، درهای باز و بحران امنیتی، سیاسی و اقتصادی سال های اخیر افغانستان را به مرکز کشت تریاک و تولید مواد مخدر و مارکت امتعه خارجی تبدیل کرد. حالا از فرق سر تا ناخون پا در بین کالاهای خارجی یک بار مصرف غرق می باشیم.   
زمانی که در یکی از سوپرمارکتهای شهرنو بروید، درمی یابید که لبنیات،شیرینی باب، مرباجات و دیگر مواد غذایی از خارج می آید. همچنان لباس و پوشاک، بنجاره، اسباب و لوازم خانه، ادویه، مصالح ساختمانی، وسایل بهداشتی، غیره و غیره خارجی است. گذشته از آن امنیت رئیس جمهور، سران دولت و قوای نظامی و امنیتی ما را هم خارجی ها تأمین می کنند. با بزرگ سازی هیولای طالبان می خواهند همه چیز ما را بخود وابسته سازند.

سوپرمارکتها و ساختمان های مدرن:          

از شوربازار و محلات کهنه کابل وقتی به شهر نو و محل سوپرمارکتها و تعمیرات جدید بیایید به تفاوت های پدیدآمده پی می برید. در سوپرمارکت ها هرچه از مواد خوراکی خارجی و داخلی بخواهید یافت می شود. در فروشگاه های بزرگ لباس و پوشاک خارجی فراوان است.            
مافیای مواد مخدر، مافیای قدرت، قوماندانهای کلان و سران دولت در خرید لباس و لوازم بقصه پول نیستند. به اندازه یک ماه حقوق یک مزدورکار شاگردانگی می دهند. رنج و زحمت نکشیده اند و شانه های شان سوخت نکرده است که در خرج کردن دل بسوزانند. هرچه پول های باد آورده را باد دهند  خلاص نمی شود؛ تا هفت پشت شان بخورد بس است.       

پولداران عمده در ساختن تعمیرات  بزرگ، مارکت ها و سیتی سنترها باهم رقابت می کنند. بازار سوپرماکت ها را خارجیان نیز گرمتر کرده اند. اگر امنیت کابل تأمین شود و اعتماد سرمایه داران داخلی و خارجی به آینده افزایش یابد؛ بی شک که جریان بازسازی و اعمار ساختمان های بزرگ، هوتل، تالار، مارکت و غیره سریع تر خواهد شد و این چهره کابل را عوض خواهد کرد.

امنیت بازار صرافان از کجاست:     

در این اوضاع بحرانی، نا امنی و فقر دامنه دار در بازار صرافان کابل روزانه ملیونها افغانی، دالر و دیگر اسعار خارجی تبادله می شود. مغازه های داخل سرای شهزاده (شازده) پر از اسکناس های افغانی و خارجی است.        

مردم فقیر کابل هر روز باجیب خالی از کنار این سرا می گذرند و بخاطر چند افغانی گاری می کشند و در سرمای زمستان و آفتاب سوزان حمالی می کنند و به دستفروشی می پردازند؛ اما هرگز چشم به پول و دارایی کسی ندارند. صرافان خرده پا با بندلهای پول در کنار پیاده رو به معامله مشغول اند.         
در فرهنگ و عنعنات تاریخی ما دزدی شرم است. دارایی و ناداری از طرف خداست. حسادت به مال و ثروت دیگران عیب می باشد. نا امنی، مرض و قحطی بلا است، باید با آن مقابله کرد. مردم متمدن ما با فرهنگ خشونت، آدم کشی، دزدی، فساد و نا امنی مخالف اند. در نزد آنان دفاع از استقلال، آزادی، ناموس و خاک با فرهنگ مبتذل خشونت، آدم کشی و وحشی گری فرق می کند. اِین فرهنگ مبتذل از بیرون وارد افغانستان شده است و بطور پلان شده و سیستماتیک جامعه ما را به گروگان گرفته است.

خنده آورتر از آن، عموم دستگاه های خبری خارجی و بنگاه های وابسته داخلی در صدد آنند تا این ناآرامی ها، جنگها و خشونتهای وارداتی را پدیده داخلی معرفی نمایند و طالبان را بعنوان عاملان آن تا هنگام ضرورت نگهدارند. در حالیکه برای عموم مردم افغانستان واضح شده است که اصل و ریشه نا امنی و طالبان از کجا آب می خورد و مردم مظلوم و ستمدیده افغانستان چطور قربانی این دسیسه های چرکین و سیاستهای استعماری شده اند.       
مردم ما با پیروی از فرهنگ و مدنیت تاریخی، عنعنات و رسم و رواجات پسندیده خود عاشق و دلباخته صلح و صفا، آرامش و امنیت اند. آنها در کوچه و محل خود تمام مردم خوب و بد را می شناسند. با اتحاد و اتفاق در بحرانی ترین اوقات امنیت خود، همسایه خود و هم محل خود را می گیرند؛ همین قسم در دهات و روستاهایی که  دولت اصلاّ وجود ندارد.      

توسعه بحران، نا امنی، دزدی های بزرگ، قتل و ترور توسط حلقات معین و باندهای خاص به منظور خاص صورت می گیرد. مردم در بسا موارد دزدان، آدم ربایان و ترورستان را دستگیر می کنند؛ اما پولیس با اخذ رشوه آنان را رها می کند و محاکم با گرفتن رشوه آنان را بی گناه تشخیص می دهند. یعنی دولـت کنونی به عنـوان نماینده خارجیان از فرهنگ، مـدنیت و تاریخ خــود بیگانه است.     

استفاده از نیروی امنیتی و گارد محافظ در بازار صرافان برای مقابله در برابر باندهای سازمان یافته و گروه های تبهکار و مافیایی رقیب صورت می گیرد که از جانب حلقات معین رهبری و پشتبانی می شوند. حالا بسی روشن شده است که در بین نا امنی ها، خشونت ها و بحران جاری و زنجیر پیچ در چیچ حلقات مافیایی موادمخدر، مافیای قدرت، گردانندگان اصلی نظام، خارجیان و طالبان به نحوی از انحا ارتباط و هم آهنگی وجود داشته است. این مجموعه نا متجانس بخاطر منافع خود، حالت جاری را کنترول و تا موقع لازم حفظ می کند. هر وقت بخواهد آن را شدید، خفیف و یا عوض می سازد.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا