خبر و دیدگاه
تاجیک غرق در: خودناباوری، سردرگمی، تعدد جزایر، خود و دگرهراسی

محمدعثمان نجیب
مادامی که بحث از شناسه و اقتدار و افتخار و گسترهی زمین و پهناوری فرهنگ میشود، تاجیک امروز، هی دستپردازست به نامبردن از کوروشِ کبیر، مولانای فقیر، محمدظهیر و صدها رفتهی صدها سال پیش.
این یک نوستالژی پسا شکست و به قولِ دانشِروانشناختی، گزارههای غیراختیاری در اثر فعال شدن ترومای خُفتهی بعد از حادثه، در تن و روح بیمارست. روزانه صدها پیام و مقاله و مچاله و نوشتههایی را میخوانی و بعد میپنداری که نهخواندنشان بِه. نه میگویم همه آنچه به خورد ما داده میشود، بد است. مگر سوگمندانه تا ۹۵ درصد آنها خیلی بدتر از بد اند. از خودم گرفته تا بیشترینهای ما، تکتیراندازهای ماهری شدهایم در پرتاب تیر از کمان کلیگوییتوصیفی خود و تنبیهی افغان=پشتون. باری که برای مارشال فهیم فقید گفتم، برداشت من از دیرباز نسبت سیاست، سیاستمدارانِ جهادی و مقاومتی تاجیک و غیرتاجیک در مقابل پشتون=افغان سیاسی، مانندهی پرتابِ تیر از کمان آنان به کمرگاه و دل تاجیک است و پرتاب تیرکور و ناخواستهیتاجیک در انبارِ گلِ آنانست. به من گفت، جنرال کمخور بالانشینم. گمانم این مورد را چندبار دگر هم در خاطرهنویسیها آوردهام. خیلیها هیاهوی افتخار جهاد کاذب را دارند که مفتیآن رونالد ریگان، کفتان آن ضیاءالحق و بینظیر بوتو و خبرچین آن خلیلزاد و افغانهای دستپروردهی آمریکا از جلالی گرفته ( با آن که جلالی بدبخت از ریشه تاجیک اصل است ) تا کرزی و غنی، احدی و شمارِ بیشمارِ از همین رده بوده اند. بیشترین شان مانند خلیلزاد، پدرخطاها اند که به شیرمادران تاجیک خود هم خیانت کردند. چون در قانون قبیلهیی شان، زن اگر مادر و خواهر و دختر هم باشد، متاعی بیش نیست برای ارضای امیال شهوانی شان. اینجا دگر افغان سیاسی تحصیلکرده. بدتر از افغان سیاسی بیتحصیل و یکسره جعل و جهلکردارست. مگر همهی شان پیروز نبرد بیرقیب و از پیش دستبالاکردهی تاجیک و غیرتاجیک برای تسلیم شدن اند.
خطای تاجیک و غیر تاجیک در دورانهای نه چندان دور!
دستبوسان تاجیک غیرتاجیک، دربار قدرت نادر غدار کیها بودند؟ نادر غدار، همان کتلیستی که برای شهوترانی حبیب الله مجلس آرایی را تأمین امنیت میکرد. همان نادر غداری که امنیت آخرین شب عیاشی حبیبالله در کلهگوش لغمان را تأمین و سپس دستور قتل او را به نفع امانالله داد، را نمونه میدهیم.
تاجیک و غیر تاجیک فراموش میکند که در تمام دورههای حاکمیت افغانان، خاینان خودی تا جیکان برای راحتی خودشان، مردم خود را پامال کرده اند.
ملابرهانالدین کشکی پغمانی، یا کابلی یا تاجیک پارسی زبان، برای آن که از هیبت نادر غدار در امان بماند، خودش را سگ زنجیر به گردن وی ساخت. حتا به بازماندههای خود هم توصیهی خدمتگار بودن به دربار نادر غدار و دودمان او را کرد. ( لینک مقالهی قبلاً نوشته شده در پایان است). همینگونه بروید تا دوران غنی فراری چوغکۍ و حالا هیبتالله غایب. همه پیشمرگههای شان تاجیک و غیر تاجیک بودند که حتا همتباران خود شان را برای خوشنودی کرزی و غنی و حالا هیبتالله و خلیفه قربانی کردند. موضعگیریهای ضد و نقیض امرالله صالح و محقق و خلیلی در برابر همتباران شان برای رضایت ناظر کرزی و غنی و خلیلزاد را به یاد دارید. محقق همه شهدای جنبش روشنایی را نادیده گرفت و در کنار ارگنشین زمان ایستاد تا پست مشاوری هم کارکرد، ایزدیار حتا نه پرسید که به چی جرمی پسرم را شهید کردید و به کدام گناهی در مراسم تشیع جنازه اش. انتحاری ها را فرستادید؟ فرزندان مارشال فهیم حتا نه خواستند، پدر شان یک کالبدشکافی شود، چنانی که خود مارشال و برادران و فرزند احمدشاه مسعود، خمی به ابرو نیاوردند تا پروندهی شهادت وی را دنبال کنند. صلاحتلدین ربانی، هم خون پدر شهید خود و صدها شهید بدخشان و تاجیک را به کرسی تشریفاتی وزارت خارجه فروخت. گویی هرگز پدری نه داشته و یادی از وی نه کرد. مولانای سیدخیل را شهید ساختند، هیج کلانی از شمالی بزرگ حتا یک پرسان ناقی هم نه کرد. کاظمی را با ده نفر دیگر در روز روشن به رگبار بستند، اصلاً کسی خودش را تکان نه داد. سبکدوشساختنهای تاجیکان از وظایف را کسی پرسان نه کرد، برنامهی تخلیهی سلاح پنجشیر را داوطلبانه و پیشقدمتر از یکیدگر انجام دادند تا در نظر کرزی و آمریکا خوب معلوم شوند. نصاب تعلیمی زیر چشمان و به امضای. قانونی در وزات آموزش و پرورش بر ضد تاجیکان پاس شد، کسی از قانونی نه پرسید که چرا این جنایت را کردی. جزایر قدرت از سال دوم قدرت کرزی میان تاجیکان و غیرتاجیکان عملاً دامنزده شد هر فرمانده و جنرال و والی و جوالی مستقیم با کرزی و خلیلزاد و آمریکاییها با افتخار تماس گرفتند و محوریت هرچند اشتباهآمیز مارشال فهیم را دور زدند، کسی نه گفت شان که اینکارتان، تباهی تان و همتباران تان است. استاد عطا پرچم طغیان بالا کرد و همه در حمایت او صف بستند، سرانجام با دریافت چند اخطار احتمالی و پول و امکانات و ابقا در پست ولایت بلخ، به روی همه پا گذاشت و حتا مردم را جنگانداز خطاب کرد. برای مارشال دوستم طرح ترور از زمان کرزی را ریختند و خلیلزاد و وزیر دفاع زمان بوش پسر و اوباما صریح اعلام کردند که کرزی در پی ترور دوستم بود، دوستم با یک خطای احساساتی، خودش را در منجلاب سقوط گرفتار کرد و نه خواست از خود دفاع کند. خلیلی و سرورک بیدانش که اختلافات سه جانبه با محقق داشتند، بلیگویی و تملق برای کرزی و غنی را غنیمت دانسته، حتا فرزندان شان جنایت آفریدند و کسی پرسانی نه کرد.
کرزی و غنی، اقتصاد تاجیکان و غیرتاجیکان را به صورت عمدی با نابودی کابل بانک، ضربه زد و به هند در سقوط آن نقش داشت، کسی از اینان و از فیروزی پرسان نه کرد که چرا چنین کردی؟ فرنود را زندانی و در زندان شهیدش ساختند، کسی آه به جگر نه کشید.
جاسوسی عبدالله از زمان حیات احمدشاه مسعود آشکارا شده بود، مگر کسی او را زیر نظر نه گرفت تا آن که عبدالله به شیر مادر خود هم خیانت کرد و به قوم پدر خدمت. طالب را آورد به استشارهی آمریکا. خلیل اندرابی، فرمانده زبردست طالب را در موتر دولتی خودش انتقال میدهد و در خانهاش نگهداری میکند، وقتی طالب از موترش گرفتار میشود، گویی کدام پشه را از روی گیلاس گرفتند. نه اندرابی مجازات شد و نه طالب زندانی، کسی هم به فکر آن نه بود. کار اطلاعاتی و اوپراتیفی و استخباراتی در میان تاجیکان یا قدرت نظامی و دولتی تاجیکان جایش را به نفوذیهای استخبارات منطقه و پاکستان داد، کسی درک استخباراتی و اوپراتیفی نه داشت. چندتا وکیل و سناتوری که در دو اتاق پارلمان از غیر افغانان بودند، بیشترینهای شان معاملهگر و نادانهای سیاست و اندیشه و تاریخ مدان و حتا قانون مدان بودند. اگر قانون را هم میدانستند، سکوت انتخاب شان بود.
یک مثالی از سنا:
مسلمیار، سناتور انتصابی را به سنا فرستادند. برنامه ریزی شد و سناتور انتصابی رئیس سنا شد، هر باری که دورهی سناتوری وی پوره میشد، کرزی یا غنی فرمان تمدید میدادند. و ای آقا مادامالعمر سناتور و رئیس سنا بود، به کسی حق کاندید شدن در سنا برای کرسی ریاست را نه میداد. حتا باری غنی یک سناتور انتصابی که قرار بود خودش را به ریاست سنا کاندید کند، از سنا برطرف کرد تا مسلمیار را ابقا کند و این سخنان را با افتخار در بیانات خود یادکرد. تاجیکان و غیرتاجیکانی که در سنا بودند، فقط بودن شان در کرسی به نام سناتور را غنیمت دانستند و تاجیکان شان همان قول قانونی را عملی کردند که دوم باشند و چنان بود. صدها مورد از این جنایات را اگر یاد کنیم، بایستی کتاب قطوری بنویسیم. سرانجام چنین شد که همه سقوط کردند و مردم هم در بدر. یکی از ملاحظههای قابل ضبط و ثبت در تاریخ، همین جنایات کسانی به نام رهبران خودخواندهی تاجیکان است. من بارها این موضوع را یاد کرده وبار دگر میگویم که طمع قدرت و مکنت و شکوه و جلال در حال گذر، خیلی از تاحیکان و غیرتاجیکان پیشپابین را سردرگم حودمنمی کرده بود.
غالباً خوانندهی محترم خواهد گفت که حالی تو از خودت و از دلت گپ میزنی، چرا در وقتش نه گفتی؟ نه، دوستان چنان نیست. من که چیزی را بیشتر از فهم خودم نه میفهمم و دعوای دانایی بیش از دانست را هم نه دارم. مگر اینجا چند لینک از نوشتههایی را میگذارم که هنوز هیچ گپی نه بود و برنامههای اوغانی و طالبانیسازی کشور زیر پرده جریان داشت و ما به اساس تجاربکاری و اوپراتیفی هوشدارهای خود را دادیم. ما نزد ملت و تاریخ شرمندهگی نه داریم. شما در این لینکها میخوانید که ما چه دلایلی را ارایه کردیم تا آن آقایون و خانمها به خو بیایند، مگر چه سود؟ این یادداشت ها مخصوصاً به آقای مارشال دوستم و بسمالله محمدی اند. همچنان یکی یادداشتی که صریحاً اشاره به فروپاشاندن کشور توسط آمریکا و غنی شده ایم.
اگر این نخبهگان، این مقامات، این کرسی پرستان به سخنان چند تا آدم با تجربه گوش میدادند، تاجیک و غیر تاجیک چنین خوار و ذلیل و بیوطن نه میشد. باری افشا شد که در فرماندهیهای نظامی استان میدان وردک به سربازان و منصبداران، مدتها گوشت سگ خورانده شده. باوجود افشای آن جنایت، کسی نه شنید که عاملان قضیه گرفتار یا مجازات شده باشند. یا هر روز بر تعداد شهدا و زخمیهای تاجیکان و غیر تاحیکان، منسوبان و منصوبان ارتش و پلیس و امنیت ملی افزوده میگردید و روزانه صدها جنازهی خوشبخت شهید به شمال کشور انتقال مییابد و شهدای بدبخت، در شمار سپاهی گمنام تا امروز ناپدید اند. هیچ کسی از همین مقامات تاجیکان و غیر تاجیکان واکنشی نشان نه دادند. چون فرزندان خودشان در آن میان نه بودند.
حالا دگر وقت آن رسیده است تا نخست با دشمنان خودی ما مقابله و هویتهای شان را افشا کنیم یا منطقی بسنجیم و تنها پشتون سیاسی یا اوغان ساسی را ملامت نه کنیم. دستههای خاینی که از درخت خودما به تبر دشمن قدرت دادند را فراموش کردن، راه ما را برای نسل آینده مبهم میگذارد. همه میدانیم، غنی و کرزی چنان معاملهی پنهان و آرام را انجام دادند که در بیست سال این بیخبران عمدی چشمها و گوشهای شان را کور و کَر انداختند. سفربری غیر رسمی پشتونهای پاکستان به سمت شمال را یاد داریم که حتا حنگجویان پشتون پاکستانی و خیبری را به نام گاو و گوساله در لاریهای تختهساز شده انتقال میدادند، چرخبالهای ناشناس پیوسته پوستههای طالبان را اکمال و حنگحویان شان را در شمال پیاده میکردند. از بس که این مسئله افشا شد، کرزی در یک بیانیهی ساختهگی، گویا از چنین تحرکات ابراز نگرانی نمود در حالی که همه برنامهها را خودش مدیریت میکرد. مگر از رهبرنماهای تاجیک و غیر تاجیک خبری و ایرادی و انتقادی یا صدا بلند کردنی نه بود.
امروز تاجیک در فرایند تثبیت حضور، خیلی دشوارست. این دشواریها عبارت اند از:
– نهبود یک اجماع کامل و همگرایی میانتاجیکی.
– نهبود یک رهبری با کاریزمای گردآوری همه به دورش.
– نهبود چتر بزرگ اجتماعی، سیاسی میانتاجیکی.
– انتظار برای رسیدن یک معجزه بدون آن که خودش کاری کند.
– حسادت، تنگنظری، کوتهبینی تحصیلکردهگیها و هر کس خودش را مطرح کردن.
– پیروی کورکورانه از بیشتر بیسوادان و بیبرنامهها که نام شان را رهبر و این صاحب و آن صاحب گذاشته اند.
– ساختار جزایرِ تثبیت حضور حتا یک نفره.
– خویشپرستی و قوم خودپرستی صاحبان امکانات، مانند احمد مسعود.
– محلپرستی استان به استان و در استانها، شهرستان به شهرستان.
– چنانی که بارها گفته شده، نه داشتن یک مانیفست پذیرفته شدهی تاجیکی به عنوان نقشهی رفتار.
– پرداختن بیشترین گفتومانهای شبکهیی و رسانهیی بیبرنامه و بیمحتوا، تنها برای جلوهی حضور.
– تبعیت و پیروی کورکورانهی سیاسی و چشمداشتِ حریصان قدرت از پشتون و افغانِ سیاسی.
– بیشتر سخنسراییهای آرمانی و متمایل به تسلیمی، بدون توجه به ارزشدهی مقاومت مسلحانه و تسخیر جغرافیا.
– ترس سایهی سنگینِ از دست دادن سرمایههای بادآورده توسط قلدران ردههای اول تا چهارم قدرت تاجیکی در گذشته.
– بینش بیتحلیل و تحلیل بیدانشی از کلمهی وحدت ملی که حربهی شکار تاجیکان از سوی پشتون=افغان سیاسی ابداع شده.
– پشتیبانی نه کردن گروههای در حال تشکیل جوانمحور از سوی کهنسالان قدرت که زدند و بردند و خوردند.
– تمایل بیشاز حدِ نگهداشتن خود، در رأس اهرمهای حتا نمادین اجتماعی سیاسی. منازعهی ناتمام جنگ قدرت در جمعیت را میدانیم که این جهادیها اصلاً به موافقهی خردمندانه میان هم نه میرسند.
– وفقنهدادن سیاستهای تاجیکانه توسط تیکهداران صاحب قدرت با پرداختها و رخدادهای سیاسی کشوری، منطقهیی و جهانی.
– رنگباختنِاهمیت علیت و ایلیت و غیرت اقتداری که خودشان به آسانی فروختند.
– محافظهکاری، جُبنِ سیاسی و شناسهیی یا هویتی برای حفظ منافع شخصی توسط نسل جهاد و مقاومت اول، شاخهی تاجیکان.
– خودهراسی و دگرهراسی و خمودی و جمودی برای یکسازش شرمگینانه توسط خیلی از اینان.
– چشمداشت بیپایان و غیرت نهسنج انتظار ترحم پشتون=افغان برای شان، حتا اگر طالب تروریست باشد.
– سخن نه گفتن از ضرورت برگرداندن اقتدار از دست رفتهی تاجیکان. توسط همین شارلاتانهایی که قدرت تاجیک را زوال کردند.
– نادانی و فوق سرعت صوت نادانی سیاسی، استخباراتی، علمی، دیپلماسی توسط همینهایی که خودشان را رهبر تراش میکنند و اکنون هم در همه جا حضور شرمگین دارند.
– ناکاری نسل جوان در ایجاد یک جنبش خودجوش فراگیر تاجیکی برای در دست گرفتن سکان رهبری از پیران فرتوت گذشتهی بیثمر تاجیک سیاسی و اقتصادی و نظامی و قلدر خدا نهشناس.
– ناتوانیهای مالی، نظامی و سیاسی نزد تاجیکانی که توانایی مانور رهبری و برگردان قدرت ازدسترفتهی تاجیکی را دارند. چون همه چیز در دست همان تخمههای تسلیم شده به کرزی و غنی است.
تاثیرات دشمنی جهانی بر رکود اقتدار تاجیک!
جهان هم به صورت کل، تعامل با تاجیک را از برنامههای کاری خود دور کرده و کشورهای همزیان و همنژاد دیروز تاجیکان، مانند ایران هم از اینان روگردان شده و طالب را اولویت میدهند. در این صورت است که انزوای جهانی تاجیکان به سبب جهل و جعل چندتا نادان رهبرنما رقم خورده و در کوتاه مدت امکان برگشت تاجیک به قدرت نیست، مگر این که مبارزهی نفسگیر و سرنوشتساز مسلحانهی مقاومتی کند. این کاریست که باید شود.
خیلیها به جای سنجش گذار از انزوای تاجیکان و پارسی زبانان و اوزبیکان و هزارهها و دگر دودمانهای در حاشیه رانده شده از سوی جهان، نسخهی التماس و تَوَهُم و ترس را به مردم تلقین میکنند. در ماجرای ویرانسازی یا نهسازی، آرامگاه استاد خلیلی، اگر از یک سو، خِرَدِ جمعی همبستهگی را نمایش دادیم، از سوی دگر برخی خدایی خدمتگاران برای طالب، وقت مقالاتی نوشتند و نفی کردنها را شروع کردند و بیانیههای بدکردم منتشر کردند و پخشکنندهی خبر تا آنجا خرد شد که معذرت خواست. دو تا نظر من را شوکه کرد، یکی از یسنا که گفت استاد خلیلی در دانشگاه کابل آرامگاه نه دارد و دگر آقایی مقالهیی نوشت زیر نام « موضعگیری بیربط به نفع طالبان است، از آقای ولیزاده». اینان و چندین تا مانند اینان به ماهیت پیدایش یک اجماع خودجوش همگرایی راستین و نشانههای بارز آگاهی مردم، مشکهای آب نادانی سیاسی و جبن شان را بر تنهی تازه بارور شدهی هویتشناسی و تبارشناسی و دفاع از داعیهی آزادی ریختند. من همان سخنان چند پارسال خود را تکرارمی کنم که اگر آدم ناموری بودی، حتمی نیست که راست میگی. پس وقتی نه میدانی که محتوا را از شکل و اهمیت را از بی اهمیتی تشخیص بدی، خاموشیات بهتر است، از فرافکنی جبونانه.



