اروپا، آمريكا را چوپان دروغگو ميداند
نويسنده و روزنامهنگار آمريكايي با درج مقالهاي با عنوان “از نظر اروپا آمريكا چوپان دروغگو است ” در پايگاه خبري تحليلي آنتي وار، با اشاره به ملاقات “فيليپ گوردون ” معاون وزير امور خارجه آمريكا در امور اروپا و آسيا با موكلان اروپايي خود در اوايل اين ماه براي جلب همكاري اروپا، نوشت:
مردم آمريكا رئيسجمهوري را برگزيدهاند كه در قدرتمندترين حلقههاي اروپاي غربي مورد تحسين است. اما اگر آنها اين چنين اوباما را تحسين ميكنند، چرا استقبال بيشتري از سياستهاي خارجي دولت اوباما نمي شود؟ چرا سربازان اروپايي بيشتري براي مبارزه با طالبان و ممانعت از بازگشت القاعده اعزام نميشوند؟ گوردون گفت: “ميزان آسيبپذيري اروپا اگر بيشتر از ما نباشد، كمتر نيست “.
پفاف در ادامه به توضيح اين گفته گوردون كه “پس از 11 سپتامبر اروپا بيش از آمريكا مورد حمله تروريستهايي كه در افغانستان و پاكستان پناه گرفتهاند قرار گرفته است “، ميپردازد:
با اينكه اين مسئله صحت داشته و پس از 11 سپتامبر ميزان بمبگذاري يا تلاش براي بمبگذاري در اروپاي غربي بيش از آمريكا بوده است، اين بمبگذاري ها توسط القاعده يا طالبان انجام نشده است؛ بلكه كار مسلمانان جدا افتادهاي است كه در اروپا زندگي ميكنند و نارضايتيها و مشكلات خاص خود را دارند.
وي ميافزايد: تنها اقدام بمبگذاري تروريستي موفق در فرانسه طي 25 سال گذشته توسط هواداران اسلامگرايان الجزاير انجام شد؛ به منظور مجازات فرانسه بخاطر ادامه روابطش با دولت نظامي الجزاير، و سپس تلاش ـ از طريق اقدامات بيرحمانه و كشتار بيرويه غيرنظاميان الجزاير ـ براي سركوب يك مبارزه بنيادگرايانه اسلامي. اين مسئله مدتها پيش از آنكه كسي خارج از حلقههاي امنيتي اسم القاعده را شنيده باشد رخ داد.
به گفته اين نويسنده آمريكايي بمبگذاري در قطار مادريد و حمله به شبكه متروي لندن اگرچه تقليد از حملات يازده سپتامبر بود اما طبق نظر مسئولين امنيتي و پليس، بمبگذاريها اقداماتي محلي بودند كه هيچ ارتباطي به اسامه بن لادن و دوستان او كه در مناطق لميزرع افغانستان پناه گرفته بودند نداشت.
پفاف در پاسخ به اين سؤال كه منظور گوردون از صحبتهايش چه بود، اظهار ميدارد: دولت بوش مي خواست به اروپاييها هشدار بدهد كه خطر حمله موشكهاي اتمي ايران ـ اگر چنين موشكهايي در كار باشد ـ به اروپا بيش از آمريكا است. اين مسئله همراستا با سيستم ضد موشكي لهستان/چك بود كه در آن زمان وجود نداشت و براي مقابله با موشكهاي اتمي ايران طراحي شد؛ بر اساس اين فرض كه روزي ايران موشكهاي اتمي خواهد داشت و به دلايلي كه امروزه نامعلوم است از آنها براي حمله به اروپا استفاده خواهد كرد.
در ادامه اين مقاله آمده است: مشكل اينجاست كه افرادي مانند فيليپ گوردون طي اين مأموريتهاي بيهوده به اروپا ميروند تا اروپاييان را به اعزام نيروهاي بيشتر براي حمايت از آمريكا در عراق (ديروز)، افغانستان (امروز) و (احتمالاً) پاكستان يا سومالي يا كشمير (فردا) ترغيب كنند. آنها بر اساس برنامههاي استراتژيك خيالي مبتني فرضيات غيرمحتمل و تهديدها و واكنشهاي فرضي عمل ميكنند.
اين روزنامهنگار آمريكايي اگر چه حمايت متحدان آمريكا از حمله به افغانستان و پايگاه القاعده و تلاش براي دستگيري رهبران و اعضاي اين گروه پس از حملات يازده سپتامبر را كاملاً موجه ميداند، اما اين پرسش را مطرح ميكند كه چرا بايد رژيم و ارتش طالبان توسط بمبافكنهاي B-52 قتل عام شوند و افغانستان با وجود ادعاهاي بينالمللي مبتني بر حسن نيت، به وضعيت بينظمي و سلطه اربابان جنگ كه اساساً بدتر از زمان پس از شكست روسيه بود بازگردد؟
پايگاه تحليلي آنتيوار در ادامه آورده است: سپس همه قرار بود در حمله به عراق براي ضبط و توقيف سلاحهاي كشتارجمعي كه صلح بينالمللي را تهديد ميكرد مشاركت كنند، سلاحهايي كه مشخص شد وجود خارجي ندارند. نيازي به ادامه بحث نيست. اما اكنون درك اينكه چرا متحدان اروپايي از شنيدن فريادهاي “گرگ “، “گرگ ” كه دائماً از واشنگتن به گوش ميرسد خسته شدهاند نياز به هوش و فراست چنداني ندارد.
به گفته نويسنده، انگليسيها به اين درخواست پاسخ ميدهند زيرا از سال 1994 سياست حساب شده وزارت امور خارجه “راضي نگه داشتن آمريكا ” بوده است: نخستوزيرهايي مانند “توني بلر ” فريب افسونها و زرق و برق كاخ سفيد را ميخورند. وزارت امور خارجه يا وزارت دفاع كه مسئول تأمين هزينه انساني كه بايد پرداخت شوند هستند، تحت تأثير قرار نميگيرند. دانمارك و هلند نيز معمولاً درخواست آمريكا را ميپذيرند. ديگر كشورهاي اروپاي غربي احتمالاً دو حتي سه بار درباره پذيرفتن درخواست ميانديشند.
به نوشته اين مقاله “اروپاييهاي جديد ” با سياستهاي آمريكا همراه شدهاند زيرا ترس عميقي از روسيه دارند، و ايالات متحده تنها حامي ممكن به نظر ميرسد. اين كشورها به اروپاي غربي اعتماد ندارند.
ويليام پفاف در پايان با اشاره به اينكه مسئوليني همچون فيليپ گوردون مرتباً براي جلب حمايت براي اقدامات آمريكا به اروپا مسافرت ميكنند، آورده است:
اروپاييها ميگويند كه در تدوين اين سياستها با آنها مشورت نشده است. آمريكاييها ميگويند خوشحال ميشويم درباره اين سياستها بحث كنيم، اما هزينه هاي انساني و مادي زيادي متقبل شدهايم، بنابراين براي تغيير خيلي دير است. شايد دفعه آينده.