خبر و دیدگاه

برچسپ ستمی و شعله یی

 

هر پارسی زبان , ستمی و شعله یی نیست

وهر افغان هم , خلقی, افغان ملتی, گلبیدینی وطالب نخواهد بود

 پیشگفتار

   برچسپ زدن, تهمت کردن, شخصیت کشی, بدنام سازی, تاخت و تاز ورزیدن و حتی دست به ناسزا و دشنام یازیدن, پیشینه یی به درازنای تاریخ بشر دارد و چون موج خیزان و افتان اوقیانوس ها ودریاها, درهر سرزمینی ودر هر کشوری, ارغوزک واری, گاهی سبزمیکند و گاهی هم از بالا می خشکد, مگر از ریشه نمی خشکد و حربه یی است بدست اشخاص بدکنش که از روی درونمایه سیاه وتاریک خود, همین تیرجفای برچسپ رابهر کی بخواهند, پرتاب میکنند تا اگر بتوانندخود را با آنچه شایستگی اش را ندارند, بیارایند ودیگران را اگر بتوانند از جامعه برانند واین است راه و رسم اهریمن بدسگال. بنده که در دهه قانون اساسی و دموکراسی ( 1343-1352 خورشیدی) خبرنگار روزنامه کاروان درکابل جان ما بودم, تقریبا همه تظاهرات خیابانی را نه تنها در روزنامه کاروان بلکه در نشریه های روزگار, اتحاد ملی, خیبر و انفکار نو هم پوشش میدادم. تنها یکبار در3 عقرب سال 1348 خورشیدی در دکه دریای کابل  پهلوی پولیس دانی پل باغ عمومی, حدود 100 جوان گردهمآیی برپا کرده بودند  وبه لهجه پارسی بدخشی سخنرانی وشعار می دادند که گزارش آنرا نوشته بودم و جریانهای شعله جاوید وخلق باندیست آدمکش وپرچم پراز چم منحوس سرتاسرسیاه, در داخل پارک زرنگار (بوستان سرای) گردهمآیی تظاهرات  داشتند. درآن وقت بنده هیچ نمیدانستم که این بدخشی ها چگونه اندیشه دارند و هدف شان چیست مگر بعدا دانستم که بر ستم وبیداد افغانها علیه پارسی زبانها اعتراض داشتند وخواهان حقوق مساوی برای هم اتباع کشور بودند.

طرح بحران فکری

  درجامعه کثیرالابعاد و چند ملیتی افغانستان, برچسپ زدن که همردیف است با ناسزا گفتن وگریز از اصل بحران ویاهم به هدف خلق بحران بیشتر ودرهم آشفتگی اجتماعی, به حیث یک پروپاگندای هدفمند, مورد استفاده جوانب گوناگون اجتماعی از حکومات گرفته تا احزاب سیاسی واتاق های فکر, براه افتاده و می افتد تا جلو واکاوی و موشکافی بحران گرفته شود واز جستن ویافتن راه حل عادلانه وهمگنانه سدگردیده, دیدگاه ها واندیشه ورزی ها, به بیراهه کشانده شود؛ یعنی پیشاپیش از دسترسی به آسیب شناسی وآسیب زدایی, همه دست بردارند.

    دشمنان و نابخردان فرهنگ قندپارسی, کوشیده اند ومی کوشند تا از برچسپ زدن ستمی یا شعله یی بر ضد فارسی زبانان, زبونانه استفاده نمایند وآنگاهی که پای دلیل و منطق شان در لای ولوش خندق حمام گیر ماند, جز به برچسپ زدن ستمی وشعله یی, دیگر هیچ حربه یی در دست ندارند. یعنی هرپارسی زبان, ستمی وشعله یی نیست همانگونه که هر خلقی, اوغان ملتی, گلبیدینی شاید طالب نباشد.

  مثالی را از خود میاورم: آنگاهی که یک استاد ودوست عزیزم درآخرسال 1360 خورشیدی میخواست به پاکستان مهاجر شود, در سرپل بهسود شهر جلال آباد, به جنگ سازمان جهنمی خاد نجیب جنایتکار افتاد وزندانی شدو خاد نجیب آن استاد گرانمایه را زیر تهدید وتخویف وشکنجه گرفته محبورش ساخت تابنده و یک استاد دیگر دانشگاه کابل رابه نام حسین باور هم قلمداد و سبب گرفتاری وبه زندان انداختن ما شود یعنی (گرگ دهن آلوده – یوسف نه دریده) وهرچند که درمدت 9 ماه در کوته قفلی های 14 اتاقه و 5 اتاقه در زندان صدارت شکنجه شدم, به یاری خدای مهربانم, همه شکنجه های خاد نجیب جنایتکار را تحمل کردم و هیچ استاد و شاگردم از طرف بنده قلمداد و زندانی نشد وهیچ سند از بنده بدست آورده نتوانستند و به هیچ چیز هم اعتراف نکردم. خاد جهنمی نجیب جنایتکار, در دانشگاه کابل وهم چنان در میان دوستان بنده آوازه انداخت که (یک رهبر شعله یی ها  ) را گرفتار کرده اند و همان بود که بی شرف الدین بی شرف (چند ماه پیش که در  جرمنی خزیده بود و رهسپار جهنم سوزان شد) دادستیز دادستیزی اختصاصی انقلابی, در هنگام محاکمه نمایشی وفرمایشی, برای بنده دو ماده اعدام را تقاضا کرده بود. شعله یی ها که هم اکنون در شبکه های اجتماعی فعال اند و آنهایی که بنده را می شناسند, کاملا آگاهی دارند که بنده نه تنها شعله یی نبوده ام بلکه هیچ وقت وهیچگاهی به هیچ یک از احزاب شمولیت نداشته ام. مثال دیگر: چندی پیش دریک گفتمان تلویزیونی دعوت شده بودم, آنچه می اندیشیدم گفتم, مگر یک همصنفی عزیزم در مکتب حبیبیه به نام عطاجان صافی که در جرمنی زندگی دارد, بربنده چنان مهربانی ورزید که گفته بود(شکرالله جان جوان بی تعصب بود مگر هنگامی که با شورای نظار یکجا شد, آدم متعصب شد). بنده که همصنفی های خودرا نه تنها دوست دارم بلکه هیچ روادار نیستم که کسی به یکی از آنها حتی بگوید که بالای چشمت آبروست. بنده به عطا جان هیچ نگفتم مگر برایش بار بار پیشنهاد فرستادم که حاضر شود پنج پنج هزار دولار برای استاد کاکه جوان, متین , باوقار و دادخواه هردوی ما درمکتب حبیبیه یعنی استاد  دانشمند لطیف خان پیروز رستم زاده بفرستیم تا آن استاد  عزیزما از هردوی ما امتحان بگیرد واگر بنده شورای نظاری بودم, همان پنج هزار دولار بنده صدقه سرت, برو عیشش را بنما واگر تو ناکام ماندی وثابت نتوانستی, پنج هزار دولار ترا گرفته میروم به آمریکای جنوبی و عیش وعشرت وخورد و نوش می کنم و از یادم نخواهی رفت. خلاصه آن همصنفی عزیزخود را بار بار به چالش کشیدم مگر از سنگ صدا برآمد از وی نه.  

مثال دیگر: سالها پیش چند ماه, مهمان رادیوی آزادی در شهر زیبای پراگ بودم, همکار عزیز ما جناب آقای ناصر آرین, سالها بعد به بنده گفت که عزیزدیگر ما جناب آقای نظر ظریف رئیس کل بخش افغانستان در رادیو آزادی واقع پراگ, بنده را ستمی خوانده بود. بنده قهقهه خندیدم که از چیزی که از صد رگم یکی اش هم خبر ندارد, برچسپ زده شده ام.

  برویم به اینکه تهمت بستن و برچسب زدن در اشعار فارسی اغلب به کارهای ناپسند یا بی‌انصافی‌های اخلاقی اشاره دارد که افراد یا جامعه ممکن است نسبت به دیگران انجام دهند. این تعابیر در شعر فارسی به شکل‌های مختلفی بیان شده‌اند، از جمله در نقد رفتارهای اجتماعی، اخلاقی، و سیاسی.

برچسپ زدن ناشی از تعصب به معنای داشتن باور یا احساس قوی و غیرمنطقی نسبت به چیزی یا کسی است که معمولاً همراه با نادیده گرفتن نظرات یا حقایق مخالف است. تعصب می‌تواند در زمینه‌های مختلف مانند دین، قومیت، فرهنگ، جنسیت، سیاست و حتی علایق شخصی (مثل ورزش یا هنر) ظاهر شود.

 تهمت بستن

تهمت بستن” به معنای نسبت دادن کار یا صفتی ناپسند به کسی است که واقعیت ندارد. شاعران فارسی اغلب از این مفهوم برای نقد ظلم و بی‌عدالتی استفاده کرده‌اند. برای مثال:

نمونه‌یی از حکیم لسان الغیب حافظ مستانه:

به عیب‌جویش گفتم که عیب‌جوی تو کیست
که بر جمال تو بسته است طعنه بی‌ادبی؟

حافظ در اینجا به ظالمانه بودن قضاوت‌های نادرست و اتهامات بی‌اساس اشاره می‌کند.

برچسب زدن

برچسب زدن” (یا در تعبیر کلاسیک، نسبت دادن صفات ناپسند به دیگران) اشاره به تلاش برای تخریب شخصیت کسی دارد. این مفهوم به‌ویژه در اشعار اجتماعی و انتقادی فارسی بازتاب یافته است، جایی که شاعران به ظلم‌های سیاسی و اجتماعی معترض‌اند.

نمونه‌یی از خداوندگار بلخ مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی:

این برچسب‌ها و نام‌ها جز یک ظاهر نیست
درون هر دل پاک، عیبی محض پیدا نیست

مولانا با این بیت بیان می‌کند که نام‌گذاری‌ها و برچسب‌هایی که به افراد زده می‌شود، ریشه در جهل دارد و حقیقت انسان‌ها را تغییر نمی‌دهد.

مضمون کلی

تهمت و برچسب‌زدن در اشعار فارسی نمادی از نادانی، بی‌عدالتی و بی‌اخلاقی است. شاعران این اعمال را محکوم می‌کنند و دعوت به انصاف، صداقت، و حقیقت‌جویی دارند. در واقع، این مفاهیم هم در ادبیات کلاسیک و هم در ادبیات معاصر برای نقد مشکلات اجتماعی برجسته بوده‌اند.

ویژگی‌های تعصب:

  1. نادیده گرفتن اطلاعات متضادافرادی که متعصب هستند معمولاً اطلاعاتی را که با باورهایشان تناقض دارد، نادیده می‌گیرند یا رد می‌کنند.
  2. پیش‌داوریتعصب اغلب منجر به پیش‌داوری علیه دیگران می‌شود، بدون اینکه شناخت دقیقی از آنها وجود داشته باشد.
  3. احساسات شدیدتعصب معمولاً با احساسات قوی مانند خشم، نفرت یا شور و هیجان همراه است.
  4. عدم انعطاف‌پذیریفرد متعصب معمولاً از تغییر دیدگاه یا پذیرش اندیشه‌های جدید خودداری می‌کند.

انواع تعصب:

  • تعصب قومی یا نژادیباور به برتری یک قوم یا نژاد بر دیگران. بمانند  پُتانها (افغانها- پشنون ها)
  • تعصب دینیپایبندی کورکورانه به یک دین و نادیده گرفتن یا تخریب سایر باورهای دینی. بمانند طالبان تروریست
  • تعصب جنسیتیباور به برتری یا نقش‌های محدود برای یک جنسیت خاص. بمانند نادیده انگاشتن حقوق حقه دخترخانمها از آموزش وکار بوسیله طالبان تروریست.
  • تعصب سیاسیحمایت افراطی از یک ایدئولوژی سیاسی یا حزب خاص. بمانند خلقی ها وپرچمی ها و افغان ملتی ها وگلبیدینی ها وبازهم طالبان تروریست.

پیامدهای تعصب:

تعصب می‌تواند منجر به تبعیض، بی‌عدالتی، اختلافات اجتماعی، و حتی درگیری‌های خشونت‌آمیز شود. همچنین، باعث محدود شدن دیدگاه‌ها و کاهش توانایی تعامل سازنده با دیگران می‌شود.

راهکارهایی مانند افزایش آگاهی، مطالعه بیشتر، گفتگو با افراد با دیدگاه‌های متفاوت و تقویت همدلی می‌توانند به کاهش تعصب کمک کنند.

تعصب در فرهنگ‌های مختلف فارسی

فرهنگ دهخدا

در فرهنگ دهخدا، تعصب این‌گونه تعریف شده است:

  • تعصبسخت‌گیری در دین یا مذهب، جانبداری و حمایت شدید از باورها و نظرات شخصی، یا مخالفت با هرگونه دیدگاه مخالف.
  • ریشه کلمهاز عربی “عصبة” به معنای گروهی که از یکدیگر حمایت می‌کنند.
  • دهخدا همچنین تعصب را به معنای “تعصب قومی یا خانوادگی” نیز آورده است، که به نوعی حمایت افراطی از قوم، خانواده یا دین اشاره دارد.

فرهنگ عمید

  • تعصب:
  1. جانبداری افراطی و شدید از چیزی یا کسی.
  2. غیرت یا سخت‌گیری بیش از حد در باورها یا رفتارها.
  3. حساسیت بی‌مورد نسبت به یک موضوع که باعث قضاوت ناعادلانه یا پیش‌داوری می‌شود.

فرهنگ معین

  • تعصب:
  1. جانبداری افراطی از قوم، مذهب یا یک ایدئولوژی خاص.
  2. مخالفت غیرمنطقی با نظرات یا باورهای مخالف.
  3. حساسیت یا غیرت زیاد نسبت به چیزی، به حدی که مانع از بی‌طرفی یا انصاف شود.

فرهنگ آنندراج

  • آنندراج نیز تعصب را به معنای حمایت غیرمنطقی و افراطی از باورهای شخصی، مذهبی، یا قومی تعریف کرده است. همچنین به مفهوم “غیرت” و “حساسیت شدید” اشاره می‌کند، اما بر جنبه‌های منفی آن تاکید بیشتری دارد.

نکات مشترک در تعاریف:

  1. تعصب اغلب به معنای جانبداری شدید از یک موضوع یا فرد به کار می‌رود.
  2. بیشتر فرهنگ‌ها تعصب را به عنوان حالتی غیرمنطقی و افراطی تفسیر می‌کنند.
  3. مفهوم “غیرت” به‌خصوص در فرهنگ‌های قدیمی‌تر با تعصب مرتبط بوده، اما با گذشت زمان بار معنایی منفی تعصب بیشتر برجسته شده است.

فرایند:

در فرهنگ‌های مختلف فارسی، تعصب مفهومی است که بر جانبداری شدید، حساسیت افراطی، و مخالفت با دیدگاه‌های دیگر تاکید دارد. این تعاریف نشان‌دهنده تأثیر عمیق این واژه در تعاملات اجتماعی، مذهبی و فرهنگی است.

 تعصب در شعر شاعران بزرگ فارسی با مضامین مختلفی مانند عشق، دین، قومیت، اخلاق، و تضادهای اجتماعی به کار رفته است. برخی از شاعران از تعصب انتقاد کرده‌اند و آن را عامل جهل و نادانی دانسته‌اند، در حالی که دیگران در قالب غیرت، از تعصب مثبت یا سازنده سخن گفته‌اند. نمونه‌هایی از دیدگاه شاعران بزرگ درباره تعصب:

حکیم  مستانه حافظ شیرین سخن

حافظ معمولاً دیدگاهی انتقادی نسبت به تعصب دارد و آن را مانعی برای حقیقت‌جویی و آزاداندیشی می‌داند:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

در این بیت، حافظ به اختلافات مذهبی و تعصبات بی‌اساس اشاره می‌کند و از حقیقت به عنوان معیاری بالاتر از تعصبات مذهبی و قومی سخن می‌گوید.

استاد سخن سعدی شیرازی:

سعدی نیز تعصب را یکی از عوامل جهل و ناتوانی انسان می‌داند و بر اهمیت اعتدال و انصاف تاکید می‌کند:

چو چشم تعصب بپوشد ز شرم
نبینی که دشمن است اندر برم

در اینجا سعدی تعصب را مانعی برای دیدن حقیقت می‌داند و از آن انتقاد می‌کند.

مولانا جلال‌الدین رومی

مولانا تعصب را ریشه جهل و دوری از حقیقت الهی می‌داند. او به دنبال دعوت به عشق و همدلی است و تعصب را مانع آن می‌شمارد:

هر که تعصب دارد او خویش‌خوار است
دور از دل یار است، دور از دل یار است

مولانا در این بیت بر زیان‌های تعصب در روابط انسانی و الهی تاکید دارد و آن را مخالف روح عشق می‌داند.

حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی

در شاهنامه، تعصب بیشتر در قالب غیرت ملی و افتخار به فرهنگ ایرانشهری دیده می‌شود، اما فردوسی گاه به نقد تعصب کورکورانه نیز می‌پردازد:

کسی کو شود تیز بر دین خویش
به بی‌دانشی سر زند کین خویش

فردوسی در این بیت تعصب غیرعقلانی در دین یا قومیت را نشانه بی‌دانشی می‌داند.

نظامی گنجوی

نظامی در اشعار عاشقانه خود گاه به غیرت و تعصب به عنوان بخشی از عشق اشاره می‌کند، اما از آن به‌عنوان فضیلتی در حد اعتدال یاد می‌کند:

تعصب گر از عشق داری نشان
ز اندازه مگذر که گیری زیان

  شاعران بزرگ فارسی معمولاً به تعصب به‌عنوان یک ویژگی منفی و مانع رشد معنوی و اجتماعی نگاه می‌کنند. آنان به جای تعصب، همدلی، عشق، و انصاف را توصیه می‌کنند. البته در برخی موارد، تعصب مثبت (مانند غیرت در عشق یا افتخار ملی) نیز مورد ستایش قرار گرفته است، اما تأکید بر اعتدال در همه موارد برجسته است.

تعصب در انگلیسی به طور کلی به واژه‌های زیر ترجمه می‌شود که هر کدام در زمینه‌ای خاص کاربرد دارند:

  1. Bias

o       به معنای تمایل یا گرایش ذهنی به نفع یا علیه چیزی، که معمولاً باعث قضاوت ناعادلانه می‌شود.

o       مثالThe Taliban regime  has a bias against women in leadership roles.
رژیم طالبان تعصبی علیه زنان در موقعیت‌های رهبری دارد.

  1. Prejudice

o       به معنای پیش‌داوری یا قضاوت نادرست بر اساس اطلاعات ناکافی، اغلب با بار منفی و در زمینه‌های اجتماعی یا قومی استفاده می‌شود.

o       مثال:
Racism is a form of prejudice.
نژادپرستی نوعی تعصب است.

  1. Bigotry

o       به معنای تعصب شدید، کورکورانه و غیرمنطقی نسبت به یک باور، مذهب، یا گروه خاص.

o       مثال:
Bigotry is often rooted in ignorance.
تعصب کورکورانه اغلب از ناآگاهی سرچشمه می‌گیرد.

  1. Fanaticism

o       به معنای تعصب افراطی در مورد یک ایدئولوژی، مذهب، یا عقیده خاص. این واژه بیشتر برای باورهای شدید مذهبی یا سیاسی به کار می‌رود.

o       مثال:
Religious fanaticism can lead to violence.
تعصب افراطی مذهبی می‌تواند به خشونت منجر شود.

  1. Partisanship

o       به معنای حمایت شدید و اغلب غیرمنطقی از یک گروه، حزب، یا ایدئولوژی.

o       مثال:
Pashtonism partisanship has divided the nation.
تعصب پشتونی کشور را دچار جداسازی کرده است.

نکته:

انتخاب واژه مناسب به زمینه استفاده بستگی دارد. برای تعصب در موضوعات اجتماعی یا قومی،  Prejudice  یا  Bigotry معمول‌تر است، اما برای تعصبات فکری یا علمی ممکن است Bias استفاده شود.

به سلامت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا