خبر و دیدگاه

بازگشت به استبداد

karzaibandwhite

افغانستان دوباره به روایت های سیاه تسلیم داده شد. دموکراسی که می تواند همه را اختیار انتخاب بخشد، با عملکرد های غیر قانونی و حمایت جامعه ی جهانی از روند تقلب در افغانستان، از بین رفت و دیگر مجال برای بازگشت اراده‌ی مردم در ساختار سیاسی حد اقل تا سال ها از نابود گشت و در چهره‌ی افرادی که با چنین روشی قدرت را به دست گرفتند، تعهد ملی و مردم سالاری دیده نمی شود.

مردم ما در حاشیه‌ی تصمیم گیری های سیاسی ماندند و برخلاف تقاضای مردم، غربی ها مهره های را که به آن ها اعتماد نداشتند و در گذشته انتقاد های شدید می کردند، در راس قدرت نامشروع گماشتند. نیروهای بیرونی نشان دادند که در باره‌ی افغانستان از عقلانیت سیاسی کار نگرفته و دوباره به راه های روانه شدند که در فرجام آن، اداره‌ی فاسد و ناکارا قرار دارد و ارزش های بزرگ همه هستی خود را به استبداد خواهد داد.

عملکرد ضد قانون آقای کرزی و پذیرفتن اعلام کودتایی توسط مهره های گماشته شده در نهاد بدنام انتخابات، باری دیگر مردم را فراخوان داد که استبداد مرده‌ی تاریخ دوباره زنده می گردد و در راس آن سلطانی فرمانروایی خواهد کرد؛ سلطانی که نگاه هایش جامعه ی ما را به فقر مدهش و تباهی تاریخی خواهد سپرد. مردم ما می دانند که استبداد همان نادیده گرفتن و بی ارزش تلقی کردن مردم به وسیله ی قدرت استیلایی و زور مدار است که هیچ استدلال و ارزش و قانونی را نمی شناسد و اهداف شوم خود را چون کوه بر انسان های جامعه تحمیل می کند.

عملکرد مستبدانه، ویژه‌ی نظام های است که از طرز تفکر یکه سالارانه برخوردار هستند. عموما قدرت و نیروی که خود را در برابر مردم بدون رضایت آن ها به کار می بندد و آن ها را قربانی اهداف بد خود می کند، قدرت استبدادی و استیلایی نامیده می شود.

استبداد ماهیت مردم ستیزانه و تک روانه دارد و هیچگاه در تلاش داشتن مشروعیت نیست. استفاده های ابزاری از همه چیز و نادیده گرفتن ارزش های مدنی، مدار اخلاقی نظام های استبدادی شمرده می شود.

سرکوبگری و اختناق، حتک حرمت، زیرپا کردن کرامت انسانی و ارزش های مدنی شهروندان، میراث همه‌ی نظام ها و سیاسیون مستبد بوده که همیشه از میان مردم ما قربانی خود را گرفته و حق رهایی و محق بودن را از آن ها سلب کرده است. دولت ها و سیاسیون ما از عدم آگاهی مردم ما به گونه ی فاجعه آور، استفاده کرده و در برابر ارزش های مدرن شهروندی از زمینه ی تک روانه کار گرفته اند.

از دیدگاه سیاسی، جامعه‌ی افغانستان هنوزهم در بستر استبداد تاریخی اش به سر می برد. اینجا هنوز ارزش های ملی، برابری، عدالت و مفهوم ارزشی شهروند بودن، به گونه ی اساس آن وجود ندارد و ما حتا در قانون اساسی کشور مان «تبعه» گفته می شویم نه شهروند. و تا حال امتیاز های ارزشمند برای انسان های این جامعه داده نشده است.

پس از شمولیت جامعه‌ی جهانی در روند همکاری دولت سازی در کشور، امید می رفت نهادمندی و شکل گیری نهاد های ملی به دست آید؛ البته نهاد های که نیاز اساسی و مهم جامعه های پسا منازعه به شمار می روند. با تاسف دیده شد که هفت سال از همکاری های جامعه‌ی جهانی در روند دولت داری در افغانستان می گذرد ولی هیچ کار اساسی و بنیادی انجام نیافته است.

از دیدگاه روند دولت داری، ما هنوز هم در ابتدا و آغاز راه قرار داریم. زیربنا های اساسی این جامعه را اقتصاد مافیایی تشکیل می دهد و دولت از قدرت نسبی هم برخوردار نیست. نیروهای هوایی، ارتش ملی کارا، مدیریت سالم، مشارکت واقعی ملی در ساختاردولت، کثرت گرایی سیاسی، توسعه‌ی سیاسی، رشد اقتصاد خانوادگی و زیربنا سازی و ارزش های دیگر را که می شد از فرصت به دست آمده ایجاد می کردیم اما به اثر غفلت و بی اعتنایی دولت مردان ناکارا، از نزدیک شدن به این امتیاز های سیاسی محروم گردیدیم. کشور های دیگر که جامعه‌ی جهانی نیز با آن ها همکاری دارند، توانسته اند که از فرصت های تاریخی همکاری های جهانی درست استفاده کنند ولی البته تنها کشور ما نتوانست از این همکاری ها به گونه ی درست استفاده کند.

مثلاً عراق کشور هم سرنوشت ما است، اما امروز در حالت بهتر از لحاظ توسعه‌ی سیاسی و نهادمند سازی قرار دارد. حداقل موج ارزش های دموکراسی را از دست نداده و به تازگی قانون انتخابات را تصویب کردند که دیده می شود علاقه و گرایش مردم آن به دولت بیشتر و محکمتر از مردم ما نسبت به دولت شان است.

دولت های که مردم و مشارکت آن ها را در خود دارند، دولت های هستند که از عملکرد استبداد آور دوری کرده و هیچگاه مردم را در کارکرد هایشان فراموش نکرده اند. در سیاست متولیان امور ما دیده شد که کمترین اعتنا به مردم وجود ندارد و زمام دار در اینجا به شکاری در کمین نشسته ی می ماند که هر روز انسان، ارزش و قانون شکار می کند. ساختار های تک رو و یکه اندیش، استبداد آور اند، به همین منظور است که مردم گرایی و مردم سالاری در ساختار های سیاسی مدنظر نیست و تنها یک نفر برای سرنوشت همه‌ی انسان ها تصمیم می گیرد و مردم نظارت کننده ی دولت نیستند.

در دور دوم انتخابات آقای کرزی و جامعه‌ی جهانی نشان دادند که طرف دار نظام مردم سالار برای ما نبوده و خواستند که به شیوه‌ی دیکتاتوری این سرزمین اداره شود. جامعه‌ی جهانی به ارزش های مردمی ما هیچ اعتنایی نکردند و در آیینه‌ی دموکراسی سنگ زدند و ما را به استبداد تاریخی گذشته که گروگان گیر است، تسلیم کردند.

جامعه‌ی ما دوباره به دوره‌ی استبداد امیر عبدالرحمن خانی و… بازگشت کرده و دولت مانند هژدهای هفت سر همه را نابود خواهد کرد. دموکراسی ستیزی جامعه‌ی جهانی در کشور ما نشان داد که غربی ها و جامعه‌ی استعمار طلب در صدد همکاری های راستین با مردم ما نیستند و توطیه های بزرگتری را دارند که قرار است فرداها آنرا عملی کنند.

آن ها، در مسیر تحقق اهداف استراتژیک و بهره بردارانه‌ شان، از مردم و کشور ما تخته ی خیزش اهداف خود ساختند و می خواهند که ما ابزار بهره برداری، شان باشیم. جامعه‌ی جهانی از یک طرف بر تروریزم می تازند و از طرف دیگر روند استبدادی را در افغانستان حمایت می کنند. استبداد دوباره قربانی می گیرد و این بار دموکراسی را به دار آویخته و همه را چاه می اندازد. علت اینکه در افغانستان همه قدرت ها دامنگیر شدند، این است که تا هنوز به مستبد ترین افراد تکیه کرده و به آنانی که دشمن دموکراسی و مردم هستند اعتماد نمودند.

در عصر شاخص های دموکراسی و گفتمان های مردمی در ماهیت قدرت، امروز ما شاهد احیای سلطنت هستیم. گویا اینکه ما هنوز در آغاز قرن های صخره اندیش و بدوی قرار داریم و در جهان امروز هیچ ارزشی از دموکراسی و باور های مدرن وجود ندارد. اراده ی مردم ما ازین پس در دست سلطان است. سلطان می داند که چگونه دموکراسی و ارزش های خردی را از پشت خنجر بزند و خود با صخره های بزرگ و رباطک های سیاسی، رای مردم را بر یک لحظه آرامش خود نادیده بگیرد.

برای ما دو آفت در پیش روست: زمستان دلتنگ و حاکمیت نامشروع شاه کرزی. مردم در میان گیر ودار این دو، هیزم وار خواهند پوسید و ارزش ها تحریف خواهند شد. دیروز دربار شاه را چشم دوخته گان عزت و شرف ما پر کرده، دام های توطیه و بیدادی را از سر تنیدند و ما را تحقیر کردند. تفسیر محتوایی مراسم سوگند آقای کرزی این است که غربی ها به ما گفتند که شما یعنی مردم افغانستان سزاوار دموکراسی و ریاست جمهوری و شایسته‌ی آزادی و اختیار ملی نیستید و برای شما باید پادشاه کودتایی معرفی شود و در روز سوگند پادشاه همه ی مردم در خانه هایشان زندانی باشند تا ما همه ی توطیه ها و نیرنگ های خود را به پایان ببریم و جشن مهره سازی خود را در ارگ ریاست جمهوری گذشته، و مهره خانه ی امروز برگزار کنیم و دیروز چنین کردند.

ملت ما که میراث نبرد و رزم های آبرومند و افتخار آمیز با بیگانه ها را در دست دارند، هنگامی که آقای کرزی به بانو هیلاری کلینتون سر خم کرد، تکه تکه شدند و احساس کردند که برد گان سنگ سرنوشت جهان ما هستیم و در جهان برای حقارت و ابزاری بودن تولد شده ایم. برای ما در تاریخ راستین جهان هیچ سطر نوشته نخواهد شد و ما را دیگر آزاد گان جهان به رسمیت نخواهند شناخت؛ زیرا ما ثابت کردیم که وابسته هستیم و ملیون ها رای ما در چشم تاریک جامعه‌ی جهانی جای ندارد و برای این سرنوشت، آنانی باید اندیشه کنند که در هیچ چیزی با ما وجوه اشتراکی ندارند.

دیروز دروازه های تاریکی و سرنوشت دردناک، باب خود را دوباره باز کردند و حادثه های جهان وارد کشور ما شدند. موجودیت چهره های شاخص جهان در مراسم افتتاح دیکتاتوری، دلیلی برای رابطه ی بزرگ و تعریف شده ما با جهانیان نیست؛ بل همه چهره ها و سیاسیونی که در آن صحنه حضور داشتند، از خود خواسته ها و اهدافی معیین دنبال می کنند تا درخت حقارت و استبداد در جامعه ی ما ریشه بدواند و و میوه های تلخ و زهراگین آنرا مردم بچشند.

در این صورت ما به جنبش های جوان و حرکت های مدنی در برابر استبداد نیاز داریم. چراکه کارد استبداد دارد استخوان تراشی را از سر می گیرد وما نباید ازین بیش به ستم پذیری ها و دیکته گیری ها اجزه ی نفس کشیدن بدهیم. مراسم سوگند حاکم کابل، مرا به درد های بزرگ تاریخ کشاند و هویتم را هنوز تحریف شده اعلام کرد و دوباره برایم گفت که مهره ها همه کاره ی میدان هستند نه مردم و آنانی که پای صندوق های رای رفتند و شکوه دموکراسی به جان و دل خریدند و درین راه انگشتان دست های خود را از دست دادند.


برگرفته از روزنامه ماندگار


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا