دولت افغانستان نه تنها در یک معضل بلکه در دام های دشوار و سرنوشت محتوم به ناکارایی و بدنامی بسر می برد. برای آنانی که به فرمان و خواسته های بیرونی ها کله جنبانده اند و خودشان نیستند، دشوار است که تصمیم بگیرند و در ماهیت عملکرد شان ارزش های ملی و راستین جا داشته باشد. این روزها پس از ترور ارزش های مردمی و مولفه های مشروعیت بخش دولت و انتصاب آقای کرزی به عنوان نماینده ی بیرونی ها، جدی ترین چانه ها و حرف ها رد وبدل می شوند.
ساختار چند تکهای که در آن عمده ترین چهره های قومی و اربابان قدرت خواه قرار دارند، حامدکرزی را به تنگنای سیاسی کشانده که دیده می شود او کابینه ی پیش رو را نمی تواند به سادگی به مجلس نمایند گان معرفی کند تا جامعهی جهانی و چهره های قومی را دلخوش سازد.
رییس جمهور انتصابی افغانستان با چالش های سنگین که برآمدن آز آن ها چندان آسان نیست، دچار است. در جامعهی ما بحران و معضل دیرینه این است که سیاسیون این کشور خودشان نبوده و در نبود خودشان و اختیار ملی شان، به مثابه ی بنده ی آزاد و محق دیگران تصمیم می گیرند و اختیارشان در دست بیرونی ها است.
جامعهی جهانی نیز در نحوه عملکرد خود نسبت به حکومت انتصابی در افغانستان این بار به گونه ی متفاوت عمل می کنند و می خواهند که همهکارهی میدان سیاست در این کشور خودشان باشند نه آنانی که ظاهرا خود را رییس و مهره های اساسی سیاسی و… کشور قلمداد می کنند. نه تنها وی بل هر شطرنج باز ماهر دیگر هم در چنین وضع به بن بست روبهرو می شود و ناکام بدر می آید.
کرزی خوب می داند که در برابر خواسته ها و فشار های اربابان بیرونی، چهره های قومی که از وی در انتخابات حمایت کرده اند و گروه های مخالف که تاثیر به خصوص خود را دارند، قرار دارد و با همهی این ها یکسان و برابر بازی کردن نیز دشوار و ناممکن می نماید بناً این پیچید گی و گزینه های نیرومند گوناگون، او را آشفته و یک بار دیگر به جادهای سوق خواهد داد که از شمار ناتوان ترین و بدنام ترین سیاست مداران شناخته خواهد شد.
از طرف دیگرعمده ترین بحران این است که حکومت جدید در فقدان مشروعیت ملی و قانونی بسر می برد. برعلاوه ی این بحران سنگین، نظر به چالش های که در انتخاب نمودن کابینه ی دقیق روبهروست، بعد سومی فلسفه ی مشروعیت را دوباره در این حکومت از بین می برد و آن بعد اساسی مشروعیت کارکردی آن است. پر واضح است که این حکومت دوباره دور باطل را طی خواهد کرد و به آرمان شهری که جامعهی جهانی به آن چشم دوخته اند، نمی رسد.
دیده می شود که عدم توانایی حامد کرزی در مدیریت معاصر سیاسی و فهم نادرست او از مشکلات مردم، سبب شده که همه ارزش ها و فرصت های جامعهی جهانی در هفت سال هدر رود و کارهای درست انجام نیابد. این بار دوباره همان سیاهی ها تکرار می شوند که به مراتب متفاوت و بزرگتر از گذشته خواهند بود؛ زیرا بحران مشروعیت ملی و مردمی، اربابی شدن کابینه و بی اختیاری سیاسیون افغانستان و دست باز بیرونی ها در سیاست بازی ها، کارد را به استخوان مردم ما فرو برده و تباهی را گسترده می سازد.
حامد کرزی با تخته ی ویران شده ی شطرنج اش، به تفکر درست و اختیارملی نیاز دارد تا مهره های قومی، اربابان کاذب، پیرهای خواب بین، قدرت باوران کاغذی را جابجا کند و از مخمصه ی سیاسی بدر شود اما این امر بعید و تحقق ناشدنی به نظر می رسد.
پرسش اساسی این است که در ساختار دولت، تفکر وعقل تصمیم گیرنده ای که ریشه در باورهای ملی و مردمی داشته باشد، وجود ندارد. و چالش های زیربنایی که دولت آینده را به انارشیزم مدیریتی روبهرو می سازد به گونه ی زیر خواهندبود:
۱- جامعهی جهانی کابینهی هدفمند و گماشته ی خود را می خواهند تا اهداف نیروهای تصمیم گیرنده شان برآورده شود نه آنانی را که آقای کرزی وعده داده و می خواهد در مقام های مهم دولتی بگمارد.
۲- چهره های قومی و گروه های کوچک سیاسی که از آقای کرزی و نتایج نامشروع اعلام کمیسیون وابسته ی انتخابات حمایت کرده اند، می خواهند در کابینهی جدید سهم داشته باشند و حتا سهم وعده داده شده از طرف وی به همان صورت اصلی و متنی برای شان سپرده شود.
۳- اکثر افرادی که از آقای کرزی حمایت کرده بودند، مورد پسند جامعه ی جهانی نیستند و گماشتن آن ها در کابینه در اختیار او نیز نیست؛ اگر صورت بیابد، امری که دولت را به سرورستیزی می کشاند.
۴- گروه های مخالف دولت می خواهند که سهم عمده و اثرگذار داشته باشند، و در درون دولت به گونه ی شامل باشند؛ چیزی که گفته می شود جامعهی جهانی هم به آن بی میل نیست اما عملی شدن آن، اطرافیان آقای کرزی را ناراضی خواهد ساخت و دوباره درگیری های مدیریتی و زد وبند های سیاسی آغاز می شوند.
۵- از طرف دیگر ترکیب معجونی که از دولت، هویت چندین تکهیی ساخته و هر گروه می خواهند که سهم و مشارکت خود شان را داشته باشند، ایجاد کابینه ی مدیریت سالار و کارورز امر دست نیافتنی می باشد. و آینده را به مافیای چهره های گوناگون مانند هفت سال گذشته روبهرو می سازد.
در پیوند با این همه چالش ها مسالهی انتصابی بودن خود رییس جمهور، دشواری های بزرگتر از موارد فوق را بار می آورد. ما دیدیم که آغاز این اداره، پایان دموکراسی بود. پس امر شدن و دموکراتیک بودن این اداره ناممکن است.
بحران مشروعیت و موارد فوق سبب می گردد که این دولت هیچ موردی را به سلامت به پیش برده نمی تواند، امید های شدن را نقش برآب می سازد و بحران همچنان پابرجا خواهد بود؛ زیرا از حکومت انتصابی و امر پذیر قدرت های بیرونی، بهبودی و رسیدن به سامان سیاسی بدر نمی آید.
بر مبنای فلسفهی سیاسی قدرت های که مبانی مشروع و مردمی دارند، می توانند که روند نهادمندی را در یک جامعه نیرو بدهند. قوام و شکل گیری مولفه های دموکراتیک و مردم سالار، برایند نظام ها و افکار مردم پذیر است نه روند و جریان های سیاسی انتصاب شده و دست نشانده.
باور من این است که برای شدن و مردمی سازی قدرت، بستر دموکراتیک و فرهنگ دموکراتیزه شده نیاز است ولی در سر وصورت این دولت انگیزه ی رفتن به ارزش های مدرن دیده نمی شود؛ چه رسد به برآمدن از چالش های ایجاد یک کابینه ی کارا و موثر.
برگرفته از روزنامه ی ماندگار