خبر و دیدگاه

دانستنی‌های لازم در باره عرفان و وحدت وجود

آموزه های عرفانی و وحدت وجود تبیین ای ازباورهای هستی شناسی آیین زروانی ، مهرپرستی ، زرتشتی وآیین مانوی بوده ، که پسانها دربستراسلام همچو یک مشی شناخت، رشدوتکامل یافته است.
آموزش عرفانی و وحدت وجود به دنبال شناخت راستی ورازهستی ورسیدن به قرب الهی از راه تجربه و شهود درونی است . عارفان براین باورند که ورای براهین وعلوم عقلی، راستینۀ نهفته است که تنها با سیروسلوک و تهذیب نفس می‌توان به آن دست یافت.
وحدت وجود یکی از مهم‌ترین آموزه‌های عرفان که به یگانگی و یکی‌بودن راستینۀ هستی با خداوند اشاره دارد. بر اساس این آموزه، تنها وجود حقیقی، وجود خداوند است و همه موجودات دیگر، جلوه‌ها وتجلیات او هستند.

دوام موضوع …دانستنی

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. کامجوی عزیز!
    من که عنوان مقاله را خواندم، تصور کردم که چه خوب که شما در باره وحدت وجود معلومات ارایه نمودید. من فکر میکردم که شاید شما در مورد وحدت وجود از دیداسپینوزا و یا وحدت وجود از دید دین زردشتی معلومات ارایه خواهد کرد. اما که نوشته شما را خواندم، دیدم که شما از بستر دین تازی به وحدت وجود معلومات ارایه داشتید. که مایه تاسف من گردید. که چطور یک روشنفکر افغانستانی در پخش ایده هائی که مردم افغانستانرا در آتش یاس و نامرادی و بیچارگی سوختانده و میسوزاند، مبادرت میورزد. اول بگویم که شما در این جا اشتباه نموده بجای الله کلمه خدا را بکار بردید. خدا خاص دین زرتشتی است که فاصله میان خدای دین زردشتی با الله دین اسلام از زمین تا اسمان میباشد. بطور مثال خدای زردشتی خدائی است که همکاری و کمک آفریدکان خود(انسانها) نیاز دارد. یعنی یک خدای مهتاج است. اما الله مسلمانان قادر مطلق است. یعنی هر طوریکه بخواهد همان را می کند به کمک بندگان خود احتیاج ندارد. خدای زرتشتی از آفریدگان خود عبادت و تسبیح و سجده بندگی آرزو ندارد. او میخواهد که فقط در نبرد نیک و بد در جهت نیکی قرار گیرند تا به بدی و اهریمن مجال پیروزی نباشد. مثلاگ اهریمن مریضی انسانها را اذیت و آزار میدهد و خدای زردشت اینرا نمیخواهد، لذا از انسانها آرزو دارد که به کشت و زراعت گیاهان طبی مصروف شوند و تحقیق نمایند و دوا جهت نابودی مریضی بسازند و همین قسم شفاخانه ها بسازند و تحصیل علوم طبی نمایند و به تداوی مریضان بپردازند، تا اهریمن مریضی شکست بخورد. ولی الله مسلمانان اگر بخواهد کسی را شفا میدهد و اگر نخواهد نمیدهد.
    کامجوی عزیز
    باید بدانی که چدر عرفان و صوفیگری پلیتانوس(فلوطین) میباشد که در حدود 205 میلادی در مصر زاده شد، شاید یکی از والدینش از تبار یونانی بوده باشد. در آنوقت الساندریه مصر مرکز تجمع دانشمندان همان عصر بوده باشد. فلوطین با یکی از استادان افلاطونی مواجه میشود و ده سال به شاگردی او مصروف میشود، بفد فلوطین میخواهد که به ایران برود تا با عالمان ایران و از آنجا به هندوستان برود تا با دانشمندان هندو تماس و تبادل نظر نماید. خود را با سفر یکی از امپراتوران رومی همان وقت در سفر به ایران شامل میسازد و از بخت بد فلوطین ای امپراتور رومی در یکی از شهر های عراق با پسر شاپور پادشاه ایران مواجه میشود و در جنگ کشته میشود. فلوطین از از همانجا به روم برمیگردد و مکتبی در روشنائی ایده های افلاطون تاسیس میکند که و شاگردان زیاد تربیت میکند و عرفان مسیحی را اساس میگذارد. فلوطین گفته بود که او سه بار با خدا در حالت جذبه دیدار کرده است. بعد تعلیمات او به ابن عربی میرسد و از ابن عربی به بزرگ مرد مولوی جلالالدین بلخی رومی میرسد. البته قبل از آن هم در ایران عرفان و صوفیگری وجود داشته که عرفان آنهارا عرفان شهودی نام گذاشته اند و این عربی عرفان وجودی را اساس میکذارد که مولوی رومی ما وشماهم از آو آموخته است.
    نظر خودم :
    از آنجائیکه من ثمره صوفیگری و عرفان را در اعمار جامعه سالم و ایجاد زندگی شایسته به انسانهای افغانستان و ایران ندیده ام، آنرا فقط ضیاع وقت و یک فکر و اندیشه انحرافی و وقت ضایع کن یافتم، یکتعداد انسانهای خود خواه و شهرت طلب یکتعداد انسانهای ساده لوح را به دور خود جمع و خانقا ها و محافل عرفانی را تاسیس کردند و همین قسم لغات و کلمات و جمله هائی را بخاطر رنگ و روغن دادن افکار خود ابداع و نوشتند که جز گمراهی هیچ سودی به اجتماع و زندگی مردم نداشته است.
    مشوره من بشما دکتر کامجو اینست که به چیز های مصروف شوید که برای نوسازی اجتماع و انسان افغانستان بدرد بخور باشد. نه اینکه علاوه به این گمراهی های موجود یک گمراهی دیگر را و آنهم از قلم جناب شما اضافه گردد.
    با درود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا